امام سجاد علیهالسلامحضرت علی بن حسین بن علی بن ابیطالب (علیهالسلام) (۳۸-۹۴ق)، ملقب به زینالعابدین و سجاد، چهارمین امام شیعیان است که به مدت ۳۵ سال در دوران خلفای اموی، امامت کردند. مجموعهای از دعاها و مناجات حضرت در کتاب صحیفه سجادیه گرد آمده است. امام سجاد (علیهالسلام) در واقعه کربلا حضور داشت ولی به علت بیماری سخت، در جنگ شرکت نکرد. لشکر عمر بن سعد پس از شهادت امام حسین (علیهالسلام) او را همراه اسیران کربلا به کوفه و شام بردند. خطبه امام سجاد در شام باعث آگاهی مردم از جایگاه اهل بیت شد. واقعه حره، نهضت توابین و قیام مختار در زمان امام سجاد (علیهالسلام) روی داد. بنابر روایات شیعیان، امام سجاد (علیهالسلام) به دستور ولید بن عبدالملک مسموم شد و به شهادت رسید. مدفن وی در قبرستان بقیع کنار قبر امام حسن مجتبی (علیهالسلام)، امام محمد باقر (علیهالسلام) و امام جعفر صادق (علیهالسلام) است. فهرست مندرجات۲ - زمان تولد ۳ - محل تولد ۴ - مادر امام سجاد ۴.۱ - نام مادر ۴.۲ - نسب شهربانو ۴.۳ - شاهزاده ایرانی ۴.۴ - ورود به سرزمین اسلام ۴.۴.۱ - زمان خلافت عمر ۴.۴.۲ - زمان خلافت عثمان ۴.۴.۳ - زمان خلافت امام علی ۴.۴.۴ - قول صحیح ۴.۵ - وفات شهربانو ۴.۶ - دایه امام سجاد ۵ - القاب ۵.۱ - زینالعابدین ۵.۲ - سجاد ۵.۳ - ذوالثفنات ۶ - کنیهها ۷ - دوران کودکی ۸ - دوران نوجوانی ۹ - همسران ۹.۱ - فاطمه بنت حسن ۹.۲ - بانو حوراء ۹.۳ - همسران دیگر ۹.۴ - ایراد ابنمروان و جواب امام ۱۰ - فرزندان ۱۰.۱ - زید بن علی ۱۰.۱.۱ - فرقه زیدیه ۱۰.۱.۲ - سرانجام زید ۱۰.۲ - عبدالله باهر ۱۰.۳ - عمر بن علی ۱۱ - فضائل و کمالات اخلاقی ۱۱.۱ - صبر ۱۱.۱.۱ - نمونهای از صبر امام ۱۱.۱.۲ - صبر در فوت فرزند ۱۱.۲ - ایثار ۱۱.۳ - عزتنفس و اقتدار ۱۱.۳.۱ - اقتدار در عمل ۱۱.۴ - حلم و تواضع ۱۱.۴.۱ - عکسالعمل مقابل ناسزاگو ۱۱.۴.۲ - عکسالعمل مقابل جذامیها ۱۱.۴.۳ - سفر با ناآشنا ۱۱.۵ - عفو و گذشت ۱۱.۶ - انفاق ۱۱.۷ - برخورد با زیردستان ۱۱.۸ - پناه به دشمن ۱۱.۹ - مناجات ۱۱.۹.۱ - داستان باران ۱۱.۱۰ - نفوذ کلمه و تاثیر فوقالعاده ۱۱.۱۱ - جلالت امام ۱۲ - اثبات امامت ۱۲.۱ - نصّ بر امامت ۱۲.۲ - وصایت امام قبل ۱۲.۳ - شهادت حجرالاسود ۱۲.۴ - معجزات و کرامات ۱۲.۴.۱ - جوانکردن حبابه ۱۲.۴.۲ - ظهور باطن مخالفین ۱۲.۴.۳ - جواهرات فراوان ۱۲.۴.۴ - گشودن غل و زنجیر ۱۲.۵ - ارتباط حضرت با ملائک ۱۲.۶ - علم حضرت سجاد ۱۲.۶.۱ - علم لایتناهی ۱۲.۶.۲ - اطلاع از غیب ۱۲.۶.۳ - اسرار و علوم ویژه ۱۲.۶.۴ - اطلاع از لغات دیگر ۱۲.۶.۵ - اطلاع از زبان حیوانات ۱۲.۷ - مدت امامت ۱۳ - در نگاه امام خمینی ۱۴ - کتب و آثار امام ۱۴.۱ - صحیفه سجادیه ۱۴.۱.۱ - چگونگی دستیابی به کتاب ۱۴.۱.۲ - بررسی سند صحیفه سجادیه ۱۴.۱.۳ - تعداد ادعیه صحیفه ۱۴.۲ - مناجاتهای پانزدهگانه ۱۴.۳ - کتاب علی بن حسین ۱۴.۴ - رسالة الحقوق ۱۴.۴.۱ - مصادر رسالة الحقوق ۱۴.۴.۲ - فهرست حقوق در رسالة الحقوق ۱۵ - امام سجاد و حماسه عاشورا ۱۵.۱ - در مسیر کربلا ۱۵.۲ - عروض بیماری بر امام ۱۵.۳ - علت بیماری امام ۱۵.۴ - امام سجاد در روز عاشورا ۱۵.۵ - وداع آخر با پدر ۱۵.۶ - خبر شهادت پدر ۱۵.۷ - پس از شهادت پدر ۱۵.۸ - شب یازدهم محرم ۱۵.۹ - حرکت از کربلا به کوفه ۱۵.۱۰ - دفن اجساد مطهر ۱۶ - امام سجاد در کوفه ۱۶.۱ - ورود امام به کوفه ۱۶.۲ - خطبه تاریخی امام در کوفه ۱۶.۳ - امام در مجلس عبیدالله ۱۶.۴ - امام در زندان کوفه ۱۷ - امام سجاد از کوفه تا شام ۱۷.۱ - ورود امام و کاروان اسرا به شام ۱۷.۲ - امام و اسرا در کاخ یزید ۱۷.۲.۱ - نقل علی بن ابراهیم قمی ۱۷.۲.۲ - اتفاقات دیگر در کاخ ۱۷.۳ - اهانت به سر مبارک سیدالشهداء ۱۷.۴ - تصمیم یزید بر قتل امام سجاد ۱۷.۵ - محل اقامت امام در شام ۱۷.۵.۱ - نقل بصائر الدرجات ۱۷.۵.۲ - نقل صدوق ۱۷.۵.۳ - نقل جزایری ۱۷.۵.۴ - نقل مناقب ۱۷.۵.۵ - نقل شیخ مفید ۱۷.۶ - خطبه غراء امام در شام ۱۷.۶.۱ - محتوای خطبه ۱۷.۶.۱.۱ - معرفی خویش ۱۷.۶.۱.۲ - معرفی نسب ۱۷.۶.۲ - بازتاب خطبه امام ۱۷.۷ - مصائب حضرت سجاد و اسرا در شام ۱۷.۸ - تصمیم یزید به بازگرداندن اسرا به مدینه ۱۷.۸.۱ - نقل تاریخ طبری ۱۷.۹ - برگشت امام و کاروان اسرا به کربلا ۱۸ - ورود امام و کاروان اسرا به مدینه ۱۸.۱ - خطبه حضرت برای اهل مدینه ۱۸.۲ - ورود اهلبیت به مدینه ۱۸.۳ - ملاقات محمد بن حنفیه با امام ۱۸.۴ - سخن یکی از منحرفین و پاسخ امام سجاد ۱۸.۵ - تداوم عزاداری حضرت سجاد برای پدر ۱۸.۶ - زنهای بنیهاشم و تداوم عزاداری ۱۹ - دوره حضرت سجاد در مدینه تا وفات ۱۹.۱ - اوضاع زمانه ۱۹.۲ - جو سیاسی ۱۹.۳ - وضعیت اسفبار شیعه ۲۰ - برنامه حضرت در طول دوران امامت ۲۰.۱ - عنصر تقیه ۲۰.۲ - تربیت شاگردان برجسته ۲۰.۲.۱ - تعداد شاگردان ۲۰.۲.۲ - طبقهبندی اصحاب و شاگردان ۲۰.۲.۲.۱ - نکته مهم ۲۰.۲.۳ - معرفی شاگردان برجسته ۲۰.۲.۳.۱ - سعید بن جبیر ۲۰.۲.۳.۲ - ابوحمزه ثمالی ۲۰.۲.۳.۳ - ابان بن تغلب ۲۰.۲.۳.۴ - یحیی بن امطویل ۲۱ - ابعاد شخصیت حضرت سجاد ۲۲ - بعد فردی شخصیت امام ۲۲.۱ - علم لایتناهی ۲۲.۱.۱ - اطلاع از غیب ۲۲.۱.۱.۱ - اطلاع از ما فیالضمیر کابلی ۲۲.۱.۱.۲ - اطلاع از نامه حجاج ۲۲.۱.۱.۳ - خبر از حکومت ابنعبدالعزیز ۲۲.۱.۱.۴ - اطلاع از عسل ۲۲.۱.۱.۵ - اطلاع از زمان ارتحال ۲۲.۱.۱.۶ - پرتوی از علم غیب و قدرت تکوینی ۲۲.۱.۲ - اطلاع بر زبانها و لهجهها ۲۲.۱.۳ - اطلاع از لغت حیوانات ۲۲.۱.۳.۱ - سخن با گنجشکها ۲۲.۱.۳.۲ - سخن با گوسفند ۲۲.۱.۳.۳ - سخنگفتن با آهو ۲۲.۱.۳.۴ - برخورد امام با گرگ ۲۲.۲ - توحید عینی و تسلیم در مقابل تقدیرالهی ۲۲.۳ - درگیری با شیطان و درهم شکستن او ۲۲.۴ - مراقبت دائمی از خود ۲۲.۵ - زهد در دنیا و رغبت به آخرت ۲۲.۵.۱ - صحیفة الزهد ۲۳ - عباداتهای حضرت سجاد ۲۳.۱ - مقدمه ۲۳.۲ - عبادت حضرت در روایات ۲۳.۲.۱ - روایت اول ۲۳.۲.۲ - روایت دوم ۲۳.۲.۳ - روایت سوم ۲۳.۳ - بررسی تفصیلی عبادات حضرت ۲۳.۴ - نمازهای حضرت ۲۳.۴.۱ - انجام مقدمات نماز ۲۳.۴.۱.۱ - وضو گرفتن و مسواکزدن ۲۳.۴.۱.۲ - استعمال عطر ۲۳.۴.۱.۳ - حال حضرت در فاصله بین وضو و نماز ۲۳.۴.۲ - حالات حضرت به هنگام نماز ۲۳.۴.۳ - حضور قلب ۲۳.۴.۳.۱ - دو واقعه جالب و عجیب ۲۳.۴.۴ - لباس و مکان حضرت در نماز ۲۳.۴.۵ - مکانهای مورد علاقه برای نماز ۲۳.۴.۵.۱ - مسجد کوفه و مسجدالحرام ۲۳.۴.۵.۲ - نماز و مناجات حضرت در مسجد کوفه ۲۳.۴.۵.۳ - نماز حضرت در راه مکه ۲۳.۴.۵.۴ - هماهنگی عالم تکوین با حضرت در تسبیح خدا ۲۳.۴.۶ - کثرت نمازهای حضرت ۲۳.۴.۷ - خواندن مستمر نمازهای نافله ۲۳.۵ - حجهای حضرت ۲۳.۵.۱ - حجگذاری در حال کودکی ۲۳.۵.۱.۱ - روایت یکم ۲۳.۵.۱.۲ - روایت دوم ۲۳.۵.۲ - تشرف حضرت خضر به محضر حضرت ۲۳.۵.۳ - حجگذاری با پای پیاده ۲۳.۵.۴ - تبعیت مردم از حضرت در شروع و پایان حج ۲۳.۵.۵ - حالت معنوی به هنگام گفتن لبیک ۲۳.۵.۶ - انفاق در راه تشرف به حج ۲۳.۵.۷ - خدمتکردن به حاجیان ۲۳.۵.۸ - تهیه پاکیزهترین ره توشه برای حج ۲۳.۵.۹ - تعداد حجهای حضرت ۲۳.۵.۱۰ - بعضی از حالات حضرت در حج ۲۳.۵.۱۰.۱ - علاقه به نماز در حجر اسماعیل ۲۳.۵.۱۰.۲ - مناجات در کنار پرده کعبه ۲۳.۵.۱۰.۳ - مناجات در کنار کعبه ۲۳.۵.۱۱ - خاطراتی از سفر حج ۲۳.۵.۱۲ - اعتراض به جهاد و حج و جواب حضرت ۲۳.۶ - سجدههای حضرت ۲۳.۶.۱ - انتخاب محل سجده ۲۳.۶.۲ - بعضی از اذکار سجده ۲۳.۶.۳ - حالت حضرت در سجده ۲۳.۶.۴ - کثرت سجدههای حضرت و آثار آن ۲۳.۷ - دعاها و مناجاتهای حضرت ۲۴ - حالات شخصی و ویژگیهای فردی ۲۴.۱ - کیفیت لباس ۲۴.۱.۱ - لباس شب زفاف ۲۴.۱.۲ - روایتی عجیب و جالب ۲۴.۱.۳ - پوشش حضرت در شبی بسیار سرد ۲۴.۲ - نوع زیرانداز ۲۴.۳ - کیفیت راهرفتن ۲۴.۴ - نحوه نشستن ۲۴.۵ - نقش انگشتری ۲۴.۶ - حفظ کرامت نفس در تهیه مرکب ۲۴.۷ - کیفیت غذای حضرت ۲۴.۸ - میوهها و غذاهای مورد علاقه ۲۴.۹ - صوت زیبا موقع تلاوت قرآن ۲۴.۹.۱ - دیدگاه حضرت در مورد قرآن ۲۴.۱۰ - عدم تکلم مابین الطلوعین ۲۴.۱۱ - کیفیت سلوک در ماه رمضان ۲۵ - بعد فرهنگی حضرت سجاد ۲۵.۱ - جایگاه رفیع علمی حضرت ۲۵.۱.۱ - استدلال بر جایگاه علمی حضرت ۲۵.۲ - برخورداری از اسرار و علوم ویژه ۲۵.۳ - سرآمد فقیهان ۲۵.۴ - رهبری فکری جامعه و پایهگذاری نهضت فکری ۲۵.۵ - بیان بدیع معارف الهی ۲۶ - توصیفات حضرت سجاد ۲۶.۱ - توصیف حضرت در کلام ربوبی ۲۶.۲ - نزد ائمه ۲۶.۳ - شباهت به حضرت امیرالمؤمنین ۲۶.۴ - دیدگاه خلفاء ۲۶.۴.۱ - عبدالملک بن مروان ۲۶.۴.۲ - حجاج بن یوسف ۲۶.۴.۳ - عمر بن عبدالعزیز ۲۶.۵ - دیدگاه علماء اهلسنت ۲۶.۵.۱ - ذهبی ۲۶.۵.۲ - مناوی ۲۶.۵.۳ - جاحظ ۲۶.۵.۴ - شافعی ۲۶.۵.۵ - مالک بن انس ۲۶.۵.۶ - ابنسعد ۲۶.۵.۷ - ابنخلکان ۲۷ - ارتباطات اجتماعی حضرت سجاد ۲۷.۱ - ارتباط با خانواده ۲۷.۲ - برخورد با بردگان ۲۷.۲.۱ - گذشت از خطاهای عمدی ۲۷.۲.۲ - نشست و برخاست با بردگان ۲۷.۳ - برخورد با بیماران ۲۷.۴ - برخورد با واعظنمایان ۲۷.۵ - ارتباط با افراد هرزه ۲۷.۶ - ارتباط با مخالفین ۲۸ - فعالیتهای اجتماعی حضرت سجاد ۲۸.۱ - روایات در این زمینه ۲۸.۲ - بازسازی کعبه و نصب حجرالاسود ۲۸.۳ - تکفل اهل مدینه در واقعه حره ۲۸.۴ - آزاد نمودن بردگان ۲۸.۴.۱ - سیره حضرت در آزادکردن بردگان ۲۸.۵ - دستگیری از مستمندان ۲۸.۵.۱ - دستگیری از زهری ۲۸.۵.۲ - دستگیری از عمرو بن دینار ۲۸.۵.۳ - دستگیری از حسن بن حسن ۲۸.۶ - انفاق و رسیدگی به فقرا ۲۸.۶.۱ - بینش حضرت در زمینه انفاق ۲۸.۶.۲ - گستره وسیع انفاق ۲۸.۶.۲.۱ - چند روایت ۲۸.۶.۳ - سیره امام در انفاق ۲۸.۶.۳.۱ - انفاق علنی ۲۸.۶.۳.۲ - انفاق لباسهای خود ۲۸.۶.۳.۳ - بخشش دوست داشتنیهای خود ۲۸.۶.۴ - انفاقهای برجسته حضرت ۲۹ - موضعگیری سیاسی حضرت سجاد ۲۹.۱ - سیاستمداران واقعی ۲۹.۲ - سیاست حکیمانه ۲۹.۳ - هجرت امام به خارج از مدینه ۲۹.۴ - برخورد حکیمانه با واقعه حره ۲۹.۴.۱ - آغاز قیام مردم مدینه ۲۹.۴.۲ - حمله یزید به مدینه ۲۹.۴.۳ - اظهار بیطرفی امام ۲۹.۵ - برخورد با مسلم بن عقبه ۲۹.۶ - برخورد با فتنه ابنزبیر ۲۹.۶.۱ - نگرانی از فتنه ابنزبیر ۲۹.۶.۲ - معرفی ابنزبیر ۲۹.۶.۳ - علت خوف از فتنه ابنزبیر ۲۹.۷ - ارتباطات با زمامداران اموی و مروانی ۲۹.۷.۱ - یزید بن معاویه ۲۹.۷.۲ - معاویة بن یزید ۲۹.۷.۳ - مروان بن حکم ۲۹.۷.۴ - عبدالملک بن مروان ۲۹.۷.۴.۱ - نامه به عبدالملک ۲۹.۷.۴.۲ - ورود حضرت بر عبدالملک ۲۹.۷.۴.۳ - تحویل موقوفات به حضرت ۲۹.۷.۴.۴ - نگارش جواب نامه ملک روم ۲۹.۷.۴.۵ - بیاعتنایی به عبدالملک ۲۹.۷.۴.۶ - درخواست شمشیر پیامبر ۲۹.۷.۴.۷ - غل و زنجیر حضرت ۳۰ - مسمومیت و شهادت امام سجاد ۳۰.۱ - تاریخ شهادت ۳۰.۲ - آخرین شب حضرت ۳۰.۳ - لحظات آخر حیات ۳۰.۴ - قاتل ۳۰.۵ - خبر شهادت ۳۰.۶ - مدفن ۳۱ - عناوین مرتبط ۳۲ - پانویس ۳۳ - منبع ۱ - معرفی اجمالیچهارمین امام معصوم حضرت علی بن حسین (علیهالسلام)، ملقب به زینالعابدین و سیدالسجادین، شخصیتی که جد بزرگوارشان حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام)، ایشان را بهترین اهل زمین بعد از پدرشان معرفی نمودهاند: «... فقال: احتفظ بها و احسن الیها فستلد لک خیر اهل الارض فی زمانه بعدک...» در پنجم شعبان سال ۳۸ هجری در مدینه منوره چشم به دنیا گشودند. مادر مکرمه آن حضرت بنا بر قول صحیح و مشهور، شهربانو، دختر آخرین پادشاه سلسله ساسانی یزدگرد سوم بودهاند. دوران کودکی حضرت، در زمان جد بزرگوارشان حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و عموی ارجمندشان، امام حسن مجتبی (علیهالسلام)، گذشت و در زمان نوجوانی تا شهادت پدر بزرگوارشان حضرت امام حسین (علیهالسلام)، که حدود ده سال به طول انجامید، در خدمت پدر و به همراه حضرت بودند. حضرت سجاد (علیهالسلام) در حالیکه ۲۴ سال سن داشتند، در واقعه کربلا حاضر بودند ولی به علت بیماری در خیمه بستری بود و همراه با اهل بیت، پس از شهادت پدر به اسیری رفتند. ایشان در کاخ یزید خطبه بسیار مهمی ایراد کرد که چهره یزید افشا شد و مردم شام نسبت به ماهیت حادثه کربلا آگاه شدند. حضرت سجاد (علیهالسلام) پس از شهادت پدر، به مدت ۳۵ سال یعنی تا سال ۹۴ قمری، در دوران بسیار سخت و خفقان بار خلفای اموی، منصب الهی امامت را به عهده داشتند. امام سجاد (علیهالسلام) در سال ۹۴ ق. با دسیسه ولید بن عبدالملک مسموم و به شهادت رسید و در جوار عموی بزرگوارشان حضرت امام حسن مجتبی (علیهالسلام) در بقیع مدفون شدند. صحیفه سجادیه مجموعهای از دعاهای آن حضرت است که اینک در دست ما بهعنوان گنجینهای از معارف دینی موجود است. ۲ - زمان تولدسال تولد حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) و همچنین روز تولد آن بزرگوار مورد اختلاف شدید مورخین و سیرهنویسان واقع شده و در این ارتباط، اقوال مختلفی نقل گردیده است. مشهورترین اقوال در زمینه سال تولد حضرت، سال ۳۸ هجری است که بزرگانی نظیر جناب شیخ مفید در کتاب الارشاد، شیخ کلینی در اصول کافی، ابنشهر آشوب در مناقب، ابنخشاب در موالید اهل البیت، شهید در کتاب الدروس، ابنصباغ مالکی در کتاب الفصول المهمه و دیگران به آن قائل شدهاند. شیخ مفید مینویسد: و کان مولد علی بن الحسین (علیهماالسلام) بالمدینة سنة ثمان و ثلاثین من الهجرة. ولادت علی بن الحسین (علیهماالسلام) در مدینه سال ۳۸ هجری بود. کلینی در اصول کافی مینویسد: ولد علی (علیهماالسلام) فی سنة ثمان و ثلاثین و قبض فی سنة خمس و تسعین. علی بن الحسین (علیهماالسلام) در سال ۳۸ به دنیا آمد و در سال ۹۵ رحلت نمود. علی بن عیسی اربلی مینویسد: و اما ولادته فبالمدینة فی الخمیس الخامس من شعبان سنة ثمان و ثلاثین من الهجرة. و اما ولادت او در روز پنجشنبه پنجم شعبان سال ۳۸ هجری بود. اقوال دیگر در زمینه سال تولد حضرت عبارتند از سال ۳۳، ۳۶ و ۳۷ هجری؛ علامه مجلسی (رضواناللهتعالیعلیه) میفرماید: ... لا ریب فی ان تولد علی بن الحسین (علیهماالسلام) منها کان فی ایام خلافة امیرالمؤمنین (علیهالسلام).... تولد حضرت علی بن حسین (علیهماالسلام) در زمان خلافت جد بزرگوارش حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام) قطعی بوده و هیچ محل شبهه نیست. از اینرو سال ۳۸ که مشهورترین اقوال نیز هست، به عنوان سال تولد حضرت از سایر اقوال معتبرتر است. در زمینه روز تولد آن بزرگوار نیز اختلاف وجود دارد. یک قول روز پنجشنبه یا جمعه نیمه جمادی الاولی است و قول دیگر روز پنجشنبه یا یکشنبه پنجم شعبان است. لازم به ذکر است بعضی از قائلین به روز نیمه جمادی الاولی، تولد حضرت را دراین روز در سال ۳۶ هجری دانسته و تعداد زیادی از قائلین به روز پنجم شعبان، آن را در سال ۳۸ هجری گزارش کردهاند. امینالاسلام طبرسی مینویسد: حضرت سجاد روز جمعه و یا پنجشنبه نیمه ماه جمادی الاخری و یا در نهم ماه شعبان سال ۳۸ و یا ۳۶ هجری در مدینه متولد شد. کفعمی مینویسد: فی النصف من جمادی الاولی سنة ست و ثلاثین کان مولد ابی محمد علی بن الحسین (علیهماالسلام). ولادت ابی محمد علی ابن الحسین (علیهماالسلام) در نیمه جمادی الاولی سال ۳۶ هجری بود. سبط بن جوزی در کتاب تذکره، ولادت او را بدون قید روز و ماه در سال ۳۸ یا ۳۷ یا ۳۳ هجری نوشته است. و مولد علی سنة ثمان و ثلاثین من الهجرة و قیل سنة سبع و ثلاثین و قیل سنة ثلاث و ثلاثین ذکره ابن عساکر. شیخ طوسی در کتاب المصباح، تاریخ ولادت ایشان را نیمه جمادی الاولی سال ۳۶ هجری نوشته شده است. ۳ - محل تولدبه اتفاق سیرهنویسان و مورخین، محل تولد حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) شهر مقدس مدینه بوده است و هیچکس در این مطلب اختلافی نکرده و قول دیگری نقل نشده است. ۴ - مادر امام سجادمادر امام علی بن حسین، (علیهالسلام)، بر اساس قول مشهور شاهزادهای از دربار ایران و دختر یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی بود که در جنگ میان عجم و عرب به اسارت و سپس به ازدواج امام حسین (علیهالسلام) درآمد. این بانوی بزرگوار در رویایی صادقه، اسلام آورده و همچون نرجس خاتون مادر امام مهدی (عجّلاللهفرجهالشریف) توسط حضرت صدیقه کبری (سلاماللهعلیها) برای فرزند عزیزش امام حسین (علیهالسلام) خواستگاری شده بود، پس از سختیهای بسیاری که متحمل شد، به مدینه آمد و بنابر روایات، نامهای متعددی برای ایشان بیان کردهاند، اما آنچه میان آنها و بزرگان شیعه معروف میباشد شهربانوست. [۱۸]
مجلسی، محمدباقر، جلاء العیون، ص۸۳۱.
۴.۱ - نام مادربرای مادر حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) نامهای مختلفی در کتب تاریخی ذکر شده است که بعضی از آنها عبارتند از: شهربانویه؛ شاه زنان؛ جهان شاه؛ [۲۹]
قمی، حسن بن محمد، تاریخ قم، ص۱۹۷.
شهرناز، [۳۰]
نویسنده مجهول، مجمل التواریخ و القصص، تحقیق ملک الشعراء بهار، ص۴۵۶.
جهان نانویه؛ خوله؛ برّه؛ سلافه؛ [۳۷]
ابنقتیبه دینوری، عیون اخبار الرضا (علیهالسلام)، ج۴، ص۸.
غزاله؛ [۳۸]
کاتب واقدی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، مترجم: محمود مهدوی دامغانی، ج۵، ص۳۲۶.
سلامه؛ [۴۱]
قمی، حسن بن محمد، تاریخ قم، ص۱۹۷.
حدار؛ مریم؛ فاطمه؛در منابع اهل سنت، بر نامهای سلافه، سلامه و غزاله تاکید شده، در حالی که در کتابهای شیعی، نام «شهربانو» بیشتر آمده است. این نام را میتوان در قدیمیترین منابع امامیه یافت، از جمله: بصائر الدرجات و اصول کافی. [۴۵]
شهیدی، سیدجعفر، زندگانی علی بن الحسین (علیهالسلام)، ص۱۰ - ۱۱، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، پنجم، ۱۳۷۳ ش.
[۴۶]
پرسشها و پاسخها، دفتر سیزدهم، ص۷۴، دفتر نشر معارف، قم، اول، ۱۳۸۲ ش.
ابنقتیبه در معارف گوید: «میگویند مادر علی بن الحسین الاصغر از اهل سند بود که به او سلافه یا غزاله میگفتند».هر یک از این نامها در سندی از اسناد تاریخی موجود است ولی اختلاف شدیدی در وحدت صاحب این نامها از یک سو و ثبوت بعضی از آنها به عنوان مادر حضرت امام زینالعابدین (علیهالسلام) از سوی دیگر بین مورخین و محققین در علم تاریخ به چشم میخورد. از میان نامهای ذکر شده «شهربانو» و سپس «شاه زنان» از بقیه مشهورتر است و اتفاقا در اصل مادر بودن ایشان برای امام چهارم (علیهالسلام) تشکیکاتی انجام شده است. ۴.۲ - نسب شهربانودرباره نسب شهربانو، در منابع متقدم تاریخی گزارشهای متفاوتی آمده است که منشا این اختلاف سخن مسعودی است. وی مینویسد: یزدگرد در ۳۵ سالگی به قتل رسید و دو پسر به نامهای بهرام و فیروز و سه دختر به نامهای آدرگ، شاهین و مردآوند از او به جای ماندند. [۴۷]
مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۳۱۴.
مشخص نبودن تعداد فرزندان یزدگرد و نبودن نام شهربانو در میان آنها عامل اختلاف شده است.یعقوبی، مورخ قرن سوم هجری، اولین کسی است که درباره شهربانو مطلب نوشته و میتوان به آن استناد کرد. او درباره مادر امام سجاد (علیهالسلام) مینویسد: وَامه جَرار بنت یزدجرد. بیشتر منابع نام پدر شهربانو را یزدگرد، آخرین شاه ساسانی نوشتهاند، اما به هر حال در مورد نام پدر شهربانو نیز اختلافاتی است و پنج نام برای او در مصادر مختلف ذکر شده است. ۱. سبحان؛ ۲. سنجان؛ ۳. نوشجان؛ ۴. شیرویه. [۵۰]
نویسنده مجهول، مجمل التواریخ و القصص.
[۵۱]
شهیدی، سیدجعفر، زندگانی علی بن الحسین (علیهالسلام)، ص۱۱- ۱۲.
[۵۲]
مقرم، عبدالرزاق، زندگانی امام زینالعابدین (علیهالسلام)، ترجمه حبیب روحانی، ص۳۰، آستان قدس رضوی، اول، ۱۳۷۴ ش.
درباره خاندان این بانوی ایرانی، چند نظریه وجود دارد: الف) ساسانی بودن. ب) کابلی بودن. ج) سیستانی بودن. د) سندی بودن. دانشورانی چون: یعقوبی، محمد بن حسن صفار قمی، کلینی، شیخ صدوق و شیخ مفید با وجود اختلاف در نام، او را دختر یزدگرد سوم (آخرین پادشاه ساسانی) دانستهاند. گرچه بعضی از محققین تلاش وافری انجام دادهاند تا مادر بودن جناب «شهربانو» یا «شاه زنان» برای حضرت سجاد (علیهالسلام) را مشکوک جلوه دهند، [۵۳]
ر. ک. شهیدی، سیدجعفر، زندگانی علی بن الحسین (علیهالسلام)، ص۹ - ۲۷.
اما این تشکیکات قابل پاسخ میباشند و با توجه به شهرت قطعی این مساله و وجود سندهایی که در حد قابل توجهی از اعتبار و اتقان بوده و از بسیاری از تشکیکات مصون است، و همچنین قرائن و شواهد زیادی که در خلال اسناد و روایات معتبر وجود دارد، برای محقق منصف جای هیچ شکی باقی نمیگذارد که مادر مکرمه حضرت سجاد (علیهالسلام) از خاندان پادشاهان ایران باستان بوده است که با تقدیر الهی پس از تشرف به اسلام در خواب، به دست سپاهیان اسلام اسیر و به مدینه آورده شده و به عقد نکاح حضرت امام حسین (علیهالسلام) در آمده است.۴.۳ - شاهزاده ایرانیدر ارتباط با شهرت ازدواج حضرت امام حسین (علیهالسلام) با شاهزاده ایرانی که ثمره آن تولد حضرت امام زینالعابدین (علیهالسلام) بود به بعضی از اسناد تاریخی و روایی توجه نمائید: • زمخشری، از حضرت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده که میفرمود: برای خداوند از بندگانش دو برگزیده و سر گل وجود دارد. پس برگزیده او از عرب قریش و از عجم فارس است. علی بن حسین (علیهالسلام) میفرمود من فرزند دو برگزیده هستم (انا ابن الخیرتین) چون جدش رسول الله بود و مادرش دختر یزدگرد پادشاه. • در کشف الغمه چنین میخوانیم: «اُمّهُ خولة بنت یزدجرد ملک فارس و هی التی سمّاها امیرالمؤمنین شاه زنان و یقال: بل کان اسمها برّة بنت نوشجان و یقال: بل کان اسمها شهربانو بنت یزدجرد. مادر وی (امام سجاد (علیهالسلام)) خَولَة دختر یزدگرد پادشاه ایران است و او کسی است که امیرالمؤمنین او را شاه زنان نامید و گفته شده است که نام او برّه دختر نوشجان باشد و نیز گفته شده که نام او شهربانو دختر یزدجرد باشد. • موالید اهل البیت: مادرشان «خوله» دختر «یزدگرد» پادشاه فارس بود. همان که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) او را «شاه زنان» نامیدند. • بصائر الدرجات: مضمون روایت سابق را نقل میکند. • شیخ مفید در کتاب «الارشاد» درباره مادر امام سجاد (علیهالسلام) مینویسد: اُمّه شاه زنان بنت یزدجرد بن شهریار کسری و یقال: انّ اسمها شهربانو. مادر علی بن حسین (علیهالسلام) شاه زنان دختر یزدگرد پسر شهریار، شاه ایران، است و گفته شده که نام او شهربانو است. • در مناقب ابنشهر آشوب به نقل از ابوجعفر ابنبابویه آمده است: ... و اُمّه شهربانویه بنت یزدجرد بن شهریار الکسری و یسمّونها ایضا: شاه زنان و جهان بانویه و سلافه و.... مادرشان «شهربانو» دختر «یزدگرد ابن شهریار کسری» است و او را «شاه زنان» نیز مینامند و «جهان بانویه» و «سلافه» و «خوله» و گفتهاند او «شاه زنان» دختر «شیرویه ابنکسری ابرویز» است و گفته شده او «بره» دختر «نوشجان» است و صحیح همان قول اول است. او را امیرالمؤمنین (علیهالسلام) «مریم» نامید و گفته شد که او را «فاطمه» نامید و خوانده میشده به «سیده النساء». • اصول کافی: مادرشان «سلافه» دختر «یزدگرد» است. • دروس شهید: مادرشان «شاه زنان» دختر «شیرویه بن کسری ابرویز» و گفته شده دختر «یزدگرد». • التذکره: مادرشان «شاه زنان» دختر پادشاه کاشان و گفته شده دختر «کسری یزدگرد بن شهریار» و گفت شده اسمش «شهربانویه» میباشند. • دلائل الامامه: داستان گذشته را بهصورت تفصیل نقل میکند و کیفیت برگزاری مراسم عقد را نیز میآورد. • در کتاب الکامل مبرّد به این مساله اشاره شده است: «کان اسمُ اُمّ علّی بن الحسین (علیهالسلام) سُلافَه من وُلد یزدجرد معروفة النَسَب من خیّرات النساء و قیل خولة. نام مادر علی بن الحسین (علیهالسلام) سلافه است و او از فرزندان یزدگرد بود. و نَسب و خاندان معروفی دارد از بهترین زنان و زنان برگزیده بوده و او را خوله هم نامیدهاند. • در تاریخ یعقوبی آمده است: مادر علی بن حسین (علیهالسلام) حرار دختر یزدگرد بود و حسین (علیهالسلام) نام او را غزاله نهاد. • در کتاب اثبات الوصیة چنین آمده است: «و رُوِی اَنّ ابامحمد ولد سنة ثمان و ثلاثین من الهجرة و کانت اُمّه جهان شاه بنت یزدجرد ملک آخر ملوک الفرس و هو یزدجرد بن شهریار. روایت شده است که ابا محمد (امام سجاد (علیهالسلام)) در سال ۳۸ هجری به دنیا آمد و مادرش جهانشاه دختر یزدگرد آخرین شاه ایرانی بوده که همان یزدجرد پسر شهریار است. • عیون اخبار الرضا (علیهالسلام) به این مطلب تصریح کرده که والده مکرمه علی بن حسین (علیهالسلام) سلافه دختر یزدگرد معروف به خیرات النساء میباشد. ابنبابویه به سند معتبر از امام رضا (علیهالسلام)، روایت کرده است که عبدالله عامر چون خراسان را فتح کرد، دو دختر از یزدجرد پادشاه عجم را گرفت و برای عثمان فرستاد. «عن الحسین بن محمد البهقی عن محمدبن یحیی الصوتی عن عون بن محمد، عن سهل بن القاسم النوشجانی قال: قال لی الرضا (علیهالسلام) بخراسان: انّ بیننا و بینکم نسب، قلت و ما هو؟ قال انّ عبدالله بن عامربن کریز مما افتتح خراسان اصاب ابنتین لیزدجرد ابن شهریار ملک الاعاجم فبعث بهما الی عثمان بن عفان فوهب احئهما للحسن (علیهالسلام) و الاخری للحسین (علیهالسلام) فصاتنا عندهما نفساوین.» به هر حال با توجه به طرح این قضیه در قدیمیترین متون تاریخی نظیر وقعة الصفین و تاریخ یعقوبی و بصائر الدرجات، دیگر هیچ جای شکی در صحت آن وجود ندارد. [۷۲]
ر. ک: جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ج۱، ص۱۶۱.
۴.۴ - ورود به سرزمین اسلامدر خصوص زمان و چگونگی ورود شهربانو به سرزمین اسلام گزارشهای مختلفی بیان شده است که عبارتند از: ۴.۴.۱ - زمان خلافت عمراسارت و ورود وی به سرزمین اسلام در دوره خلافت عمر بن خطاب و این واقعه را کلینی و شیخ عباس قمی [۷۴]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۲، ص۱۴.
نقل کردهاند.ابنخلکان از ربیع الابرار زمخشری نقل میکند که سه دختر یزدگرد را در زمان عمر به مدینه آوردند و حضرت علی (علیهالسّلام) آنها را پس از پرداخت قیمت آنان، یکی را به عبداللّه بن عمر و دیگری را به محمد بن ابیبکر و سومی را به پسر خود حسین بن علی (علیهالسّلام) داد. عبداللّه بن عمر از دختر یزدگرد، سالم را و محمد بن ابیبکر از دختر دیگر، قاسم را و حسین بن علی از دختر سوم، علی بن حسین (علیهالسّلام) را دارای فرزند شد. ۴.۴.۲ - زمان خلافت عثمانبرخی منابع تاریخی در رابطه با چگونگی اسارت شهربانو و ورود ایشان به سرزمین اسلام گفتهاند: «عبدالله عامر چون خراسان را فتح کرد، دو دختر از یزدجرد پادشاه عجم را گرفت و برای عثمان فرستاد، پس یکی را به جناب امام حسن (علیهالسلام) و دیگری را به امام حسین (علیهالسلام) داد و آن را که جناب امام حسین (علیهالسلام) گرفت، امام زینالعابدین (علیهالسلام) از او به هم رسید، چون آن حضرت از او متولد شد، او به رحمت الهی واصل شد و آن دختر دیگر در وقت ولادت فرزند اول وفات یافت. پس یکی از کنیزان امام حسین (علیهالسلام) آن حضرت را تربیت کرد و حضرت او را مادر میگفت، چون امام حسین (علیهالسلام) شهید شد، امام زینالعابدین او را به یکی از شیعیان خود تزویج کرد و این سبب شهرت کرد که حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) مادر خود را به یکی از شیعیان خود تزویج نمود. عبدالرزاق مقرم، در ارزیابی این روایت، میگوید: روایت فوق تقریبا صحیح به نظر میآید، زیرا فتح خراسان در سال ۳۰ هجری ششمین سال خلافت عثمان واقع شد و در همین سال نیز یزدگرد در مرو کشته شد. بر این اساس، بعید نیست که شهربانو به مدت شش سال باردار نشده باشد. [۷۶]
مقرم، عبدالرزاق، زندگانی امام زینالعابدین، ص۲۹.
۴.۴.۳ - زمان خلافت امام علیاسارت شهربانو در دوره امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام): هنگامی که حضرت علی (علیهالسلام)، حریث بن جابر حنفی را به حکومت قسمتی از شرق فرستاد، حریث از آن سرزمین دو دختر یزدگرد را به اسارت گرفت و نزد حضرت علی (علیهالسلام) روانه ساخت. آن حضرت شهربانو را به امام حسین (علیهالسلام) بخشیدند و زینالعابدین (علیهالسلام) از او متولد شد و دیگری را به محمد بن ابیبکر داد و قاسم از او متولد گردید. [۷۸]
محلاتی، ذبیحالله، ریاحین الشریعه، ص۱۲ - ۱۳.
[۷۹]
مجلسی، محمدباقر، جلاء العیون، ص۸۳۳.
۴.۴.۴ - قول صحیحماجرای اسارت این بانو در زمان خلافت عمر بن خطاب و یا در دوره حکومت حضرت علی (علیهالسلام) دارای اشکالاتی است و قول صحیحتر دیدگاه دوم است. شهربانو به سبب پیوند ازدواج با امام حسین (علیهالسلام)، مرحله جدیدی از زندگی را آغاز کرد که قبل از آن فقط در عالم رؤیا و آرزو قابل تحقق بود. آری! وی از میان بسیاری از دوشیزگان به این سعادت و عزت رسیده است که برای پیامبر و خاندانش (علیهمالسّلام) «عروسی ممتاز» باشد، چرا که در همان روز نخستین آشنایی با خاندان نبوت و امامت و به هنگام عقد ازدواج، از زبان امیرمؤمنان (علیهالسلام) این بشارت را شنید که حضرت به پسرش امام حسین (علیهالسلام) فرمود: یا اباعبدالله! احتفظ بها فانها ستلد لک خیر اهل الارض و هیام الاوصیاء الذریة الطیبة. ای اباعبدالله! از او محافظت کن؛ زیرا به زودی بهترین اهل زمین را برایت متولد خواهد ساخت. و او، مادر امامان از ذریه طیبه است. [۸۰]
مقرم، عبدالرزاق، زندگانی امام زینالعابدین (علیهالسلام)، ص۲۸.
(البته در روایت دیگر چنین آمده: احتفظ بها و احسن الیها فستلد لک خیر اهل الارض. )سرانجام پس از مدت زمانی (یک یا چند سال) انتظار به سر رسید و بشارت آسمانی تحقق یافته و بهترین اهل زمین، علی بن حسین (علیهالسلام)، متولد شد و دیدگان پدر، مادر و خاندان علوی روشنایی دیگر یافت. ۴.۵ - وفات شهربانوبنابر نقل منابع شهربانو در همان روزهای آغازین میلاد امام سجاد (علیهالسلام) چشم از دنیا فروبسته است و تاریخ رحلت وی، با فاصلهای کوتاه، با تاریخ ولادت آن حضرت مقارن میباشد، در مورد زمان دقیق وفات شهربانو اختلاف نظرهایی وجود دارد. به اتفاق مورخین حضرت شهربانو هنگام ولادت امام زینالعابدین (علیهالسلام) و در ایام نفاس دنیا را وداع گفت. [۸۳]
ابنشهرآشوب، محمد بن على، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۰۴.
اقوال متفاوتی درباره تاریخ وفات مادر امام سجاد (ع) وجود دارد؛ پنجم شعبان؛ هشتم شعبان؛ نهم شعبان؛ یازدهم رجب؛ هشتم ربیع الاول؛ نیمه جمادی الاول؛ نیمه جمادی الثانی. [۸۴]
مقرم، عبدالرزاق، زندگانی امام زینالعابدین (علیهالسلام)، ص۳۹ - ۴۰.
به هر حال، شهربانو بعد از چند روز از تولد یگانه فرزندش و در همان دوره نفاس به علت بیماری، رحلت کرد و پیکر مطهرش در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. [۸۵]
عمادزاده، حسین، زندگانی حضرت امام حسین سیدالشهداء (ثارالله)، ص۱۲۷.
[۸۶]
ترابی، احمد، امام سجاد جمال نیایشگران، ص۱۷، آستان قدس رضوی، اول، ۱۳۷۳ ش.
در ارتباط با وفات مادر مکرمه حضرت امام سجاد (علیهالسلام) در برخی از کتابها، متاسفانه تحریفاتی دیده میشود که فاقد ارزش علمی است، از جمله: حضور شهربانو در کربلا، غرق شدن و خودکشی شهربانو در رودخانه فرات، سوار شدن وی بر ذوالجناح یا اسبی دیگر و آمدنش به ایران و سرانجام غائب و پنهان گشتن او در کوه (کوه بی بی شهربانو شهر ری). قصهپردازان به انگیزههای مختلف، این حکایات بیاساس را در میان برخی کتابها و در بین عوام، چنان با آب و تاب وارد ساختهاند که جایگزین وقایع تاریخی شده است. صحیحترین قول در این زمینه این است که آن بانو پس از وضع حمل حضرت سجاد (علیهالسلام) به فاصله اندکی وفات نمودند. بنا به نقل بحار الانوار این قول را قطبالدین راوندی در الخرائج و مرحوم صدوق در عیون اخبار الرضا نقل نمودهاند. اما اینکه حضرت شهربانو خود را بعد از واقعه عاشورا در آب غرق کرده باشد و یا با «ذوالجناح» به سمت ایران شتافته و سپس در دل کوه وارد شده و همانجا مدفون شده باشد که جزء افسانههای تاریخی است. ۴.۶ - دایه امام سجادچند روز از ولادت امام سجاد (علیهالسلام) نگذشته بود که مادرش شهربانو رحلت کرد، از اینرو، امام حسین (علیهالسلام) دایهای انتخاب کرد تا برای نوزادش مادری کند و در تربیت وی بکوشد. به همین جهت است که امام سجاد (علیهالسلام) تا سنین بزرگسالی از زحمات دایه مهربانش قدردانی نموده و نام مقدس «مادر» را برایش برگزیده بود. امام سجاد (علیهالسلام) با مادر ناتنی خود، هم غذا نمیشد، زیرا میفرمود: از آن میترسم که مادرم بخواهد لقمهای را بردارد و من بر او سبقت بگیرم و عاق او گردم. [۹۰]
عمادزاده، حسین، زندگانی حضرت امام حسین سیدالشهداء (ثارالله)، ص۱۲۶ - ۱۲۷.
[۹۱]
مقرم، عبدالرزاق، زندگانی امام زینالعابدین (علیهالسلام)، ص۳۵.
به هر حال، آن امام همام بعد از حادثه عاشورا مادر ناتنیاش را به عقد غلامی (زید یا زبید) درآورده و در پاسخ به برخی گلایهها و شایعات، میفرمود که این بانو، دایه و مربی وی میباشد نه مادر اصلیاش. [۹۲]
مقرم، عبدالرزاق، زندگانی امام زین العابدین (علیهالسلام)، ص۳۳ - ۳۴.
[۹۳]
ترابی، احمد، امام سجاد جمال نیایشگران، ص۲۲، آستان قدس رضوی، اول، ۱۳۷۳ ش.
ابن سعد، به گمان اینکه این کنیز همان شخصیت جناب شهربانو است، وی را مادر امام دانسته در حالیکه آن کنیز مادر واقعی امام نمیباشد. ۵ - القاببرای امام سجاد (علیهالسلام) القاب متعددی در کتب تاریخ ذکر شده است. در کتاب مناقب تالیف ابن شهرآشوب، این القاب برای حضرت آمده است: زینالعابدین، سیدالعابدین، زینالصالحین، وارث علم النبیین، وصی الوصیین، خازن وصایا المرسلین، امام المؤمنین، منار القانتین، الخاشع، المتهجد، الزاهد، العابد، العدل، البکاء، السجاد، ذوالثفنات، امام الامه، ابوالائمه. در کتاب کشف الغمه، تالیف اربلی نیز آمده است که برای امام چهارم القاب زیادی ذکر شده است و مشهورترین آنها عبارتند از: زینالعابدین، سیدالعابدین، الزکی، الامین، ذوالثفنات. پر واضح است این القاب همه حاکی از کمالات و فضایل حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) میباشد که نظر مردم را جلب نموده و حضرتش را بدان وصف مینمودهاند. ۵.۱ - زینالعابدیندر احادیث اسلامی دو علت برای ملقب شدن امام چهارم به لقب زینالعابدین ذکر شده است: اول اینکه: امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: روز قیامت منادی ندا میدهد که زینالعابدین کجاست؟ پس گویا من به علی بن حسین نگاه میکنم که در بین صفوف از روی تعجب و با تبختر راه میرود. عین این مطلب را ابنعباس نیز از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل نموده است. دوم اینکه: در کتاب کشف الغمه آمده است که حضرت سجاد (علیهالسلام) شبی در محراب به نماز شب ایستاده بود که شیطان در صورت مار بزرگی برای او متمثل شد تا او را از عبادتش مشغول سازد ولی آن حضرت به او هیچ توجهی ننمود. پس به سمت انگشت ابهام پای او (انگشت شصت) آمده و آن را در دهان گرفت، باز به او توجهی ننمود ولی شیطان با گزیدن، حضرت را متالم ساخت. اما حضرت نمازش را قطع نفرمود. پس چونکه از نماز فراغت یافت، خداوند بر او کشف فرمود و دانست که او شیطان است. پس او را ناسزا گفته و لطمه زد و فرمود که دور شو ای ملعون!! و برای تمام کردن اذکارش قیام کرد. در این هنگام صورتی را شنید ولی قائل آن را نمیدید که سه مرتبه تکرار میکرد: انت زینالعابدین، تویی زینت عبادتکنندگان. پس این کلمه ظاهر شد و به عنوان لقب آن حضرت شهرت یافت. از این روایت شریف که در ضمن استفاده علت نامگذاری حضرت به لقب مبارک و بلند زینالعابدین که یکی از مشهورترین القاب حضرت است، به دست میآید که چگونه حضرت از حضور قلب در نماز بهرهمند بوده و به هیچوجه توجهش از حقیقت نماز به چیز دیگر جلب نمیشده است. ۵.۲ - سجاددر علل الشرایع از امام باقر (علیهالسلام) نقل شده است که: پدرم علی بن حسین (علیهالسلام) هیچ نعمتی از نعم الهی را یاد نمیکرد مگر اینکه به سجده میافتاد و همیشه هنگامی که آیهای از آیات قرآن که در آن سجده بود، تلاوت میفرمود، سجده میکرد. هرگاه خداوند از او امر سوئی را که از آن میترسید یا کید بدخواهی را دفع میکرد، سجده مینمود، چه اینکه همیشه که از نماز واجبی فارغ میشد به سجده میرفت. همچنین هنگام توفیق اصلاح بین دو نفر، سجده میکرد و آثار سجود در جمیع مواضع سجود آن حضرت مشهود بود و به این علت سجاد نامیده شد. ۵.۳ - ذوالثفناتاز امام باقر (علیهالسلام) نقل شده است که برای پدرم در موضع سجودش آثار برآمدهای بود که در هر سال دو مرتبه آن را قطع مینمود، هر بار پنج «ثفنه» را و بدینخاطر حضرت را ذوالثفنات نامیدند. و ثفنه موضع بدن شتر است که بر اثر رسیدن به زمین پینه میبندد مانند زانو و سینه، از اینرو مواضع سجود حضرت سجاد (علیهالسلام) به خاطر کثرت سجده برای حق تعالی، مرتب پینه میبسته و هر سال دو مرتبه آن را قطع میفرموده است. و این حاکی از نمازهای بسیاری است که این امام همام در طول شبانهروز اقامه مینموده است. عبدالعزیز بن ابیحازم میگوید: از ابیحازم شنیدم که میگفت: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در شبانهروز هزار رکعت نماز میخواند تا اینکه در پیشانی و سایر مواضع سجده حضرت، چیزی به مانند پینه بر زیر شکم و پاهای شتر، بیرون آمد. «و کان یصلی فی الیوم واللیلة الف رکعة، حتی خرج بجبهته و آثار سجوده مثل کرکرة البعیر» در روایتی از حضرت باقر (علیهالسلام) نقل شده است که فرمود: از حضرت علی بن حسین در هر سال هفت ثفنه (پینه) از مواضع و جایگاههای سجده حضرت برگرفته میشد چرا که حضرت بسیار نماز میخواند و این ثفنهها را جمع مینمود و چونکه وفات نمود با ایشان دفن گردید. ۶ - کنیههابرای حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در کتب روائی و تاریخی کنیههای متعددی ذکر شده است. در کتاب مناقب تالیف ابنشهرآشوب این کنیهها برای حضرت آمده است: ابوالحسن، ابومحمد، ابوالقاسم و ابوبکر. این کنیهها همچنین در کتاب موالید اهل البیت تالیف ابنخشاب و کشف الغمه تالیف اربلی برای آن حضرت ذکر شده است. ۷ - دوران کودکیبر اساس نقلهای متعدد تاریخی، حضرت امام زینالعابدین (علیهالسلام) دو سال ابتدای کودکی خود را در زمان خلافت جدشان، حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گذرانیدند چرا که سن مبارک حضرت بنابر مشهور ۵۷ سال و زمان شهادت آن حضرت سال ۹۵ هجری گزارش شده است. از اینرو سال تولد آن حضرت ۳۸ هجری خواهد بود و چون امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در سال چهلم هجری به شهادت رسیدند، بنابراین دو سال اولیه عمر امام چهارم، در دوران جدشان سپری شد. بر این مطلب، بر طبق آنچه علامه مجلسی (رحمةاللهعلیه) در بحار الانوار نقل فرموده است، حداقل شش سند تاریخی وجود دارد که بسیاری از آنها از اعتبار برخوردار است. البته مدت مذکور را ۴ سال و ۶ سال هم گزارش کردهاند که چندان قابل توجه نیست. قول دیگری هم وجود دارد که چون تولد حضرت را در سال ۴۸ هجری میداند اساسا هم عصر بودن امام چهارم (علیهالسلام) با جدشان را منکر است ولی این قول با همه تلاشی که برای تثبیت آن از طرف بعضی از محققین انجام شده، بسیار ضعیف بوده و ادله محکمی برخلاف آن وجود دارد. [۱۱۹]
ر. ک: شهیدی، سیدجعفر، زندگانی علی بن الحسین (علیهالسلام)، ص۲۹ - ۳۷.
[۱۲۰]
جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، جاول، ص۱۵۷ - ۱۶۰.
امام چهارم حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) پس از شهادت جدشان به مدت ۱۰ سال در عصر امامت امام حسن (علیهالسلام) عمر خود را گذرانیدند. در ارتباط با چگونگی حالات امام چهارم (علیهالسلام) و قضایای مربوط به این دوازده سال مطلب خاصی در خلال نصوص تاریخی و روایی ذکر نشده است. ۸ - دوران نوجوانیپس از مسمومیت و شهادت امام حسن (علیهالسلام) تا زمانی که حضرت امام حسین در سال ۶۱ هجری در کربلا به شهادت رسیدند، ده، یازده و یا دوازده سال میگذرد تردید در این مدت به خاطر اختلاف روایات در سال شهادت حضرت امام حسن (علیهالسلام) میباشد. این مدت، امام چهارم (علیهالسلام) در کنار پدر بزرگوار خود حضرت امام حسین (علیهالسلام) به سر برده است. گرچه در متون تاریخی چیزی از این دوران درباره حضرت گزارش نشده است ولی حضرت سجاد (علیهالسلام) در تمام این مدت شاهد حوادث تلخ و اسفباری بوده است که بر امت اسلامی میگذشته است. سیاست مکارانه دودمان اموی به سرکردگی معاویه، بیوفایی مردم نسبت به حکومت عادلانه و الهی عموی بزرگوارش و مظلومیت بینظیر آن حضرت و سپس وقایع مربوط به کنارهگیری امام حسن (علیهالسلام) از خلافت و صلح با معاویه بر اساس مصالح عام امت اسلام، به ویژه حفظ شیعه، و بالاخره دوران اختناق و سرکوب شدید نسبت به شیعیان حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پس از حاکمیت مطلق معاویه تا زمان مرگش که دوران بسیار سختی بوده است، این همه را حضرت سجاد (علیهالسلام) شاهد بوده است و در این مدت در کنار عمو و پدر بزرگوار خود زندگی را در خاندان امامت سپری میکرده است. تا بالاخره معاویه جای خود را به پسر نالایق و شرابخوار و فاسق خود یزید واگذار میکند و مساله گرفتن بیعت از حضرت امام حسین (علیهالسلام) پیش میآید که با انکار شدید حضرت مواجه شده و مقدمات حرکت ایشان از مدینه به مکه و سپس به کوفه برای رهبری امتی که تقاضای کمک نموده و برای نصرت حضرت امام حسین (علیهالسلام) اعلام آمادگی کردهاند، فراهم میشود و حضرت سجاد (علیهالسلام) که در این سال طبق نقل مشهور ۲۳ سال سن دارد در کنار پدر حضور دارد. ۹ - همسرانامام چهارم حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) دارای همسران متعددی میباشند که اکثر آنها امولد بودهاند. امولد به کنیزی گفته میشود که به ازدواج مردی در آمده و از او صاحب فرزند میشود و دیگر حالت مملوکیت کامل ندارد و نمیشود او را فروخت. یکی از همسران حضرت سجاد (علیهالسلام) حضرت فاطمه (امعبدالله) دختر حضرت امام حسن (علیهالسلام) میباشند که ثمره ازدواج حضرت با آن بانوی مکرمه، امام محمدباقر (علیهالسلام) بوده است. شدت علاقه حضرت سجاد (علیهالسلام) به ایشان به خاطر کمالات آن علیا مخدره میباشد. همسر دیگر امام چهارم کنیزی است به نام حوراء که مختار ابن ابیعبید ثقفی آن را به ششصد دینار و بنابر نقلی سی هزار خریده بود و به حضرت هدیه داد که ایشان مادر حضرت زید بن علی (سلاماللهعلیه) شهید بزرگوار خاندان عصمت و طهارت است. ابوالفرج اصفهانی در کتاب مقاتل الطالبین از ابنمنذر نقل میکند که مختار ابن ابیعبید کنیزی را به سی هزار خرید، پس به او گفت: پشت کن پس او پشت کرد، بعد به او گفت: رویت را به این سمت کن، پس او چنین کرد. سپس مختار گفت: هیچ کس را شایستهتر از علی بن حسین (علیهالسلام) برای او نمیشناسم. و لذا آن کنیز را برای حضرت فرستاد و او همان مادر زید بن علی (علیهالسلام) است. از اسامی سایر همسران حضرت سجاد (علیهالسلام) اطلاع چندانی در اسناد تاریخی موجود نیست و چنانکه ذکر شد آنها اغلب امولد بودهاند. ۹.۱ - فاطمه بنت حسنحضرت فاطمه، دختر امام حسن مجتبی (علیهالسلام) است که کنیهشان امعبدالله است، در میان دختران حضرت به جلالت و عظمت شان و بزرگواری ممتاز بودند. ایشان به همسری حضرت امام سجاد (علیهالسلام) در آمده و ثمره این وصلت، چهار فرزند بوده است. حضرت ابوجعفر محمدباقر (علیهالسلام) حسن، حسین و عبدالله باهر [۱۲۶]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، جاول، ص۱۷۷.
البته مادر حسن و حسین و عبدالله باهر در بعضی از اسناد تاریخی امولد ذکر شده است.امعبدالله این افتخار را دارد که با همسر شدن برای حضرت سجاد (علیهالسلام) باعث پیوند نسل دو امام به یکدیگر شد. آری ایشان از زنان نادره جهان است که در داشتن برخی از امتیازات منحصر به فرد میباشد و این مزایا در یک فرد غیر از ایشان جمع نشده است. ایشان دختر امام، نوه امام، همسر امام، عروس امام، مادر امام، مادر بزرگ امام میباشند. وی فرزند امام مجتبی (علیهالسلام) و نوه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) همسر امام سجاد (علیهالسلام) عروس امام حسین (علیهالسلام) مادر امام باقر (علیهالسلام) و مادر بزرگ سایر امامان (علیهمالسّلام) است. امام باقر (علیهالسلام) فرمودهاند روزی مادرم در زیر دیواری نشسته بود که ناگاه صدایی از دیوار بلند شد و از جا کنده شد و خواست که بر زمین افتد. مادرم با دست خود اشاره کرد و به دیوار فرمود: نباید فرود آیی!!، قسم بحق مصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که حق تعالی رخصت نمیدهد تو را در افتادن. پس آن دیوار معلق در میان زمین و هوا باقی ماند تا آنکه مادرم از آنجا بگذشت. پس پدرم امام زینالعابدین (علیهالسلام) صد اشرفی برای او تصدق داد. نیز از حضرت امام صادق (علیهالسلام) روایت شده که روزی آن جناب جدهاش، مادر حضرت امام محمد باقر (علیهالسلام) را یاد کرد و فرمود: کانت صدیقة لم یدرک فی آل الحسن مثلها. یعنی جدهام صدیقه بود و در دودمان حضرت امام حسن (علیهالسلام) کسی به درجه و مرتبه او نرسید. [۱۲۸]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، جدوم، ص۵۸.
با توجه به اصطلاح صدیق و مقام خاص صدیقان که در قرآن همردیف انبیاء آورده شده این تعبیر امام صادق (علیهالسلام) راجع به مادر بزرگ خود قابل دقت است. با توجه به نقلهای متعدد تاریخی مبنی بر حضور حضرت باقر (علیهالسلام) در چهار سالگی در صحنه عاشورا، نباید وصلت حضرت امام سجاد (علیهالسلام) با حضرت فاطمه بنت حسین (علیهماالسلام) دیرتر از سال ۵۶ هجری بوده باشد. ۹.۲ - بانو حوراءیکی دیگر از همسران حضرت امام زینالعابدین (علیهالسلام) کنیزی است به نام حوراء که از سوی جناب مختار به ایشان هدیه شده بود. ایشان مادر مکرمه حضرت زید بن علی (علیهالسلام) است که با رشادت کامل علیه دودمان اموی قیام کرد و در کوفه به شهادت رسید. در این ارتباط قضیه بسیار جالبی در بحار الانوار نقل شده است که از این قرار است: ابوحمزه ثمالی میگوید: هر سال یک بار علی بن حسین (علیهالسلام) را در ایام حج زیارت میکردم. یک سال حضور حضرت آمدم و دیدم روی زانوی حضرت بچهای نشسته است. من هم نزد ایشان نشستم. بچه آمد و در هنگام عبور از درگاه اتاق افتاد و حالش متشنج شد. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) بسرعت از جا بلند شد و دوان دوان به سراغ او رفت و با لباس خود، اشکهای چشم آن طفل را پاک کرد و به او فرمود: ای پسرم! تو را به خدا پناه میدهم که در کناسه به دار آویخته شوی. به ایشان عرض کردم: پدر و مادرم فدای شما، کدام کناسه؟ فرمود: کناسه کوفه عرض کردم فدای شما شوم این قضیه واقع میشود؟ فرمود: بلی قسم به کسی که پیامبر را بحق مبعوث فرمود، اگر بعد از من زنده باشی هر آینه این بچه را در ناحیهای از نواحی کوفه میبینی در حالی که مقتول است و بعد دفن شده و سپس او را از قبر بیرون آورده و در حالی که او را لخت نموده روی زمین میکشند و در کناسه به دار میآویزند و سپس او را پائین آورده و میسوزانند و خاکستر او را در آب فرات میریزند. گفتم: فدای شما شوم اسم این غلام چیست؟ فرمود: این فرزند من زید است. سپس چشمان حضرت پر از اشک شد و فرمود: آیا به تو نگویم خبر این فرزندم را؟ شبی از شبها در حالی که در سجده و رکوع به سر میبردم در بعضی از حالات خواب مرا فراگرفت. پس دیدم کان در بهشت هستم و حضرت رسول و علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهمالسّلام) مرا با جاریهای از حورالعین تزویج نمودهاند. من پس از هم بستر شدن با او نزد سدرة المنتهی غسل کردم و همینکه پشت کردم، هاتفی صدا میزد: زید بر تو مبارک باد! زید بر تو مبارک باد!! زید بر تو مبارک باد!! پس از خواب بیدار شدم و آثار جنابت را در خود دیدم. و لذا بلند شدم و برای نماز غسل کردم و نماز صبح را خواندم، پس درب زده شد و به من گفته شد: پشت درب خانه کسی است که تو را میطلبد. من بیرون آمدم و مردی را دیدم که با او جاریهای بود پوشیده شده و روبندش در دستش بود و روپوشی روی او افتاده بود. من گفتم: حاجت تو چیست؟ گفت با علی بن حسین (علیهالسلام) کار دارم. گفتم من علی بن حسینم پس گفت: من فرستاده مختار ابن ابیعبید ثقفی هستم. او به شما سلام میرساند و میگوید: با این جاریه در منطقه امان برخورد کردم و او را به ۶۰۰ دینار خریدم، این هم ۶۰۰ دینار است. پس برای زندگی و روزگار خود از این کنیز و پول استفاده نما. و نامهای هم به من داد. من مرد و جاریه را وارد منزل نمودم و جواب نامه مختار را نوشتم و آن مرد روانه شد. پس به جاریه گفتم: اسم تو چیست؟ گفت: حوراء، اهل منزل او را مهیا نموده و به عنوان عروس نزد من فرستادند. و سپس برای من این بچه را به ارمغان آورد و من اسم او را زید گذاشتم. ابوحمزه آنچه را به تو گفتم: یادداشت نما. ابوحمزه ثمالی میگوید: قسم به خدا مدتی نگذشت که زید را در کوفه در منزل معاویه بن اسحاق دیدم. نزد او رفتم و به او سلام کردم و به او گفتم: فدای تو شوم چرا به این شهر آمدی؟ فرمود: برای امر به معروف و نهی از منکر. من هم مرتب نزد او رفت و آمد میکردم. بعد شب نیمه شعبان نزد او آمدم و بر او سلام کردم و او به خانههای بارق و بنیهلال منتقل شده بود. نزد او نشستم. او گفت: ای ابوحمزه آیا بلند میشوی تا برای زیارت قبر حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) مشرف شویم؟ عرض کردم: بلی فدایت شوم. بعد ابوحمزه روایت را ادامه میدهد تا اینجا که: رسیدیم به ذکوات البیض او فرمود: این قبر امیرالمؤمنین است. و سپس برگشتم. سرگذشت ایشان همان بود که بود. پس به خدا قسم او را دیدم در حالی که کشته شده بود و دفن گردید و سپس قبر او نبش شد و بدنش را عریان روی زمین کشیدند و به دار آویختند و بعد هم سوزانده شد و در پائین کوفه به آب ریخته شد. البته داستان این خواب و وقایع بعد از آن به گونههای دیگری هم نقل شده است. از این حدیث شریف علم غیب حضرت سجاد (علیهالسلام) محبت و ارادت مختار به حضرت سجاد (علیهالسلام) و محبت شدید حضرت سجاد (علیهالسلام) به جناب زید بن علی (سلاماللهعلیه) استفاده میشود. ۹.۳ - همسران دیگرزراره از حضرت باقر (علیهالسلام) نقل میکند که فرمود: علی بن حسین (علیهالسلام) خانمی را در بعضی از مشاهد مکه مشاهده نمود و نسبت به کمالات او متعجب شد، پس او را برای خود خواستگاری نمود و با او ازدواج کرد و نزد او بود. حضرت دوستی از انصار داشت که از این ازدواج غمگین شد. آن شخص در ارتباط با وضعیت این خانم پرسش نمود و به او اطلاع دادند که او از آل ذیالجدین از بنیشیبان است. پس نزد حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) آمد و عرض کرد: خداوند من را فدای شما گرداند، پیوسته از این ازدواجی که با این خانم داشتید در نفس من مسالهای است و من گفتم علی بن حسین با خانمی ناشناخته وصلت کرده است. مردم هم چنین میگویند. دائما هم از نسبت او میپرسیدم تا اینکه او را شناختم و دانستم از قوم شیبانیه است. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرمودند: هر آینه تو را دارای نظری بهتر از آنچه میبینم، میدانستم. خداوند متعال اسلام را آورد و با آن پستی و فرومایگی را برطرف نمود و نقصهای اعتباری و اجتماعی را به آن اتمام فرمود و با اسلام سرزنشها و نکوهشها را به کرامت تبدیل کرد. پس سرزنشی بر مسلمانان نیست. هر آینه سرزنش، سرزنش جاهلیت است. اما این خانم چه نام داشته و آیا برای حضرت فرزندی آورده است یا نه، چیزی در تاریخ ذکر نشده است. از این حدیث به دست میآید که ملاک ازدواج و گزینش همسر، شرافت فامیلی و شهرت نیست. اسلام ملاک فضیلت است نه چیز دیگر. ۹.۴ - ایراد ابنمروان و جواب امامحضرت صادق (علیهالسلام) فرمودند: حضرت علی بن حسین (صلواتاللهعلیهما) با کنیزی که برای امام حسن (علیهالسلام) بود، ازدواج کردند. این خبر به اطلاع عبدالملک بن مروان رسید و در طی نامهای از آن حضرت به خاطر ازدواج با یک کنیز عیبجویی کرد. حضرت نیز جواب دندانشکنی برای او نوشتند که موجب اذعان او به شرافت حضرت گردید. یزید بن حاتم نقل میکند که عبدالملک بن مروان در مدینه جاسوسی داشت که آنچه در آنجا واقع میشد را برای او مینوشت و گزارش میکرد. در همان هنگام حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) یک کنیز از کنیزان خود را آزاد نمودند و سپس او را به ازدواج خود در آوردند. آن جاسوس این واقعه را به عبدالملک گزارش کرد. در این رابطه عبدالملک به حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) نوشت: اما بعد، به تحقیق چنین به من گزارش شده که تو با کنیز خود ازدواج کردهای و این در حالی است که تو بخوبی میدانی در قریش هستند افرادی همطراز و کفو تو، که بتوانی با ازدواج با او بزرگی نمایی و از او دارای اولادی نجیب باشی. پس نه برای خودت حرمت قائل شدی و نه برای فرزندانت چیزی باقی گذاشتی!! والسلام. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در جواب او نوشتند: اما بعد، نامه تو به من رسید که در زمینه ازدواجم با کنیز خودم من را توبیخ کردهای و گمان داشتهای که در قریش هست کسی که از طریق ازدواج با او به مجد و بزرگی برسم و از او اولادی نجیب به هم برسانم. و لکن هر آینه فوق رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هیچ وسیلهای برای رقاء و بزرگی یافت نمیشود و هیچ امکان افزایش در کرامت وجود ندارد. قابل توجه اینکه حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با کنیزی که توسط بعضی از پادشاهان حضورشان هدیه شده بود، به نام ماریه قبطیه، ازدواج و وصلت نمودند و ثمره آن فرزند پسری به نام ابراهیم بود. چه اینکه با کنیز خود به نام صفیه دختر حیی بن احطب ازدواج نمودند. و این خانم که مورد اشاره تو میباشد ملک یمین و کنیز من بود که او را در راه خدا آزاد کردم و بدین وسیله به اراده الهی و بر اساس امر او قصد رسیدن به ثواب آزاد کردن برده را داشتم و سپس بر اساس سنت الهی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را برگردانیده و با او ازدواج کردم و هر کس در دین خداوند پاکیزه باشد هرگز در هیچ امری دچار اخلال و مشکل نخواهد شد. آری هر آینه خداوند با اسلام پستی و خسیسه را رفع نموده و به آن نقیصهها را برطرف کرده است، و لؤم و پستی را برده است پس بر فرد مسلمان هیچ پستی و لؤم نمیباشد. هر آینه لؤم و پستی، لؤم و پستی جاهلیت است، والسلام. چون عبدالملک نامه حضرت را قرائت کرد آن را به طرف فرزندش سلیمان پرت کرد و او نیز آن را خواند، آنگاه گفت: ای امیرالمؤمنین!! چقدر آنچه با آن علی بن حسین بر تو فخر کرده است شدید و بزرگ است. عبدالملک در جواب گفت: پسرکم این چنین سخن مگو، هر آینه این زبانهای بنیهاشم است که سنگ خارا را میشکافد و از دریا سیراب میشود. پسرم! علی بن حسین (علیهالسلام) از همانجا که مردم، فرومایه و خوار میشوند، رفعت و بزرگی مییابد. در نقل دیگر آمده: زینالعابدین (علیهالسلام) فرموده: این رسول خداست که با کنیزش ازدواج کرد و همسر غلام خود را به عقد خود در آورد. عبدالملک نیز گفت: علی بن حسین از همانجا که مردم پست و فرومایه میگردند به شرافت و بزرگی میرسد. قابل توجه اینکه احتمال دارد همسر مورد اشاره در قسمت قبل با این کنیز از نظر خارجی یکی باشند. ۱۰ - فرزنداندر کتب تاریخی برای حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرزندان زیادی ذکر شده است که در مورد تعداد آنها اتفاق نظری وجود ندارد. در کتاب مناقب تالیف ابنشهرآشوب تعداد فرزندان حضرت، دوازده نفر ذکر شده است. در کتاب کشف الغمه تعداد فرزندان حضرت نه نفر آورده شده و ادعا شده که حضرت دختر نداشتهاند. ابنالخشاب در کتاب موالید اهل البیت فرزندان حضرت را هشت نفر ذکر کرده و فرموده آن حضرت دختر نداشتهاند. بعضی هم ده پسر و چهار دختر برای حضرت ذکر کردهاند و ابنسعد در طبقات هفده فرزند برای حضرت برشمرده است. اما بنابر نقل حاج شیخ عباس قمی در منتهی الآمال در بخش اولاد حضرت سیدالساجدین (علیهالسلام) شیخ مفید برای آن حضرت پانزده فرزند از دختر و پسر ذکر کرده است که عبارتند از: • امام محمدباقر (علیهالسلام) ملقب به ابوجعفر که مادرشان فاطمه (امعبدالله) دختر حضرت امام حسن مجتبی (علیهالسلام) بوده است. • عبدالله و حسن و حسین که مادرشان امولد (کنیز) بوده است. • زید (شهید بزرگوار کوفه) و عمر که مادرشان امولد دیگری بوده است، مادر ایشان کنیزی بوده به نام حوراء که جناب مختار به حضرت هدیه کرده بود. • حسین اصغر و عبدالرحمن و سلیمان از امولد دیگری بودهاند. • علی و خدیجه که مادرشان امولد بوده است و این علی کوچکترین فرزند حضرت سجاد (علیهالسلام) بوده است. • محمد اصغر که مادرش امولد بوده است. • فاطمه و علیه و امکلثوم که مادرشان امولد دیگری بوده است. [۱۴۸]
مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، باب۸.
[۱۵۰]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، جدوم، ص۲۹.
۱۰.۱ - زید بن علیحضرت زید بن علی بن حسین (علیهالسلام) برادر بزرگوار امام باقر (علیهالسلام) و عموی امام صادق (علیهالسلام) میباشد که در نزد خاندان اهل بیت عصمت و طهارت از جلالت قدر و عظمت فوقالعادهای برخوردار است. پیرامون شخصیت این امامزاده مطالب زیادی در روایات اسلامی وارد شده که بعضی مربوط به کیفیت تولد ایشان و نامگذاری و مادر بزرگوارشان میباشد و بعضی مربوط به شدت محبت حضرت سجاد (علیهالسلام) به ایشان و برخی دیگر در زمینه فقه و فضل و ورع و خداترسی و کمالات روحی و فضایل اخلاقی و برنامه زندگی ایشان و بعضی دیگر پیرامون مباحثات و گفتگوی آن بزرگوار با بعضی از اصحاب امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) و بالاخره تعدادی از روایات مربوط به بعد شجاعت و صلابت در شخصیت آن حضرت است که منتهی به قیام بر ضد دودمان ننگین اموی در شهر کوفه گردید و سرانجام مساله شهادت مظلومانه آن حضرت و وقایع متاخر از آن و همچنین اخبار مکرر مساله به دار آویخته شدن آن حضرت در کناسه کوفه که از طرف جد، پدر، برادر و همچنین برادرزادهشان بیان شده است و همه اصحاب آن را میدانستهاند. و تالمات سخت حضرت صادق (علیهالسلام) و اصحابشان از شهادت آن بزرگوار و برخورد ایشان با این قضیه. ۱۰.۱.۱ - فرقه زیدیهدر میان فرزندان امام چهارم زید بن علی (پس از حضرت باقر (علیهالسلام)) از دیگران افضل و برتر بوده و بسیار عابد و پارسا و فقیه و سخاوتمند و شجاع بود و به همین جهت پس از رحلت حضرت سجاد (علیهالسلام) که اکثریت شیعه به امامت فرزندش امام باقر (علیهالسلام) معتقد بودند گروهی نیز زید را امام دانسته و به شیعه زیدیه مشهور شدند. به عقیده آنان هر شخص فاطمی نژاد که عالم و زاهد و شجاع و سخی بوده و به عنوان قیام به حق خروج کند میتواند امام باشد و چون زید واجد این خصوصیات بوده، به نظر این فرقه امام بوده و پس از کشته شدن او هم فرزندش یحیی بن زید را که بر خلیفه اموی ولید بن یزید خروج کرد و کشته شد امام میدانند. اما خود زید دعوی امامت نکرد بلکه برای خونخواهی جدش (حسین (علیهالسلام)) قیام نمود و مردم را به سوی پسندیده از آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دعوت نمود زیرا او میدانست که برادرش حضرت باقر (علیهالسلام) برای احراز این مقام شایسته میباشد و باز میدانست که امام باقر هم فرزندش حضرت صادق را جانشین خود قرار داده است ولی عدهای تصور کردند که او مردم را به سوی خود میخواند، هنگامی که خبر شهادت او را به حضرت صادق دادند گریست و فرمود: انا لله و انا الیه راجعون، اجر مصیبت عمویم زید را از خدا میطلبم زیرا زید نیکو عموئی بود و از برای دنیا و آخرت ما نافع بود و به خدا قسم که عمویم شهید از دنیا رفت مانند شهدائی که در خدمت حضرت رسول و علی و حسن و حسین (صلواتاللهوسلامهعلیهم) شهید گشتند. [۱۵۳]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال ج۲، ص۳۶.
۱۰.۱.۲ - سرانجام زیدآری زید در زمان هشام بن عبدالملک خروج کرد و در جنگی که در کوفه میان او و امویان درگرفت در سال ۱۲۱ هجری در سن ۴۲ سالگی به شهادت رسید. جنازه زید به وسیله پسرش یحیی شبانه در نهر آبی دفن شد و روی آن را خاک و گیاه ریختند که از نظر دشمنانش مخفی بماند ولی یوسف بن عمر ثقفی (پدر حجاج) که از جانب هشام حاکم عراق بود از ماجرا با خبر شد و جسد زید را از زیر خاک بیرون آورد و سرش را جدا کرد و برای هشام فرستاد. هشام به یوسف نوشت که بدن زید را برهنه بر دار کشد یوسف نیز دستور داد او را در کناسه کوفه به دار آویختند. ۱۰.۲ - عبدالله باهرعبدالله باهر پسر امام سجاد (علیهالسلام) و مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبی (علیهالسلام)، برادر تنی امام باقر (علیهالسلام) میباشد. باهر به معنای نورانی، درخشان است، به ماه شب چهارده هم باهر میگویند. علت این توصیف عبدالله این است که خیلی زیبا بودند، به گونهای که مردم مبهوت وجود ایشان میشدند. مرحوم شیخ مفید در الارشاد مینویسد: (عبدالله باهر) مسئول صدقات و خیراتی بود که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امیرالمومنین (علیهالسلام) به جا گذاشته بودند و او شخصی فاضل و فقیه بود که از طریق پدرانش از رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایات زیادی نقل کرده و مردم نیز از او نقل روایت میکردند. از امام باقر (علیهالسلام) پرسیدند: کدام یک از برادرانت را بیشتر دوست داری؟ حضرت درباره هر یک نکتهای فرمودند و درباره عبدالله باهر فرمودند: ... امّا عبداللّه دست و بازوی توانای من است که به کمک آن فعالیت میکنم. [۱۵۸]
عالمی دامغانی، محمدعلی، شاگردان مکتب ائمه (علیهالسلام)، ج۲، ص۴۴۰.
ایشان در سن ۵۷ سالگی وفات نمودند. مدفن عبدالله باهر را در مدینه میدانند. و برخی قبر او را در موصل یا دمشق هم ذکر کردهاند. عبدالله باهر در مورد پدرشان امام سجاد (علیهالسلام) فرمودند: پدرم شبها به نماز میایستاد بگونهای که گاهی روی زمین میافتاد. همچنین وی از پدرشان از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده که ایشان فرمودند: بخیل به تمام معنا، کسی است که در پیش او نام من برده شود ولی بر من صلوات نفرستد. در مورد آیه «فَوَ و رَبِّ السَّماءِ وَ الْاَرْضِ اِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما اَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ؛ پس سوگند به پروردگار آسمان و زمین، که واقعاً او حقّ است مثل آنچه که شما سخن میگویید.» از پدرم سوال شد، فرمودند: منظور قیام قائم آل محمد (علیهالسلام) است. ۱۰.۳ - عمر بن علیعمر بن علی، شخص فاضل و جلیلالقدر و بسیار پارسا و سخی بود. او نیز متولی صدقات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بوده است و داود بن قاسم از حسین بن زید روایت نمود که عمویم عمر بن علی را دیدم که با کسی که میخواست از صدقات علی (علیهالسلام) (باغی یا بستانی) بخرد شرط میکرد که در دیوار باغ، چند راه و رخنه بگذارد و از کسی که برای خوردن میوه (از آن رخنهها) داخل باغ میشود ممانعت ننماید و این عمر بن علی جد امی سیدمرتضی علمالهدی و سیدرضی است که هر دو از مجتهدین و محققین عالیمقام و شاگرد و تعلیم یافته شیخ مفید بودند. در کتب معتبره نقل شده است که شیخ مفید شبی در عالم رؤیا دید که حضرت فاطمه (علیهاالسلام) با دو نوردیدهاش حسن و حسین در حالی که کودک بودند وارد مسجد شیخ شد و آن دو را نزد او آورد و خطاب فرمودند که: یا شیخ، علمهما الفقة. این دو کودک را فقه بیاموز! شیخ بیدار شد و از این خواب متعجب بود و همین که روز شد وارد مسجد گردید و در این اثنا فاطمه والده دو سید مزبور با کنیزان خود در حالی که دست دو پسرش مرتضی و رضی را که کودک بودند گرفته بود وارد شد. چون نظر شیخ بر آن مخدره افتاد به جهت احترام از جای برخاست و بر او سلام کرد، آن مخدره گفت: ای شیخ این دو کودک پسران منند، اینها را آماده کردهام که بر ایشان فقه بیاموزی، شیخ چون این را شنید گریست و خواب خود را بر آن علیا مخدره نقل کرد و مشغول تعلیم آنها شد تا به مرتبه رفیعه و مقام بلندی از کمالات و فضائل و علوم رسیدند. [۱۶۴]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۲، ص۳۲.
۱۱ - فضائل و کمالات اخلاقیامام معصوم (علیهالسلام) از چنان شخصیت جامعی برخوردار است که از نظر کمال، در اوج قلهی رفعت و تعالی قرار گرفته و از اینرو در سطح جامعه بشری از هر حیث صلاحیت اسوه بودن و مقتدا قرار گرفتن را واجد است. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) نیز به عنوان معصوم ششم و امام چهارم چنین بوده با بهرهمندی از یک شخصیت متعالی در همه ابعاد، سیمای منور امامت را زینتبخش میباشند. در بررسی شخصیت کامل حضرت سجاد (علیهالسلام) باید توجه داشت که استقصاء کمالات بیپایان امام معصوم (علیهالسلام) محال است چرا که امام مظهر اتم کمالات غیرمتناهی الهی است و او بحق خلیفةالله در روی زمین و در همه عوالم وجود میباشد. لازم به ذکر است امام سجاد (علیهالسلام) بر اساس آنچه در گفتار و قضاوت امام صادق (علیهالسلام) منعکس شده است، شبیهترین اهل بیت به حضرت مولی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهالسلام) میباشند که با توجه به سر آمد بودن حضرت علی (علیهالسلام) در کمالات، جایگاه امام سجاد (علیهالسلام) نیز در این ارتباط روشن میگردد. اما با توجه به آنچه در روایات و اسناد موجود است، میتوان به بعضی از سر فصلهای مهم در این قسمت دست یافت که در بخشهای متعددی از آن قابل الگو برداری و اقتباس میباشد. ۱۱.۱ - صبریکی از ملکات برجسته اخلاقی که از ارزش فوقالعادهای برخوردار میباشد صبر و تحمل است. صبر که در زمینه فشار عوامل مختلفی که به خارج شدن انسان از حالت معمولی او را مجبور میکنند، مطرح است، اقسامی دارد مانند: صبر در مقابل مصیبت، صبر در مقابل معصیت و صبر در مقابل هواهای نفسانی و در مراتب عالیتر صبر در مدارج طاعت الهی که در نهایت به بالاترین کمالات برای انسان منتهی میگردد که «و جعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا لما صبروا وکانوا بآیاتنا یوقنون؛ چون صبر ورزیدند از بین آنان بعضی را امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت میکنند، آری آنان به آیات ما یقین داشتند.» حضرت امام زینالعابدین (علیهالسلام) تجسم کامل مکتب صبر بودند و ظهور بارز این صبر در جریان نهضت عاشورا به نمایش گذاشته شد. با توجه به مصائب انبوهی که به حضرت در این جریان وارد گردید که هر کدام از آنها کوه را آب میکند، و تحمل حضرت در تمام این موارد، میتوان به میزان صبر حضرت واقف شد. ۱۱.۱.۱ - نمونهای از صبر امامواقدی نقل میکند که هشام بن اسماعیل مخزومی، که او را عبدالملک مروان در سال ۸۴ والی مدینه کرد و تا سال ۸۷ بر آنجا والی بود، حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) را در طول امارت خود بشدت و به صورت مستمر اذیت میکرد. هنگامی که از طرف ولید عزل شد، ولید والی جدید مدینه را ماموریت داد که او را در مقابل مردم نگه دارد تا به هر کس آزار رسانیده، جبران شود و هر کس در زمان فرمانروایی او مورد ظلم قرار گرفته و یا حقی از او ضایع شده، حق خود را از او مطالبه کند. در این حال هشام میگوید: من جز از علی بن حسین (علیهالسلام) نمیترسیدم. در همین حال که او در کنار خانه مروان ایستاده بود، حضرت بر او عبور کردند، و به محض رسیدن به او امام بر او سلام کردند!! و قبلا به خواص خود امر کرده بودند که هیچ کدام از آنها مطلقا و لو به یک کلمه متعرض او نشوند. هنگامی که حضرت عبور کردند هشام فریاد زد: الله اعلم حیث یجعل رسالته؛ خداوند داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد. ابنفیاض در همین مورد افزوده است که حضرت به هشام فرمودند: نگاه کن و بررسی نما اگر در زمینه اموالی که ممکن است از تو گرفته شود کمبود پیدا کردهای، ما آنقدر وسعت داریم که تو را کمک کنیم. و از جانب ما و تمام کسانی که ما را اطاعت میکنند خیالت راحت باشد. ۱۱.۱.۲ - صبر در فوت فرزنددر روایت آمده است که از حضرت فرزندی درگذشت و ابدا از ایشان جزع و فزعی دیده نشد. وقتی از علت آن پرسیدند، فرمودند: امری بود که انتظارش را میکشیدیم و چون واقع شد آن را ناخشنود ندانستیم. [۱۷۲]
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۶، ص۱۰۱، به نقل از کشف الغمه.
ابراهیم بن سعد نقل میکند که، حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) بانگ و فریاد بلندی را از داخل منزلشان شنیدند و این در حالی بود که نزد ایشان گروهی حضور داشتند. حضرت بلند شده و به سرعت به داخل منزل رفتند و سپس به مجلس خود برگشتند. به حضرت گفته شد: آیا حادثهای پیش آمد که منجر به این سر و صدا و شیون و زاری شد؟ حضرت پاسخ دادند: بلی. بعد اصحاب ایشان را تسلیت گفتند و همه از صبر آن بزرگوار متعجب گردیدند. حضرت فرمودند: اما اهل البیت خداوند (عزوجل) را در آنچه دوست میداریم اطاعت میکنیم و بر آنچه نمیپسندیم سپاسگزاریم. حضرت در خلال دو کلامی که از ایشان نقل شده بینش خود را در مورد صبر چنین بیان فرمودهاند: هیچ جرعه خشمی را نیاشامیدم که نزد من محبوبتر باشد از جرعه خشمی که به دنبال آن صبر باشد و دوست ندارم به جای آن، شتران سرخ موی (گرانقدرترین مال نزد عرب) داشته باشم. هیچ جرعهای نیاشامیدم که نزد من محبوبتر باشد از جرعه خشمی که صاحب و مسبب آن را مجازات نکنم. ۱۱.۲ - ایثارایثار که در لغت به معنای ازخودگذشتگی و ترجیح و برتری آمده است، در اخلاق اسلامی به معنای گذشت از خود به نفع دیگران و ترجیح آنان بر خود در آنچه خود بدان نیازمندیم میباشد. چنانچه از مال خود به دیگران بدهیم و برای خود هم نگه داریم، این انفاق به حساب میآید، ولی ایثار این است که مال خود را به دیگری ببخشیم و در حالی که خود بدان بشدت نیاز داریم، هیچ برای خود باقی نگذاریم. قرآن در این زمینه میفرماید: «و یؤثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصة و من یوق شح نفسه فاؤلئک هم المفلحون؛ هر چند در خودشان احتیاجی مبرم باشد، آنها را (مستمندان) به خودشان مقدم میدارند. و هر کس که از خست نفس خود مصون ماند، ایشانند که رستگارند.» و باید توجه داشت دامنهی ایثار بسیار گسترده بوده و موجب کمالات بلندی برای انسان میباشد. حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) علاوه بر انجام انفاقهای گسترده و بیشمار در زندگی خود اهل ایثار نیز بودهاند. امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند: عادت حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) این بود که در روزی که روزه میگرفتند، امر میکردند تا گوسفندی آورده و آن را ذبح کنند، سپس اعضای آن را قطعه قطعه نموده و طبخ کنند و هنگامی که شب فرامیرسید حضرت خود سخت مشغول به دیگها میشد و خود بوی خورشت و غذا را استشمام میکرد و این در حالی بود که حضرت هنوز روزهدار بود. بعد میفرمود سینیهای چوبی بزرگ را بیاورید و دستور میداد برای خانواده فلانی ظرف کنید، برای خانواده فلانی ظرف کنید، تا به آخرین دیگ میرسید و بعد هم برای خود حضرت مقداری نان و خرما میآوردند و همین طعام ایشان بود. ۱۱.۳ - عزتنفس و اقتداریکی از ویژگیهای بسیار مهم شخصیت اجتماعی حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) مراقبت از عزتنفس و دوری از هرگونه عمل و برخوردی بوده که شائبه ذلت در برابر دیگران داشته باشد. بر اساس آیه شریفه: «لله العزة و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لا یعلمون؛ عزت منحصرا از آن خداوند و پیامبرش و مؤمنین میباشد.» و این عزت همه از عزت ذات اقدس ربوبی نشات میگیرد که «فان العزة لله جمیعا؛ » از اینرو در سرتاسر زندگی اولیاء حق و بندگان صالح و مؤمنین، هیچ عملی که کمترین شائبه ذلت و دنائت نفس در آن باشد، دیده نمیشود. حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) در شعار و گفتار خود میفرمودند: ما یسرنی بنصیبی من الذل حمر النعم. برای حتی کوچکترین ذرهی از ذلت، خوشحال نمیشوم که شترهای سرخ (که بهترین سرمایه نزد عرب است) را داشته باشم. ابوحمزه ثمالی نیز از ایشان نقل میکند که فرمودند: ما احب ان لی بذل نفسی حمر النعم. خوشحال نمیشوم که در مقابل ذلت نفس خودم، برای من شترهای سرخ مو باشد. ۱۱.۳.۱ - اقتدار در عملاما از جنبه رفتار و عمل در طول حیات پربرکت آن امام همام در بسیاری از مراحل، چه در هنگام اسارت در چنگال دژخیمان اموی در کربلا و کوفه، چه در کاخ عبیدالله و چه در سفر شام و نزد یزید با آن همه فشارها و مصائب و چه در ادامه زندگی حضرت در مدینه با همه فراز و نشیبهای آن، ابدا عمل و کرداری که با عزت نفس مخالفتی داشته باشد، از حضرت گزارش نشده است. در این قسمت تنها به عنوان یک نمونه این قطعه تاریخی را بازگو میکنیم که در کاخ عبیدالله بن زیاد هنگامی که او از حضرت سؤالاتی پرسید و حضرت مقتدرانه به او پاسخ دادند و سخنش را در زمینه انتساب قتل شهدای کربلا به خداوند با آیه قرآن در دهانش شکستند، او دستور قتل حضرت را صادر کرد که با فداکاری عمهی بزرگوارشان عبیدالله از این دستور منصرف شد. بعد حضرت سجاد (علیهالسلام) به او فرمودند: ا بالقتل تهددنی یابنزیاد؟! اما علمت ان القتل لنا عادة و کرامتنا الشهادة. ای فرزند زیاد، آیا مرا به قتل تهدید میکنی؟ مگر نمیدانی کشته شدن در راه خدا، عادت ما و شهادت کرامت ما میباشد. ۱۱.۴ - حلم و تواضعتواضع و فروتنی دو صفت برجسته انسانی است که در مقابل تکبر و استکبار که اساس همه گناهان و رذائل است، قرار دارد. تواضع از مبارزه با نفس و انانیت نشات میگیرد و ثمرهی به بار نشستن توحید در وجود آدمی است. تواضع امام زینالعابدین (علیهالسلام) یکی از فضائل برجسته وجود اقدس آن حضرت بوده است که در ابعاد مختلف روابط اجتماعی آن امام همام خود را نشان داده است. رابطه با مادر، رابطه با زیر دستان، رابطه با بردگان و حتی رابطه با دشمنان و بدخواهان. در این قسمت یک خاطره از تواضع حضرت که حاکی از حلم آن امام نیز هست بیان میگردد. ۱۱.۴.۱ - عکسالعمل مقابل ناسزاگویکی از دشمنان حضرت سجاد (علیهالسلام) آن بزرگوار را ناسزا گفت. غلامهای حضرت قصد کردند به او متعرض شده و او را تنبیه کنند. حضرت فرمود: او را رها کنید چرا که آنچه از امر ما مخفی شده است بیشتر است از آنچه آنان میگویند!! سپس رو به آن مرد کرده و فرمودند: ای مرد آیا نیازی داری؟ آن مرد خجالت کشید. حضرت پیراهن خود را به او دادند و دستور دادند تا هزار درهم به او عطا شود. آن مرد در حالی منصرف شد که با صدای بلند فریاد میزد: شهادت میدهم تو فرزند رسول خدا هستی. جمله: آنچه از عملکرد و باطن ما مخفی شده بیشتر است. دلالت واقعی بر تواضع حضرت و فروتنی آن بزرگوار دارد. و برخورد کریمانه ایشان با آن شخص، دال بر عفو و گذشت و بزرگواری حضرت است. ۱۱.۴.۲ - عکسالعمل مقابل جذامیهاامام صادق (علیهالسلام) میفرمایند: علی بن حسین (صلواتاللهعلیه) بر گروهی از جذامیها عبور کردند در حالی که بر الاغ خود سوار بودند. آن آقایان جذامی مشغول صرف صبحانه بودند، و حضرت را به غذا دعوت کردند. حضرت فرمود: اما من اگر روزهدار نبودم حتما این کار را میکردم. بعد چونکه به منزل رسیدند دستور دادند طعامی طبخ نمایند، دستور حضرت عمل شد و همچنین امر کرد بسیار دقت کنند و در تهیه غذا سخت بگیرند (یعنی بسیار مراقب باشند که غذای خوبی تهیه شود)، سپس حضرت تمامی آن جذامیها را دعوت فرمود و آنها آمدند با حضرت غذا (نهار یا شام) خوردند و او نیز با آنها غذا تناول فرمود. در روایت دیگری در همین زمینه آمده است که حضرت وقتی از کنار آنها گذشت فرمود: خداوند متکبرین را دوست نمیدارد. و لذا برگشت و فرمود: من روزه دارم. و بعد آنها را به منزل دعوت کرد و بعد از اطعام آنان، مقداری پول و غذا نیز به آنها اعطاء کرد. [۱۹۵]
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ص۷۴، ح۶۴، به نقل از امالی ابنالشیخ.
۱۱.۴.۳ - سفر با ناآشناامام صادق (علیهالسلام) فرمودند: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) سفر نمیکردند مگر با رفقایی که حضرت را نمیشناختند و با ایشان شرط میکرد که در آنچه آنان بدان نیاز دارند، حضرت خادم آنان باشد. یک بار که حضرت با گروهی مسافرت میکرد مردی ایشان را دید و شناخت و به آنان گفت: آیا میدانید این شخص کیست؟ گفتند: نه، گفت: این علی بن حسین (علیهالسلام) است!!. در این حال آنان به سوی حضرت هجوم آوردند و دست و پای ایشان را بوسه باران کرده و گفتند: یابن رسولالله میخواستید ما به آتش جهنم درغلتیم؟ اگر ناخواسته و از سر غفلت دست و یا پای ما نسبت به شما خطایی میکرد، آیا ما تا آخر دهر هلاک نمیشدیم؟ راستی چه امری شما را بر این شیوه وا میداشت؟ حضرت فرمود: یک بار من با گروهی مسافرت میکردم که آنان من را میشناختند. از اینرو به خاطر رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برخوردی با من کردند و چیزی به من دادند که استحقاق آن را نداشتم. پس من میترسم که شما نیز مانند آن را به من اعطاء کرده و همان برخورد را با من بنمائید. از اینرو کتمان امر خودم نزد من محبوبتر گردید. و حضرت فرمودند: به خاطر قرابت و نزدیکیام با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هرگز من به چیزی متمتع نشده و استفادهای نبردم. ۱۱.۵ - عفو و گذشتقرآن مجید در یکی از توصیفات خود از متقین میفرماید: «الذین ینفقون فی السراء والضراء و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین؛ آنان کسانی هستند که در فراخی و تنگی انفاق میکنند و خشم خود را فرو میبرند و از مردم درمیگذرند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد.» حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) از برجستهترین نمونههای عینی این آیه در عملکرد اجتماعی خود بوده و همه بخشهای آن را به بهترین وجه در زندگی خود پیدا کردهاند. یکی از اقوام حضرت (که به نام حسن بن حسین مشهور است) و از اهل بیت ایشان، حضرت را ملاقات کرده و شروع به بد و بیراه و ناسزا گفتن به حضرت کرد. (در روایتی آمده که این واقعه در مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است.) ولی حضرت سجاد (علیهالسلام) ابدا با او سخن نگفتند. پس چونکه او منصرف شد و رفت، حضرت به کسانی که در محضرش نشسته بودند فرمود: شما آنچه را این مرد گفت شنیدید و من دوست دارم با من به سوی او بیائید تا آنچه را که من به او جواب میدهم نیز بشنوید. آنها گفتند: در خدمت شما هستیم و ما دوست داشتیم که حضرت به او چنان و چنان بگویند. حضرت کفش خود را گرفته و پوشیدند و به راه افتادند و زیر لب زمزمه میکردند: «و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین؛» در این حال ما همگی متوجه شدیم حضرت به او هیچ چیز نخواهد گفت. به هر حال حضرت خارج شدند تا به منزل او رسیدند و او را صدا زدند و فرمودند به او بگوئید: علی بن حسین است. آن مرد، در حالی از منزل آمد که منتظر حادثه بدی بود و شک نداشت که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) برای پاسخگویی شبیه به آنچه او انجام داده بود آمدهاند. در این حال حضرت به او فرمودند: ای برادر من، تو چند لحظه قبل رو در روی من ایستادی و گفتی آنچه را که گفتی، حال اگر آنچه را تو گفتی در من هست، پس من نسبت به آن از خداوند استغفار و طلب بخشش میکنم اگر آنچه که گفتی در من نیست پس خداوند تو را بیامرزد. اینجا بود که آن مرد بین دو چشم حضرت را بوسید و گفت: نه، آنچه که من گفتم در شما وجود ندارد و من به آن سزاوارترم. سفیان میگوید: مردی نزد حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) آمد و گفت: فلان آقا از شما بدگویی کرده و شما را اذیت نموده است. حضرت فرمود: بیا با هم به نزد او برویم. آن مرد فکر میکرد که حضرت بزودی از خود دفاع خواهد کرد. چونکه به نزد او رسیدند حضرت فرمود: ای فلانی! اگر آنچه تو در مورد من گفتی حق است، خداوند مرا بیامرزد و اگر باطل است خداوند تو را بیامرزد. [۲۰۵]
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۶، ص۹۸، ح۸۶، به نقل از کشف الغمه.
در روایت دیگری آمده است: روزی حضرت به گروهی برخورد کرد که از او بدگویی نموده غیبت او را میکردند. حضرت در مقابلشان ایستاد و به آنها فرمود: اگر راستگو هستید خداوند مرا بیامرزد و اگر دروغ میگوئید، خداوند شما را بیامرزد. و لقد انتهی ذات یوم الی قوم یغتابونه فوقف علیهم فقال لهم: ان کنتم صادقین فغفر الله لی، و ان کنتم کاذبین فغفر الله لکم. از این روایات علاوه بر استفاده کظم غیظ حضرت و گذشت از اسائه ادب دیگران به ایشان و حسن خلق آن بزرگوار، این نکته نیز به دست میآید که چگونه با همراه آوردن افرادی که شاهد بیادبی به آن امام معصوم بودند، عملا کرامت نفس خود و تخلق به فضائل بلند اخلاقی را به آنها نشان میدهند تا آنان نیز تربیت شده و به حضرت اقتدا کنند. در روایت است که فردی به حضرت ناسزا گفت. به او فرمودند: ای جوان در مقابل ما، در سفر به سوی آخرت، گردنههای بسیار سختی است. پس اگر از آن عبور کردم هیچ باکی نسبت به آنچه تو میگویی ندارم و اگر در آنجا متحیر بمانم پس من از آنچه تو میگویی بدتر خواهم بود. مرد دیگری حضرت را ناسزا گفت و به ایشان اهانت کرد ولی حضرت سکوت کردند و هیچ جواب ندادند. به حضرت گفت: منظورم شما بودید. حضرت (علیهالسلام) جواب دادند: و من از تو چشم میپوشم (فقال: ایاک، اعنی، فقال (علیهالسلام): و عنک اغضی). آری حضرت سجاد (علیهالسلام) با چنین برخوردهای کریمانهای علاوه بر گذشت نه تنها حقد و پستی و رذلت خطاکار را تحریک نمیکردند بلکه او را متوجه آخرت نموده و باعث تنبه او میشدند. ۱۱.۶ - انفاقیکی از خصوصیات بارز حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) انفاق و رسیدگی به فقرا و ایتام و مساکین، کثرت این عمل صالح در طول حیات آن حضرت بوده است. عادت مستمر حضرت چنین بوده که شبها انبانی پر از درهم و دینار و غذا به دوش میکشیدند و ناشناخته آن را بین فقراء مدینه تقسیم میکردند. ابوحمزه ثمالی از امام باقر (علیهالسلام) نقل میکند که حضرت فرمودند: عادت حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) این بود که در شبها انبانی از نان بر پشت خود حمل مینمود و آن را صدقه میداد. در خبری آمده است که هرگاه شب همهجا را فرا میگرفت و چشمها آرام گرفته و به خواب میرفت، حضرت برمیخاست و آنچه از قوت خانواده خود باقی مانده بود جمع کرده آن را در خورجینی مینهاد، و آن را بر پشت خود افکنده و در حالی که صورت خود را پوشانده بود به سمت خانههای فقراء مدینه به راه میافتاد و همه آن را بین آنها تقسیم میکرد. در بسیاری از اوقات آنها کنار درب منزل خود به انتظار او ایستاده بودند و چونکه او را میدیدند به همدیگر مژده و بشارت آمدنش را میدادند و میگفتند: صاحب خورجین آمد!!! به خاطر تکرار این عمل، پشت حضرت متاثر شده و آثار حمل بار، بر آن ظاهر گردیده بود که بعد از ارتحالشان مورد مشاهده قرار گرفت. در روایات مربوط به این موضوع آمده است: حضرت سجاد (علیهالسلام) در شب ظلمانی و تاریک از منزل خارج میشدند و انبانی را بر پشت حمل میکردند که در آن سکههایی از درهم و دینار بود و چه بسا بر پشت خود طعام و یا سایر نیازمندیهای مردم مانند چوب را حمل میکردند تا میرسیدند به درب خانههای مورد نظر و یکی یکی دربها را میزدند و هرکس بیرون میآمد به او از آن میدادند... و چونکه حضرت (علیهالسلام) را بر مغتسل (جایی که برای غسل میت از آن استفاده میکنند) گذاشتند به پشت حضرت نگاه کردند و دیدند که مانند زانوی شتر بر آن برآمدگی وجود دارد چرا که حضرت بر پشت خود برای فقرا و مساکین غذا و آذوقه حمل میکرد. عمرو بن نایب میگوید: چونکه حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) وفات یافتند و آن حضرت را غسل دادند: مشغول نگاه کردن به پشت ایشان شدند و آثار سیاهی را در آن مشاهده کردند!! و لذا پرسیدند این چیست؟ کسی گفت: آن بزرگوار عادتش این بود که خورجین و انبان آرد را شبانه بر پشت خود حمل میکرد و آن را به فقراء مدینه اعطا مینمود. زهری میگوید: چونکه حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) وفات یافته و ایشان را غسل دادند، بر پشت حضرت برآمدگی خشنی که حاصل کار با اشیاء سخت است را مشاهده کردند. و به من رسید که آن حضرت در شب برای همسایگان ضعیف خود آب میکشیده است. ۱۱.۷ - برخورد با زیردستانحضرت علی بن حسین (علیهالسلام) کنیزی داشتند که آب روی دست حضرت میریخت تا ایشان برای نماز وضو بگیرند. یک بار هنگامی که روی دست حضرت آب میریخت، ظرف آب از دست او روی صورت حضرت افتاده و آن را مجروح کرد، حضرت سرشان را به سوی او بلند کردند و به او نگریستند، در این حال او گفت: خداوند عزوجل میفرماید: و الکاظمین الغیظ حضرت به او فرمودند: غیظ و خشم خودم را فروخوردم. او گفت: و العافین عن الناس حضرت به او فرمودند: خداوند تو را عفو کند. او گفت: و الله یحب المحسنین حضرت فرمودند: برو که آزاد هستی!! از این داستان هم بزرگواری حضرت و هم تربیت اسلامی این کنیز و آشنایی او با آیات قرانی و فرهنگ اسلامی قابل استفاده است. عدهای نزد حضرت میهمانی دعوت بودند. یکی از خادمین حضرت در آوردن گوشت بریانی که در تنور بود عجله کرد، پس با سرعت آن را به دست گرفته و جلو آمد که در یک لحظه سیخهای کباب از دست او بر روی زمین افتاد و به سر یکی از فرزندان حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) که در زیر پله استراحت میکرد اصابت نموده و باعث شد او کشته شود. در این حال آن غلام بشدت احساس تحیر نموده و مضطرب شده بود که ناگاه حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) به او فرمودند: تو آزاد هستی!! چرا که تو تعمدی در این کار نداشتی. و بعد مشغول تجهیز (غسل و کفن) پسر شده و او را دفن نمودند. از این دو قضیه نیز به دست میآید حضرت سجاد (علیهالسلام) چگونه در مورد خطاهای غیر عمدی خادمین خود، آنها را عفو مینمودند، در حالی که در چنین مواردی نوعا افراد عکسالعمل بسیار خشن از خود نشان میدهند و علاوه بر آن با کرامتی بیمثال، آنها را در راه خداوند آزاد کردند تا بسرعت اثر ناراحتی شدید روحی آنان را تسکین داده و خوشحالشان نمایند. ۱۱.۸ - پناه به دشمنبزرگواری ویژه و بینظیر دیگری که حضرت بدان اقدام فرمودند پناه دادن به خانواده مروان در جریان قیام مدینه بر ضد یزید است که به واقعه حره شهرت یافت. شخصیت منفی مروان در تاریخ روشن میباشد. شخصی که در زمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به خاطر جسارت به حضرت تبعید میشود و در عصر حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در جنگ جمل مقابل حضرت میایستد و در جنگ صفین باز در کنار معاویه با حضرت میجنگد و در مجلس ولید به آن فرد پیشنهاد قتل سریع حضرت امام حسین (علیهالسلام) را میدهد. اما هنگامی که در آن شرایط بحرانی مدینه که مردم علیه بنیامیه و بنیمروان قیام کرده و همه را از شهر خارج کردهاند، همسر خود را که دختر عثمان بن عفان است نزد حضرت آورده و درخواست پناهدادن او را میکند، حضرت میپذیرند و او را پناه میدهند و به پذیرایی او اقدام میکنند به گونهای که بعدا اظهار میدارد: مدتی که نزد حضرت بودم به گونهای پذیرایی شدم که در منزل پدرانم چنین پذیرایی نمیشدم!!! و علاوه بر او چهارصد نفر دیگر نیز در پناه حضرت بودند. [۲۳۱]
مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ترجمه و شرح حاج سیدهاشم محلاتی، ج۲، ص۱۵۲.
حال تاریخ قضاوت کند که این بزرگواری و کرامت نشانه چیست؟ و باید آن را با رفتار بنیامیه با آل رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مقایسه نمود تا معلوم شود دشمنان دودمان پیامبر نیز از چه مرتبهای از دنائت و پستی برخوردار بودهاند.۱۱.۹ - مناجاتحضرت امام سجاد (علیهالسلام) به حق به عنوان جمال نیایشگران شهرت یافتهاند و این بخاطر اهتمام خارقالعاده آن حضرت به تلاوت ادعیه و انس با مناجاتهای بسیار و اشتغال طولانی به راز و نیاز با خداوند سبحان بوده است. در عصری که دشمنان توحید و معنویت، محرابها را به خون موحدان و آزادگان رنگین ساخته بودند و هر نغمهای که حاکی از رهائی از زنجیرهای قطور بردگی و اسارت در مقابل هوا و هوس و شهوات و رذائل بود، با خشنترین هجوم سرکوب میگردید، در عصر ظلمت و خمودگی و تباهی، امام زینالعابدین (علیهالسلام) بر اساس نور عصمت و تشخیص صحیح نوع وظیفه خطیری که بر دوش مبارک داشتند، با انشاء دعاهای عالیة المضامین، نهضتی عمیق و فراگیر در روشنگری فکری و معنوی جامعه خود آغاز نمودند که آثار پر برکت خود را برای احیاء جامعه شیعی و اسلامی و هدایت گسترده تودههای نیازمند به ارشاد و دستگیری، برجای گذاشت. یکی از فضائل و کمالات حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) که محل تجلی و بروز آن ظرف جامعه بوده است، استجابت دعاهای آن بزرگوار میباشد که به مناسبتهای مختلف از زبان مطهر حضرت انشاء شده است. استجابت این ادعیه با خصوصیاتی که ذکر خواهد شد، نشانه نهایت تقرب این امام والا مقام نزد خداوند متعال بوده و حاکی از ارتباط قوی ایشان با عالم غیب هستی و نفوذ کلمهشان در عالم و محبت شدید پروردگار متعال به آن بزرگوار میباشد. ۱۱.۹.۱ - داستان بارانثابت بنانی میگوید من حاجی بوده و برای حج به مکه مشرف شده بودم و گروهی از عباد بصره یعنی کسانی که بسیار اهل عبادت بودند و به زهد و عبادت و حج و کرامت شهرت داشتند مانند ایوب سجستانی، صالح مری، عتبة غلام، حبیب فارسی و مالک بن دینار، همه برای انجام مناسک حج به مکه آمده بودند. چونکه وارد مکه شدیم با کمبود شدید آب مواجه شدیم. آری تشنگی به مردم فشار آورده بود چرا که باران بسیار کم نازل شده بود. با مشاهده ما، مردم و اهل مکه و حجاج به ما پناه آورده و از ما میخواستند که برای نزول باران دعا کنیم. ما به سمت کعبه آمدیم و بر گرد آن خانه طواف کردیم و سپس در حالیکه بسیار خضوع میکردیم و گریان بودیم خدایمان را خواندیم. اما از اجابت محروم شدیم و خبری نشد!!! در حالی که ما چنین بودیم ناگهان جوانی را مشاهده کردیم که پیش آمد در حالی که حزنهای او باعث شده بود غمگین و مکروب باشد و هموم او از او کاسته و پژمردهاش ساخته بود، او چند دور به گرد کعبه طواف کرد، آنگاه رو به ما آورد و فرمود: ای مالک بن دینار و ای ثابت بنانی و ای ایوب سجستانی و ای صالح مری، و ای عتبة غلام و ای حبیب فارسی و ای سعد و ای عمر و ای صالح اعمی و ای رابعه و ای سعدانه و ای جعفر بن سلیمان! ! ما همگی گفتیم: ای جوان همه گوش بفرمانیم و مطیع هستیم (فقلنا: لبیک و سعیدک یا فتی). او فرمود: آیا در بین شما یک نفر یافت نمیشود که او را خداوند دوست بدارد. ما گفتیم: ای جوان بر ماست که دعا کنیم و اجابت از اوست. او فرمود: از کعبه دور شوید که اگر در بین شما یک نفر بود که خداوند او را دوست داشت حتما دعایش را مستجاب میکرد!! آنگاه، خود به سمت کعبه رفت و به سجده روی زمین افتاد من شنیدم که در سجده میگفت: ای سید و مولای من! قسم به محبتی که تو به من داری اینان را آب باران بیاشام و باران را بر ایشان نازل بفرما. همین که کلامش تمام شد آسمان شروع به باریدن نمود و مانند دهانه مشکها آب فرو میریخت!! من به او عرض کردم: ای جوان از کجا دانستی که خداوند تو را دوست میدارد؟ او فرمود: اگر من را دوست نمیداشت مرا به زیارت خود فرانمیخواند!! چونکه مرا به زیارت خود دعوت فرمود دانستم که مرا دوست میدارد، من نیز به همین محبت او نسبت به خودم او را خواندم و او هم اجابت فرمود. بعد از ما روی گردانید... من از اهل مکه پرسیدم این جوان کیست؟ گفتند: علی بن حسین بن علی ابن ابیطالب (علیهالسلام) است. از این داستان عجیب و جالب به دست میآید، کسانی که با رها کردن تمسک به ولایت ائمه هدی (علیهمالسلام) ره به بیراهه بردند و برای خود دکان زهد و ترک دنیا باز نمودند، چگونه حتی گروهی از آنان نزد خداوند آبرویی نداشتند تا یک دعای آنها به اجابت برسد، اما امام سجاد (علیهالسلام) از خدا طلب باران نمود و از آسمان بمانند دهان مشک آب فروریخت. حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) گرچه مظهر تام رحمت و عطوفت الهی بودهاند و حتی نسبت به دشمنانشان با عفو و گذشت برخورد میکردند، اما بر قاتلان برادر و پدرشان نفرین کردند و آن نیز به هدف اجابت رسید. یکی از آن افراد لعین حرمله بن کاهل بود که امام درباره او فرمودند: بار پروردگارا آتش آهن را به او بچشان، بار پروردگارا حرارت آهن را به او بچشان. و این دعای امام مستجاب شد و بدست مختار بن ابیعبید محقق گشت. ۱۱.۱۰ - نفوذ کلمه و تاثیر فوقالعادهیکی از ویژگیهای بارز اولیاء حق، بهرهمندی آنان از نفوذ کلمه و تاثیر در دیگران است و این نتیجهی باور عمیق خود آنان از آنچه میگویند و عمل به دانستههایشان میباشد که این دو، موجب نفوذ در دلها و تاثیر کلام و سخن در دیگران میشود. آری سخن که از دل برخیزد، لا جرم بر دل نشیند. حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) این کمال را به بهترین وجه برخوردار بودند و کسانی که با حضرت برخورد میکردند هم از اعمال و حالات ایشان بشدت متاثر میشدند که این خود بهترین نوع تبلیغ معروف و خیر در جامعه است و هم کلامشان در دلهای نفوذ میکرد و دیگران را آنچنان تحت تاثیر قرار میداد که شروع به گریستن میکردند. یک نمونه از این موضوع را مرور میکنیم: زهری میگوید: با حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) بر عبدالملک بن مروان وارد شدم و چون اثر سجده را بر پیشانی حضرت دید آن را عظیم و مهم شمرد، شروع به تعریف و تمجید از حضرت کرد و حضرت در جوابش از فضائل رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و کلمات ایشان بیان کردند و بعد فرمودند هرچه کنم نمیتوانم ذرهای از شکر نعم الهی را بجا آورم و اگر حقوق خانواده و جامعه نبود، دائم مشغول نظاره به آسمان و توجه به حق میشدم تا خداوند جانم را قبض کند و سپس گریست. در این حال عبدالملک نیز شروع به گریه کرد و گفت: چقدر فرق است بین بندهای که آخرت را میطلبد و برای آن تلاش میکند و بین کسی که در طلب دنیاست و از آخرت بیبهره است. بعد به حضرت اقبال نموده و شروع کرده به سؤال از نیازهای ایشان و آنچه مقصود دارند و بعد شفاعت ایشان را در همه مواردی که نظر داشتند، قبول کرد و مال انبوهی به حضرت صله داد. ابوحمزه ثمالی نیز نقل میکند که: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) چنان بود که هرگاه تکلم میفرمود در زهد و موعظه، به گریه در میآورد هر کسی را که در محضر شریفش بود. [۲۳۸]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۲، ص۱۱.
۱۱.۱۱ - جلالت اماماز مجموع روایات اهلسنت و شیعه درباره زندگانی امام در مدینه برمیآید که آن حضرت در مدینه بسیار موقر و محترم بوده است و همگان به جلالت شأن و علو مقام و حسن خلق و رفتار و علم و فقه و ورع و تقوای آن حضرت اذعان داشتهاند. معروف است که هشام بن عبدالملک در زمان خلافت پدرش عبدالملک یا برادرش ولید به حج رفته بود. چون در موسم حج خواست تا استلام حجرالاسود کند موفق نشد زیرا مردم زیاد بودند و ازدحام میکردند. در این میان علی بن حسین رسید و به طواف مشغول شد و چون به حجرالاسود نزدیک شد همه به او راه دادند و به جهت مهابت و جلالت قدر او اجازه دادند تا او استلام حجر کند. هشام در خشم شد. مردی از او پرسید که این شخص کیست؟ هشام با آنکه او را میشناخت گفت او را نمیشناسد زیرا میترسید مردم شام به او میل پیدا کنند. فرزدق شاعر بزرگ عرب به مرد شامی گفت من او را میشناسم و چون او پرسید که او کیست فرزدق در پاسخ او مرتجلا قصیده معروف خود را انشا کرد و در آن گفت: هذا ابن خیر عباد اللّه کلهم • هذا التقی النقی الطاهر العلم... و لیس قولک من هذا بضائره • العرب تعرف من أنکرت و العجم یعنی: این پسر بهترین بندگان خداست. این پرهیزگار پاک و عاری از هر عیب و معروف خاص و عام است. سخن تو که او را نمیشناسم زیانی به او نمیرساند. آن را که تو گفتی نمیشناسم همه عرب و عجم میشناسند. ۱۲ - اثبات امامتبا توجه به اینکه بر اساس دیدگاه شیعه امامت یک مقام الهی و منصب ربانی است، مسئولیت اعطاء آن تنها به دست خداوند تبارک و تعالی میباشد. خداوند متعال بر اساس ادله فراوانی این منصب را پس از پیامبر اسلام حضرت محمد بن عبدالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به ۱۲ نفر از برگزیدگان اولیاءش مرحمت فرموده است و خود، اسامی آنان را به پیامبرش اعلام نموده و حضرت آن را به صورت مکرر به گوش مردم رسانیده است. روایات و ادله فراوانی اسامی مبارک این دوازده نفر را دربر دارد که در کتب روایی موجود است. اسم مبارک حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) پس از اسم مبارک پدرش حضرت امام حسین (علیهالسلام) در تمام این نصوص دیده میشود. [۲۳۹]
کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، کتاب الحجه.
و از آن جمله حدیث لوح است که اسم زینالعابدین (علیهالسلام) پس از حضرت امام حسین (علیهالسلام) است. بنابراین مطابق روایات صریحی که محدثین بزرگ شیعه در کتب روایی خود آوردهاند، امام علی بن حسین (علیهالسلام) وصی حضرت امام حسین (علیهالسلام) میباشد. گذشته از این پذیرش امام سجاد (علیهالسلام) در جامعه شیعه به عنوان امام چهارم و جانشین و وصی حضرت امام حسین (علیهالسلام) و مقبولیت عملی آن حضرت در طول تاریخ از طرف شیعه، خود شاهد صد و گواه محکمی است بر اعتبار این وصایت.اما شبهه امامت محمد بن حنفیه فرزند حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که مدتی فضای فرهنگی شیعه را آلوده نمود و فرقه کیسانیه با این اعتقاد شکل گرفتند، این شبهه آنچنان بیاساس بود که با کرامت حضرت امام سجاد (علیهالسلام) و شهادت حجرالاسود به امامت حضرت سجاد (علیهالسلام) و قانع شدن محمد بن حنفیه از یک سو و وجود شمشیر و زره پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و همچنین کتاب مخصوصی که حاوی علوم بیشماری بوده است، نزد حضرت سجاد (علیهالسلام) از سوی دیگر، هیچ جای تردید باقی نگذاشته است که امام چهارم، حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) میباشند. همچنین وجود معجزات و کرامات بیشمار دیگر که جز از ولی بر حق خدا قابل انجام نیست و صلاحیتهای علمی و عملی این شخصیت بزرگوار، نشانههای دیگری از امامت ایشان میباشد. بنابراین تصریح حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امام پیشین که وجود نص بر امامت حضرت است و معجزات و کرامتها و صلاحیتهای علمی و عملی، همه دال بر امامت حضرت سجاد (علیهالسلام) میباشد. ۱۲.۱ - نصّ بر امامتاز نظر شیعه امامیّه تعیین امام باید به عبارت صریح و روشن باشد و جای هیچ تردیدی را باقی نگذارد و درباره امامت امام زینالعابدین (علیهالسلام) نصوص و روایت صریح به تواتر رسیده است که ما به برخی از آنها اشاره می کنیم: • پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اوصیا و جانشینان بعد از خود را دوازده تن مشخص کرده و از ایشان بهصراحت نام برده است که از آن جمله امام زینالعابدین است و نصوص فراوانی در این باب رسیده است. • امام امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بر امامت نوادهاش زینالعابدین (علیهالسلام) تصریح کرده است، موقعی که در آستانه وفات قرار داشت به پسرش امام زکی حضرت حسن (علیهالسلام) وصیت کرد و او را امام بعد از خود معیّن کرد و مواریث انبیاء را به او سپرد و پسرانش امام حسین و محمد بن حنفیّه و تمام اولاد خود و سران شیعه را بر آن گواه گرفت و به امام حسین فرمود: ... همانا تو بعد از برادرت حسن امام و رهبر مردمانی و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به تو فرمان می دهد که مواریث را پس از خود به پسرت زینالعابدین بسپاری که او حجت بعد از تو میباشد و آنگاه دست زینالعابدین را که هنوز طفلی بود گرفت و فرمود: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تو را موظف می کند که امامت را بعد از خود به پسرت محمدباقر بسپاری و از طرف رسول خدا و از جانب من به او سلام برسانی. [۲۴۳]
کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، باب نص بر امامت حسن (علیهالسلام).
• امام حسین (علیهالسلام) به امامت فرزندش زینالعابدین (علیهالسلام) تصریح نموده و عهد امامت را بعد از خود به او سپرد. زهری این واقعه را چنین روایت کرده است: در خدمت حضرت حسین بن علی (علیهماالسلام) بودم ناگاه علی بن حسین، خردسال وارد شد، امام حسین او را طلبید و به سینه چسبانید و پیشانیش را بوسید، زهری رو به امام حسین کرد و عرض کرد: یابن رسول اللّه! پناه به خدا اگر دستمان به تو نرسید، به چه کسی مراجعه کنیم؟ ... امام حسین (علیهالسلام) فرمود: به این پسرم مراجعه کنید که او امام و پدر دیگر امامان است. نظیر این حدیت را عبداللّه بن عتبه نقل کرده و راویان شیعه می گویند: امام حسین (علیهالسلام) وقتی که آهنگ سفر عراق نمود، مواریثی را که از برادرش امام حسن (علیهالسلام) دریافت کرده بود به امسلمه همسر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تسلیم کرد و به او فرمود تا پس از شهادت وی به زینالعابدین (علیهالسلام) بدهد. ۱۲.۲ - وصایت امام قبلحضرت باقر (علیهالسلام) فرمودهاند: چونکه امام حسین (علیهالسلام) متوجه عراق شدند تمام وصیت و کتب و غیر آن را به امسلمه همسر پیامبر، دادند و به او فرمودند: چونکه بزرگترین فرزند من به سراغ تو آمد، آنچه به تو دادم به او برگردان. پس چونکه حسین کشته شد، علی بن حسین (علیهالسلام) به سراغ امسلمه آمدند و آنچه را حسین (علیهالسلام) به او داده بودند به حضرت برگرداند. و طبق نقل اثبات الهداه حضرت امام حسین (علیهالسلام) به هنگام شهادتش در کربلا علی بن حسین (علیهالسلام) را حاضر نمود و ایشان مریض بود. پس اسم اعظم و مواریث انبیاء (علیهمالسّلام) را به ایشان وصیت نمود و به ایشان فهماند که علوم و مصحفها و سلاح را نزد امسلمه گذاشته و به او امر کرده است که همه اینها را به حضرت برگرداند. مسعودی نیز مینویسد: امام حسین (علیهالسلام) در روز عاشورا حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) را که مریض بود احضار کرد و راجع به اسم اعظم خدا و میراثهای انبیاء به آن حضرت وصیت نمود و فرمود علوم الهی و قرآن و شمشیر نزد امسلمه است، به امسلمه دستور داده بود که آنها را به علی بن حسین (علیهماالسلام) تقدیم نماید و روایت شده است که امام حسین در روز عاشورا دختر بزرگ خود فاطمه را خواست و نامه بهم پیچیدهای را به او داد و او را مامور کرد که آن را به برادرش علی بن حسین تسلیم نماید. ۱۲.۳ - شهادت حجرالاسودثقهالاسلام کلینی (رضواناللهتعالیعلیه) در اصول کافی و شیخ طبرسی در الاحتجاج نقل نمودهاند که از امام ابوجعفر الباقر (علیهالسلام) روایت شده است که فرمود: چونکه حسین بن علی (علیهالسلام) کشته شد، محمد بن حنفیه به سراغ حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرستاد و با او خلوت کرد. سپس گفت: ای پسر برادرم شما میدانید که رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وصایت و امامت را پس از خود برای علی بن ابیطالب (علیهالسلام) قرار داده و بعد برای امام حسن (علیهالسلام) و سپس برای امام حسین (علیهالسلام) و پدر تو کشته شد، خدا از او راضی باشد و درود خدا بر او، ولی او به کسی وصیت نکرده است و من عموی تو هستم و برادر تنی پدر تو و من به خاطر سنم و قدمتم، نسبت به این امر، شایستهتر از تو که هنوز جوان هستی، میباشم. پس با من در مورد وصایت و امامت منازعه مکن، و با من به مخالفت برمخیز. در این هنگام حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) به او فرمود: عمو جان! تقوای الهی پیشه کن و آنچه برای تو حق نیست، ادعا مکن. من تو را موعظه میکنم تا از جاهلین و گمراهان مباشی. ای عمو! پدرم (صلواتاللهعلیه) قبل از اینکه متوجه به سوی عراق شود به من وصیت نمود. و در همین مورد ساعتی قبل از شهادتش با من عهد بست و این سلاح رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که نزد من است. پس متعرض این امر مشو که برای تو از نقص عمر و دگرگونی حال بیمناکم. هر آینه خداوند تبارک و تعالی سوگند یاد کرده و به عهد گرفته است که وصیت و امامت را قرار ندهد مگر در عقب و نواده حسین (علیهالسلام) پس اگر میخواهی بدانی بیا با هم به کنار حجرالاسود برویم تا او را حکم بین خودمان قرار دهیم و از او در این مورد سؤال کنیم. امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: زمانی که این سخن بین آن دو رد و بدل میشد آن دو در مکه بودند. پس با هم حرکت کردند و رفتند تا به حجرالاسود رسیدند. پس حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) به محمد فرمودند: آغاز کن و به سوی خداوند ابتهال نما و گریه و زاری کن و از او بخواه تا حجر را برای تو به نطق در آورد و بعد از آن بپرس. محمد نیز دعایی با ابتهال خواند و از خداوند سؤال نمود و سپس از حجر بپرسید، ولی به او جواب نداد. علی بن حسین (علیهالسلام) فرمودند: ای عمو جان تو اگر وصی و امام بودی حتما حجر به تو جواب میداد. محمد به آن حضرت عرض کرد: پس تو ای پسر برادرم دعا کن و از او سؤال نما. پس علی بن حسین (علیهالسلام) آنچه اراده فرموده بود دعا کرد و سپس فرمود: تو را میخوانم ای چیزی که میثاق همه انبیاء و میثاق اوصیاء و میثاق همه مردم در تو قرار داده شده است که ما را به زبان عربی آشکار خبر دهی که وصی و امام بعد از حسین بن علی کیست؟ پس حجر تکانی خورد که نزدیک بود از موضعش بیفتد، سپس خداوند آن را به زبان عربی آشکار گویا نمود و گفت: اللهم بار پروردگارا! هر آینه وصیت و امام بعد از حسین بن علی (علیهالسلام) به علی بن حسین ابن علی بن ابیطالب و ابن فاطمه دختر رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سپرده شده است. در این حال محمد بن حنفیه برگشت در حالی که از موالیان و معتقدان به امامت حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) بود. این روایت شریف را مختصر بصائر الدرجات و اعلام الوری و مناقب نیز نقل نمودهاند. ۱۲.۴ - معجزات و کراماتمعجزه از نظر لغت به چیزی گفت میشود که دیگران را به عجز آورده و از انجام آن عاجز باشند. اما از نظر اصطلاح به کاری گفته میشود که پیامبران برای اثبات حقانیت دعوت خود انجام میدهند و همراه با دعوی نبوت است. اما کرامت به خرق عادتهایی اطلاق میشود که اولیاء خداوند متعال هرجا که مصلحت بدانند آن را انجام میدهند و هیچ ارتباطی با دعوی نبوت ندارد. حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) مانند سایر ائمه هدی (علیهمالسّلام) در زندگی اجتماعی خود دارای کرامتها و معجزات (به اطلاق لغوی) فراوانی بودهاند که در موارد متعددی از وجود اقدس ایشان بروز نموده است. این امور همه حاکی از شرافت وجودی و قدرت خدادادی آن بزرگوار است و در واقع پرتوی از تجلی تمام اوصاف و صفات الهی در وجود مطهر ایشان میباشد. حضرت بمانند سایر حضرات معصومین (علیهمالسّلام) مجلای اراده قیوم باری تعالی و مصدر همه امور تکوین و تشریع از جانب خداوند هستند که در هر کجا مصلحت بدانند اراده بالغه خود را که عین اراده حق است، اعمال فرموده و به هر نحو که حکمت و مشیت الهی اقتضاء کند، در عالم تکوین تصرف مینمایند. به هر تقدیر بر اساس اسناد تاریخی و روایاتی که کرامتهای حضرت سجاد (علیهالسلام) را گزارش میکند، میتوان این کرامتها را در محورهای زیر بررسی نمود: • شفا دادن مرض برص یک زن از شیعیان بنام حبابه و البیه و جوان نمودن او که بسیار پیر شده بود. • جدا نمودن دست زن و مردی که به هم چسبیده بود. • نشان دادن واقعیت وجودی مخالفین به یکی از شیعیان. • نشان دادن عزت و حرمت خود به عبدالملک بن مروان. • گشودن غل و زنجیر از دست و پای خود و رفتن به طیالارض به شام و .... ۱۲.۴.۱ - جوانکردن حبابهاز حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) نسبت به خانمی به نام حبابه و البیه کرامت عجیبی نقل شده است: حبابه والبیه میگوید: بر حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) وارد شدم در حالی که بر صورتم برص عارض شده بود، حضرت دستشان را به آن گذاشتند و بهطور کلی از بین رفت. سپس فرمود: ای حبابه در پیروان ابراهیم (علیهالسلام) غیر از ما و شیعیان ما از این مرض بهبود نمییابند. امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) برای حبابه والبیه دعا کردند و در پرتو دعای حضرت خداوند جوانی او را به او برگرداند و با انگشتشان به او اشاره نمودند و در همان لحظه حائض گردید. و در آن موقع او یکصد و سیزده سال از عمرش میگذشت. این دعای مستجاب و این اشاره الهی و تصرف در تکوین نشانه مقام والای الهی حضرت سجاد (علیهالسلام) است. قرآن مجید نیز ماجرایی شبیه به این مطلب برای همسر حضرت ابراهیم نقل میکند، دو ملک که برای عذاب قوم لوط آمده بودند و قبل از آن در منزل حضرت ابراهیم (علیهالسلام) میهمان شدند و به خانم او مژده فرزنددار شدن دادند، خانم حضرت که اساسا نازا و بسیار پیر بود، با تعجب گفت: آیا من بچهدار میشوم در حالی که خود نازا و پیرزن هستم و شوهرم هم پیرمرد است؟!! آنها گفتند: آیا تو از امر الهی تعجب میکنی؟!! امرءته قائمة فضحکت فبشرناها باسحق و من وراء اسحاق یعقوب • قالت یا ویلتی ءالد و انا عجوز و هذا بعلی شیخا ان هذا لشیء عجیب • قالوا اتعجبین من امر الله... بنابراین هرگاه امر الهی به موضوعی تعلق بگیرد آن محقق خواهد شد. انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون؛ هر آینه چون به چیزی اراده فرماید، کارش این بس که میگوید: باش پس بیدرنگ موجود میشود. اولیاء الهی نیز مظهر و مجلای امر الهی هستند و اراده الهی از کانال وحود آنها به منصه ظهور میرسد. ۱۲.۴.۲ - ظهور باطن مخالفینمردی از شیعیان به حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) عرض کرد: به چه علت ما بر دشمنانمان برتری و فضیلت داریم در حالی که در بین آنها افرادی هستند که از ما زیباترند؟!! امام (علیهالسلام) به او فرمودند: آیا دوست داری فضیلت خودت را بر آنها ببینی؟ عرض کرد: آری. حضرت با دست خودشان به صورت او کشیده و فرمودند: نگاه کن!! آن مرد نگریست و به مجرد ملاحظه افرادی که در آنجا حضور داشتند، مضطرب شده به خدمت حضرت عرض کرد: فدای شما شوم!! مرا به همان حالتی که بودم برگردانید. چرا که من در مسجد جز روباه و بوزینه و سگ نمیبینم!! حضرت نیز دستشان را بر صورت او کشیدند و او به حال اول خود برگشت!!. ۱۲.۴.۳ - جواهرات فراواناز امام باقر (علیهالسلام) روایت شده که حضرت فرمودند: عبدالملک (از خلفای جبار اموی) به دور خانه خدا طواف میکرد و حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در جلوی او طواف میکردند و هیچ به او توجهی نداشته و به او نگاه نمیکردند و عبدالملک هم ایشان را با صورتشان نمیشناخت. در این حال عبدالملک گفت: این کیست که در مقابل ما طواف میکند و هیچ به ما توجهی ندارد؟!! به او گفته شد: این علی بن حسین (علیهالسلام) است. عبدالملک آمد و در مکان خودش نشست و گفت: او را برگردانید. هنگامی که حضرت به نزد او آمدند، گفت: ای علی بن حسین من که قاتل پدر تو نیستم پس چه عاملی باعث میشود که نزد ما نمیآیی؟!! حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرمودند: هر آینه قاتل پدر من با عملکرد خود دنیای پدرم را علیه او فاسد کرد، ولی پدرم با این کار آخرت او را علیه او فاسد و تباه ساخت. پس تو اگر دوست داری بمانند او (قاتل پدرم) باشی پس باش. او گفت: هرگز!! و لکن تو به نزد ما بیا تا از دنیای ما به تو برسد!! با شنیدن این سخن حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) بر روی زمین نشستند و ردای خود را پهن کرده و گفتند: بار پروردگارا به او حرمت و احترام اولیائت را نزد خودت نشان بده!! در این لحظه ناگهان لباس حضرت مملو از در گردید: درهایی که اشعه تابناک آن چشمها را میربود. بعد حضرت به او فرمودند: کسی که حرمت و احترام او نزد خداوند این چنین است آیا به دنیای تو نیازمند است؟!! و سپس عرض کرد: بارالها اینها را بگیر که من هیچ نیازی به آن ندارم. ۱۲.۴.۴ - گشودن غل و زنجیرابنشهاب زهری میگوید: من حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) را در روزی که او را ماموران عبدالملک بن مروان از مدینه به شام میبردند زیارت کردم. او دستور داده بود که حضرت را با آهن ببندند و نگاهبانانی را با تجهیزات کامل بر او گماشته بود. من از آنها اذن گرفته تا به حضرت سلام کرده و با او وداع کنم. چونکه اذن دادند بر حضرت وارد شدم. دیدم قیدها در دو پای او و غل و زنجیر در دو دستش میباشد، با مشاهده این منظره به گریه افتادم و عرض کردم: دوست داشتم من به جای شما بودم و شما سالم بودید!! حضرت فرمود: ای زهری گمان میکنی با آنچه تو میبینی که بر دست و گردن من است، اینها مرا ناراحت میکند؟!! اگر بخواهم هیچکدام از اینها نخواهد بود!! سر اینکه اینها را تحمل میکنم این است که به تو و امثال تو خبر آن برسد و من میخواهم اینها من را به یاد عذاب پروردگار بیندازد!! سپس حضرت براحتی دستش را از زنجیرها و پاهایش را از قید و بندها بیرون آورد و فرمود: ای زهری!! با اینها از دو منزل از مدینه بیشتر عبور نخواهم کرد. زهری میگوید: ما جز چهار شب در مدینه درنگ نکردیم که افراد موظف بر نگهبانی حضرت به مدینه برگشته و به دنبال حضرت میگشتند ولی او را نیافتند من هم یکی از کسانی بودم که از او راجع به حضرت پرسوجو نمودند. بعضی از آن ماموران به من گفت: ما او را در جلوی خود میدیدیم و هم پشت سر او مراقب او بودیم و او پیاده شد و همه ما در اطراف او بودیم و به خواب نمیرفتیم و مرتب او را رصد کرده و مواظبت مینمودیم ولی چون صبح شد دیگر او را در محل خود ندیده و فقط آهنها و زنجیرهای او به جای مانده بود. من بعد از این جریان به نزد عبدالملک رفتم و او در مورد حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) از من پرسید و من آنچه میدانستم گفتم. او گفت: همان روزی که محافظین او را از دست دادند، حضرت نزد من آمد و بر من داخل شد و گفت: من و تو چیستیم؟!! (من کیستم و تو کیستی؟ تو با من چکار داری؟) من گفتم: نزد من درنگ کن و در اینجا اقامت نما. او گفت: این را دوست ندارم. سپس خارج شد پس سوگند به خداوند در آن حال همه لباسم از خوف او پر شده بود!! زهری میگوید: من گفتم: علی بن حسین (علیهالسلام) آنچنان که تو گمان میکنی نیست. او به خودش مشغول است!! عبدالملک گفت: شغل و کار مانند او بسیار نیکو است، پس چه خوب است آنچه او بدان مشغول است!! ۱۲.۵ - ارتباط حضرت با ملائکائمه هدی (علیهمالسلام) بر اساس آنچه در روایات و عبارتهای ادعیه و زیارتها آمده است، به صورت مرتب با ملائکه الهی در ارتباط بوده و این موجودات معصوم و فرمانبر خداوند، که در واقع مامورین خداوندی و کارگزاران عالم هستی از طرف خداوند متعال هستند، علیالدوام به منزل آنها تردد داشته به حضورشان میرسیدند و تحت امر آنان بوده و ارادهی الهی که در قلب امام معصوم منعکس میشود را از زبان معصوم آنان دریافت میکردند و در عالم هستی آن را پیاده میساختند و میسازند. آری ائمه هدی مختلف الملائکه بودهاند یعنی ملائک یکی پس از دیگری به حضور آنان میرسیدهاند و در سوره قدر هم به تنزل ملائکه در معیت روح که اعظم ملائک است، در شب قدر یاد شده و پر واضح است فرودگاه آنان در شب مبارک قدر جز قلب ولی اعظم خداوندی که همان امام معصوم است، نخواهد بود. حال در مورد حضرت سجاد (علیهالسلام) روایتی از جناب ابوحمزه نقل شده است که میگوید: به حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) وارد شدم، ساعتی درب منزل صبر کردم و بعد وارد شدم و مشاهده کردم حضرت چیزی را از روی زمین جمع میکند. بعد دستش را پشت پرده برده و آنچه را از روی زمین برچیده بود به کسی که در خانه بود تحویل داد. من عرض کردم: فدایتان شوم این چیزی که دیدم از زمین برمیچیدید، چه چیز بود؟ فرمود: زیادی از بالهای کوچک ملائکه و پر و کرک آنها بود که آن را جمع میکنیم و هرگاه تنها شدیم آن را برای فرزندانمان گلیم خطدار (یا چادر) قرار میدهیم. (یعنی از آن در ساختن زیرانداز و یا لباس استفاده میکنیم.) من عرض کردم: فدایتان شوم آنها به خدمت شما میآیند؟ فرمود: ای اباحمزه آنها به نزدیک ما میآیند بر بالشتهای ما. باید توجه داشت ملائکه الهی موجودات مجرد و غیر مادی میباشند ولی تمثل آنها در قالبهای مادی میباشد که بشر در آن حال میتواند آنها را با همین چشم ظاهر هم ببیند و در این تمثل ممکن است به بدن مثالی و یا متجسم آنها پرهایی هم باشد و بخشی از آنها در منزل حضرت سجاد (علیهالسلام) بهجا مانده و حضرت از آن در تهیه لباس و یا زیرانداز برای فرزندانشان استفاده کرده باشد. ۱۲.۶ - علم حضرت سجادیکی از ادله اثبات امامت حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) علم ایشان است. امام زینالعابدین (علیهالسلام) یکی از مصادیق روشن این آیه کریمه قرآنی میباشند که «کل شئ احصیناه فی امام مبین؛ هر چیزی را در امام مبین (کارنامهای روشن) برشمردیم.» چرا که بر اساس روایات متعدد هنگامی که از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از این آیه سؤال شد حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را به عنوان امام مبین معرفی کردند و جانشینان آن امام، همه وارث علم و سایر کمالات خدادادی آن بزرگوار میباشند. آری حضرت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) باب مدینه علم پیامبر میباشند که انا مدینة العلم و علی بابها؛ من شهر علم هستم و علی درب آن میباشد. و تمام علم حضرت به جانشینان ایشان یکی پس از دیگری انتقال یافته است. حضرت در زمینه الهی بودن علم ائمه و گستردگی دامنه آن میفرمایند: حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امین خداوند در روی زمین بود و چون به لقاء حق شرفیاب شد، اهل بیت او وارثان او و امینان خداوند در روی زمین میباشند. علم منایا و بلایا (که علم به سرنوشت و مقدرات انسانهاست)، نسب عرب، طهارت مولد آنان، نام شیعیان و اسامی پدران آنها، همه نزد ماست. ما برگزیدگان خداوند و اوصیای پیامبریم و از هر فرد دیگری به قرآن سزاوارتر میباشیم. ما در مراتب عالی علم قرار داریم و علوم همه انبیاء نزد ما به ودیعت گذارده شده است. ائمه ما (علیهمالسّلام) قسم یاد میکردند که علم الکتاب و الله کله عندنا؛ قسم به خداوند که همه علم کتاب نزد ماست. ۱۲.۶.۱ - علم لایتناهیامام سجاد (علیهالسلام) بمانند سایر معصومین (علیهمالسّلام) دارای علوم لایتناهی میباشند و به جمیع ما کان و ما یکون و ما هو کائن یعنی گذشته و حال و آینده آگاه بوده و بر همه عوالم هستی نیز احاطه وجودی و علمی دارند. در این ارتباط نقل شده است فردی بر حضرت زینالعابدین علی بن حسین (علیهالسلام) وارد شد، حضرت از او پرسیدند: تو کیستی؟ عرض کرد: من منجم هستم. حضرت فرمودند: پس تو پیشگو، طالعبین و فالگیر هم هستی!! آنگاه نگاهی معنیدار به او انداخته و فرمودند: آیا تو را به مردی راهنمایی کنم که از زمانی که تو وارد بر ما شدی در چهارده عالم (و در نقلی دیگر چهارده هزار عالم) سیر نمود که هر عالمی سه بار بزرگتر از دنیاست و این در حالی میباشد که ابدا از مکانش حرکتی نکرده است؟ آن شخص گفت: او کیست؟ حضرت فرمود: من. و اگر بخواهی تو را به آنچه خوردهای و به آنچه برای خود در خانه ذخیره نمودهای آگاه مینمایم. سپس به او فرمودند: امروز پنیر خوردهای و در منزلت بیست دینار ذخیره نمودهای که سه دینار آن دارای وزن صحیح میباشد. آن مرد با شنیدن این مطالب، خدمت حضرت عرض کرد: من شهادت میدهم شما حجت عظمای حق و مثل اعلی و اساس و ریشه تقوی میباشید.... ۱۲.۶.۲ - اطلاع از غیبدر زمینه اطلاع حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) از غیب یعنی آنچه از مجاری ظاهری ادراک انسانها مخفی است و یا افرادی آن را مخفی نموده و دسترسی به آن به حسب ظاهر جز از طریق خود آنها امکان ندارد، موارد عدیدهای در روایات و اسناد تاریخی ذکر گردیده است که در این قسمت به چند نمونه از آن اشاره میشود: • اخبار از ما فی الضمیر ابوخالد کابلی و اطلاع از اسمی که مادرش برای او انتخاب نموده بود و هیچکس از آن اطلاع نداشت: ابوخالد کابلی میگوید: به نزد حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) آمدم تا از او سؤال کنم آیا سلاح رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نزد اوست؟ پس همین که چشمش به من افتاد فرمود: ای اباخالد آیا میخواهی سلاح رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به تو نشان دهم؟ من عرض کردم: آری قسم به خدا، یابن رسولالله نیامدم نزد شما مگر اینکه از همین موضوع سؤال کنم و شما از آنچه در نفس من بود خبر دادید. حضرت فرمود: آری و سپس صندوقی بزرگ و زنبیلی را طلبید و یکی یکی آثار رسول خدا را بیرون میآورد و آنها را معرفی میکرد، منجمله انگشتر حضرت، زره، شمشیر ذوالفقار، عمامه، پرچم، چوبدستی، کفشهای حضرت و ردایی که روز جمعه آن را میپوشیدند و در آن خطبه نماز جمعه را برای اصحابشان میخواندند که و خلاصه اشیاء زیادی بیرون آورد و من گفتم: کافی است، خداوند من را فدای شما قرار دهد. چه اینکه در برخوردی دیگر، حضرت، ابوخالد کابلی را به نام مخصوصی که مادرش او را به آن نامیده بود، یعنی کنکر نامیدند. • اطلاع حضرت از نامهای که حجاج بن یوسف، به عبدالملک مروان نوشت و جوابی که او به آن دژخیم داد: روایت شده که حجاج بن یوسف به عبدالملک بن مروان نامهای نوشت که اگر میخواهی پادشاهیات ثابت بماند علی بن حسین (علیهالسلام) را بکش. در جواب، عبدالملک به او نوشت: مرا از خون بنیهاشم برحذر بدار و تو خود نیز آن خون را محترم بشمار. چرا که من خودم دیدم پس از اینکه آل ابوسفیان دست خود را به این خون آغشته نمودند چگونه خداوند ملک آنها را زایل نمود. بعد این نامه را به صورت سری به سوی حجاج فرستاد. ولی در همان ساعتی که او نامه را برای حجاج مینوشت، حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) برای او نوشتند: بر آنچه درباره خون بنیهاشم نوشتی مطلع شدم. خداوند در این موضوع از تو سپاسگزاری نموده و پادشاهی تو را تثبیت و عمرت را افزود. این نامه را حضرت با ثبت تاریخی که در آن تاریخ عبدالملک برای حجاج نامه نوشته بود، با غلامی به نزد عبدالملک فرستاد و چون غلام به حضور او رسیده و نامه را تسلیم کرد در تاریخ آن نگریست و متوجه شد که دقیقا برابر با تاریخ نامه خود اوست. و لذا در صدق حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) شک نکرد و در این رابطه بسیار خوشحال شد. بعد باری از دینار برای حضرت فرستاده و از او خواست تا آن را برای حوایج خود و اهلبیت و دوستدارانش مصرف نماید. در نامه حضرت این نکته ذکر شده بود که: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در خواب نزد من آمد و از آنچه برای تو نوشتم مرا مطلع نمود. • فضیل از امام صادق (علیهالسلام) نقل میکند که حضرت فرمودند: برای حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) عسلی آوردند و حضرت از آن تناول فرمود. بعد چنین فرمود: سوگند به خدا هر آینه من میدانم که این عسل از کجاست؟ و زمینش کجاست؟ و اینکه آن را از فلان قریه استحصال نموده و به دست آوردهاند. • هنگامی که زمان ارتحال حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرا رسید حضرت فرمود: ای محمد امشب چه شبی است؟ ایشان گفت: شب فلان و فلان. فرمود: از این ماه چقدر گذشته است؟ گفت: فلان مقدار. حضرت فرمود: این همان شبی است که به من وعده داده شده است. بعد آبی برای وضو طلب نمود وقتی آب را آوردند فرمود: در این آب موشی افتاده است!! بعضی از افراد که آنجا بودند گفتند: ایشان هذیان میگوید (نستجیر بالله) حضرت فرمود: چراغی بیاورید. که آوردند و معلوم شد در آن موشی افتاده است. پس دستور داد آن آب را ریختند و آب دیگری آوردند و سپس وضو گرفت و نماز خواند و چون شب به پایان رسید از این عالم ارتحال فرمود.... ۱۲.۶.۳ - اسرار و علوم ویژهیکی از شعبههای علوم جامع ائمهی هدی (علیهمالسلام)، بهرهمندی آنان از اسرار و علوم ویژهای است که آن را نزد خود نگهداری نموده و جز به کسانی که ظرفیت تحمل آن را داشته و آنان بسیاراندک بودهاند، از دیگران مکتوم نگه میداشتهاند. ابوبصیر میگوید بر امام صادق حضرت ابیعبدالله (علیهالسلام) وارد شدم و عرض کردم فدای شما شوم از شما سؤالی دارم. آیا اینجا کسی است که کلام مرا بشنود؟ حضرت پردهای که بین ایشان و اتاق دیگری بود بالا زده و بر آنجا نگریسته و مطلع شدند و بعد فرمودند: ای ابامحمد (کنیه ابوبصیر) آنچه میخواهی بپرس!! عرض کردم: فدایت شوم، شیعیان تو میگویند رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به علی (علیهالسلام)، باب علمی را آموخت که از آن هزار باب باز میشود؟ فرمود: ای ابامحمد، رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به علی (علیهالسلام) هزار باب علم آموخت که از هر یک هزار باب مفتوح میگردد. گفتم: قسم به خدا این علم است. حضرت مدتی روی زمین را خراش داد و بعد فرمود: آری این علم است و این آن نیست. بعد فرمود: یا ابامحمد نزد ما جامعه است و آنان چه میدانند جامعه چیست؟ عرض کردم: فدایت شوم جامعه چیست؟ فرمود: صحیفهای است که طول آن هفتاد ذراع از ذراع رسول الله است و این املاء حضرت است که از میان دو لب مبارکشان خارج شده و حضرت علی (علیهالسلام) با دست راست آن را مینوشتند. در آن تمام حلال و حرام و تمام آنچه که مردم به آن نیاز دارند وجود دارد حتی دیه خراشی که در بدن کسی وارد میشود (حتی الارش فی الخدش) بعد حضرت با دستش به من زده و فرمود: آیا اجازه میدهی با دستم بدن تو را کمی فشار دهم تا درد آن را احساس کنی؟ عرض کردم: این قسم به خدا، علم است. فرمود: این علم است ولی آن نیست. بعد مدتی ساکت شد و سپس فرمود: هر آینه نزد ما جفر است و آنها چه میدانند جفر چیست؟ عرض کردم: جفر چیست؟ فرمود: ظرفی از چرم که در آن علم پیامبران و اوصیاء موجود است و علم علمائی که از بنیاسرائیل بودهاند. عرض کردم: این هر آینه علم است. و حضرت فرمود: آری این علم است ولی آن نیست. باز مدتی ساکت شد و بعد فرمود: هر آینه نزد ما مصحف فاطمه (علیهاالسلام) است و آنها چه میدانند مصحف فاطمه (علیهاالسلام) چیست؟ عرض کردم: مصحف فاطمه (علیهاالسلام) چیست؟ فرمود: مصحفی که در آن مثل قرآن شما است بهاندازه سه بار (یعنی سه برابر قرآن است) ولی قسم به خدا یک حرف از قرآن شما در آن نیست. عرض کردم: قسم به خداوند که این علم است. فرمود: آری این علم است ولی آن نیست. (یعنی علم خاص که اشرف علوم ماست نیست). باز هم برای مدتی ساکت ماند و سپس فرمود: نزد ما علم ما کان (آنچه که بوده) و علم ما هو کائن (آنچه که لباس هستی خواهد پوشید) تا روز قیامت موجود است. عرض کردم: فدایت شوم، سوگند به خدا این علم است. فرمود: آری این علم است ولی آن علم خاص نیست. عرض کردم: فدایت شوم، پس آن علم ویژه کدام است؟ فرمود: آن در شب و روز حادث میشود، امری بعد از امر، و شیئی بعد از شیئی تا روز قیامت. (ما یحدث باللیل و النهار، الامر بعد الامر، والشیء بعد الشیء الی یوم القیامه) حال باید توجه داشت این علوم همه و همه نزد حضرت سجاد (علیهالسلام) نیز موجود بوده است. ۱۲.۶.۴ - اطلاع از لغات دیگریکی از ویژگیهای منحصر به فرد ائمه هدی (علیهمالسّلام) که دارای مقام امامت برای هدایت همه انسانها و خلیفةالله در همه عوالم وجود میباشند، این است که هرکس با هر لغت و زبان و لهجهای سخن بگوید، کلام او را متوجه میشوند و خود نیز قادر به سخن گفتن به تمام لغتها و زبانها در صورت لزوم هستند. حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) بر اساس آنچه در اسناد روایی و تاریخی آمده است بر خط و لغت رومی اطلاع داشتهاند و سخن کسانی را که با این زبان سخن میگفتند، بهخوبی ادراک میکردند: • حلبی از امام صادق (علیهالسلام) شنید که حضرت میفرمودند: چون علی بن حسین (علیهالسلام) و سایر کسانی که با ایشان بودند را به نزد یزید بن معاویه آوردند، آنها را در خانهای قرار دادند. در آن موقع بعضی از آل رسول به دیگری گفتند، تنها علتی که برای آن ما را در این منزل قرار دادند، این است که آن خانه بر سر ما خراب شده و ما را بکشد. با شنیدن این سخن، پاسداران آنجا که رومی بودند با زبان رومی با هم چنین سخن گفتند: به اینها نگاه کنید، آنها میترسند که این خانه بر سرشان خراب شود ولی فردا از اینجا بیرون برده میشوند و همگی کشته خواهند شد. علی بن حسین (علیهالسلام) فرمود: جز من هیچ کس در بین ما نبود تا رومی (رطانه) را به خوبی بداند. (رطانه به معنای زبان رومی نزد اهل مدینه، مشهور است.) • داود بن فرقد میگوید: نزد امام صادق (علیهالسلام) از کشته شدن حضرت امام حسین (علیهالسلام) و حمل شدن فرزندش به سوی شام ذکری به میان آمد. حضرت فرمود: چون حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) وارد زندان شدند، بعضی از افرادی که آنجا بودند به دیگری گفتند، چقدر بنیان این دیوار زیباست!! و بر روی آن دیوار به زبان رومی مطالبی نوشته شده بود و آن را علی بن حسین (علیهالسلام) خواند. در این حال رومیهای موجود در آنجا با هم به زبان رومی صحبت کردند و گفتند: در بین اینها کسی که به خون مقتول اولی باشد، جز این فرد وجود ندارد، و مقصودشان علی بن حسین (علیهالسلام) بود. ۱۲.۶.۵ - اطلاع از زبان حیواناتائمه اطهار (علیهمالسّلام) به عنوان وسایط فیض الهی برای جمیع موجودات نقش ولایت و راهبری عالم هستی را در بعد تکوین و تشریع به عهده دارند، در این ارتباط یکی از خصایص و کرامات آنان آشنایی بر همه لغات و لهجهها در عالم انسانی و بر همه اصوات و لغات در عالم حیوانات میباشد. علی بن حسین (علیهالسلام) نیز به لغات و اصوات حیوانات اطلاع داشته و در موارد متعددی با آنها صحبت نموده و مراد و کلام آنها را دانسته و شنیده و برای اصحابشان بازگو نمودهاند. در این زمینه نقل کلام و سخن گنجشکها، گوسفند و بچه آن، روباه، آهو و گرگ از حضرت سجاد (علیهالسلام) روایت شده است. • سخن با گنجشکها: ابوحمزه ثمالی میگوید: در منزل حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) با ایشان بودم و در آن منزل درختی بود. گنجشکهای زیادی روی آن درخت لانه داشته از اینرو به آنجا رفت و آمد نموده و جیک و جیک میکردند. حضرت به من فرمود: ای اباحمزه آیا میدانی یکی از اینها چه میگوید؟ عرض کردم: خیر. فرمود: او پروردگارش را تقدیس نموده و از او روزی امروزش را طلب کرد. بعد حضرت فرمود: ای اباحمزه به ما منطق پرندگان آموخته شده و از همه اشیاء به ما داده شده است. علمنا منطق الطیر و اوتینا من کل شیء. • فهم سخن گوسفند: ابیبصیر از مردی به نام عبدالعزیز نقل میکند که گفت: با علی بن حسین (علیهالسلام) به سوی مکه خارج شدم. از ابواء که یکی از قرای اطراف مدینه است گذشتیم. حضرت بر مرکب خود سوار بودند و من پیاده میرفتم. حضرت گلهای را مشاهده کردند و گوسفندی که از آن عقب افتاده بود. این گوسفند با صدای بسیار شدید و بلندی بع بع میکرد و به این طرف و آن طرف مینگریست. در عقب سر او برهای بود که او نیز بع بع میکرد و در پی گله در طلب آن بود. هرگاه این بره میایستاد آن گوسفند صدا میکرد و به دنبال آن، بره نیز بع بع مینمود. در این حال حضرت امام سجاد (علیهالسلام) فرمود: ای عبدالعزیز آیا میدانی این گوسفند چه گفت؟ عرض کردم: والله نمیدانم او چه گفت. فرمود: گفت به گله گوسفندان ملحق شو چرا که خواهرش در سال گذشته در همین موضع از گله عقب افتاده و گرگ او را خورده بود. • سخن گفتن با آهو: جابر از امام باقر (علیهالسلام) نقل میکند که فرمود: روزی حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در میان اصحابش بود که ماده آهویی (ظبیه) از صحرا به رو به حضرت آورد تا در مقابل ایشان ایستاد و صداهایی از خود تولید نمود. بعضی از آن افراد گفتند: یابن رسول الله، این ماده آهو چه میگوید؟ حضرت فرمود: او گمان دارد که فلان فرد از قریش نوزاد او را دیروز صید کرده و میگوید از دیروز تا به حال او را شیر نداده است. بعد حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فردی را به نزد آن شخص فرستاد که آن بچه آهو را به نزد من بفرست هنگامی که آن را آوردند چون مادرش او را دید، صدا کرد و با دستش به زمین زد. و سپس او را شیر داد!! بعد حضرت بچهاش را به او بخشید و به کلامش شبیه کلام او با سخن گفت و آن آهو با بچهاش رفتند. اصحاب پرسیدند: یابن رسول الله چه گفت؟ حضرت فرمود: از خدا برای شما طلب خیر کرد و از شما تشکر نمود. ۱۲.۷ - مدت امامتبدون تردید امامت حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) از لحظه شهادت پدر بزرگوارشان در کربلا یعنی عصر روز دهم محرم سال ۶۱ هجری قمری آغاز شد. اما بالنسبه به مدت استمرار این امامت پربرکت در بین مورخین، اتفاق نظر وجود ندارد، گروهی آن را تا سال ۹۴ هجری قمری دانسته و گروه دیگری آن را تا سال ۹۵ هجری قمری میدانند. بنابراین مدت امامت حضرت ۳۴ سال و یا ۳۵ سال بوده است. حال از آنجا که تعیین سال ۹۵ هجری به عنوان سال ارتحال و شهادت حضرت سجاد (علیهالسلام) توسط بزرگانی نظیر شیخ مفید در الارشاد شیخ کلینی در الکافی، علی بن عیسی اربلی در کشف الغمه (البته طبق یکی از اقوال او) و بسیاری از دیگر بزرگان اهل حدیث و تاریخ صورت گرفته است، میتوان نتیجه گرفت قوت قول دوم بیشتر است. چه اینکه شهرت این قول نیز بیشتر میباشد بنابراین مدت امامت حضرت را میتوان ۳۵ سال بیان نمود، گرچه قول دیگر که توسط گروه دیگری از تاریخ نگاران نقل شده است، نیز خالی از قوت نیست. ۱۳ - در نگاه امام خمینیامام خمینی امام سجاد (علیهالسلام) را از بزرگترین نعمتهای ذات مقدس خداوند بر بندگان شمرده و یادآور شده است که حق تعالی آن سرور را از عالم قرب و قدس برای معرفی راههای بندگی خود به بندگان به امامت برگزید. امام خمینی با اشاره به گوشهای از معارف بلند اعتقادی و قرآنی در سخنان امام سجاد (علیهالسلام) [۳۱۹]
خمینی، روح الله، تعلیقات علی شرح الفصوص الحکم و مصباح الانس، ص۱۰۴، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۱۰ قمری.
یادآور شده است که ایشان در مرتبه اعلای ایمان و یقین قرار داشت دائم الحضور در نزد حق و منقطع ازغیر بود. ایشان خاطرنشان کرده که امام سجاد (علیهالسلام) به تلاوت قرآن و تدبر در معانی آن توجه ویژه داشت، قرآن را با صدای خوش تلاوت میکرد، چنانکه رهگذران با شنیدن صدای حضرت، متوقف میشدند و برخی از نیکویی صدای حضرت بیهوش میشدند. امام خمینی با استناد به روایتی یادآور شده که امام سجاد (علیهالسلام) از ترس خدا میگریست و در حال نماز رنگش زرد میشد و شیفته و غرق عبادت بود و عبادتهای خود را در برابر عبادتهای جد خود امیرالمؤمنین (علیهالسلام) ناچیز میشمرد و میفرمود چه کسی طاقت دارد همانند علی (علیهالسلام) عبادت کند.به اعتقاد امام خمینی گریه و زاری و مناجات و عجز و نالههای امام سجاد (علیهالسلام) دل را به درد میآورد و گریههای آن حضرت در درگاه خداوند برای تعلیم دیگران نبود، بلکه آن نیایشها و گریهها نشان دهنده حالت خشوع و خشیت از خداوند بود. به اعتقاد ایشان دعاهای امام سجاد (علیهالسلام) دعوت به توحید، تزکیه نفس و ساختن مردم برای رسیدن به کمال و دعوت به خلوت کردن با خدا بود و در غالب دعاهای لطیف، آداب عبودیت را به بندگان خدا آموزش میداد. امام خمینی صحیفه سجادیه را زبور آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) معرفی کرده و به تعلق آن به شیعیان افتخار کرده است. ایشان از این کتاب شریف به صحیفه نورانیه الهی و نازل شده از عقل نورانی سید الساجدین (علیهالسلام) و لطیفه الهی تعبیر کرده و آن را برای خلاصی بندگان از زندان طبیعت و فهمیدن ادب عبودیت و قیام در خدمت ربوبیت سودمند میداند. [۳۲۹]
خمینی، روح الله، دانشنامه امام خمینی، ج۷، ص۴۴۱، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.
۱۴ - کتب و آثار امامامام چهارم در دوران امامت ۳۴ ساله خود به علت تالمات روحی که در اثر شهادت حسین (علیهالسلام) و جوانان بنیهاشم و اسارت اهل بیت عصمت به آن حضرت روی داده بود و همچنین به علت مظالم حکام اموی که هرگونه آزادی و فعالیت دینی را از آن جناب و شیعیانش سلب نموده بودند گوشه عزلت اختیار کرده و ماموریت الهی خود را که حفظ مبانی دینی و ارشاد افراد جامعه در امور زندگی و هدایت آنان به سوی تکامل مادی و معنوی بود به صورت دعا و مناجات انجام میداد و یک سلسله حقایق علمی و اخلاقی و معارف اسلامی را که متضمن سعادت فرد و جامعه در قالب الفاظ و جملات و ادعیه و اذکار به گوش مستمعهانی که پیرو حق و حقیقت بودند میرسانید. از مهمترین آثار آن حضرت صحیفه کامله سجادیه است که شامل ۵۴ باب و در هر بابی، دعای مخصوصی میباشد و درباره آن گفتهاند زبور آلمحمد است. [۳۳۰]
مقرم، عبدالرزاق، الامام زینالعابدین، ص۷۴.
۱۴.۱ - صحیفه سجادیهبهر تقدیر حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) از این طریق سرمایهای بس گرانقدر به ارث گذاشتند که مجموعه آن تحت عنوان صحیفهی کامله سجادیه شهرت یافته و به حق اخت القرآن یعنی خواهر قرآن لقب گرفته است. صحیفه کامله سجادیه اثر جاودانه نفس قدسی حضرت زینالعابدین و سیدالساجدین (علیهالسلام)، یکی از جامعترین و ارزندهترین منابع فرهنگی ناب اسلامی است که در میان آثار بجا مانده از این امام همام از همه مهمتر و متقنتر میباشد. این کتاب شریف که دومین کتابی است که در صدر اسلام تدوین شده است، پس از قرآن و نهجالبلاغه قرار داشته و بحق اخت القرآن، زبور آل محمد و انجیل اهل بیت لقب گرفته است. برای آشنایی اجمالی با این اقیانوس مواج معارف اسلامی باید موضوعات زیر را مورد بررسی قرار داد. ۱- حدیث صحیفه کامله سجادیه. ۲- بررسی سند صحیفه کامله سجادیه. ۳- صحیفه سجادیه در نگاه نکته دانان و قدرشناسان. ۴- گستره معارف اسلامی در صحیفه کامله سجادیه. ۵- شروح صحیفه کامله سجادیه. ۶- تعداد ادعیه صحیفه کامله سجادیه. ۷- مستدرکات صحیفه کامله سجادیه. ۸- داستانهایی پیرامون صحیفه کامله سجادیه. ۱۴.۱.۱ - چگونگی دستیابی به کتابدر مقدمه کتاب شریف صحیفه کامله سجادیه پس از ذکر سلسله سند روایتی که به وسیله آن این کتاب شریف روایت شده است، چنین آمده است: متوکل بن هارون میگوید: من با یحیی بن زید بن علی (علیهالسلام) در حالی که به سوی خراسان رهسپار بود، پس از کشته شدن پدرش، برخورد و ملاقات کردم و بر او سلام نمودم. یحیی پرسید: از کجا میآیی؟ گفتم: از حج مراجعت میکنم. او درباره کسان و اقوام و پسر عموهای خود که در مدینه بودند از من پرسید: بالاخص از احوال جعفر بن محمد (علیهالسلام) سؤال را به مبالغه رسانید (سؤالات زیاد کرد) و من خبر آنها را و خبر او را به وی دادم و مراتب حزن و اندوهشان را بر قتل پدرش: جناب زید بن علی (علیهالسلام) بیان کردم. یحیی به من گفت: عموی من: محمد بن علی (علیهالسلام) (امام باقر (علیهالسلام)) پدرم را به ترک خروج و قیام امر میفرمود و او را مطلع نمود که اگر علیه بنیامیه خروج کند و از مدینه بیرون رود، عاقبت کار او به کجا خواهد کشید. حال تو آیا با پسر عموی من جعفر بن محمد (علیهالسلام) (امام صادق) ملاقات نمودی؟ گفتم: آری! گفت: آیا از او درباره من سخنی شنیدی؟ گفتم: آری! گفت: چگونه مرا یاد میکرد؟ به من خبر ده! گفتم: فدایت شوم! من دوست ندارم با تو روبرو شوم با بیان آنچه از او شنیدهام (و بدین وسیله خاطر تو را پریشان سازم.) یحیی گفت: آیا تو مرا از مرگ میترسانی؟! آنچه را که از او شنیدهای بیاور!! من گفتم: از او شنیدم که میفرمود: هر آینه تو نیز کشته میشوی و به دار آویخته میشوی، همانطور که پدرت کشته شد و به دار آویخته گشت.!! در این حال رنگ چهره یحیی تغییر کرد و گفت: «یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب؛ آنچه را خداوند بخواهد از میان میبرد، و آنچه را که خداوند بخواهد برقرار میکند و علم ام الکتاب که تغییر ناپذیر است در نزد اوست.» ای متوکل!! بدرستی که خداوند عزوجل این امر ولایت را به ما تائید نمود، و از برای ما هم علم را قرار داد و هم شمشیر را، و هر دو تای آنها را برای ما جمع کرد. و پسرعموهای ما فقط به علم اختصاص یافتند. من گفتم: فدایت گردم! من چنین میدانم و میانگارم که توده مردم به پسرعمویت جعفر (علیهالسلام) میلشان بیشتر است از میلی که به تو و به پدرت دارند! یحیی گفت: این بدان سبب است که عمویم محمد بن علی و فرزندش جعفر (علیهماالسلام) مردم را به حیات و زندگی فرامیخوانند و ما مردم را به مرگ فرا میخوانیم.! من گفتم: یابن رسول الله! آیا ایشان داناترند و یا شما داناتر هستید؟! یحیی مدتی سر به زیر افکنده و سپس سر خود را بلند کرده و گفت: همگی ما دارای علم میباشیم، مگر آنکه ایشان میدانند تمام چیزهایی را که ما میدانیم و لیکن ما نمیدانیم تمام آنچه را که ایشان میدانند. پس از این یحیی به من گفت: آیا تو از گفتهها و کلمات پسرعموی من چیزی نوشتهای؟! گفتم: آری! گفت: آنها را به من نشان بده! من از برای او بیرون آوردم مسائل گوناگونی را از علم و بیرون آوردم برای او دعایی را که ابوعبدالله (علیهالسلام) بر من املاء نموده بود، و به من خبر داده بود که: پدرش محمد بن علی (علیهماالسلام) آن دعا را بر او املاء نموده بود و خبر داده بود که آن دعا از دعاهای پدرش علی بن حسین (علیهماالسلام) است از دعای صحیفه کامله. یحیی نظری در آن دعا کرد تا آنکه تا پایانش را قرائت نمود و به من گفت: آیا به من اجازه میدهی از آن نسخهای بردارم؟ گفتم: یابن رسول الله! آیا از من اجازه میخواهی در مورد چیزی که از شما و از جانب شما به ما رسیده است؟!! یحیی گفت: هان، اینک من برای تو بیرون میآورم صحیفهای را از دعای کامل از آنچه را که پدرم از پدرش حفظ نموده است، و حقا پدرم سفارش مینمود به صیانت و حفاظت آن که مبادا به دست غیر اهل برسد. عمیر میگوید: پدرم (متوکل بن هارون) گفت: من برخاستم و سر و صورت او را بوسیدم و به وی عرض کردم: سوگند به خداوند ای پسر رسول خدا! من محبت شما و اطاعت از شما را دین خود برای خود قرار دادهام! و حقا امیدمندم که همین ولاء و طاعت، مرا در زندگانیام و در مردنم سعادتمند گرداند!! پس صحیفهای را که من به او داده بودم انداخت به سوی غلامی که با وی بود و گفت: این دعا را با خط روشن و آشکار و زیبایی بنویس! و به من عرضه بدار! امید است من آن را از بر کنم. چرا که من آن را از جعفر (حفظهالله) طلب میکردم و او از من دریغ مینمود. متوکل میگوید: من در این حال بر کرده خود پشیمان گشتم و نمیدانستم چکار باید بکنم؟ و ابوعبدالله (علیهالسلام) هم چنین نبود که قبلا به من بفهماند که من نباید آن را به احدی بدهم. سپس یحیی صندوقچهای را طلبید، و چون به نزدش آوردند، از میان آن صحیفه قفل و مهر شدهای را بیرون آورده و نظری به مهر آن نمود و آن را بوسید، و گریه کرد و پس از آن مهرش را شکست و قفل آن را گشود و سپس صحیفه را باز کرد و به روی چشمش گذاشت و به چهرهاش مالیده و گفت: سوگند به خداوند، ای متوکل! اگر تو گفته پسر عمم را به من نمیگفتی که: من کشته میشوم و به دار آویخته میگردم، تحقیقا من این صحیفه را به تو نمیدادم، و در حفظ آن ساعی بوده و از دادن به غیر بخل میورزیدم. و لیکن من تحقیقا میدانم که: گفتار او حق است که از پدرانش اخذ کرده است و تحقیقا صحت آن به وقوع خواهد پیوست. بنابراین نگران آن شدم که مثل چنین علمی به چنگ بنیامیه افتد و آنان آن را کتمان کنند، و در خزانههایشان برای خود ذخیره نمایند. بنابراین تو این صحیفه را بگیر و مرا از نگرانی فارغ ساز، و در مورد آن در انتظار باقی بمان! پس در آن هنگامی که خداوند میان من و آن جماعت آنچه را که بخواهد حکم کند، حکم فرمود، این صحیفه امانتی است و از من نزد تو، تا اینکه آن را برسانی به سوی دو پسر عمویم: محمد و ابراهیم دو پسران عبدالله بن حسن بن حسن بن علی (علیهماالسلام) زیرا که آن دو جانشینان من هستند در امر امامت پس از من. متوکل میگوید: من صحیفه را از وی اخذ نمودم، و چون یحیی بن زید کشته شد، به سوی مدینه رهسپار شدم، و ابوعبدالله امام صادق (علیهالسلام) را دیدار کردم، و از حدیث و داستان یحیی برای او گفتم. حضرت گریست و اندوهش بر فقدان یحیی به شدت رسید، و گفت: خداوند رحمتش را بر پسرعموی من نازل کند، و وی را به پدرانش و اجدادش ملحق فرماید!! و سوگند به خداوندای متوکل! مرا از دادن دعا به او دریغ نیامد، مگر از همان جهتی که او بر صحیفه پدرش ترسید و کجاست آن صحیفه؟ گفتم: این است آن صحیفه. حضرت آن را گشود و گفت: سوگند به خداوند این خط عمویم زید و دعای جدم علی بن حسین (علیهماالسلام) است. پس از آن گفت به پسرش، برخیزای اسماعیل و بیاور آن دعایی را که من تو را به حفظ و صیانتش امر کردم!! اسماعیل برخاست و صحیفهای را بیرون آورد که گویا بعینه همان صحیفهای بود که یحیی بن زید به من داده بود. حضرت آن را بوسید و به دیدهاش نهاد و گفت: این خط پدرم، و املاء جدم (علیهماالسلام) در حضور من میباشد. گفتم: یابن رسول الله، آیا اذن میدهید من این صحیفه را با صحیفه زید و یحیی مقابله کنم؟! حضرت در این کار به من اذن داد و گفت: تو را برای این امر مهم شایسته یافتم! من نگاه کردم و دیدم آن دو صحیفه، مطلب واحدی است، و در آن حتی یک حرف را نیافتم که با صحیفه دیگر اختلاف داشته باشد. در ادامه روایت مساله تحویل صحیفه به دو پسر عبدالله بن حسن و مکالمه حضرت صادق با آن دو آمده است و سپس به صورت مفصل کلام حضرت امام صادق (علیهالسلام) در ارتباط با سخنان یحیی بن زید که ما مردم را به مرگ میخوانیم و پسرعموهای ما آنان را به حیات آمده است و همچنین داستان شگفتانگیز خواب حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بالای منبر راجع به حاکمیت بنیامیه و لزوم برخورد با آنان و اینکه سلطنت آنان هزار ماه به طول خواهد انجامید و در این مدت هرگز ملکشان زائل نخواهد شد و اینکه آنان هزار ماه به طول خواهد انجامید و در این مدت هرگز ملکشان زائل نخواهد شد و اینکه آنان بغض و کینه اهل بیت را شعار خود قرار خواهند داد و خداوند عملکرد آنان را برای رسولش بیان کرده است. بعد حضرت فرمود: هر کس از ما اهل بیت خروج کند برای دفع ستم، بلیه و گرفتاری او را از پای در آورده و موجب فزون شکنجه و آزار ما و شیعیانمان خواهد شد (که منظور قیام استقلالی و خودسرانه در عرض معصوم است و در صورت نبود امکانات، نه قیام و نهضتی که در طول آن و به پیروی از دستورات آنان باشد که با توجه به وجوب دفع ظلم و فضیلت و وجوب خروج از زیر بار حکومت جائر و اینکه تشکیل حکومت اسلام از الزم فرائض است، نه تنها منعی نداشته که واجب و لازم هم میباشد.) بعد متوکل به هارون میگوید: سپس حضرت ابوعبدالله بر من آن دعاها را املاء نمودند و آنها هفتاد و پنج باب میباشد. یازده باب آن از دست من به در رفت و از آنها شصت و اندی باب را نگه داشتم. و سپس در مقدمه صحیفههای موجود آمده است که حدثنا ابوالمفضل... - تا آخر سلسله روایت. ۱۴.۱.۲ - بررسی سند صحیفه سجادیهانتساب صحیفه کامله سجادیه به حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) مورد قبول تمام علمای اسلام از همه فرقهها میباشد و هیچ کس در این انتساب تشکیک نکرده است و بسیاری این مجموعه ارزشمند را از متواترات دانستهاند که کمترین نیازی به بررسی صحت و سقم افراد موجود در سند آن نمیباشد چرا که وقتی مطلبی متواتر شد، موجب یقین شده و دیگر مجال شبهه در آن باقی نمیماند. باید توجه داشت طرق روایت صحیفه کامله سجادیه از میلیون متجاوز است و با توجه به این همه، بعضی شبهات در برخی از رجال حدیث شریف صحیفه، کمترین ضرری به اتقان آن نخواهد زد. در این قسمت مروری بر دیدگاه بعضی از بزرگان اهل حدیث و علماء برجسته در این ارتباط برای آشنایی با موضوع بسیار مفید میباشد. ۱- علامه مجلسی (رضواناللهعلیه) صحیفه سجادیه را به طرق عدیدهای روایت میکند، از جمله روایت آن از پدرش: مرحوم محمدتقی مجلسی اول که آن بزرگوار در عالم رویا بدون واسطه صحیفه را از حضرت قائم آل محمد (علیهالسلام) بهطور مناوله یعنی دست به دست اخذ و روایت کرده است. [۳۳۳]
حسینی تهرانی، سیدمحمدحسین، امام شناسی، ج۱۵، ص۷۹.
۲- خود علامه مجلسی اول میفرماید: غیر از این طریق، طرق کثیرهای وجود دارد که بر آلاف و الوف زیادی مینماید، و اگرچه آنچه را که من ذکر کردهام با نهایت اختصار، آن بالغ بر ششصد طریق عالی میگردد. [۳۳۵]
حسینی تهرانی، سیدمحمدحسین، امام شناسی، ج۱۵، ص۷۹.
۳. شیخ آقا بزرگ تهرانی: سند صحیفه سجادیه در هر طبقه و عصری سرانجام به امام باقر (علیهالسلام) و زید شهید منتهی میشود که آن دو بزرگوار آن را از علی بن حسین (علیهالسلام) نقل کردهاند... و این صحیفه از متواترات نزد اصحاب است. ۵- آیتالله میرزا محمدعلی مدرس چهاردهی جیلانی در شرح صحیفه فارسی میگوید: بدانکه بودن صحیفه از حضرت امام الساجدین (علیهالسلام) از واضحات و لائحات است. خدشهای در سند او نیست حتی آنکه غزالی گوید که آن صحیفه زبور آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. [۳۳۸]
حسینی تهرانی، سیدمحمدحسین، امام شناسی، ج۱۵، ص۳۰، به نقل از شرح صحیفه سجادیه محمدعلی مدرس چهاردهی.
[۳۳۹]
مدرس چهاردهی، محمدعلی، شرح صحیفه سجادیه، دیباچه، ص۳.
۶- مرحوم آیتالله سیدحسن صدر میگوید: صحیفه سجادیه از متواترات است. به مثابه قرآن در نزد تمامی فرقههای اسلام، و جمیع آنها به صحیفه افتخار میکنند. [۳۴۰]
حسینی تهرانی، سیدمحمدحسین، امام شناسی، ج۱۵، ص۴۷، به نقل از تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام.
[۳۴۱]
صدر، سیدحسن، تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص۲۸۴.
۷- استاد محمد مشکوه در مقدمه خود بر صحیفه بحث مفصلی راجع به سند این صحیفه دارند و بعد میفرماید: با توجه به آنچه در این مقدمات ذکر شد، ثابت و مدلل گشت که این صحیفه مبارکه پیشوای کتب اسلامی، و تالی تلو قرآن کریم است و عقل و نقل بر صدور آن از مقام امام چهارم گواهی میدهند و دشمن نیز در این باب جز آنچه دوست گوید، نتواند گفت. [۳۴۲]
امام سجاد (علیهالسلام)، صحیفه کامله سجادیه، ص۶ - ۱۶، مقدمه محمد مشکوه، طبع دارالکتب الاسلامیه.
۸- علامه آیتالله حاج سیدمحمدحسین حسینی طهرانی (قدسسره): صحیفه کامله سجادیه از متواترات میباشد، و مانند نسبت کافی به کلینی و تهذیب به شیخ طوسی که از متواترات است و در آن محل شبهه و تردید نیست... جایی که ادعیه صحیفه از زمان معصوم تا به حال به تواتر متصل و منسجم بوده باشد، لو فرض که این سند هم در میان نبود، نبود. . [۳۴۳]
حسینی تهرانی، سیدمحمدحسین، امام شناسی، ج۱۵، ص۵۳.
۱۴.۱.۳ - تعداد ادعیه صحیفهچنانکه در حدیث صحیفه کامله سجادیه بنابر روایت جعفر بن محمد حسنی آمده است، تعداد ادعیه این کتاب شریف هفتاد و پنج دعا میباشد و راوی آن متوکل بن هارون میگوید: از من یازده دعا ساقط شده است و مقدار شصت و چهار (نیف و ستین) دعا را روایت میکنم و لکن در روایت محمد بن احمد بن مسلم مطهری که تعداد و اسامی ادعیه را ذکر مینماید، فقط پنجاه و چهار دعا چنانچه امروزه هم در صحیفه مییابیم، موجود میباشد. بنابراین از اصل صحیفه بیست و یک دعا افتاده است. از اینرو صحیفه کامله سجادیه اصل، مشتمل بر ۷۵ دعا میباشد و صحیفه روایت شده توسط متوکل بن هارون مشتمل بر ۶۴ و صحیفههای موجود مشتمل بر ۵۴ دعا از آن ادعیه است. بنابراین ما فعلا تنها آنچه به صورت قطع میتوانیم از صحیفه کامله بدانیم همین ۵۴ دعاست. و در یکی از نسخههای بدست آمده از صحیفه که در مضجع شریف رضوی در زمان طاغوت محمدرضا پهلوی، کشف شده است، فقط ۴۰ دعا آمده که از صحیفه اصلیه ۳۵ دعا کم دارد. [۳۴۴]
حسینی تهرانی، سیدمحمدحسین، امام شناسی، ج۱۵، ص۵۳.
[۳۴۵]
حسینی تهرانی، سیدمحمدحسین، امام شناسی، ج۱۵، ص۱۰۱.
۱۴.۲ - مناجاتهای پانزدهگانهاز جمله مؤلّفات ارزنده امام زینالعابدین (علیهالسلام)، مناجاتهای پانزدهگانه است که از سرمایههای معنوی جهان اسلام است، امام (علیهالسلام) بسیاری از قضایا و مسائل روانی را بدان وسیله چارهجویی کرده، همچنان که افقهای روشنی برای ارتباط با خدای تعالی به روی جهانیان گشوده است، زیرا که آن حضرت با قلبی لبریز از امید و آرزو با خدا راز و نیاز میکند و با اظهار ذلّت و خشوع مینالد و در برابر عظمت آفریدگار محو میشود و همچون مخلصان و تائبان به رحمت او امیدوار گشته و روی دل و تمام مشاعرش را متوجه او میسازد، جز او کسی را نمیبیند، در درگاه جلالش با خواری و ذلّت و شکستکی ایستاده و با او راز و نیاز میکند، چشم امید به عفو و بخشش او دارد و از پیشگاه او طلب آمرزش میکند. مناجات امام (علیهالسلام) دلهای پرهیزگاران و شایستگان از شیعه و پیروان اهل بیت (علیهمالسلام) را فرا گرفته و آنان به وسیله این مناجاتها در دل شبهای تار و در اماکن مقدسه با خدای تعالی راز و نیاز میکنند و از پیشگاه او آرزو میکنند تا ایشان را نیز مشمول عنایت و الطاف خویش قرار دهد. نسبت این مناجاتها به امام زینالعابدین (علیهالسلام) مشهور است و علّامه مجلسی آنها را در کتاب بحار الانوار خود آورده است و دانشمندانی که ملحقات صحیفه سجّادیه را تدوین کردهاند این مناجاتها را در زمره فصلهای آن آوردهاند، همچنین حاج شیخ عباس قمی در کتاب مفاتیح الجنان آنها را نقل کرده است و دانشمندان با اهمیت زیادی بدانها نگریستهاند و به بعضی از زبانها ترجمه شده، از جمله به زبان فارسی توسط سرتیپ رشدیّه برگردانده شده و در تهران به چاپ رسیده است، و با خطوط تاریخی زراندود و تزیینی نگارش یافته که از ذخایر خطوط عربی به شمار میآید و در بخش گنجینههای خطّی کتابخانههای جهان اسلام نگهداری میشود و از جمله یک نسخه قدیمی آن با خطّ زیبایی در کتابخانه امام امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به شماره مسلسل ۲۰۹۸ موجود است. ۱۴.۳ - کتاب علی بن حسیناز جمله مؤلّفات امام زینالعابدین (علیهالسلام)، کتابی است به نام کتاب علی بن حسین، این کتاب همانند دیگر کتابهای مهم اسلامی از دست رفته است، و ما به قسمت کمی از آن دست یافتیم که امام ابوجعفر محمدباقر (علیهالسلام) از آن حضرت نقل کرده، میفرماید: در کتاب علی بن حسین (علیهماالسلام) چنین یافتم: «الا انّ أولیاء اللّه لا خوف علیهم و لا هم یحزنون؛ بدانید که اولیای خدا را هراسی نیست و آنان اندوهگین نمیشوند.» در صورتی که واجبات را به جا آورند و به سنّتهای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عمل کنند و از محرمات الهی بپرهیزند و از شکوه زندگانی دنیا دوری کنند و بدانچه در نزد خداست علاقهمند باشند و رزق الهی را از راه حلال بجویند، و قصدشان از مال دنیا افتخار به یکدیگر و افزونطلبی نباشد، وانگهی مال دنیا را در راه لازم و ضروری یعنی حقوق واجب صرف کنند، اینها کسانی هستند که خداوند در کسبشان برکت میدهد و آنچه را که از پیش برای آخرت بفرستند اجر و مزد داده می شوند.... امام (علیهالسلام) با این سخنان اولیای خدا را ستوده و نشانههای شخصیتهای ایشان را به شرح زیر بیان کرده است: الف- انجام فرایض الهی. ب- پیروی از سنّتهای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) [۳۵۰]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ، ج۱، ص۹۴۷.
[۳۵۱]
نوری، حسين بن محمدتقی، معالم العبر.
[۳۵۲]
قرشی، باقر شریف، تحلیلی از زندگانی امام سجاد (علیهالسلام)، ج۲، ص۴۸۸.
ج- پرهیز از محرمات الهی. د- پارسایی در دنیا. ه- اشتیاق به آنچه در نزد خداست. و- تحصیل روزی پاک و حلال. ز- پرداختن حقوق مالی که در اسلام واجب شده از قبیل زکات، خمس و دیگر چیزها. طبیعی است که هرکس از مؤمنان دارای این صفات باشد، او از اولیای خداست، کسانی که خداوند در مال ایشان برکت داده و در سرای آخرت بهشت برین را برای آنان مهیا ساخته است، که در هر جای آن که بخواهند منزل گزینند. ۱۴.۴ - رسالة الحقوقیکی دیگر از آثار قیم و ارزشمند نفس قدسی حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) که نشانهای بارز بر جامعیت علمی آن امام همام بوده و دلیلی روشن بر اهتمام حضرت به تبیین معارف اصیل اسلامی میباشد، نامهای است که حضرت به یکی از اصحاب خود نگارش فرمودهاند و چون حاوی حقوق عدیدهای است که محیط بر انسان است به عنوان رسالة الحقوق شهرت یافته است. برای شناخت ارزش این رساله باید اولا به زمان نگارش آن که عهد حاکمیت دوباره جاهلیت بر بلاد اسلامی به همراه سلطهجور حاکمان زورمدار و معاند اموی است، توجه نمود که چگونه در چنین عصری حضرت به بیان یک نظامنامه حقوقی و اخلاقی مترقی و جامع میپردازند که به تحقیق فراتر از هر عصری و مصری، بر بلندای زمان و تاریخ ایستاده و تا ابدیت، قرین حق و واقعیت میباشد. ثانیا آن را با نظامنامههای حقوقی و اخلاقی در عصر مدنی و پیشرفت مقایسه نموده تا عظمت آن آشکار شود. در عصری که تمدن خود ساخته بشر مدتی ارائه نظام حقوقی و اخلاقی فراگیر حتی برای حیوانات میباشد و با شعارهای تو خالی، چشم و گوش بسیاری از کسانی که از آب گوارای فرهنگ اسلامی بیبهره مانده و به سراب فرهنگ مادی غرب و شرق دلخوش نمودهاند را پر کرده و با کمال تاسف آنها را نسبت به فرهنگ اصیل و غنی و انسانساز اسلام کم توجه و غافل ساختهاند. آری در این عصر همه متفکران جهان بشریت جمع شوند و آثار مکتوب خود را ارائه دهند، آنگاه حاصل آن با این رساله شریف که اثر نورانی یک ولی خداست، مقایسه شود تا برتری، جامعیت، واقعنگری، اتقان و الهی بودن آن آشکار گردد. برای بحث پیرامون این رساله گرانقدر باید قبل از هر چیز راجع به واژه حق و معانی و اصطلاحات و کاربردهای آن توضیح مختصری ارائه داد، آنگاه به مصادر آن و فهرستی از حقوق مورد بحث در آن اشاره نموده و سپس با دستهبندی آنها متن رساله را مورد دقت و بررسی قرار داد. این رساله را عالم بزرگ ثقةالاسلام ثابت بن ابیصفیّه معروف به ابوحمزه ثمالی شاگرد امام سجّاد (علیهالسلام) نقل کرده است، و محدث بزرگ شیخ صدوق و حجّةالاسلام محمّد بن یعقوب کلینی، و حسن بن علی بن حسین بن شعبه حرّانی در کتاب تحف العقول به سند خویش از وی نقل کردهاند. ۱۴.۴.۱ - مصادر رسالة الحقوقرساله حقوق حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) در منابع مختلف روایی شیعه روایت شده است که گرچه در بعضی با استناد و در بعضی به صورت مرسل ذکر شده و تفاوتهای مختصری نیز با هم دارند، ولی در اصول و عناوین حقوق و متن آن تقریبا یکسان میباشند. از جمله مصادر قدیمی و دست اول که در آن این رساله شریف روایت شده است یکی تحف العقول است که در آن این مجموعه بدون سند آمده است و دیگری کتاب من لا یحضره الفقیه است که مؤلف آن شیخ صدوق نیز آن را بدون سند ذکر کرده است. ولی خود ایشان آن را در کتاب دیگر خود به نام خصال با سند آوردهاند. چه اینکه در کتاب الامالی خود نیز آن را با سند روایت کرده است. و سپس این روایت در کتاب شریف وسایل الشیعه توسط حر عاملی از شیخ صدوق ذکر شده است. در کتاب مکارم الاخلاق نیز این حدیث ذکر شده است. لازم به ذکر است در کتاب من لا یحضره الفقیه که از کتب معتبره شیعه است، گرچه این روایت در خود کتاب بدون سند است ولی شیخ صدوق در مشیخه خود که در کتاب برای ذکر سلسله اسناد روایاتی که ایشان آن را روایت کردهاند گردآوری شده، سند خود را ذکر کرده است. بنابراین این مجموعه در کتب معتبره آمده و علمای بزرگ شیعه به آن اعتماد فرمودهاند. (لازم به ذکر است استاد محقق حجتالاسلام و المسلمین حاج سیدمحمدرضا جلالی در ضمن تحقیقی جامع و کامل، بحث بدیع و بسیار جالبی را پیرامون اسناد این روایت شریف در بخش الحاقی کتاب با ارزش خود به نام جهاد الامام السجاد (علیهالسلام) مطرح فرمودهاند که حقیقتا، قابل تقدیر میباشد. در این بحث طرق مختلف ائمه حدیث شیعه به جناب ابوحمزه ثمالی و ارزیابی مفصل از مجموعه سند و مصادری که این روایت را نقل کردهاند، مطرح و به این نتیجه قطعی رسیدهاند که روایت از نظر سند قابل اعتماد و وثوق بوده و محل کمترین شبهه و ایراد نمیباشد.) [۳۵۳]
ر.ک:جلالی، سیدمحمدرضا، جهاد الامام السجاد زینالعابدین علی بن حسین بن علی بن ابیطالب (علیهمالسّلام) ملحق (۱)، ص۲۵۵ - ۲۶۹.
۱۴.۴.۲ - فهرست حقوق در رسالة الحقوقحقوقی که در رسالة الحقوق حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) آمده است پنجاه حق میباشد و شیخ صدوق علاوه بر این، حقی را تحت عنوان حق حج ذکر نموده است. عناوین این حقوق عبارتند از: ۱- حق بزرگ الله بر انسان. ۲- حق انسان بر خود. (این عنوان میتواند سرفصلی برای تعدادی از حقوق بعدی باشد. از اینرو میتوان به جای آن حقوق اعضای بدن گذاشت. (و البته باید توجه داشت بر اساس تعبیر شریف حضرت سجاد (علیهالسلام) حق نفس انسان نیز میتواند حق مستقلی باشد.) از اینرو با حذف این عنوان از شمارش حقوق و با در نظر گرفتن حق حج تعداد حقوق همان پنجاه حق خواهد بود.) ۳- حق زبان. ۴- حق گوش. ۵- حق چشم. ۶- حق دست. ۷- حق پا. ۸- حق شکم. ۹- حق عورت (اندام جنسی). ۱۰- حق نماز. ۱۱- حق حج. ۱۲- حق روزه. ۱۳- حق صدقه. ۱۴- حق قربانی. ۱۵- حقوق رهبری و سایر مدیران. ۱۶- حق معلم. ۱۷- حق مولی (کسی که مالک عبد است). ۱۸- حقوق رعیت (مردمی که تحت سرپرستی نظام سیاسی میباشند). ۱۹- حق متعلمان و دانشجویان. ۲۰- حق زن و مرد در نظام خانواده. ۲۱- حق مملوک. ۲۲- حق مادر. ۲۳- حق پدر. ۲۴- حق فرزند. ۲۵- حق برادر. ۲۶- حق مولی (کسی که عبد را آزاد میکند). ۲۷- حق بنده آزاد شده بر مولی. ۲۸- حق نیکوکار بر انسان. ۲۹- حق اذانگو (منادی نماز). ۳۰- حق امام جماعت. ۳۱- حق همنشین. ۳۲- حق همسایه. ۳۳- حق همراه و همسفر. ۳۴- حق شریک. ۳۵- حق دارایی و امکانات مادی. ۳۶- حق طلبکار. ۳۷- حق مباشر (شخصی که با انسان مانوس است و رفت و آمد دارد). ۳۸- حق شاکی بر انسان. ۳۹- حق کسی که مورد شکایت واقع شده (متشاکی). ۴۰- حق مشورتخواه. ۴۱- حق مشاور. ۴۲- حق کسی که طالب نصیحت است. ۴۳- حق بزرگسال. ۴۵- حق خردسال. ۴۶- حق نیازمند و سائل. ۴۷- حق شخصی که برای رفع نیاز به او مراجعه شده است. ۴۸- حق کسی که خداوند به وسیله او انسان را شاد میکند. ۴۹- حق بدیکننده و جفاکار. ۵۰- حق همکیشان. ۵۱- حق اهل ذمه (کافرانی که در پناه حکومت اسلامیاند) خاتمه: استمداد از خداوند در ایفای حقوق. قابل ذکر است که حقوق ذکر شده در رسالة الحقوق حضرت سجاد (علیهالسلام) پنجاه حق بیشتر نیست و با توجه به لزوم ذکر حق حج، باید حق انسان بر خود را حق مستقلی به حساب نیاورد چرا که آنچه تحت این عنوان ذکر شده چیزی جز سر فصل حقوق اعضاء و جوارح نیست. اما اگر حق حج را چنانکه در بعضی از مصادر نیامده، در فهرست ملحوظ نکنیم حق نفس میتواند حق مستقلی ملاحظه شود. ۱۵ - امام سجاد و حماسه عاشورانهضت عظیم عاشورا که با حرکت سیدالشهداء (علیهالسلام) از مدینه آغاز شد، با ورود حضرت به سرزمین کربلا و محاصره ایشان از طرف دشمن به اوج خود رسید تا اینکه در روز عاشورا منجر به جانفشانی بینظیر اصحاب و یاران امام حسین (علیهالسلام) و از همه مهمتر شهادت خود حضرت گردید. این بخش از نهضت با رهبری سالار شهیدان حضرت امام حسین (علیهالسلام) به انجام رسید ولی به اینجا خاتمه نیافت و برای به ثمر نشستن و باروری و ثبت در تاریخ، باید تداوم آن از سوی خاندان عصمت و طهارت رهبری میشد. به حسب ظاهر رهبری این جریان مبارک توسط بانوی بزرگ اسلام، دخت گرانقدر فاطمه و علی (علیهماالسلام)، حضرت زینب (سلاماللهعلیها) انجام شد ولی خود آن حضرت نیز با اشاره و رهنمود امام حی خود حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) کاروان اسرا و حوادث بعد از واقعه عاشورا را مدیریت میفرمود. آری در این میانه رهبری واقعی نهضت عاشورا به دوش مبارک امام سجاد (علیهالسلام) است که حضرت به بهترین نحو، رسالت تداوم نهضت عاشورا که با جانفشانی پدر و اصحاب آن بزرگوار به وجود آمده بود را به انجام رساند. ۱۵.۱ - در مسیر کربلابر اساس آنچه به شکل مبسوط در تاریخ زندگانی امام حسین (علیهالسلام) ذکر شده است، کاروان حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) مسیر مکه تا نینوا را با گذر از منزلهای مختلفی طی کرد. در تمام این مدت از حضرت علی بن حسین امام سجاد (علیهالسلام) که در معیت پدر است، خبر خاصی در اسناد تاریخی گزارش نشده است. آنچه که در بعضی از اسناد آمده (و البته از نظر محل وقوع و کیفیت آن مختصر تفاوتی بین روایات وجود دارد) این است که پس از گذشتن از یکی از منازل بین راه حضرت در حالی که بر پشت اسب خود در حال حرکت بودند، چند لحظه به خواب رفتند، بعد که بیدار شدند فرمودند: انا لله و انا الیه راجعون و الحمد لله رب العالمین و آن را دو یا سه بار تکرار کردند. پس فرزندشان علی بن حسین به سوی ایشان رو کرده عرض کرد: برای چه حمد خدا را بجا آوردید و استرجاع نمودید؟ (یعنی کلمه شریف انا لله و انا الیه راجعون را گفتید) حضرت فرمود: پسرم من کمی به خواب رفتم. شخصی که بر اسبی سوار بود، در پشت اسب این کلام را برای من میگفت: این قوم سیر میکنند و قاصد مرگ هم به سوی آنها حرکت میکند. من هم دانستم که خبر مرگ ما ابلاغ شده است. فرزندشان علی عرض کرد: پدر جانم، خداوند به شما بدی نرساند، آیا ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: بلی، قسم به خدایی که بازگشت همه بندگان به سوی اوست. علی بن حسین جواب داد: بنابراین ما در حالی که بر حقیم، نسبت به مرگ هیچ باکی نداریم. امام حسین (علیهالسلام) به او فرمودند: خداوند به تو بهترین جزای خیری که از پدری به فرزندش میرسد، عنایت فرماید. این قضیه پس از کوچ کردن از منزل قصر بنیمقاتل نقل شده است و در منزل ثعلبیه با تفاوتی مختصر نیز گزارش شده است. ۱۵.۲ - عروض بیماری بر امامدر اسناد تاریخی از زمان عروض بیماری حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) خبر صریحی وجود ندارد. آنچه به صورت قطعی میتوان ادعا کرد بیمار بودن حضرت در شب عاشوراست و این بیماری نیز به گونهای نبوده که حضرت را از حضور در جمع اصحاب مانع شود. حضرت میتوانستند بنشینند و در جمع حاضر باشند و یا رفتار پدر را تحت نظر داشته و کلام او را بشنوند و به گریه افتاده و سکوت کنند. ابوحمزه ثمالی از حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) نقل میکند که فرمود: (هنگامی که پدرم نزدیک مغرب در شب عاشورا اصحاب را جمع کرد برای اینکه آنها را مرخص کند) من نزدیک او شدم تا آنچه را برای آنها میگوید بشنوم و من در آن هنگام مریض بودم، پس شنیدم که پدرم به اصحابش میفرمود:.... همچنین نقل شده که حضرت سجاد (علیهالسلام) فرمودند: من در آن شبی که پدرم در صبحش به شهادت رسید نشسته بودم و عمهام (حضرت زینب) نزد من مشغول پرستاری من بود، در این هنگام پدرم در پنهانی از اصحابش کناره گرفت و نزد او جون بنده ابوذر غفاری بود و او شمشیرش را اصلاح میکرد و پدرم اشعاری را قرائت میکرد، آن اشعار را دو بار یا سه بار تکرار کرد تا اینکه من آن را فهمیدم و آنچه میخواست دانستم، پس گریه راه گلویم را بند آورد، اشکهایم را پاک کردم و سکوت اختیار کردم و دانستم که بلا نازل شده است. ولی عمهام هم آنچه من شنیدم شنید و او زن است و زنها دارای رقت قلب و جزع میباشند، پس نتوانست خود را کنترل کند... تا آخر حدیث شریف که مفصل داستان برخورد حضرت زینب با امام حسین (علیهالسلام) و غش کردن حضرت زینب (علیهاالسلام) و بهوش آوردن ایشان و کلام امام حسین (علیهالسلام) با خواهر، از طرف حضرت سجاد (علیهالسلام) نقل میشود و سپس میفرماید: بعد پدرم حضرت زینب را آورد تا او را کنار من به زمین نشاند. بنابراین حضرت در شب عاشورا مریض بودهاند، و البته این مرض در روز عاشورا بخصوص به هنگام وداع آخرین با پدر، بشدت رو به وخامت گذاشته و حال جسمانی حضرت در آن موضع بسیار وخیم گزارش شده است که دیگر حتی توانایی نشستن هم نداشتهاند. ۱۵.۳ - علت بیماری امامعلامه مجلسی (رضواناللهتعالیعلیه) در بحارالانوار از کتاب الخرائج و الجرائح تالیف قطب راوندی نقل میکند که ایشان نوشته است در کتاب المقتل احمد بن حنبل میگوید: سبب مرض زینالعابدین (علیهالسلام) در کربلا این بود که حضرت زرهی پوشیدند که از قامتشان بلندتر بود، و لذا مقدار اضافی زره را به دست خود گرفته و آن را پاره نمودند. (قابل توجه به اینکه محقق محترم بحار در پاورقی مرقوم نمودهاند که این حدیث را در کتاب الخرائج مطبوع نیافتیم.) باید توجه داشت این مطلب قابل نفی و اثبات نیست و در سایر اسناد تاریخی چیزی که آن را تایید کند یا نفی نماید، وجود ندارد. ولی آنچه با توجه به ضرورت ادامه حیات حضرت امام زینالعابدین (علیهالسلام) بعد از پدر بزرگوارشان، میتوانست بیان نمود این است که حکمت الهی اقتضاء میکرد تا حضرت در هنگامه نبرد در روز عاشورا، مریض باشند به گونهای که از شرکت در جنگ علیه نیروهای متجاوز بنیامیه و طرفدارانشان معذور بوده و بدینوسیله حیات ایشان برای تداوم امامت و رهبری امت حفظ گردد. ۱۵.۴ - امام سجاد در روز عاشورادر زمینه وضعیت جسمانی حضرت سجاد (علیهالسلام) در روز عاشورا نقلهای تاریخی متفقند که آن حضرت در این روز دچار بیماری شدیدی بودند به صورتی که مطلقا از امکان حضور در نبرد برخوردار نبوده و در خیمه مخصوص استراحت میکردند و حضرت زینب (سلاماللهعلیها) مرتب از ایشان پرستاری مینمودهاند و حالشان به گونهای بوده که حتی نمیتوانستند در مقابل پای پدر بایستند. اولین نقل قولی که از حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در روز عاشورا انجام شده این است که حضرت فرمودهاند: چون سپاه دشمن به سمت حضرت حسین (علیهالسلام) رو نمود، آن حضرت دستش را بلند نمود و عرض کرد: اللهم انت ثقتی فی کل کرب... تا آخر دعای بلند و ملکوتی حضرت حسین (علیهالسلام). نقل قول دیگری که از حضرت سجاد (علیهالسلام) در روز عاشورا رسیده مربوط به قصه تناول یک سیب از طرف پدرشان است که مائدهای آسمانی و هدیهای از جانب جبرئیل برای اهل بیت (علیهمالسّلام) بوده است. همچنین حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) فرمودهاند: چونکه امر بر حضرت حسین بن علی بن ابیطالب (علیهالسلام) سخت شد کسانی که با او بودند به او نگریستند پس حضرتش خلاف همه آنان بود چرا که آنان هرچه امر مشکلتر و سختتر میشد رنگشان تغییر میکرد و ارکان بدنشان میلرزید و قلوبشان خائف بود ولی امام حسین (علیهالسلام) و بعضی از همراهانش که از خصائص اصحاب او بودند، چهرههایشان میدرخشید و اعضاء و جوارحشان آرام میگرفت و نفوسشان از حالت آرامش برخوردار بود، پس بعضی از آنان به بعضی دیگر گفتند که: نگاه کنید ابدا از مرگ باکی ندارد. سپس حضرت سجاد (علیهالسلام) سخنان گهربار پدر را خطاب به اصحابش نقل میکنند. همچنین از حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) روایت شده است که فرمود: پدرم در روزی که کشته شد در حالی که خونها از بدنش میجوشید من را به سینه چسبانید و میگفت: ای پسرم از من حفظ کن دعایی را که فاطمه (صلواتاللهعلیها) مرا تعلیم نمود و رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را تعلیم کرده بود و جبرئیل به پیامبر برای حاجتها و امور مهم و غم و غصهها تعلیم داده بود و همچنین در امور مهمی که از آسمان نازل میشود و یا کارهای بزرگ و سهمگین. فرمود بخوان: بحق یس و القرآن الحکیم، و بحق طه و القرآن العظیم، یا من یقدر علی حوائج السائلین، یا من یعلم ما فی الضمیر، یا منفس عن المکروبین، یا مفرج عن المغمومین، یا راحم الشیخ الکبیر، یا رازق الطفل الصغیر یا من لا یحتاج الی التفسیر، صل علی محمد و آل محمد و افعل بی کذا و کذا. و بالاخره آخرین مطلبی که از حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) در روزعاشورا تا قبل از شهادت حضرت امام حسین (علیهالسلام) نقل شده است مربوط به آخرین وداع ایشان با پدرشان میباشد. برخی از افراد ناآگاه امام را به عنوان فردی بیمار میدانند، لیکن باید دانست که حضرت امام زینالعابدین (علیهالسّلام) به غیر از ایام عاشورای سال ۶۱ هجری در حدود ۳۵ سال بعد از آن از سلامت کامل جسمی برخوردار بودهاند و بیشک بیماری موقت آن حضرت، عنایت خداوندی بوده است تا بدان وسیله از جهاد معذور بمانند [۳۶۷]
سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، نجف، المطبعة الحیدریة، ۱۳۸۳ هـق، ص۳۲۴.
و امر امامت را پس از شهادت پدر بزرگوارش بر عهده بگیرند.۱۵.۵ - وداع آخر با پدرچون امر بر حضرت حسین (علیهالسلام) تنگ شد و تنهای تنها ماند به خیمههای پسران پدرش ملتفت شد و آن را از آنان خالی یافت. سپس به سراغ خیمههای بنیعقیل رفت. آن را هم خالی یافت، بعد به سوی خیمههای اصحابش رفت و احدی از آنان را در آن نیافت و لذا مکرر میفرمود: لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم؛ آنگاه به سمت خیمههای زنها رفت و به سراغ خیمه فرزندش زینالعابدین (علیهالسلام) آمد و او را دید که بر روی قطعهای از پوست دباغی شده به پشت خوابیده است، بر او داخل شد و نزد او زینب (علیهاالسلام) حضور داشت که به پرستاری او مشغول بود. چونکه حضرت علی بن الحسین (علیهالسلام) به پدر نگریست، خواست به پا خیزد ولی به خاطر شدت مرض نتوانست و لذا به عمهاش فرمود: مرا به سینه خود تکیه بده چرا که این پسر رسول خداست که میآید. از اینرو حضرت زینب پشت سر ایشان نشست و او را به سینه گرفت، و حضرت حسین (علیهالسلام) شروع کرد به پرسیدن احوال فرزندش. و ایشان مرتب حمد خداوند را بجا میآورد. سپس عرض کرد: پدر جان امروز با این منافقین چه کار کردی؟ حضرت حسین (علیهالسلام) فرمود: ای پسرم شیطان بر آنان مسلط شد پس یاد خدا را آنان به فراموشی سپرد و آتش جنگ بین ما و ایشان، که خدا لعنتشان کند، شعلهور شد، تا اینکه زمین از خون ما و ایشان لبریز گردید. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) عرض کرد: پدر جان عمویم عباس کجاست؟ پس چونکه از عمویش پرسید گریه به راه گلوی حضرت زینب را بند آورد و شروع کرد به نگاه کردن به برادرش که چگونه پاسخ ایشان را میدهد چرا که او را به شهادت عمویش عباس خبر نداده بود زیرا میترسید مرضش شدیدتر شود. پس حضرت حسین (علیهالسلام) فرمود: ای پسرم عمویت کشته شد و در کنار فرات دستانش را قطع کردند. پس علی بن حسین گریه شدیدی نمود تا بیهوش شد و چونکه به هوش آمد باز از یک یک عموها میپرسید و امام حسین (علیهالسلام) پاسخ میدادند: که کشته شد. حضرت پرسید: برادرم علی کجاست و حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و زهیر بن قین؟ امام حسین (علیهالسلام) فرمود: ای پسرم بدان هر آینه در خیمهها جز من تو مرد زندهای وجود ندارد و اینها که از آنان سؤال میکنی همگی کشته شده روی زمین افتادهاند. پس باز علی بن حسین (علیهالسلام) بشدت گریست، آنگاه به عمهاش فرمود: ای عمه جان شمشیر و عصا برایم بیاورید. پدرش به او فرمود: با آنها چه میکنی؟ جواب داد: اما عصا تا بر آن تکیه کنم و اما شمشیر پس به وسیله آن از فرزند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دفاع میکنم. چرا که بعد از او خیری در زندگی نیست. حضرت امام حسین (علیهالسلام) وی را از این کار منع نمود و او را به سینه خود چسبانید و به او فرمود: ای پسرم تو طیبترین ذریه من هستی و با فضیلتترین عترت من، تو جانشین من میباشی بر این اطفال و عیال، چرا که آنان غریبانی هستند که مخذول شدهاند. آنان را ذلت و یتیمی و بدگویی دشمنان و ناگواری روزگار احاطه کرده، هرگاه گریههای بلند کردند آنان را ساکت کن و اگر وحشت کردند آنان را انیس باش و پریشانی آنها را با کلام نرم، آرامش بخش، چرا که از مردانشان جز تو کسی نمانده است که به او انس بگیرند و احدی نزد آنان نیست جز تو که ناراحتی و حزن خود را به او شکایت برند. به آنان اجازه بده تو را ببویند و تو آنان را ببو و آنان بر تو گریه کنند و تو بر آنان گریه کن. سپس حضرت امام حسین (علیهالسلام) حضرت سجاد (علیهالسلام) را به دست خود محکم گرفتند و به بالاترین صدایشان فریاد برآوردند که ای زینب، و ای امکلثوم و ای سکینه و ای رقیه و ای فاطمه، سخن مرا بشنوید و بدانید این فرزند من جانشین و خلیفه من بر شماست و او امام مفترض الطاعه است. سپس به فرزندش فرمود: ای فرزندم سلام مرا به شیعیان برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه مرد پس برای او گریه کنید و او شهید گشت پس برای او گریه کنید. [۳۶۸]
بادی، محمدجمعه، الدمعة الساکبة، ج۴، ص۳۵۱.
[۳۶۹]
حائری مازندرانی، محمدمهدی، معالی السبطین، ج۲، ص۲۲.
[۳۷۰]
گرمرودی، محمدرفيع، ذریعة النجاة، ص۱۳۹.
۱۵.۶ - خبر شهادت پدرگرچه بعد از وداع آخرین حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) با پدر، هر لحظه حضرت در انتظار شنیدن خبر جانکاه شهادت پدر بوده است ولی در زمینه کیفیت اطلاع امام سجاد (علیهالسلام) از خبر شهادت پدر بزرگوارشان در کتب تاریخی و روایی، به شکل مشخص چیزی ذکر نشده است. آنچه در اینباره روایت شده این است که چون اسب حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) که اسمش ذوالجناح بوده از کناره جسم شریف و گلگون حضرت امام حسین (علیهالسلام) شیههزنان به کنار خیام حسینی آمد، حضرت زینب (علیهاالسلام) شیهه اسب را شنیده به خواهرش امکلثوم رو کرد و گفت: این اسب برادرم حسین (علیهالسلام) است که به طرف خیمه میآید، شاید همراه او آب باشد. امکلثوم سراسیمه از خیمه بیرون آمد، ناگاه به اسب نگاه کرد دید اسب آمده ولی صاحبش نیامده است، دست بر سر زد و فریاد زد؛ قتل و الله الحسین، زینب سخن خواهرش را شنید، صدا به گریه بلند کرد و مرثیهسرایی نمود و اشک میریخت. [۳۷۱]
حائری مازندرانی، محمدمهدی، معالی السبطین، ج۲، ص۵۱ - ۵۲.
[۳۷۲]
مقرم، سيدعبدالرزاق، مقتل الحسین، ص۳۴۶.
حال به حسب ظاهر زمان اطلاع حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) از شهادت پدر همین لحظه بوده است. گرچه بر اساس آنچه در کتب محدثین بزرگ شیعه نظیر مرحوم کلینی (رحمةاللهعلیه) آمده [۳۷۳]
ر. ک:کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، کتاب الحجه، باب فی ان الامام متی یعلم ان الامر قد صار الیه، ص۳۸۰.
لحظه ارتحال امام و انتقال بار سنگین امامت به وصی او، با یک سری تحولات معنوی عمیق در روح آن وصی همراه است که با انجام این امور، علم به امام برای امام حاصل میشود و حضرت سجاد (علیهالسلام) بر این اساس، با احساس بار امامت بر دوش خود، به شهادت جانکاه پدر واقف شده است. اما بهخاطر شدت مرض حضرت در آن لحظه، که در بستری در خیمه آرمیده بودهاند، قاعدتا جز حزن و بکاء، کار دیگری از ایشان ساخته نبوده است.۱۵.۷ - پس از شهادت پدرپس از اینکه حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) در عصر روز عاشورا در بینظیرترین صحنه عشقبازی با حق، شراب عشق را تا انتها نوشید و آن قوم جنایتکار، کار حضرت را به سرانجام رساندند، صحنه دیگری از طغیان و ظلم خود را به نمایش گذاشتند و آن، حمله به خیام مطهر حسینی بود برای غارت آن و ایذاء بازماندگان حضرت و سپس به اسارت گرفتن آنها. داستان این تهاجم در کتب تاریخی به شکلهای مختلف روایت شده است. اما آنچه به حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در این مقطع زمانی یعنی از بعد از شهادت در عصر عاشورا تا شب یازدهم مربوط است، با توجه به شدت مرض حضرت و بستری بودن ایشان در خیمه، این است که: اولا در هنگام هجوم به خیمهها و غارت آن، حضرت نیز مورد تعدی قرار گرفته و به ایشان آسیب رسید. ثانیا بعد از هجوم و غارت که نوبت سوزاندن خیمهها شد، باز حضرت در خیمه حاضر بودند و اگر مراقبت و دفاع حضرت زینب (سلاماللهعلیها) نبود، قطعا آسیب جدی به آن حضرت وارد میشد. در بعضی از مقاتل آمده: هنگامی که خیام را آتش زدند، حضرت زینب (سلاماللهعلیها) نزد امام سجاد (علیهالسلام) آمد و عرض کرد: ای یادگار گذشتگان و پناه باقیماندگان، خیمهها را آتش زدند ما چه کنیم؟ امام فرمود: علیکن بالفرار بر شما باد که فرار کنید. همه کودکان و بانوان در حالی که گریان بودند و فریاد میزدند، فرار کردند، و سر به بیابانها نهادند. ولی حضرت زینب (سلاماللهعلیها) باقی ماند و کنار بستر امام سجاد (علیهالسلام) به آن حضرت مینگریست، و امام بر اثر شدت بیماری قادر به فرار نبود. ولی به هر حال حضرت زینب (سلاماللهعلیها) از جان امام خود محافظت نموده است و به هر تقدیری بوده نگذاشته است که آتش جان آن حضرت را به خطر بیندازد. ثالثا چنانچه شیخ مفید (رحمةاللهعلیه) نقل کرده است، علاوه بر آنچه گذشت، حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) پس از هجوم گروهی از رجالههای سپاه عمر سعد (پیاده نظام) به فرماندهی شمر به خیمهها در معرض کشته شدن هم قرار گرفته است، ولی نظر به ضرورت بقاء حیات آن امام بزرگوار برای ایفاء نقش در تداوم نهضت حسینی و انجام وظایف امامت، این شر بزرگ نیز به لطف الهی و تقدیر ربوبی از سر حضرت گذشته است. ۱۵.۸ - شب یازدهم محرمپس از تهاجم سپاهیان عمر سعد به خیام حسینی و انجام فجایعی که قلم از نوشتن آن شرم دارد و هتک حرمت بازماندگان حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) و از جمله آتشزدن خیمهها و پراکنده شدن اطفال و بانوان به بیابانهای اطراف، چون این وقایع نزدیک عصر و غروب آفتاب در روز عاشورا به وقوع پیوست، بنابراین شب یازدهم، شب فوقالعاده عجیبی برای این داغدیدگان مظلوم بوده است. مصیبت عظمای شهادت همه محارم و نزدیکان و اصحاب، مورد تعدی و ظلم و تهاجم شقیترین افراد قرار گرفتن، سوخته شدن ماوی و مسکن و به هر حال خوف از ایذاء و آزار مجدد و بیسرپناهی و محاصره دشمن، اینها گوشهای از شرایط آن شب عجیب است. در این وضعیت این زینب کبری است که باید از بازماندگان در جوانب مختلف مراقب نماید و الحق از عهده این وظیفه مهم بخوبی برآمده است. یکی از وظایف سنگین او ادامه پرستاری از حضرت سجاد (علیهالسلام) است که این کار نیز انجام گردیده است. آنچه در آن شب سهمگین به نقل از حضرت سجاد (علیهالسلام) حائز اهمیت است این است که ایشان میفرمایند: عمهام زینب را در شب یازدهم محرم دیدم که نشسته نماز میخواند. به هر حال این شب دردناک نیز میگذرد و فردای آن روز که یازدهم محرم است امام سجاد (علیهالسلام) با مصیبت جانکاه دیگری مواجه میشود که همان مساله وداع با بدن قطعه قطعه شده پدر و سایر ارحام و اصحاب از یک سو و مساله دیدن ناجوانمردی عمر سعد و اصحابش از سوی دیگر است که او بر جنازه کشتهشدگان خود نماز خوانده و آنها را به خاک سپرد ولی جنازه مطهر پدر او و سایر شهدای به خون غلتان کربلا، باید بدون کفن در زیرا آفتاب سوزان کربلا باقی بمانند. این مسائل را حضرت خود در بیان خاطره دلسوزی از آن لحظه دردناک، نقل کرده است. اما چون بر بدن امام باید حتما امام نماز بخواند، خداوند متعال امام سجاد (علیهالسلام) را برای این مهم به کربلا برمیگرداند تا او بر بدن گلگون پدر نماز بخواند و او را به خاک بسپرد. ۱۵.۹ - حرکت از کربلا به کوفهچون روز یازدهم محرم از نیمه گذشت، عمر سعد پس از فراغت از دفن اجساد کشتهشدگان خود، به سپاه خود امر کرد که دختران و فرزندان پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را با وضعی اسفبار بر شتران بیجهاز سوار کرده و به عنوان اسیر، آنها را به سمت کوفه حرکت دهند. در این میان وضعیت حضرت سجاد (علیهالسلام) به خاطر وضع جسمانی ایشان که به مرض شدیدی مبتلا بودهاند، از همه نگرانکنندهتر است. و به علاوه قساوت قلب آن دژخیمان در مورد حضرت در حد اعلی بروز نموده و به خاطر شدت ایذاء و آزار، زنجیر مخصوص که به غل جامعه شهرت داشته است، بر گردن حضرت افکندند و چون به خاطر شدت بیماری توان نشستن بر پشت شتر را نداشتند هر دو پای مبارکش را زیر شکم شتر بستند و با همین وضعیت، ایشان را به همراه سایر زنان و کودکان به هنگام حرکت به سمت کوفه، از کنار اجساد پاره پاره شهدای کربلا عبور دادند. [۳۷۵]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۱، ص۲۹۲.
(جامعه اسم یک نوع زنجیر است که به این جهت جامعه نامیده شده که دستها را به سوی گردن جمع میکند. این زنجیر طوقهای دارد که به گردن مینهند و از آن دو زنجیر بیرون میآید یکی از طرف راست به سمت دست چپ و دیگری از طرف چپ به سمت دست راست، و بعد این زنجیرها که دستها را بدیننحو میبندد، در پشت سر هم به متصل میشود و کوبیده میشود و یا گداخته شده و بهم متصل میگردد که دیگر قابل باز شدن نیست.) [۳۷۶]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۱، ج۲۹۲، حاشیه کتاب.
پر واضح است این امور چه مصائب دردناکی را در قلب مطهر حضرت سجاد (علیهالسلام) به وجود میآورد. حضرت نتوانست از شتر پیاده شود و در همان بالای شتر به آن پیکرهای به خون تپیده و بیسر شهیدان نگاه میکرد از همانجا با پدر و سایر عزیزانش وداع نمود. آری بار سنگین مصیبت آنچنان بر حضرت سنگینی کرد که نزدیک بود روح از کالبدش بیرون رود. فکادت نفسی تخرج. (مالی اراک تجود بنفسک یا بقیة جدی و ابی و اخوتی؟ ۱۵.۱۰ - دفن اجساد مطهربنابر نظر قطعی و صحیح که جز امام معصوم (علیهالسلام) هیچ کس نباید عهدهدار غسل و کفن و دفن امام معصوم شود، گرچه به حسب ظاهر در تاریخ آمده است که عدهای از بنیاسد که در کنار نهر علقمه زندگی میکردند، عهدهدار کفن و دفن شهداء کربلا و من جمله حضرت امام حسین (علیهالسلام) شدند ولی قطعا این امور توسط حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) رهبری و هدایت شده و در مورد حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) توسط خود ایشان انجام شده است. در رجال کشی آمده است که: ... علی بن حمزه به امام رضا (علیهالسلام) عرض کرد ما از پدران شما روایت کردهایم که متولی امر امام بجز امام بعد از او نخواهد بود. حضرت رضا (علیهالسلام) به او فرمود: مرا خبر ده آیا حسین بن علی (علیهالسلام) امام بود یا اینکه امام نبود؟ علی بن حمزه گفت: آن حضرت امام بود. امام رضا (علیهالسلام) فرمود: چه کسی متولی امر او بود و او را دفن کرد؟ علی بن حمزه گفت: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) حضرت رضا (علیهالسلام) فرمود: علی بن حسین (علیهالسلام) در آن هنگام کجا بود؟ آیا او محبوس در دست عبیدالله بن زیاد نبود؟ علی بن حمزه گفت: علی بن حسین (علیهالسلام) آمد و دشمنان اطلاع نداشتند و آن حضرت پیکر امام را دفن کرد و بازگشت. حضرت ابوالحسن رضا (علیهالسلام) فرمود: همانکس که به علی بن حسین (علیهالسلام) قدرت داده است که به کربلا بیاید و جسد مطهر پدرش را دفن کند به صاحب این امر قدرت داده است تا به بغداد بیاید و امر امام و پدرش را عهدهدار شود و سپس بازگردد، با این تفاوت که او در زندان و اسارت دشمن همانند علی بن حسین نبوده است. به هر حال آنچنان که در بعضی از مصادر آمده است: عدهای از قبیله بنیاسد به تحریک زنهایشان آمدند تا بدن مطهر امام حسین (علیهالسلام) و یارانش را دفن کنند، اما چون آنها سر در بدن نداشتند و حتی لباس آنها ربوده شده بود و بیشتر بدنها بر اثر ضربات شمشیر پاره پاره بود، قابل شناسایی نبودند و بنیاسد متحیر مانده بودند که در این هنگام سوار ناشناسی نزد آنها آمد و به آنها گفت: برای چه به اینجا آمدهاید؟ گفتند: برای دفن این اجساد مطهر آمدهایم ولی بدنها را نمیشناسیم. آن سوار با شنیدن این سخن با صدای بلند گریه کرد و صدا زد وا اباه، وا اباعبدالله... سپس به آنها فرمود: من شما را راهنمایی میکنم. از اسب پیاده شد و از کنار پیکرهای پاره پاره عبور کرد ناگهان نگاهش به جسد مطهر حسین (علیهالسلام) افتاد. آن را در آغوش کشید و با چشمی گریان و حالی غمبار فرمود: ای بابا با کشته شدن تو چشم مردم شام روشن شده و بنیامیه شاد شدند. ای بابا بعد از تو غم و اندوه ما بسیار طولانی خواهد بود. سپس اندکی خاک از کنار آن پیکر برداشت قبر آمادهای پیدا شد، خودش بدن پاره پاره را در میان آن قبر گذاشت در حالی که به شدت گریه میکرد و میفرمود: آفرین بر آن زمینی که پیکر پاک تو را دربر گرفته، دنیا پس از تو تاریک و آخرت به نور تو روشن است. دیگر شبها خواب ندارم و اندوهم را پایانی نیست. تا اینکه خداوند اهل بیت تو را به تو ملحق گرداند و در ماوای تو جای دهد. درود من بر توای فرزند رسول خدا و رحمت خداوند بر تو باد. سپس روی قبر مطهر نوشت: هذا قبر الحسین بن علی بن ابیطالب الذی قتلوه عطشانا غریبا. آنگاه بدن مقدس حضرت علی بن حسین (علی اکبر) (علیهالسلام) را پایین پای حضرت به خاک سپردند و بعد به دستور امام (علیهالسلام) سایر شهدای اهل بیت (علیهمالسّلام) را در نزدیکی قبر امام حسین (علیهالسلام) در یک محل دفن کردند. سپس به همراهی بنیاسد به کنار نهر علقمه رفته و بدن قطعه قطعه قمر بنیهاشم حضرت ابوالفضل العباس (علیهالسلام) را مشاهده میکند. حضرت خود را به روی آن بدن مطهر میاندازد و در حالی که به شدت گریه میکند میفرماید: پس از توای ماه بنیهاشم خاک بر دنیا ببارد. بر تو درود میفرستم و رحمت خداوند را بر تو میطلبم. (علی الدنیا بعدک العفا یا قمر بنیهاشم و علیک منی السلام من شهید محتسب و رحمة الله و برکاته) سپس دستور حفر قبری را صادر و آن بدن مطهر را نیز دفن میکند. هنگامی که آن مرد ناشناس بر اسب سوار شد تا برگردد، بنیاسد دامن او را گرفتند و گفتند تو را به حق این افرادی که به خاک سپردی به ما بگو تو کیستی؟ ایشان فرمود: من علی بن حسین هستم، آمدم تا بدن پدرم امام حسین (علیهالسلام) و یارانش را دفن کنم و اکنون به زندان ابنزیاد باز میگردم.... [۳۸۱]
حائری مازندرانی، محمدمهدی، معالی السبطین، ج۲، ص۶۶ - ۷۰.
باید توجه داشت گرچه در این روایات از نماز خواندن حضرت سجاد (علیهالسلام) بر اجساد شهدا، یادی به میان نیامده ولی به صورت قطعی حضرت سجاد (علیهالسلام) بر بدن آنها نماز نیز خواندهاند و سپس آنها را به خاک سپردهاند. چه اینکه در کامل شیخ بهایی آمده است: بنیاسد به سایر قبایل عرب فخر میکردند به اینکه ما بر حسین (علیهالسلام) و اصحابش نماز گزارده و آنها را دفن کردیم. بنابر بعضی از نقلها جریان دفن شهیدان کربلا در روز سیزدهم محرم سال ۶۱ هجری قمری بوده است. [۳۸۳]
اشتهاردی، محمدمحمدی، سوگنامه آل محمد، ص۴۰۹.
۱۶ - امام سجاد در کوفهداستان غمبار ورود اسیران آل الله به کوفه، که حضرت سجاد (علیهالسلام) با وضعی دردناک در میان آنان حضور داشتند یکی دیگر از برگهای تلخ قصه خونبار نهضت حسینی است. رسیدن اسیران به همراه عمر بن سعد و لشکریانش به کوفه به هنگام شب و پس از غروب آفتاب بوده است. توقف در بیرون کوفه، دستوری بود که از طرف دربار عبیدالله صادر شد تا مقدمات ورود فراهم شود. به هر حال صبح روز بعد طبلها به صدا در آمد و دستور برپایی جشن و پیروزی بر خروجکنندگان علیه خلافت، فرمان رسمی حکومت بود. اسیران اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسّلام) سوار بر چهل شتر که بدون روپوش و پلاس بودهاند و در محاصره لشکریان دشمن وارد کوفه میشوند. ۱۶.۱ - ورود امام به کوفهآنچه در بین اسناد تاریخی مسلم است، نشاندن حضرت سجاد (علیهالسلام) بر شتر برهنه به هنگام ورود به کوفه است که این به جهت تحقیر و ایذاء آن شخصیت عظیمالقدر طراحی شده بود و از این بدتر و دلخراشتر گذاشتن غل جامعه به گردن و دستهای حضرت است که از بدترین انواع شکنجه در آن عصر محسوب میگردید. به هر حال وضعیت حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) به هنگام ورود به کوفه بسیار دلخراش و دردناک بوده است. شیخ مفید و شیخ طوسی از حذام بن ستیر روایت کردهاند که گفت: من در ماه محرم سال شصت و یکم وارد کوفه گشتم و آن هنگامی بود که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) را با زنان اهل بیت به کوفه وارد میکردند و لشکریان ابنزیاد به ایشان احاطه کرده بودند و مردم کوفه از منازلشان به جهت تماشا بیرون آمده بودند. چون اهل بیت را بر آن شتران بیروپوش و برهنه وارد کردند، زنان کوفه به حال آنها رقت کردند و گریه و ندبه آغاز نمودند. در آن حال علی بن حسین (علیهالسلام) را دیدم که از کثرت مرض رنجور و ضعیف گشته و غل جامعه به گردنش نهادهاند و دستهایش را به گردن مغلول کردهاند و آن حضرت به صدای ضعیفی میفرمود: آیا بر ما گریه میکنید و نوحه میسرائید، پس ما را که کشته است؟ (اتنوحون و تبکون من اجلنا؟ فمن قتلنا؟) سپس حضرت زینب (سلاماللهعلیها) شروع به خطبه کرد که گویا زبان علی (علیهالسلام) در کام او به حرکت در میآمد (و سپس خطبه بلند حضرت را نقل میکند و میگوید:) در این موقع حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرمود: ای عمه! خاموشی اختیار فرما و باقی را از ماضی اعتبار گیر و حمد خدای را که تو، عالمی میباشی که معلم ندیدهای و دانایی میباشی که رنج دبستان نکشیدی و میدانی که بعد از مصیبت، فزع کردن سودی ندارد و به گریه و ناله آنکه از دنیا رفته بازنخواهد گشت. البته در بعضی دیگر از روایتها آمده است که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در بین اسرا در حالی دیده شدهاند که، سرشان برهنه بوده و از پاهای ایشان (یا رانهایشان) خون جاری بوده است. [۳۸۶]
بادی، محمدجمعه، الدمعة الساکبه، ج۵، ص۴۶.
[۳۸۷]
نظری منفرد، علی، قصه کربلا، ص۴۲۰.
پس از ورود به کوفه با وضیعتی که ذکر شد بر اساس بعضی از اسناد تاریخی حضرت سجاد (علیهالسلام) خطبهای بسیار عالی انشاء فرمودهاند.۱۶.۲ - خطبه تاریخی امام در کوفهدر فاصله ورود کاروان اسیران کربلا به شهر کوفه تا هنگام دخول به کاخ عبیدالله گه به واسطه شرایط استثنایی آن روز و ازدحام بیش از حد جمعیت، موقعیت مناسبی برای انجام رسالت الهی در راستای تداوم نهضت عاشورا و روشنگریهای لازم فراهم آمده بود، خاندان اهل بیت عصمت و طهارت هر کدام بهترین استفاده را نموده و خطبههای بسیار گرم و افشاگرانهای را ایراد نمودند. حضرت زینب، حضرت امکلثوم، حضرت فاطمه بنت حسین (علیهالسلام) و بالاخره حضرت سجاد (علیهالسلام) هر کدام خطابههای بدیعی انشاء فرمودند که در ترتیب آن بین روایات اختلاف است. در اینجا متن خطبه حضرت سجاد (علیهالسلام) که در بحارالانوار نقل شده است بیان میگردد: پس حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) با اشاره، مردم را به سکوت دعوت فرمود، نفسها در سینهها ماند و سکوت مطلق همهجا را فراگرفت. آنگاه امام سجاد (علیهالسلام) اینگونه خطبه تاریخی خود را ایراد فرمود: پس از حمد و ثنای الهی، از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یاد کرد و بر او درود فرستاد و خطاب به مردم گفت: ای مردم! هر کس مرا میشناسد، میداند که من کیستم و آنکه مرا نمیشناسد، بداند که من علی فرزند حسینم که او را در کنار فرات بدون هیچ گناهی و یا اینکه از او خونی طلب داشته باشند، از دم شمشیر گذراندند. من فرزند آن کس هستم که پرده حریم حرمت او را دریدند، و اموال او را به غارت بردند و افراد خانواده او را به زنجیر اسارت کشیدند. من فرزند آن کس هستم که او را با زجر و شکنجه کشتند (انا ابن من قتل صبرا؛ قتل صبر این است که موجود زندهای را نگه دارند و بر او شمشیر، نیزه، سنگ و امثال آن بزنند تا بمیرد) و همین افتخار ما را بس است. ای مردم! شما را به خدا سوگند آیا به خاطر دارید که به پدرم نامهها نوشتید و او را دعوت کردید ولی با او نیرنگ باختید؟ با او پیمان وفاداری بستید و با او (و نماینده او) بیعت کردید ولی به هنگام حادثه، او را تنها گذاشتید و با او به پیکار برخاستید و او را مخزول نمودید؟ پس شما را هلاکت و نابودی باد! چه بد توشهای برای خود پیش فرستادید!! و برای شما چه زشت و ناپسند بود. به من بگوئید با کدام چشم میخواهید به روی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بنگرید هنگامی که به شما بگوید: عترت مرا کشتید و حریم حرمت مرا شکستید. پس شما دیگر از امت من به حساب نمیآئید. راوی میگوید: هنگامی که سخن امام بدینجا رسید، از هر طرف صدای آن جماعت بیشمار به گریه بلند شد و به همدیگر میگفتند: نابود شدید، آیا میدانید؟! [۳۹۰]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۱، ص۲۹۸.
این خطبه حاوی نکات متعدد جالبی است که با تامل عمیق در آن قابل استفاده است.۱۶.۳ - امام در مجلس عبیداللهبه هر تقدیر و با هر رنج و مشقت و مصیبتی بود، فاصله دروازه کوفه تا قصر دارالاماره طی شد، ابنزیاد که در قصر خود جلوس کرده بود، اذن عام داده بود تا همه برای مشاهده فتوحات او حاضر شوند. قبلا سر مقدس حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) نیز در برابر او حاضر شده بود و او با چوبدستی خود به آن جسارت میکرد. در این حال کاروان اسرا وارد قصر شدند و حضرت زینب (سلاماللهعلیها) با جمعی از کنیزان در گوشهای نشستند و بین ایشان و ابنزیاد سخنانی رد و بدل شد که بسیار عالی است. [۳۹۲]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۱، ص۲۹۹.
بعد از آن ابنزیاد به سوی علی بن حسین (علیهالسلام) نگاه کرد و گفت: این کیست؟ گفته شد: علی بن حسین است. ابنزیاد گفت: مگر خدا علی بن حسین را نکشت؟ علی بن حسین (علیهالسلام) فرمودند: مرا برادری بود که نام او علی بن حسین بود و مردم او را کشتند. عبیدالله گفت: بلکه خدا او را کشت!! علی بن حسین (علیهالسلام) فرمود: الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها؛ خداوند جانها را به هنگام مرگشان میگیرد. ابنزیاد خشمگین شد و گفت: در پاسخ من با جسارت سخن میگوئی؟! او را گردن بزنید. زینب (سلاماللهعلیها) چون چنین دید، امام سجاد (علیهالسلام) را در آغوش خود کشید و گفت: ای پسر زیاد هر چه از خون ما ریختی، تو را بس است. به خدا از او جدا نخواهم شد. اگر قصد کشتن او را داری مرا نیز با او بکش!! ابنزیاد لحظهای به زینب و علی بن حسین (علیهماالسلام) نگریست و گفت: خویشی چه شگفتانگیز است. به خدا سوگند که این زن دوست دارد با برادر زادهاش کشته شود. گمان میکنم که این جوان با همین بیماری درگذرد. علی بن حسین (علیهالسلام) رو به عمهاش زینب (سلاماللهعلیها) کرد و گفت: ای عمه بگذار تا من با او صحبت کنم. آنگاه روی به ابنزیاد کرد و فرمود: ابالقتل تهددنی یابن زیاد؟! اما علمت ان القتل لنا عادة و کرامتنا الشهادة؛ آیا مرا به قتل تهدید میکنی؟! مگر نمیدانی که کشته شدن عادت ماست و شهادت در راه خدا برای ما کرامت است؟! ۱۶.۴ - امام در زندان کوفهپس از پایان یافتن مجلس عبیدالله بن زیاد، دستور داد تا امام سجاد (علیهالسلام) و اهل بیت را به خانهای که جنب مسجد اعظم کوفه قرار داشت، برده و در آنجا جای دهند، و آن منزل زندان این بزرگواران بود. در این خلال که آنان در این زندان به سر میبردند عبیدالله توسط قاصدان خبر قتل امام حسین (علیهالسلام) را در همهجا منتشر کرد و در ضمن نامهای به یزید نوشت و با اطلاع آنچه گذشت، کسب تکلیف کرد که دستور آمد، اسرا را با سرها به شام گسیل کند. حال مدت وقوف در این زندان چقدر طول کشیده و حال حضرت سجاد (علیهالسلام) و بقیه اسرا و خاندان اهل بیت چگونه بوده است؟ بهصورت مشخص در تاریخ چیزی نیامده است. تنها واقعهای که مربوط به حضرت زینالعابدین است و شاید در اوایل ورود به این زندان، به صورت اعجاز رخ داده است، همان بازگشت حضرت سجاد (علیهالسلام) به صحرای کربلا برای گزاردن نماز و دفن اجساد پاره پاره پدر و سایر شهداست. ۱۷ - امام سجاد از کوفه تا شامبعد از رسیدن پاسخ یزید مبنی بر اعزام سر مبارک حضرت ابیعبدالله (علیهالسلام) و سرهای کسانی که با او کشته شدهاند و حمل آنچه از حضرت غارت شده و اهل و عیال او، عبیدالله شخصی به نام مخفر بن ثعلبه عائذی را طلبید و زنان و سرها را به او سپرد و او هم آنها را مانند اسیران کفار به سمت شام به حرکت درآورد. در حالی که در بین راه مردم شهر و دیار آنها را میدیدند! این نقل جناب سید بن طاوس (رحمةاللهتعالیعلیه) بود. ولی شیخ مفید (رحمةاللهعلیه) در الارشاد مطلب دیگری دارد و آن اینکه: عبیدالله بن زیاد دستور داد تا اسیران کربلا آماده شوند و امر کرد تا حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) را با زنجیر ببندند، آنها نیز دستهای حضرت را به گردن ایشان زنجیر کردند و سپس به عنوان اسیر در پشت سرهای شهدا، آنها را روانه کردند و مخفر بن ثعله عائذی و شمر بن ذی الجوشن با آنها بودند. پس رفتند تا به گروهی که سر حضرت ابیعبدالله (علیهالسلام) با آنها بود، ملحق شدند. و حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) با احدی از آن گروه در طول راه حتی یک کلمه سخن نگفت تا به شام رسیدند. طبری نیز در تاریخ خود آورده که در پشت سر اسیران علی بن حسین (علیهالسلام) را حرکت دادند در حالی که دستهایش را به گردن او بسته بودند و همسر و بچههایش همراهش بودند. [۴۰۵]
طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۶، ص۲۵۴.
بنابر نقل منتهی الآمال در کامل بهائی آمده که ... و غل گران بر گردن امام زینالعابدین (علیهالسلام) نهاد، چنانکه دستهای مبارکش را بر گردن بسته بود. امام در راه به حمد و ثنای خدا و تلاوت قرآن و استغفار مشغول بود و هرگز با هیچکس سخن نگفت مگر با عورات (زنهای) اهل بیت (علیهمالسلام). [۴۰۶]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۱، ص۳۰۳.
از این چند نقلی که ذکر شد به دست میآید: حضرت سجاد (علیهالسلام) چگونه این مسیر طولانی کوفه تا شام را با سختترین شکنجه و بدترین وضعیت ممکن، پیمودهاند و علاوه بر اینها شماتتها، آزارها و طعنههای ساکنین بعضی از منازل بین راه و هزاران اذیت از طرف دژخیمان مسئول این قافله را باید اضافه کرد و به گوشهای از مصائب این امام همام و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسّلام) واقف شد. پس از طی شدن مسیر طولانی کوفه تا شام با همه مصائب و رنجهایی که برای اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسّلام) ویژه حضرت امام سجاد (علیهالسلام) در برداشت، بالاخره این کاروان به شام میرسد و بر اساس بعضی از اسناد تاریخی مدت مدیدی در پشت دروازه شهر معطل میماند تا شامیان شهر را آماده کنند. در این خلال شهر آراسته شده و هزاران نفر به کوچهها و خیابانها میریزند و مشغول پایکوبی و خوشحالی میشوند و اهل بیت را در نهایت استخفاف وارد شهر میکنند. در روایت آمده است که از امام سجاد (علیهالسلام) پرسیدند سختترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟ در پاسخ سه بار فرمود: الشام، الشام، الشام. [۴۰۷]
اشتهاردی، محمدمحمدی، سوگنامه آل محمد، ص۴۵۹، به نقل از عنوان الکلام.
[۴۰۸]
فشارکی، محمدباقر، عنوان الکلام، ص۱۱۸.
۱۷.۱ - ورود امام و کاروان اسرا به شامبیش از چهل سال است که منطقه شام با مدیریت خاندان ابوسفیان اداره میشود. از زمانی که این منطقه فتح شده تا حال مداوم در تحت سلطه خاندان اموی بوده و بر اساس منویات پلید آن خاندان تربیت شده است. یکی از شاخصههای اعتقادی معاویه و سایر امویان، ضدیت با دودمان پیامبر بویژه حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بوده و آنچنان جو سنگین تبلیغاتی علیه امام علی (علیهالسلام) در این منطقه حاکم بوده است که مردم نه تنها او و شیعیانش را دشمن میدانستند بلکه اساسا به ایمان آنها باور نداشتند. بر اساس همین تربیتها و تبلیغات، در جنگ صفین حدود صد هزار نفر از این منطقه، در مقابل مولی صف کشیدند و اکنون در زمان حاکمیت یزید، این شهر آماده ورود کاروان از اسرای خاندان عصمت و طهارت (علیهمالسّلام) شده است که در آن فرزندان امام علی (علیهالسلام) حضور دارند. جناب سید بن طاوس در کتاب مقتل خود به نام اللهوف علی قتلی الطفوف آورده است: هنگامی که کاروان اسیران را به درب مسجد شام آوردند، یک پیرمرد شامی به نزدیک زنان و اهل بیت حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) آمد و گفت: خدا را سپاس میگویم که شما را کشت و نابود کرد!! و یزید را به شما مسلط ساخت! و شهرها را از مردان شما رهایی بخشید!! (در همین قسمت در الامالی شیخ صدوق آمده است که پیرمردی از شیوخ اهل شام جلو آمد و گفت: حمد خدای را که شما را کشت و هلاک کرد و شاخ فتنه را قطع نمود و بعد هرچه میتوانست ناسزا گفت) پس چون کلامش تمام شد علی بن حسین (علیهالسلام) به او فرمود: ای پیرمرد! آیا قرآن خواندهای؟ گفت: آری. فرمود: آیا این آیه را خواندهای قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی؛ پیرمرد گفت: آری تلاوت کردهام. امام سجاد (علیهالسلام) فرمود: ما قربی هستیم، ای پیرمرد! آیا این آیه را قرائت کردهای؟ و اعلموا انما غنمتم من شیء فان الله خمسه و للرسول و لذی القربی؛ گفت: آری. علی بن حسین (علیهالسلام) فرمود: قربی ما هستیم، ای پیرمرد! آیا این آیه را قرائت کردهای؟ انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛ آن پیرمرد گفت: آری. علی بن حسین (علیهالسلام) فرمود: ای پیرمرد! ما اهل بیتی هستیم که به آیه طهارت اختصاص داده شدیم! راوی میگوید: آن پیرمرد ساکت ماند و از آن سخنی که گفته بود پشیمان شد. آنگاه روی به علی بن حسین (علیهالسلام) کرد و گفت: تو را به خدا سوگند شما همان خاندان هستید؟! علی بن حسین (علیهالسلام) فرمود: به خدا سوگند بدون شک ما اهل بیت عصمت طهارت هستیم و به حق جدمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ما همان خاندانیم. در این هنگام آن پیرمرد گریست و عمامهاش را از سر گرفته و به زمین زد و سر به سوی آسمان برداشت و گفت: خدایا! من از دشمنان آل محمد خواه از انسیان باشند و یا از جنیان، به درگاه تو بیزاری میجویم. سپس به حضرت عرض کرد: آیا برای من توبهای هست؟ علی بن حسین (علیهالسلام) فرمود: آری اگر توبه کنی خدا بر تو میبخشاید و تو با ما خواهی بود. آن پیرمرد گفت: من از آنچه گفتم توبهای میکنم. بعد که خبر این برخورد پیرمرد به یزید رسید دستور داد تا او را بکشند و کشته شد. از این روایت اولا شیوه برخورد حضرت سجاد (علیهالسلام) با یکی از دشمنان ناآگاه خاندان اهل بیت روشن میشود که با چه اسلوب بدیعی از راه قرآن او را هدایت کردند. ثانیا نفوذ کلمه ایشان قابل توجه میباشد که چگونه با کلام خود، دشمن را منقلب میسازند. ۱۷.۲ - امام و اسرا در کاخ یزیدیزید در قصر خود در محلی که بر جیرون (دمشق واقع است. در ابتدا مصلای صائبین بوده است که نحلهای از اهل کتاب هستند. سپس یونانیها در آن مکان به تعلیم دین خود پرداخته و بعد از آن به دست یهود افتاد و همچنین زمانی در اختیار بتپرستان بود. و درب این بنا را که از بناهای بسیار زیبا بوده، باب جیرون میگفتند. سر حضرت یحیی بن زکریا (علیهالسلام) را بر در همین باب جیرون آویختند و پس از آن سر حضرت حسین بن علی (علیهالسلام) در همین موضع آویخته شد و مکان آن ظاهرا الآن در مسجد اموی دمشق است. ) مشرف بود، روی تخت نشسته بود و آنچنانکه در خبر سهل آمده است بر سر او تاجی بود که مزین به در و یاقوت بود و اطراف او را گروه زیادی از پیرمردان قریش احاطه کرده بودند. در این وضعیت حاملان سر مقدس حضرت ابیعبدالله (علیهالسلام) وارد بر او شده و با ارائه سر، گزارشی از عملکرد خود دادند و یزید با آنان برخوردی عجیب نمود [۴۱۷]
ر. ک: قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۱، ص۳۰۹.
و بعد کاروان اسیران کربلا بر او وارد شدند، اما چگونه؟ آنچنانکه در کتب تاریخی آمده بازماندگان نهضت حسینی را در حالی که دست مردها را که دوازده نفر بودند، به گردنشان بسته بودند و همه اسیران نیز به وسیله زنجیر به یکدیگر بسته شده بودند، بر یزید وارد کردند و همه را در مقابل او نگاه داشتند. در این هنگام بنابر نقل شیخ مفید در الارشاد مخفر بن ثعلبه که مسؤلیت کاروان اسرا را از طرف ابنزیاد به عهده داشت، صدایش را بلند کرد و گفت: این مخفر بن ثعلبه است که به خدمت امیرالمؤمنین آمده و گروهی از انسانهای فاجر و پست را برای او آورده است. که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) جواب دادند: آنچه را که مادر مخفر زاده است بدتر و پستتر است. (البته این جواب را ابننما از زبان یزید بازگو کرده است.) به هر حال هنگامی که اسیران با آن وضعیت دردناک در مقابل یزید ایستادند امام چهارم (علیهالسلام) در حالی که با یازده نفر دیگر به هم زنجیر شده بودند، به یزید فرمودند: تو را به خدا سوگند میدهم اگر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ما را در این حالت ببیند، گمان داری با تو چه خواهد کرد؟ بعد هم دختر امام حسین فریاد زد: ای یزید! آیا دختران رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باید اینگونه به اسارت گرفته شوند؟ اهل مجلس با شنیدن این جمله از دختر امام حسین (علیهالسلام) به گریه افتادند به گونهای که صدای گریه ایشان شنیده میشد. یزید چون وضعیت را به این صورت دید به ناچار دستور داد دستهای امام چهارم را باز کنند. و ریسمانها را بریده و غلها را بردارند. ۱۷.۲.۱ - نقل علی بن ابراهیم قمیباید توجه داشت این قطعه از تاریخ بنا بر روایتی که علی بن ابراهیم قمی (رحمةاللهعلیه) از امام صادق (علیهالسلام) نقل میکند، بدینصورت بوده است: چون سر مبارک حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) را با حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) و دختران امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بر یزید وارد کردند، علی بن حسین (علیهالسلام) را غل در گردن بود، یزید به او گفت: ای علی بن حسین حمد خدایی را که پدر تو را کشت. حضرت فرمود: لعنت خدا بر کسی باد که پدر مرا کشت. یزید چون این جمله کوبنده را شنید غضب کرده فرمان قتل آن حضرت را صادر کرد. حضرت فرمود: هرگاه بکشی مرا، پس دختران رسول خدا را چه کسی به منزلگاهشان برگرداند، در حالی که جز من محرمی ندارند. یزید گفت: تو آنها را بر میگردانی. پس یزید سوهانی طلبید و شروع کرد به سوهان کردن غل جامعه که به گردن آن حضرت بود. پس از آن گفت: ای علی بن حسین آیا میدانی چرا این کار را کردم؟ حضرت فرمود: بلی، میخواستی که جز خودت دیگری را بر من منت و نیکی نباشد. یزید گفت: به خدا قسم این بود آنچه اراده کرده بودم. بعد یزید این آیه را خواند که: ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم؛ آنچه از مصیبت و گرفتاری که به شما میرسد به سبب کارهای خودتان میباشد. حضرت فرمود: هرگز، چنین نیست که تو گمان کردهای، این آیه درباره ما نازل نشده است. بلکه آیه دیگری که درباره ما نازل شده این است: ما اصاب من مصیبة فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبراها؛ هیچ مصیبتی نه در زمین و نه در مورد خودتان به شما نمیرسد مگر اینکه قبل از اینکه آن را ایجاد کنیم در کتابی نوشته شده ثبت گردیده است. بعد حضرت فرمود: مائیم کسانی که چنین هستند. و بر آنچه بر ما فوت شده تاسف نمیخوریم و به آنچه به ما داده شده فرهمند و خوشحال نمیشویم. البته شیخ مفید در ارشاد فرموده: یزید به امام سجاد (علیهالسلام) گفت: ای پسر حسین پدرت رابطه خویشاوندی را نادیده گرفت و مقام و منزلت مرا در نیافت!! و با سلطنت من در آویخت و خدا آنگونه که دیدی با او رفتار کرد. در اینجا علی بن حسین (علیهالسلام) این آیه قرآن را تلاوت کردند که: ما اصاب من مصیبة... و یزید به فرزند خود خالد گفت: پاسخ او را بده. خالد نتوانست، یزید به او گفت: بگو، ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر و امام چهارم (علیهالسلام) در ادامه فرمودند: ای یزید وای بر تو! اگر میدانستی چه عمل زشتی را مرتکب شدی و با پدرم و عموهایم چه کردی، مسلما به کوهها میگریختی!! و بر روی خاکستر مینشستی! و فریاد به واویلا بلند میکردی! که سر پدرم حسین فرزند فاطمه و علی را بر سر دروازه شهر آویختهای! و ما امانت رسول خدا در میان شما هستیم، تو را به خواری و پشیمانی فردا بشارت میدهم! و پشیمانی فردا زمانی است که مردم در روز قیامت گرد آیند. ۱۷.۲.۲ - اتفاقات دیگر در کاخباید توجه داشت در کاخ یزید در مدت حضور اسیران مظلوم کربلا در آنجا، اتفاقات بیشماری رخ داده که به شکل مبسوط در تاریخ درج شده است: مساله آوردن سر مبارک سیدالشهداء (علیهالسلام) و گذاشتن در مقابل یزید و خواندن اشعاری توسط یزید که بوی کفر میداد و اهانتهای مکرر به آن سر مبارک، خطبه بلیغ و انقلابی حضرت زینب (سلاماللهعلیها) که چهره کریه یزید را برای عالمیان برملا کرد و در واقع دادخواستی بود علیه او، داستان تنبه سفیر روم و صحبتهای او که منجر به شهادتش گردید، و مسائل دیگر. [۴۳۲]
ر. ک: قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۱، ص۳۰۹ - ۳۱۸.
[۴۳۳]
نظری منفرد، علی، قصه کربلا، ص۴۸۸ - ۵۰۶.
اما در نهایت آنچه مربوط به حضرت سیدالساجدین، زینالعابدین (علیهالسلام) است اینکه بر اساس نقل علامه مجلسی در کتاب الاحمر آمده است: یزید به حضرت زینب گفت: سخن بگو!! حضرت فرمود: سخنگوی ما امام سجاد (علیهالسلام) است. بعد حضرت سجاد (علیهالسلام) این اشعار را خواند. لا تطمعوا ان تهینونا فنکرمک •••• و ان نکف الاذی عنکم و تؤذونا و الله تعلم انا لا نحبکم •••• و لا نلومکم ان لا تحبونا این توقع را نداشته باشید که شما به ما اهانت کنید و ما شما را گرامی بداریم! و ما را آزار نمودن شما خودداری کنیم ولی شما در آزار ما بکوشید. سوگند به خدا، تو میدانی که ما شما را دوست نمیداریم و شما را بدینخاطر که ما را دوست نمیدارید، ملامت نمیکنیم. یزید گفت: راست گفتی این غلام. ولی پدر و جد تو خواستند امیر باشند و خدای را سپاس که آنان را کشت و خونشان را ریخت. حضرت سجاد (علیهالسلام) فرمود: پیوسته نبوت و امارت برای پدران و اجداد من بوده است قبل از اینکه تو هنوز زاده شوی. لازم به ذکر است بر اساس اسناد متعددی که در کتب تاریخی آمده چندین بار یزید تصمیم به قتل حضرت سجاد (علیهالسلام) میگیرد که هر دفعه خداوند خطر را از سر حضرت دفع میکند. از جمله این تصمیمات اسکان حضرت در زندانی مخروبه است که هر لحظه انتظار فرود آمدن سقف آن میرفته است. ۱۷.۳ - اهانت به سر مبارک سیدالشهداءمساله اهانتهای مکرر یزید بن معاویه به سر مبارک و نورانی حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) از مسلمات تاریخی است و تمام گزارشگران آن را نقل کردهاند. این اهانتها انواع مختلفی داشته که در اینجا یکی از آنها را بیان میکنیم. در کتاب عیون اخبارالرضا آمده است که: فضل میگوید از حضرت رضا (علیهالسلام) شنیدم که میفرمود: چون سر حضرت حسین (علیهالسلام) را به شام حمل کردند، یزید امر کرد آن را بگذارند و سفرهای بگسترانند و او و اصحابش سر آن سفره شروع به خوردن کردند و آب جو (فقاع) مینوشیدند. وقتی فارغ شدند یزید امر کرد که سر را در طشتی زیر تخت بگذارند و تخته شطرنج را باز کنند و او نشست تا شطرنج بازی کند و مرتب حسین و پدرش و جدش (صلواتاللهعلیه) را یاد میکرد و آنها را استهزاء مینمود. هر موقع از رفیقش در بازی میبرد آب جو میخورد. پس سه بار آن را نوشید و زیادیاش را به روی آن طشت میریخت. شیعیان ما باید از خوردن آب جو و بازی با شطرنج اجتناب کنند و هر کس به آب جو یا شطرنج نگاه کرد، پس به یاد حسین (علیهالسلام) بیفتد و یزید و آل زیاد را لعنت کند تا خداوند عزوجل به این واسطه گناهان او را ولو به تعداد ستارگان باشد محو نماید. ۱۷.۴ - تصمیم یزید بر قتل امام سجاددر کتاب الدعوات راوندی آمده است: چونکه علی بن حسین (علیهالسلام) به سوی یزید برده شد او تصمیم به قتل حضرت گرفت. پس دستور داد حضرت در مقابل او بایستد و با ایشان صحبت کند تا از او کلمهای بشنود که موجب قتل او گردد. و حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) بر حسب آنچه که او صحبت میکرد، جوابش را میدادند. و این در حالی بود که در دستشان تسبیح کوچکی بود که با انگشتانشان آن را دور میچرخاندند و صحبت هم میکردند. یزید گفت: من با تو صحبت میکنم و تو جوابم را میدهی در حالی که با انگشتانت تسبیح را دور میچرخانی؟ چگونه این ممکن است؟ حضرت فرمود: پدرم به من گفت از جدم که هر کس هنگامی که نماز صبح خواند قبل از اینکه رویش را برگرداند، صحبت نکند مگر اینکه تسبیح را در دست بگیرد و بگوید: اللهم انی اصبحت اسبحک و امجدک و احمدک و اهللک بعدد ما ادیر به سبحتی. و تسبیح را بگیرد و آن را بچرخاند بعد بدون اینکه تسبیح بگوید، به آنچه دوست دارد حرف بزند، برای او ثواب تسبیح و ذکر محسوب میشود و این حرزی است برای او تا اینکه به بستر برود. پس هرگاه به بسترش رفت، همین دعا را بخواند و تسبیح را زیر بالشت خود بگذارد تا موقع برخاستن از خواب نیز برای او ثواب ذکر خدا محسوب میگردد. من هم این کار را به عنوان اقتدای به جدم انجام دادم. در این موقع یزید گفت: با هیچکدام از شماها سخنی نگفتم مگر اینکه مرا جواب میدهید به آنچه که به آن پناه میبرم. پس او را عفو کرد و صله عطا نمود و دستور داد تا حضرت را آزاد کنند. البته در خبر دیگری که در کتاب لهوف تالیف سید بن طاوس (رحمةاللهعلیه) نقل شده، آمده است که بعد از خطبه غراء حضرت زینب (سلاماللهعلیه) که کوس رسوایی یزید به وسیله آن به صدا در آمد، او از شامیان نظر خواست که با اینها چه کنم؟ آنها با کمال بیادبی جملهای گفتند که قلم از ترجمه و بازگویی آن شرم دارد ولی محتوای آن این است که: آنها را از دم شمشیر بگذران!! در این حال نعمان بن بشیر که یکی از انصار است گفت: ببین اگر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود با آنان چه میکرد. تو نیز همان جور رفتار کن. در اینجا نقل قولی هم از حضرت امام باقر (علیهالسلام) که در آن مجلس حضور داشتند، بیان شده است که حضرت نیز با کلامی معجزهآسا رای یزید را از قتل اولاد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برگردانیدند. در پایان خبر آمده است که یزید سر بر زیرانداخت و سپس دستور داد تا آنان را از مجلس بیرون برند. در روایتی که از سیدنعمتالله جزایری در انوار النعمانیه نقل شده. آمده است که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) به منهال فرمودند: هیچگاه یزید ما را نمیطلبید مگر آنکه گمان میکردیم اراده قتل ما دارد و به جهت کشتن ما را میطلبد. [۴۴۲]
جزائری، سیدنعمةالله، انوار النعمانیه، ص۲۵۳.
و به هر تقدیر با توجه به شواهد متعددی که در اسناد تاریخی وجود دارد، یزید تصمیم قطعی به قتل حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) و جمیع همراهان ایشان داشته ولی خدای تعالی از جان حضرت و بقیه حفاظت نموده و این نقشه عملی نشده است. ۱۷.۵ - محل اقامت امام در شامپس از پایان مراسم ننگین کاخ یزید که به افتضاح و رسوایی او و ظهور کرامات و معجزات خاندان نبوت ختم شد، یزید دستور داد خاندان عصمت و طهارت و بازماندگان کربلا را از آن مجلس بیرون ببرند و در منزلی ساکن کنند. اما وضعیت آن منزل چگونه بوده است؟ باید به سراغ سندهای تاریخی برویم تا از کیفیت ماوی و مسکن خاندان وحی و نبوت و عزیزان آل الله مطلع گردیم. ۱۷.۵.۱ - نقل بصائر الدرجاتدر کتاب بصائر الدرجات که از قدیمیترین و معتبرترین کتب تاریخی است آمده است: محمد حلبی از امام صادق (علیهالسلام) نقل میکند که حضرت فرمودند: چون حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) و سایر همراهانش را به حضور یزید بن معاویه آوردند، آنها را در منزلی قرار دادند، بعضی از آنان گفتند: ما را در این منزل قرار دادند تا بر سر ما خراب شود و همگی کشته شویم. در این حال نگهبانان آن منزل که رومی بودند با زبان رومی گفتند: نگاه کنید به اینان!! میترسند که سقف بر آنان فرو ریزید. هر آینه فردا از اینجا خارج شده و همگی کشته خواهند شد. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرمود: در بین آنان هیچ کس جز من رومی را خوب نمیدانست. از این حدیث بخوبی به دست میآید که آن منزل به گونهای بوده است که هر لحظه انتظار این میرفته که بر سر آن عزیزان خراب شود و همگی به قتل برسند. از این گذشته نگهبانان میدانستهاند که اگر این هم واقع نشود، فرد آنها کشته خواهند شد. ۱۷.۵.۲ - نقل صدوقشیخ صدوق در کتاب الامالی خود از قول فاطمه دختر علی (علیهالسلام) نقل میکند که فرمود: یزید امر کرد زنان و نسوان امام حسین (علیهالسلام) را با حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در زندانی حبس کنند که آن زندان نه آنها را از گرما حفظ میکرد و نه از سرما. تا اینکه پوستهای آنان ورق ورق شد و پوست انداخت. (در دنباله روایت آمده است که در آن ایام در بیت المقدس هیچ سنگی را برنداشتند مگر اینکه زیر آن خون تازه بود و مردم به خورشید که نگاه میکردند آن را بر روی دیوارها بهصورت سرخی میدیدند کان خورشید به ملحفههای زرد رنگ میماند تا اینکه علی بن حسین (علیهالسلام) به همراه نسوان از آن زندان خارج شدند و سر حضرت امام حسین (علیهالسلام) به کربلا برگردانیده شد.) ۱۷.۵.۳ - نقل جزایریبر اساس نقل سیدنعمتالله جزایری، در خبری که ملاقات امام سجاد (علیهالسلام) را با منهال میکند، در ادامه آن آورده است: منهال گفت: عرضه داشتم آقای من اکنون کجا میروید فرمود: آنجایی که ما در آن هستیم، سقف ندارد و آفتاب ما را گداخته است و هوا را در آنجا نمیبینیم، فعلا به جهت ضعف بدن بیرون آمدهام و از آنجا فرار میکنم تا لحظهای استراحت کنم و زود برگردم چرا که بر زنها میترسم، پس در این حال که با آن حضرت تکلم میکردم و او با من حرف میزد دیدم ندای زنی بلند شد و آن جناب را صدا زد که کجا میروی ای نور دیده، و آن زن جناب زینب دختر علی مرتضی (سلاماللهعلیه) بود. پس حضرت برگشت و من از او منصرف شدم و من پیوسته او را یاد میکنم و گریه میکنم. [۴۴۷]
جزائری، سیدنعمةالله، انوار النعمانیه، ج۳، ص۲۵۳.
۱۷.۵.۴ - نقل مناقبدر کتاب مناقب نیز آمده است که ابیمخنف و دیگران نقل کردهاند که یزید دستور داد سر مبارک حسین (علیهالسلام) را بر سر در منزلش نصب کنند و به اهل بیت حسینی دستور داد تا وارد منزل او شوند، چون زنان بر منزل او وارد شدند هیچکس از آل معاویه و آل ابیسفیان نماند مگر آنکه آنها را با گریه و زاری و شیون و صیحه استقبال نمود و آن خانمها آنچه از لباس و زیور داشتند، خدمت آن عزیزان آوردند و سه روز برای حضرت حسین (علیهالسلام) عزاداری برپا داشتند. (در دنباله این حدیث نیز داستانی از هند همسر یزید آمده است که جالب به نظر میرسد.) [۴۴۹]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۱، ص۳۱۴.
باید توجه داشت شاید داخل نمودن اسرا به حرمسرا و منزل خصوصی یزید به منظور به رخ کشیدن و تحقیر بیش از پیش آنان بوده است و این رسمی از رسوم جاهلیت بوده که وقتی اسیری میگرفتند او را برای دیدن منزل خود به آن منزل میبردهاند تا قدرتنمایی کنند [۴۵۰]
ر. ک: فرهاد میرزا معتمدالدوله، قمقام زخار، ص۵۷۱.
ولی با تدبیر الهی این مساله به ضرر قطعی یزید منجر گردید و تاثیر عجیبی بر وضع داخلی منزل او به نفع جریان حق بر جای گذاشت.۱۷.۵.۵ - نقل شیخ مفیدبه هر تقدیر چنانچه شیخ مفید بنابر نقل منتهی الآمال نیز آورده: بعد از اینکه جو کاخ یزید علیه او عوض شد او لحن خود را عوض کرده و دستور داد اهل بیت حسینی را به خانهای که برای آنها آماده کرده بودند ببرند و علی بن حسین (علیهالسلام) هم با آنان بودند و آن خانه در کنار قصر یزید واقع شده بود. [۴۵۱]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۴۵، ص۳۱۳.
اما در بعضی از اسناد هم آمده است که: یزید آنان را در منزل خصوصی خود جای داد و هیچ وقت ناهار و شام نمیخورد مگر اینکه حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) حاضر باشند. و شاید این مربوط به اواخر حضور اهل بیت در شام باشد که با افشاگریها و خطبههای تاریخی آنان کاملا جو شهر علیه یزید تغییر کرده و او در صدد انجام کارهای تبلیغی برای مبارزه با این جو بر آمده است که یکی از آنها احترام به اسیران کربلا بوده است. و بالاخره در خبر دیگری که کامل بهائی آن را نقل میکند چنین آمده است که امکلثوم (در مصدر به جای امکلثوم، زینب (سلاماللهعلیها) آمده است.) کسی را نزد یزید فرستاد تا اجازه دهد برای حسین (علیهالسلام) به سوگواری بپردازند!! اهل بیت در آنجا هفت روز عزاداری نمودند و هر روز گروه زیادی از زنان شام، گرد آنها جمع میشدند و عزاداری میکردند. (در ادامه آمده است: مروان به نزد یزید رفت و او را از اجتماع مردم در آن محل آگاه کرد و گفت روحیه مردم شام دگرگون شده است و ماندن اهل بیت در شام به صلاح پادشاهی تو نیست و پیشنهاد داد تا آنان به مدینه گسیل شوند.) [۴۵۴]
فرهاد میرزا معتمدالدوله، قمقام زخار، ص۵۷۹.
[۴۵۵]
نظری منفرد، علی، قصه کربلا، ص۵۲۰.
از این سند هم به دست میآید که بالاخره پس از تغییر شرایط احتمالی شهر دمشق به نفع خاندان حسینی، آنان در محل جدید مستقر شدند و در ادامه فعالیتهای تبلیغی خود با اقامه عزاداری بر سالار شهیدان هر چه بیشتر به رسواسازی خاندان ننگین اموی پرداختند که بازتاب آن از زبان مروان بن حکم نقل گردید. ۱۷.۶ - خطبه غراء امام در شامپس از گذشت مراسم غمباری که در کاخ یزید برگزار شد و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسّلام) با برخوردهای سنجیده و صحبتهای قاطع و کوبنده خود، بخش زیادی از نقشههای دستگاه اموی و شخص یزید برای هدم نام دین و جریان امامت حق را نقش بر آب نمودند، در این حال یزید تصمیم گرفت در روز جمعه که روز اجتماع گسترده مسلمین در مسجد جامع شهر است از راه خطبههای نماز جمعه که توسط یکی از علماء سوء و خطباء خود فروخته دستگاه اموی قرائت میشد، کار تبلیغی گستردهای بر ضد خاندان وحی و نبوت بویژه حضرت علی و امام حسین (علیهماالسلام) انجام دهد. و این البته در تداوم حدود چهل سال کار تبلیغی مداوم علیه خاندان امامت و ولایت بود که در شام انجام میشد. از اینرو چون روز جمعه فرا رسید، یزید یکی از خطبای برجسته خود را به منبر فرستاد و دستور داد آنچه میتوانی در مذمت حسین و پدرش بیان کن و او چنین کرد و بعد در تعریف و تمجید از یزید و معاویه بسیار طولانی صحبت کرده و برای آنها از بیان هیچ خوبی و زیبایی فروگذار نکرد. و این در حالی بود که یزید حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) را با خود به مسجد برده بود. حضرت که این سخنان را شنید فریاد برآورد: ویلک ایها الخاطب اشتریت مرضاة المخلوق بسخط الخالق فبتوا مقعدک من النار. وای به تو ای سخنران!! رضایت مخلوق را به قیمت سخط و ناراحتی خالق خریداری نمودی (و برای خشنودی یک مخلوق، خدا را بر خود خشمناک ساختی) پس جایگاهت آتش دوزخ خواهد بود!! سپس حضرت به یزید فرمودند: ای یزید به من اجازه بده تا بر این چوبها بالا رفته و چند کلمه سخن بگویم که موجب خشنودی خداوند باشد. و این حضاری که در مجلس نشستهاند (نیز از آن بهرهمند شده) به اجر و ثوابی نائل گردند. یزید از این کار شدت ابا داشت. مردم و اطرافیان او به او گفتند: یا امیرالمؤمنین بگذار تا بر منبر بالا رود شاید چیزی از او بشنویم. یزید که از صلاحیتهای علمی و مقام حضرت بخوبی آگاه بود گفت: اگر او بر منبر بالا رود، پائین نمیآید مگر اینکه مرا و آل ابیسفیان را مفتضح نموده و رسوا سازد. به او گفتند: این جوان بیمار و شکست خورده چگونه چنین قدرتی خواهد داشت؟ یزید گفت: او از خانوادهای که علم و دانش را به کام خود کشیدهاند و از شیرخوارگی بمانند مرغی که به جوجههایش دانه میدهد، به آنها علم و کمال تعلیم شده است ولی مردم دست از اصرار برنمیداشتند و پیوسته از یزید میخواستند که موافقت کند. در بعضی روایات آمده که فرزند یزید نیز با اصرار از پدر میخواست که با این خواسته موافقت کند تا بالاخره او رضایت داد و حضرت بر منبر بالا رفتند و شروع به ایراد خطبهای نمودند که نقش اول را در بقاء و تداوم نهضت حسینی بازی کرد و اگر این خطبه نبود چه بسا اهداف و ماهیت این نهضت مخفی میماند، و ستمکارانی که دست به این جنایت بزرگ زده بودند رسوا نمیگردیدند. حضرت بر بالای منبر ابتدا حمد و ثنای الهی را بجا آورد و بعد خطبهای خواند که همه مردم گریستند تا بیقرار شدند و بشدت عواطف آنها تحت تاثیر قرار گرفت. فرمود: ای مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگی بر دیگران فضیلت بخشیده است. به ما علم و بردباری و سخاوت و فصاحت و شجاعت و محبت در قلوب مؤمنین ارزانی داشت و ما را بر دیگران برتری داد به اینکه پیامبر برگزیده اسلام حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از ماست. صدیق (حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهالسلام)) از ماست، جعفر طیار از ماست، شیر خدا و شیر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) (حضرت حمزه) از ماست، امام حسن و امام حسین همان دو سبط بزرگوار این امت از ماست و مهدی این امت (که دجال را میکشد) از ماست. حال هر کس مرا شناخت که شناخت و برای آنان که مرا نمیشناسند خاندان خود و حسب و نسبم را بیان خواهم کرد. ۱۷.۶.۱ - محتوای خطبهمحتوای خطبه حضرت دارای چند بخش است. ۱۷.۶.۱.۱ - معرفی خویشای مردم! من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند کسی هستم که حجرالاسود را با ردای خود حمل کرد و در جای خود نصب فرمود، من فرزند بهترین کسانی هستم که لباس احرام پوشید، من پسر بهترین انسانی هستم که کفش به پا کرد و برای طواف به دور خانه خدا پا برهنه شد. من فرزند بهترین طوافکنندگان و سعی بجا آوردگانم. من فرزند بهترین حجکنندگان و تلبیهگویان هستم. من پسر آن کسی هستم که بر براق سوار شده و در هوا حرکت نمود. من فرزند کسی هستم که در یک شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصی برده شد. من پسر کسی هستم که جبرئیل او را به سدرة المنتهی برد. من فرزند کسی هستم که به مقام قرب ربوبی نائل آمد. و آنقدر به خدا نزدیک و نزدیکتر شد تا آنکه فاصله او بهاندازه دو (انتهای) کمان یا نزدیکتر بود. من پسر آن کسی هستم که فرشتگان آسمان به او اقتدا کرده و نماز خواندند، من پسر آن کسی هستم که خدای بزرگ به او وحی کرد آنچه را که وحی کرد، من پسر محمد برگزیده خدا هستم. من فرزند علی مرتضی هستم. من پسر کسی هستم که سران مشرکین را کوبید، و دماغ آنها را به خاک مالید تا به وحدانیت حضرت حق اقرار کردند و گفتند: لا اله الا الله، من پسر کسی هستم که جلوی پیامبر با دو شمشیر میجنگید و با دو نیزه مبارزه میکرد. او دو بار هجرت کرد و دو بار بیعت نمود. او در جنگ بدر و حنین نبرد نمود و بهاندازه یک چشم بههمزدن به خدا کفر نورزید. من فرزند صالح مؤمنین و وارث انبیاء و از بین برنده مشرکان و امیر پیشوای مسلمین و فروغ چشم جهادگران و زینت عبادتکنندگان و افتخار گریهکنندگانم، کسی که بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از آل یاسین و رسول رب العالمین است. من پسر کسی هستم که جبرئیل او را تایید و میکائیل او را یاری کرد. من فرزند آنم که از حرم مسلمین حمایت کرد و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و بر ضد دشمنان ناصب و عنود خود مجاهده نمود. او در بین قریش با افتخارترین انسانی است که قدم به این زمین نهاد و اول شخصیتی است که دعوت ایمان را اجابت نمود و به فراخوانی خدا و پیامبرش لبیک گفت. آری او اولین سبقتگیرندگان به همه خوبیها بود و کوبنده متجاوزین و نابودکننده مشرکین و تیری از تیرهای الهی به سر منافقین و زبان حکمت عباد الهی که پرستش خداوند میکنند و نصرتگر دین خداوند و ولی امر الهی و بوستان حکمت خداوندی و حامل علم خدا و مخزن علم اوست. اوست که جوانمرد است و بخشنده، زیبا و نیکو چهره و هوشمند و پاک، از سرزمین حجاز است و مرضی خدا، پیشگام است و پیشوای بلند همت، صابر و بسیار روزهگیرنده، مهذب و بسیار عبادتکننده، قطعکننده پشتها و نسلهای مشرکین، پراکندهکننده حزبهای کفر، از همگان پر جراتتر و قویدلتر و دارای ارادهای محکم و عزمی استوار و راسخ و از همه باصلابتتر و خلل ناپذیرتر، اوست که شیر دلاور است همان کس که در جنگها به هنگام برهم خوردن نیزهها و نزدیک شدن پیشتازان جنگ، کافران را بمانند خردکردن سنگ آسیا، خرد میکرد و میکوبید و مانند طوفان کوبنده که خار و خاشاک را درهم میریزد، دشمنان را درهم میریخت. شیر حجاز و یکه سوار عراق، کسی که هم مکی است هم مدنی، هم خیفی است هم عقبی (منتسب به خیف که مسجدی است در منی و عقبه) هم بدری است هم احدی، اوست کسی که در بیعت شجره یکهتاز میدان بود و در هجرت هم، آقای عرب، و شیر میدان نبرد، وارث دو مشعر (مشعر و عرفات) و پدر دو سبط رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یعنی حسن و حسین، آری این است جد من علی بن ابیطالب. ۱۷.۶.۱.۲ - معرفی نسبحضرت بعد از این معرفی که از امیرالمؤمنین حضرت علی (علیهالسلام) به عمل آورد، در جایی که جز دشنام و نکوهش و لعن و یاوه نسبت به او چیزی گفته نشده بود، فرمود: من فرزند فاطمه زهرایم، من فرزند خدیجه کبرایم (و در بعضی روایتها آمده که فرمود: من فرزند کسی هستم که از روی ظلم کشته شد من پسر کسی هستم که سرش را از قفا بریدند. من پسر تشنه کامی هستم که با لب تشنه به شهادت رسید. من پسر کسی هستم که پیکرش در زمین کربلا افتاده است، من پسر کسی هستم که عمامه و عبایش ربوده شد.) پس پیوسته میفرمود: من من و به این حدیث بلند افتخار و حماسه ادامه میداد تا شیون مردم به گریه بلند شد. آری مردم زار زار گریستند و صدای گریه و ناله، همه مجلس را فراگرفت. در این حال یزید ترسید که مبادا فتنه و انقلاب و آشوبی ایجاد شود، به مؤذن فرمان داد: اذان بگو. او گفت: الله اکبر امام سجاد (علیهالسلام) فرمود: هیچ چیزی از خدا بزرگتر نیست. او گفت: اشهد ان لا اله الا الله حضرت فرمود: موی و پوست و گوشت و خونم به یکتایی خداوند شهادت میدهد. و هنگامی که مؤذن گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، حضرت از بالای منبر به یزید رو کرد و فرمود: محمد همین که موذن به رسالت او شهادت داد. آیا جد من است یا جد تو؟ اگر ادعا کنی که جد توست، دروغ گفتهای و کافر شدهای و اگر جد من است پس چرا خاندان او را کشتی و آنان را از دم تیغ گذراندی؟ سپس موذن بقیه اذان را گفت و یزید پیش آمد و نماز ظهر را خواند. دقت در این خطبه و مضمون آن که چگونه حضرت سجاد (علیهالسلام) پرده جهل و نادانی مردم نسبت به پدر و جد خود را دریده و آن شخصیتهای والایی که در بین این مردم ناشناخته ماندهاند را معرفی میکند و توجه به شرایط خفقانآمیز مجلس، گوشهای از نقش استثنایی حضرت سجاد (علیهالسلام) و شجاعت ایشان را برای ما روشن مینماید. ۱۷.۶.۲ - بازتاب خطبه امامپر واضح است خطبه تاریخی حضرت سجاد (علیهالسلام) در مسجد دمشق چه تاثیر عمیقی در جو عمومی شام بر جای گذاشته است. این تاثیر را از خلال روایت مربوط به این خطبه هم میتوان به دست آورد، آنجا که راوی نقل میکند: ضج الناس بالبکاء و النحیب. مردم با گریه و شیون ضجه میزدند و ناله میکردند. و در روایت دیگر آمده: فعلت الاصوات بالبکاء. صداها به گریه بلند شد. آری مردم حاضر در آن مسجد که بخش عمدهای از بزرگان شهر و ارکان حکومت یزید بودند، بشدت تحت تاثیر این بیانات قرار گرفته و زمینه بیداری آنان فراهم گردید و در همان مجلس، عدهای زبان به اعتراض گشودند و وقتی یزید برخاست تا نماز بگذارد، عدهای یا نماز خوانده و عدهای هم نماز نخواندند و پراکنده شدند. به علاوه وضع عمومی شهر به گونهای شد که یزید مجبور گردید در مقابل درخواست بازماندگان حادثه کربلا که میخواستند برای مصائب امام حسین (علیهالسلام) عزاداری کنند، تسلیم شود و محلی را به نام دار الحجاره برای آنها منظور کرد و آنها هفت روز به اقامه ماتم پرداختند و حتی آنچنانکه ابیمخنف که از واقعهنگاران و مورخین بزرگ و والا مقام است، مینویسد: آنچنان ذکر حسین (علیهالسلام) همهجا را فراگرفت که یزید قرآن را به قسمتهای مختلف تقسیم کرد و در مسجد به مردم میداد تا قرآن بخوانند و بدینوسیله توجهشان از یاد حسین (علیهالسلام) منصرف گردد ولی هیچچیز نمیتوانست آنها را از این مساله منصرف سازد. [۴۶۶]
ابیمخنف، لوط بن یحیی، مقتل ابیمخنف، ترجمه، ص۱۹۸ - ۲۰۰.
عزاداری سیدالشهداء (علیهالسلام) در دمشق باعث شد که تمام زنان قریش سیاه بپوشند و پس از مدتی عزاداری، یزید که اوضاع را نامناسب دید، تصمیم به انتقال کاروان اسرا به مدینه گرفت. [۴۶۷]
ابیمخنف، لوط بن یحیی، مقتل ابیمخنف، ترجمه، ص۲۰۰.
از دیگر آثار این خطبه و سایر برخوردهای بازماندگان حادثه عاشورا، این بود که شخص یزید بشدت در رفتار خود تجدید نظر کرده و البته از سر سالوس و ریا در برخورد با اهل بیت و بهویژه امام زین العابدین (علیهالسلام) اظهار محبت مینمود. اولا او که تصمیم داشت سر مبارک حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) را تا چهل روز بر بالای مناره مسجد جامع شهر نگه دارد، دستور داد آن را پائین آورده و با احترام کامل به قصر بیاورند. ثانیا محل سکونت اهل بیت حسینی (علیهمالسّلام) را تغییر داد به آنها محبت نمود. ثالثا گناه قتل سیدالشهداء (علیهالسلام) را به گردن ابنزیاد انداخت و او را لعن و نفرین میکرد و میگفت: اگر من بودم دست به چنین کاری نمیزدم و هرگز حسین را نمیکشتم، که البته همه این برخوردها مزورانه بوده و به جهت کنترل اوضاع اجتماعی در اطراف خود انجام شده است، چرا که در تاریخ ثبت است وقتی ابنزیاد به دمشق آمد او را در کنار دست راست خود مینشانید و با هم شراب میخوردند و... [۴۷۰]
سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص۱۴۶.
به هر حال واقعه دیگری که در خود مسجد اموی در ارتباط با تاثیر خطبه حضرت سجاد (علیهالسلام) گزارش شده است، مربوط است به یکی از علمای یهود که در آن مجلس حاضر بوده و بعد از شنیدن خطبه و سؤال از حسب و نسب امام سجاد (علیهالسلام) و اطلاع از اینکه او از اولاد رسول خدا است، بشدت به یزید اعتراض میکند و او خشمگین شده و دستور میدهد او را کتک بزنند و عمال یزید بشدت او را مضروب ساختند. [۴۷۲]
نظری منفرد، علی، قصه کربلا، ص۵۱۳ - ۵۱۴.
۱۷.۷ - مصائب حضرت سجاد و اسرا در شاماکنون این مصائب را آنچنان که ملا حبیبالله کاشانی در تذکرة الشهداء نقل کرده است، مرور میکنیم. امام سجاد (علیهالسلام) بر طبق روایتی به نعمان بن منذر مدائنی فرمودند: در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود: ۱- ستمگران در شام اطراف ما را با شمشیرهای برهنه و استوارکردن نیزهها، احاطه کرده و بر ما حمله مینمودند و سر نیزه به ما میزدند و ما را در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند. ۲- سرهای شهدا را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند، سر پدرم و عمویم عباس را در برابر چشمان عمههایم زینب و امکلثوم (علیهماالسلام) نگه داشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم را در برابر چشم سکینه و فاطمه (که خواهرانم بودند) میآوردند و با سرها بازی میکردند و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم ستوران قرار میگرفت. ۳- زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش به سر ما میریختند، آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم. آتش عمامهام را سوزاند و به سرم رسید و سرم را نیز سوزانید. ۴- از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در کوچه و بازار، با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم گردش دادند و میگفتند: ای مردم بکشید اینها را که در اسلام هیچ احترامی ندارند. ۵- ما را به یک ریسمان بستند و در این حال در مقابل خانههای یهود و نصاری عبور دادند و به آنها میگفتند: اینها همانهایی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در جنگهای خیبر و...) کشتند و خانههای آنها را ویران کردند. امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید. پس ای نعمان هیچکس از آنها نماند مگر اینکه هرچه خواست از خاک و سنگ و چوب به سوی ما افکند. و در روایتی هست که پیرزن یهودی به سر امام حسین (علیهالسلام) سنگ زد. ۶- ما را به بازار بردهفروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند، ولی خداوند این امر را برای آنها مقدر نساخت. ۷- ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشتهشدن همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم. [۴۷۳]
اشتهاردی، محمدمحمدی، سوگنامه آل محمد، ص۴۵۹ - ۴۶۱، به نقل از تذکرة الشهداء.
[۴۷۴]
کاشانی، ملاحبیبالله، تذکرة الشهداء، ص۴۱۲.
(قابل توجه اینکه بعضی از محققین در قسمتی از این روایت خدشه داشته آن را مقرون به صحت نمیدانند.)۱۷.۸ - تصمیم یزید به بازگرداندن اسرا به مدینهرهبری حضرت سجاد (علیهالسلام) در زمینه چگونگی برخورد با یزید و نقشههای متنوع او برای امحاء کامل خاطره قیام کربلا و به انحراف کشیدن اهداف و تحریف واقعیت آن و سرکوب هر نوع دادخواهی در این زمینه و از بین بردن زمینه تداوم فرهنگ قیام علیه دستگاه اموی، به ثمر نشست و در آن شرایط خفقانآمیز حاکم، روزنههای بیداری و بصیرت گشوده گردید و علایم تغییر در مردم آشکار شد، از یکسو آنچنان برخوردها و سخنان بازماندگان نهضت حسینی بهویژه حضرت زینب (علیهاالسلام) و حضرت سجاد (علیهالسلام) محکم، قاطع و مستدل بود که یزید بیتجربه و جوان که در انواع پلیدیها و آلودگیها غوطهور بود، توان مقابله با آنها را نداشت. از سوی دیگر مظلومیت بینظیر این خاندان و مبارزات فرهنگی آنها و بالاخص خطبه غرای حضرت سجاد (علیهالسلام) در مسجد اموی، جو عمومی شهر را به نفع این مظلومان تاریخ، عوض نمود و آهسته آهسته زمینههای شورش و انقلاب در سطح شهر پدیدار گردید. یزید برای مقابله با این وضعیت از طرفی شیوه رفتاری خود را با اهل بیت حسینی عوض نموده، شروع کرد به اعطاء جوایز و اظهار محبت و تغییر محل اقامت و اجازه اقامه عزا و از طرف دیگر سعی کرد مزورانه گناه ارتکاب فجیعه عظمای قتل حضرت امام حسین (علیهالسلام) را به گردن ابنزیاد انداخته و از خود سلب مسئولیت نماید. از اینرو مرتب او را لعن میکرد و میگفت اگر من بودم اجازه نمیدادم حسین کشته شود اما در عین حال جریان به گونهای شد که یزید ماندن اهل بیت حسینی در شام را برای حکومت خود خطرناک دید و تصمیم گرفت آنها را به مدینه منتقل کند. اینک با بررسی اسناد تاریخی در این زمینه، بنگریم چگونه مقدمات حرکت اهل بیت حسینی (علیهمالسّلام) به همراهی حضرت سجاد (علیهالسلام) از شام فراهم شد و در لحظات آخر چه گفتگویی بین ایشان و یزید رد و بدل گردید. بعد از اقامه عزای هفت روزه توسط بازماندگان عاشورا در شام، مروان بن حکم نزد یزید آمده و از تغییر روحیه مردم شام او را مطلع نمود و گفت اگر اینها در اینجا بمانند کار پادشاهی تو تمام است. [۴۷۵]
فرهاد میرزا معتمدالدوله، قمقام زخار، ص۵۷۹.
[۴۷۶]
نظری منفرد، علی، قصه کربلا، ص۵۲۰.
از اینرو یزید تصمیم گرفت اهل بیت حسینی را به مدینه بازگرداند. در اینجا بود که بنابر نقل سید بن طاوس در لهوف، حضرت سجاد (علیهالسلام) را طلبید و به ایشان گفت: سه حاجتی را که به تو وعده کرده بودم بجا آورم، بیان کن!!، حضرت فرمود: اول اینکه صورت سید و مولا و پدرم حضرت حسین (علیهالسلام) را به من نشان بده، چرا که میخواهم از آن توشه برگیرم، به آن نگاه کنم و در این لحظه آخر با آن وداع کنم. دوم اینکه آنچه از ما غارت شده به ما برگردان. سوم اینکه اگر تصمیم به قتل من داری، کسی را با این زنان همراه ساز که آنها را به حرم جدشان برگرداند.یزید گفت: اما صورت پدرت را که هرگز نخواهی دید. اما کشتن تو پس از تو درگذشتم و زنان را جز تو کسی به مدینه برنمیگرداند، و اما آنچه از شما گرفته شده و غارت گردیده پس به عوض آن چندین برابر قیمتش را به شما خواهم داد. امام سجاد (علیهالسلام) فرمودند: اما مال تو را نمیخواهم، آن بر تو ارزانی باد. من که چیزهای غارت شدهمان را طلب کردم بدین علت بود که در میان آن پارچه دست بافت فاطمه (سلاماللهعلیها) و روسری و گردن بند و پیراهن حضرت بوده است. یزید دستور داد این اثاثیه را برگردانیدند و دویست دینار هم از مال خودش به آن اضافه کرد که حضرت زین العابدین (علیهالسلام) همه را در میان فقیران تقسیم فرمود. سپس یزید دستور داد اسیران خانواده حسین (علیهالسلام) به وطن خودشان یعنی مدینه پیامبر بازگردند. (باید توجه داشت که در بعضی روایات آمده است که سرهای شهداء کربلا توسط حضرت سجاد (علیهالسلام) به کربلا منتقل شد و در آنجا در کنار اجساد مطهرشان به خاک سپرده شد.) [۴۸۰]
حائری مازندرانی، محمدمهدی، معالی السبطین، ج۲، ص۱۹۰ - ۱۹۱.
سپس به دستور یزید نعمان بن بشیر که صحابی پیامبر بوده و مردی امین بود، مقدمات سفر را فراهم آورد. ۱۷.۸.۱ - نقل تاریخ طبریدر تاریخ طبری آمده است: در هنگام حرکت، یزید امام سجاد (علیهالسلام) را فراخواند تا با او ودا کند. و گفت: خدا لعنت کند ابنمرجانه را. اگر من با پدرت ملاقات کرده بودم هر خواستهای که داشت، میپذیرفتم! و کشته شدن را به هر نحوی که بود، گرچه بعضی از فرزندانم کشته میشدند، از او دور میکردم! ولی همانطور که دیدی کشته شدن او قضاء الهی بود چون به وطن رفتی و در آنجا استقرار یافتی، پیوسته با من مکاتبه کن و حاجات خود را برای من عنوان کن. پر واضح است طبری که گرایشات درباری او شهره همگان است برای تطهیر یزید چنین نقل دروغی را در تاریخ خود آورده است ولی اگر نقل صحیح باشد این برخورد جز از سر سالوس و تزویر از شخص پلیدی همچون یزید صادر نشده است چرا که او خود مسبب قتل حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) بوده و شخصا فرمان جنگ با حضرت را صادر کرده است. آنگاه دوباره نعمان بن بشیر را خواست و برای رعایت حال و حفظ آبروی اهل بیت حسینی به او سفارش نمود که شبها آنها را حرکت دهند، و خود در پیشاپیش آنها حرکت کند و اگر علی بن حسین (علیهالسلام) در بین راه حاجتی داشتند، آن را برآورده سازد. و سی سوار نیز در خدمت ایشان مامور ساخت. آنگاه بنابر نقل علامه مجلسی محملهای مزین برای ایشان ترتیب داد و اموال برای خرج ایشان حاضر کرد و گفت اینها عوض آنچه به شما واقع شد، که در اینجا حضرت امکلثوم با برخورد بسیار تند و انقلابی، بیحیایی او را به او تفهیم نمودند. [۴۸۶]
اشتهاردی، محمدمحمدی، سوگنامه آل محمد، ص۴۹۶، به نقل از نفس المهموم و معالی السبطین.
به هر حال با آماده شدن برای حرکت بنابر نقلی نعمان بن بشیر و بنابر نقل دیگر بشیر بن حذلم با آنها حرکت کردند. در طول مسیر همهجا اهل بیت حسینی از جلو روان بودند و لشکر در عقب میآمدند بهاندازهای که اهل بیت از نظر نیفتند و یا از جلو به عنوان نگهبان حرکت میکردند، و در منازل از ایشان دور شده و در اطراف ایشان بمانند نگهبانان متفرق میشدند و خلاصه بهسان خدمتکاران و حارسان در خدمت ایشان بودند تا به مدینه رسیدند. قابل توجه اینکه در روایتی که شیخ مفید و ابنشهر آشوب نقل کردهاند، قبل از حرکت، یزید آنها را برای ماندن در شام دعوت نمودند، ولی داغدیدگان کربلا امتناع نمودند و گفتند ما را به مدینه که محل هجرت جدمان (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است، برگردان. در این موقع بود که یزید به نعمان بن بشیر که صحابی رسول الله بود، دستور داد: اینها را با آنچه به صلاحشان هست تجهیز نما و فردی از اهل شام که صالح و امین باشد را با آنها روانه ساز و با آنها اسبسواران و کمککارانی بفرست و بعد خود آنها را پوشانید و هدیه داد و برای آنها ارزاق و وسایل پذیرایی تعیین نمودند و سپس با حضرت سجاد (علیهالسلام) وداع نمود. ۱۷.۹ - برگشت امام و کاروان اسرا به کربلاپس از حرکت کاروان مصیبت کشیده اسیران از شام با عز و ناز که آن را به برکت مجاهدتهای خود تحت رهبری حضرت سجاد (علیهالسلام) اکتساب نموده بودند، در راه طبق دستور مستقیم و اکید یزید، نگهبانان و همراهان ایشان، بمانند خادمینی مهربان و دلسوز، آنها را مراقبت کرده و از هر جهت مراعات حال آنها را مینمودند حتی آنها از جلو میرفتند و هرگاه کاروانیان منزل میکردند، از آنها فاصله گرفته و در راه اطراف بمانند نگهبانان پراکنده میشدند و هر موقع یکی از آنها میخواست وضو بگیرد او را پیاده میکردند و به هر حال آنچه از محبت و مهربانی و ملاطفت ممکن بود در حق آنان کوتاهی نمیکردند. در خلال راه به عراق رسیدند. آنها به مسئول و راهنمای همراه خود گفتند ما را از راه کربلا ببر، چرا که میخواهیم قبرهای مطهر عزیزان خود را زیارت کنیم. او پذیرفت و آنها به طرف کربلا روانه شدند تا به آنجا رسیدند. حال هر کسی میتواند حال روحی این عزیزان بلا کشیده را حدس بزند. روشن است که آنها چگونه گریستند و چهسان ناله و زاری کردند. آری چه نوحهها که نخواندند و چه نالههای جانسوز که سر ندادند و چه لطمهها که به سر و روی خود نزدند. (که تمام جزئیات این امور در تاریخ ثبت شده است.) [۴۸۹]
ر. ک: نظری منفرد، علی، قصه کربلا، ص۵۲۴ الی ۵۳۱.
به هر تقدیر این خاندان داغدیده سه روز را به این منوال گذرانیدند و آنچنان که سید بن طاوس در کتاب لهوف، آورده است و اقاموا الماتم المحرقه للاکباد. عزاداریها و ماتمهایی را اقامه کردند که جگرها را میسوزاند. پر واضح است اگر به همین ترتیب این عزیزان در آنجا باقی میماندند، موجبات هلاکت خود را فراهم نموده در عزای عزیزان از دست رفته، جان خود را تقدیم میکردند. از اینرو حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) که ولی خدا و رهبر مطاع الهی بود، به آنها دستور داد: بارها را بربندید و برای رفتن به مدینه آماده شوید. آنها نیز با کمال اشتیاقی که برای ماندن بر سر قبور عزیزان خود داشتند، امتثال نموده و با دلی آکنده از حزن و سوز، آماده رفتن شدند و با آن سرزمین و قبور و صاحبان آن، وداع نمودند. چه وداع جانسوزی که شاید نظیر آن در تاریخ ثبت نشده باشد. نکتهای که در اینجا قابل ذکر است اینکه: جناب سید بن طاوس (رحمةاللهعلیه) در کتاب خود آورده است که هنگامی که کاروان حسینی به همراه حضرت سجاد (علیهالسلام) وارد کربلا شدند، دیدند جابر بن عبدالله انصاری آن صحابی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به همراه جماعتی از بنیهاشم و مردانی از آل رسول الله وارد کربلا شدهاند تا به زیارت قبر امام حسین (علیهالسلام) نائل شوند و لذا در یک زمان با هم ملاقات کرده و در آنجا گرد هم آمدند. آنها با گریه و حزن و سینهزنی همدیگر را ملاقات نمودند و عزاداریهای جگرسوز اقامه داشتند و زنانی هم که در آن نواحی میزیستند گرد آنها جمع گردیدند و بدین منوال چند روزی را آنجا ماندند. چنین مشهور است که جناب جابر، در روز بیستم صفر سال ۶۱ هجری به زیارت حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) آمده است، حال آیا ورود حضرت سجاد (علیهالسلام) با کاروان به کربلا هم در این روز بوده است؟ (که با توجه به محاسبه مدت مدیدی که از حرکت اسرا از کوفه تا رسیدن به شام و اقامت در آنجا و سپس برگشت به کربلا صرف گردید، بعید مینماید) و یا این ملاقات در زیارتهای بعدی جناب جابر از کربلا اتفاق افتاده است؟ و یا احتمال دیگری مطرح است؟ خداوند متعال آگاهتر است.(برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به کتاب قصه کربلا. [۴۹۱]
ر. ک: نظری منفرد، علی، قصه کربلا، ص۵۲۷ - ۵۳۰.
)۱۸ - ورود امام و کاروان اسرا به مدینهحضرت زینالعابدین (علیهالسلام) که رهبری امت اسلامی را پس از شهادت پدر بزرگوارش به دوش دارد، در هر مقطع از زمان نقش بینظیر خود را در انجام رسالت سنگین ابلاغ پیام نهضت حسینی و پاسداری از آن ایفاء مینماید. مدینه شهر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و قلب اسلام است و شهر حسین و اهل بیت (علیهمالسّلام) میباشد و با همه تحولاتی که پس از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیدا کرده اما هنوز عمیقا به حسین و دودمان او عشق میورزد و هنوز بیش از هفت ماه از خروج حسین (علیهالسلام) با آن خاطرههای به یاد ماندنی از این شهر نگذشته است. از اینرو حضرت سجاد (علیهالسلام) با برنامهریزی الهی خود، تصمیم میگیرد بیشترین بهرهبرداری را از ورود مجدد خود به همراه سایر بازماندگان عاشورا به مدینه داشته باشد. باید کاری انجام شود که همه مردم در جریان آنچه گذشته است، به بهترین وجه ممکن قرار گیرند و به عظمت واقعهای که اتفاق افتاد و چگونگی هتک حرمت حریم آل الله، آگاه گردند که آگاهی مردم مهمترین عامل در ایجاد هر نوع تغییر و دگرگونی اجتماعی است. کاروان به آرامی به سمت مدینه در حرکت بود، که ناگاه به دستور حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) متوقف میشود بشیر بن حذلم که از شام بدینجا در خدمت کاروان بوده است، میگوید: حضرت از مرکب خود پیاده شد و بار از شتران برگرفته و خیمهها برافراشته گردید و بعد اهل حرم که شامل زنان و کودکان بودند را در این خیمهها فرود آورد، دستور داد در آنجا استراحت کنند. سپس رو به من نموده و فرمود: ای بشیر: خداوند پدرت را رحمت کند او شاعر بوده آیا تو نیز بر شعر سرودن توانایی؟ بشیر میگوید: گفتم: بلی، یابن رسول الله، من نیز شاعرم. فرمود: حال که چنین است وارد مدینه شو و خبر شهادت حضرت ابیعبدالله (علیهالسلام) را به مردم ابلاغ کن. (نظر به کارآئی بیشتر شعر در انتقال احساس و تاثیر خارقالعاده آن در تهییج عواطف، استفاده به موقع حضرت سجاد (علیهالسلام) از این هنر برای پیشبرد اهداف عالیه خود در این قسمت قابل توجه است.) بشیر در پی فرمان حضرت سجاد (علیهالسلام) بر اسب خود سوار شده و با شتاب وارد مدینه میشود و میتازد تا به مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میرسد. بشیر میگوید: چونکه به مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیدم در حالی که گریه میکردم صدایم را بلند کردم و این شعر را برای مردم خواندم: یا اهل یثرب لا مقام لکم بها •••• قتل الحسین فادمعی مدرار الجسم منه بکربلا مضرج •••• و الراس منه علی القناة یدار -ای مردم مدینه!! دیگر اینجا جای اقامت شما نیست، چرا که حسین کشته شد و اشکهای من در سوگ او جاری است. - پیکر او در کربلا به خاک و خون آغشته است و سر منورش بر روی نیزهها در شهرها چرخانیده شده از یک محل به محل دیگر حمل میشود. آری این علی بن حسین (علیهالسلام) است که با عمهها و خواهرانش بر شما وارد شده و در بیرون شهر مدینه فرود آمدهاند و من فرستاده ایشان هستم تا به شما جایگاه آنان را و محل استقرارشان را معرفی کنم. وقتی مردم خبر مرا دریافت کردند همه فوج فوج به سمت خارج شهر به حرکت درآمدند، به گونهای که دیگر در مدینه هیچ زنی باقی نماند مگر اینکه از خانه خارج شد و این در حالی بود که از شدت این مصیبت موهایشان پریشان شده بود و چهرههایشان را میخراشیدند و به آن لطمه میزدند و آه و ناله سر میدادند. آری همه فریاد میزدند و واویلا!!، وا ثبورا!! و من در عمرم همانند آن روز را به یاد ندارم که جمعیت گریهکنندگان به آن انبوهی باشند، و روزی را بر مسلمانان تلختر از آن روز به خاطر ندارم. در این هنگام صدای زنی را شنیدم که برای امام حسین (علیهالسلام) گریه میکرد و با اشعاری که بسیار زیبا و جالب و بلند است در مصیبت او نوحهسرایی مینمود. او به من گفت: ای کسی که خبر مرگ حسین (علیهالسلام) را برای ما آوردی مصیبت و اندوه ما را در سوگ حسین تجدید کردی و زخمهایی که در غم فراق او هنوز التیام نیافته بود، چنان مجددا خدشهدار نمودی که دیگر هرگز امید بهبود آن نمیرود، خدایت تو را رحمت کند، بگو ببینم تو کیستی؟ گفتم: من بشیر بن حذلم هستم که مولایم حضرت علی بن حسین (علیهماالصلاةوالسلام) مرا فرستاده تا خبر آمدنشان را به شما بدهم، ایشان هم اکنون با عیال ابیعبدالله و همسران او در فلان موضع هستند. بشیر میگوید: مردم مدینه یکپارچه مرا ترک کرده و با سرعت به سوی محل استقرار تازه واردین به حرکت در آمدند. من اسبم را تاخت کردم و به سوی آنجا شتافتم، اما دیدم با ازدحام مردم تمامی راهها بسته شده و همه مکانها به اشغال در آمده است. از سر ناچاری از اسب پیاده شده و بر سر و دوش مردم گام بر میداشتم تا به نزدیکی خیمه حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) رسیدم، حضرت هنوز داخل خیمه بودند و با خود پارچهای داشتند که با آن اشک چشمان خود را تمیز میکردند. پشت سر حضرت، خادم حضرت قرار داشت و چهار پایهای به همراه داشت. او آن چهار پایه را بیرون آورد به زمین گذاشت و حضرت آمدند و بر روی آن نشستند در حالی که نمیتوانستند از گریه خود جلوگیری نمایند. در این حال صدای مردم به گریه و ناله بلند بود و زنها و کنیزان همه ضجه میزدند. مردم از هر سو به حضرت تسلیت میگفتند. آری آن بیابان پر از شیون و اندوه و شدید بود. حضرت زینالعابدین با دستان خود اشاره کردند: آرام باشید و مردم به پاس ادب حضرت همه ساکت شدند. سپس حضرت خطبهای خواندند که در آن از مظالم دستگاه اموی پرده برداشته و عمق فاجعه عظمایی را که رخ داده بود برای مردم بیان کردند و وظیفه همگان را در قبال آن، که همان تبری از دشمنان و ولاء اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسّلام) است بیان کردند. و سپس وارد مدینه شدند و در آنجا به عزاداری کنار قبر حضرت پیامبر مشغول شدند. ۱۸.۱ - خطبه حضرت برای اهل مدینهحمد و سپاس خداوند را سزاست که پروردگار عالمیان است. او مالک روز جزا و آفریننده همه خلایق است. همان خدایی که هم آنچنان مقامش بلند و رفیع است که در آسمانهای بلند مرتبه، رفعت گرفته است و هم آنچنان به ما نزدیک است که شاهد زمزمهها بوده، آنها را میشنود. ما او را در سختیهای بزرگ و آسیبهای روزگار و درد و رنج حوادث ناگوار و مصائب دلخراش و بلاهای جانسوز و مصیبتهای بزرگ، سخت، رنجآور و بنیانسوز سپاس میگزاریم. ای مردم! خداوند متعال - که جمیع مراتب حمد مخصوص اوست - ما را به مصیبتهای بزرگ مبتلا فرمود و در اسلام شکافی بس بزرگ پدید آمد. آری حضرت اباعبدالله حسین (علیهالسلام) و عترتش کشته شدند!! اهل حرم، زنان و اطفال او اسیر گردیدند و سر او را بر سر نیزه زدند و در شهرها به گردش در آوردند و این مصیبتی است که همانند ندارد. ای مردم! کدام مرد شما بعد از قتل حضرتش شادی میکند؟ یا کدامین چشم از شما، اشک خود را نگه میدارد و از ریختن آن بخل میورزد؟ آری آسمانهای هفتگانه در قتل او گریستند!! و دریاها با امواج خود بر او زاری نمودند و آسمانها نیز با همه ارکان وجودی خویش، در عزای او ماتم گرفتند. زمین از همه جوانب خود و درختان با تمامی شاخهها و ماهیها و تمام لجههای دریاها و ملائکه مقرب الهی و تمام اهل آسمانها برای او گریستند. ای مردم!! کدامین قلب است که در شهادت حضرت از هم نگسلد؟ یا کدامین دل است که برای او ناله نکند؟ یا کدامین گوش است که این شکاف که در اسلام وارد شد را بشنود و آرام بگیرد؟! ! ای مردم!! ما بهسان فرزند ترک و کابل، حالمان چنان شد که رانده شده، از هم پراکنده، بدون حمایت و از وطن خود دور افتاده بودیم و این همه در حالی بود که نه جرمی مرتکب شده بودیم و نه کار زشت و مکروهی از ما سر زده بود و نه شکستی شکافی در اسلام وارد کرده بودیم. آری، هرگز بمانند این را در روزگار پدران پیشین خود نشنیده بودیم و این یک امر نوظهور و بدعتی جدید بود. قسم به خدای سبحان!! اگر پیامبر به اینان به هماناندازه که سفارش ما را کرد و ما را وصی خود قرار داد، توصیه جنگ و قتال با ما میکرد، از آنچه با ما کردند، بیشتر نمیتوانستند بکنند!!! انا لله و انا الیه راجعون چه مصیبت بزرگی و چه فاجعه دلسوز و دردناک و رنجدهنده و ناگوار و تلخ و جانسوزی!!! ما، این همه را که به ما رسید به حساب خدا منظور میکنیم چرا که او شکستناپذیر و انتقامگیر است. پس از پایان خطبه حضرت که حاوی نکات بسیار ارزشمند و حیات آفرین است فرزند صعصعة بن صوحان که پدرش از یاران صمیمی و بلند مرتبه حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بود، برخاست و به خاطر مشکلی که در پاهای او بود، از حضرت سجاد (علیهالسلام) عذرخواهی نمود و حضرت عذر او را پذیرفته و حسن ظن خود را به او ابراز نموده و از او تشکر نموده و برای پدرش از خداوند طلب رحمت فرمود. [۴۹۶]
فهری، سیداحمد، آهی سوزان بر مزار شهیدان، ص۲۰۲- ۲۰۳.
۱۸.۲ - ورود اهلبیت به مدینهپس از برگزاری آن مراسم باشکوه در استقبال از آل الله توسط اهالی شهر مدینه و اطلاع از دیدگاه حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) که گزارشگر آن همه درد و مصیبت بودند، همگی با یک دنیا آه و حسرت در فراق و فقدان سالار و سرور جوانان اهل بهشت، حضرت ابیعبدالله الحسین (علیهالسلام) و نفرتی عمیق از دودمان اموی که مسبب این جنایات هولناک بودند، به مدینه برگشتند. اهل بیت حسینی نیز به همراهی حضرت سجاد (علیهالسلام) وارد مدینه شدند. در خلال راه به حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) اطلاع دادند که عمویشان محمد بن حنفیه برای دیدن و استقبال از ایشان آمده و از کثرت حزن و دهشت خبر عظیم شهادت امام حسین بیهوش شده است. حضرت به ملاقاتش آمده و بین آنها گفتگویی صورت گرفت. [۴۹۸]
بادی، محمدجمعه، الدمعة الساکبه، ج۵، ص۱۶۴.
جریان ملاقات محمد بن حنفیه با حضرت سجاد (علیهالسلام) در ابتدای ورود حضرت به مدینه حاکی از نهایت علاقه محمد بن حنفیه به حضرت امام حسین (علیهالسلام) میباشد.در همین میان یکی از منحرفین با حضرت سجاد (علیهالسلام) برخورد کرده و سخن گزندهای میگوید که با جواب دندانشکن حضرت مواجه میشود. به هر حال بعد از ورود به مدینه که در اسناد تاریخی، زمان آن را روز جمعه و به هنگام خواندن خطبههای نماز جمعه ثبت کردهاند، یکسره به سوی قبر حضرت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روانه شدند و خدا میداند در این مسیر و در هنگام برخورد با فضای عطرآگین مسجد و قبر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چه خاطراتی که برای این عزیزان تجدید نشد و چه حسرتها و غصههایی که برای ایشان به وجود نیامد. [۴۹۹]
بادی، محمدجمعه، الدمعة الساکبه، ج۵، ص۱۶۲.
تا آنجا که سید بن طاووس (رحمةاللهعلیه) در کتاب اللهوف خود مینویسد: حضرت سجاد (صلواتاللهعلیه) با اهل و عیال خود به شهر مدینه وارد شدند و نگاهی به خانههای فامیل و مردان خاندانش انداختند، دیدند آن خانهها همه با زبان حال نوحهگرند و اشک میریزند که کجایند صاحبان ما و فریاد وا مصیبتاه در آنها بلند است....اینان وارد مسجد شدند و مصائب حسینی را برای مردم باز گفتند و داغها تازه شده و حزن و اندوه فراوان مردم را فراگرفته و همه در سوگ شهیدان کربلا نوحهسرایی میکردند و به شدت میگریستند، آری آن روز همانند روز رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود که تمام مردم مدینه اجتماع کرده و به عزاداری پرداخته بودند. در اینجا مراثی امکلثوم و زینب (سلاماللهعلیها) در کنار قبر جدشان حضرت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مادرشان حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) بسیار جانگداز است. (برای اطلاع از تفصیل این مراثی رجوع به کتاب قصه کربلا شود. [۵۰۱]
ر. ک: نظری منفرد، علی، قصه کربلا، ص۵۴۲ - ۵۵۰.
)امام حضرت سجاد (علیهالسلام) نیز به زیارت قبر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمده و صورت بر قبر مطهر نهادند و گریستند. و در مقتل ابیمخنف آمده است که حضرت در اینجا اشعاری خواند: اناجیک یا جداه یا خیر مرسل •••• حبیبک مقتول و نسلک ضایع اناجیک محزونا علیلا موجلا •••• اسیرا و مالی قط حام و دافع سبینا کما تسبی الاماء و مسنا •••• من الضر ما لا تحتمله الاضالع -ای جد بزرگوار و ای بهترین پیامبران مرسل، با تو راز و نیاز میکنم، محبوب تو حسین (علیهالسلام) کشته شد و نسل تو پریشان گشته و ضایع گشتند. - با تو راز میگویم در حالی که محزون و بیمار و هراسان و اسیر هستم و کسی نیست که از من حمایت و دفاع کند. - ما را اسیر کردند همانگونه که کنیزان را اسیر میکنند و آنچنان به ما آسیب رسید که استخوانها را یاری تحمل آن نیست. [۵۰۲]
ابیمخنف، لوط بن یحیی، مقتل ابیمخنف، ص۲۰۶.
به هر حال حضرت سجاد (علیهالسلام) با حالی جانگداز و جگرسوز از کنار قبر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیرون آمدند. باید توجه داشت وابستگان دودمان نبوت و امامت که در مدینه بودند، امسلمه همسر مکرمه پیامبر، امالبنین مادر حضرت عباس (سلاماللهعلیها) و دختران جناب عقیل، برادر حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که خواهران حضرت مسلم بودند، و حتی اصحاب رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز همه نوحهسرایی و عزاداری داشتند.(برای اطلاع از تفصیل این عزاداریها رجوع شود به کتاب قصه کربلا. [۵۰۳]
ر. ک: نظری منفرد، علی، قصه کربلا، ص۵۴۳ - ۵۵۰.
) و این مراسم تا پانزده روز به شکل رسمی ادامه یافت، گرچه حضرت سیدالساجدین (علیهالسلام) حال و وضع دیگری داشتند که باید آن را تحت عنوان تداوم عزاداری حضرت سجاد (علیهالسلام) برای پدر بررسی نمود. همچینن زنهای هاشمی تا مدت مدیدی حالت عزای خود را حفظ نمودند.۱۸.۳ - ملاقات محمد بن حنفیه با امامبه هنگام ورود اهل بیت حسینی و بازماندگان نهضت عاشورا به مدینه منوره، محمد بن حنفیه مریض بود و در منزل استراحت مینمود. اما هنگامی که صدای شیون و ضجه مردم را شنید، گفت: به خدا سوگند که همانند این زلزله را ندیدهام، این ضجه و شیون چیست؟ چون او مریض بود نمیشد حقیقت را به او بازگفت و لذا در برابر اصرار ایشان، بعضی از غلامها به او گفتند: ای فرزند امیرالمؤمنین هم اکنون امام حسین و اهل حرم او به مدینه بازگشتهاند. او گفت: چرا به نزد من نمیآیند؟ گفتند: آنها در انتظار تو هستند. او از جای برخاست در حالی که گاهی میافتاد و گاهی میایستاد و میگفت: لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم و چه بسا این مصیبت را احساس کرده بود و لذا گفت: به خدا سوگند که من مصائب آل یعقوب را در این کار میبینم!! سپس گفت: برادرم کجاست؟ میوه دلم کجاست؟ حسین کجاست؟ به او گفتند: برادرت حسین (علیهالسلام) در بیرون مدینه، در فلان مکان بار انداخته است. از اینرو او را بر اسب سوار کردند و خادمان او در جلویش حرکت میکردند تا به خارج مدینه رسیدند. چون نگاه کرد و بجز پرچمهای سیاه چیزی ندید، پرسید: این پرچمهای سیاه چیست؟ به خدا قسم که فرزندان امیه، حسین را کشتند!! سپس ضجهای زد و از روی اسب به زمین افتاد و از هوش رفت. خادم او نزد امام زینالعابدین (علیهالسلام) آمده و عرض کرد: ای مولای من، عمویت را دریاب پیش از آنکه روح از بدن او جدا شود. امام سجاد (علیهالسلام) در حالی که پارچهای سیاه در دست داشت و اشک خود را با آن پاک میکرد، به راه افتاد و بر بالین عمویش آمده و سر او را به دامن گرفت. چون محمد بن حنفیه به هوش آمد به حضرت گفت: ای پسر برادرم! برادرم کجاست؟ نور چشمم کجاست؟ پدرت کجاست؟ جانشین پدرم کجاست؟ برادرم حسین کجاست؟ حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) پاسخ داد: عمو جان! به سوی تو آمدم در حالی که یتیم هستم. مردانمان را کشتند و زنانمان را به اسیری گرفتند و اکنون بجز کودکان و بانوان حرم که همه مصیبتزده و گریان هستند، دیگر کسی را به همراه نیاوردهام. ای عمو! اگر برادرت حسین را میدیدی چه میکردی؟ او طلب کمک میکرد ولی کسی به یاری او نمیشتافت و با لب تشنه شهید شد!! در حالی که همه حیوانات از آب سیراب میشدند!! در این حال محمد بن حنفیه فریاد جگرسوزی کشیده باز بیهوش گردید. [۵۰۴]
بادی، محمدجمعه، الدمعة الساکبه، ج۵، ص۱۶۴.
۱۸.۴ - سخن یکی از منحرفین و پاسخ امام سجاددر کتاب الامالی شیخ طوسی آمده است: امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: هنگامی که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) وارد شدند و حضرت حسین بن علی (صلواتاللهعلیه) کشته شده بودند، ابراهیم بن طلحه بن عبیدالله از حضرت استقبال نمود و گفت: ای علی بن حسین چه کسی پیروز شد؟ این در حالی بود که حضرت سرشان را پوشانده و در محمل بودند. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) جواب دادند: اگر میخواهی بدانی چه کسی پیروز شد بگذار تا وقت نماز فرا رسد، آنگاه ابتدا اذان و سپس اقامه بگو. پسر طلحه که وضعیت پیمانشکنی پدرش در جنگ او با حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) روشن است، شخصی است که هیچ رابطه ولایی با خاندان امامت ندارد، از اینرو وقتی میبیند در جریان نهضت عاشورا به حسب ظاهر حضرت ابیعبدالله (علیهالسلام) کشته شده و اهل حرم او به اسارت در میآیند، برای تشفی خاطر خود به حضرت امام زینالعابدین (علیهالسلام) عرض میکند چه کسی پیروز شد؟ این سخن گزنده حاکی از نیت سوء او میباشد. ولی حضرت سجاد (علیهالسلام) با پاسخ دندانشکن خود به او میفهماند که غرض از نهضت عاشورا پیروزی ظاهری و رسیدن به ثروت و حاکمیت نبود. این نهضت برای حفظ اساس دین ازاندراس و نابودی انجام شد و به ثمر هم رسید و نشانه آن اینکه هر مسلمانی به هنگام اذان و اقامه به توحید و رسالت حضرت خاتم النبیین (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شهادت میدهد. اما در ارتباط با زمان وقوع این برخورد، عدهای آن را در شام گزارش کرده و عدهای مربوط به مدینه میدانند. ولی با توجه به اینکه اولا حضور ابراهیم بن طلحه در مدینه بوده و ثانیا عبارت: حضرت سرشان را پوشانده بودند و در محمل نشسته بودند در متن روایت آمده است، شاید احتمال وقوع این برخورد در مدینه اقوی باشد. ۱۸.۵ - تداوم عزاداری حضرت سجاد برای پدربر اساس نقل سید بن طاوس، مؤلف کتاب لهوف، از امام صادق (علیهالسلام) روایت شده است که فرمود: حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) برای پدرش چهل سال گریست، و این در حالی بود که این مدت روزها را روزه میگرفت و شبها را به نماز میایستاد. به موقع افطار، غلام حضرت برای ایشان غذا و آشامیدنی میآورد و آن را در مقابل حضرت میگذاشت و عرض میکرد: ای مولای من میل بفرمائید. حضرت میفرمود: فرزند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حالی که گرسنه بود کشته شد، فرزند رسول خدا در حالی که تشنه بود کشته شد!! پس این جملات را مکررا میفرمود و گریه میکرد تا غذای حضرت با اشک چشمشان مرطوب میگردید و آشامیدنی ایشان با آن ممزوج میشد. و این حال حضرت بود تا به لقاء خدای متعال واصل شد. چه اینکه یکی دیگر از غلامان حضرت نقل میکند که امام سجاد (علیهالسلام) روزی به صحرا تشریف بردند و من آن حضرت را متابعت نمودم و دیدم ایشان روی سنگی سخت و خشن به سجده مشغول شدند، من صدای بلند گریه ایشان را میشنیدم و شمردم که هزار بار فرمود: لا اله الا الله حقا حقا، لا اله الا الله تعبدا و رقا، لا اله الا الله ایمانا و تصدیقا. سپس سرش را از سجده بلند کرد و در حالی که صورت و محاسنشان از آب چشمانش مملو بود، من عرض کردم: آقای من! آیا وقت آن نرسیده که حزن شما تمام شود؟ آیا موقع آن فرا نرسیده که گریه شما کم شود؟ در اینجا حضرت فرمود: وای بر تو! یعقوب پسر اسحاق پسر ابراهیم (علیهالسلام) یک پیامبر بود و فرزند پیامبر هم بود و دوازده فرزند داشت. خدای متعال یکی از آن فرزندان را غائب کرده از جلو چشم او پنهان نمود، در این ارتباط موهای سر حضرت یعقوب سفید شد، و پشت او از غم، خم گردید و به خاطر گریه، نور چشمش از دست رفت و این در حالی بود که آن فرزند هنوز زنده بود و در دار دنیا به سر میبرد. ولی من پدرم را و برادرم را و هفده نفر از اهل بیتم را از دست دادم، در حالی که همه قطعه قطعه شده بودند و سر به بدن نداشتند، پس چگونه حزن من تمام شود و گریهام رو به کاهش گذارد؟!!. در همین ارتباط در امالی شیخ صدوق آمده است که امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: زیاد گریهکنندگان (بکائین) پنج نفر هستند: حضرت آدم، حضرت یعقوب و حضرت یوسف و فاطمه دختر محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و علی بن حسین (علیهالسلام) (بعد تک تک را توضیح میدهند و در آخر میفرمایند:) و اما علی بن حسین (علیهالسلام) پس بر امام حسین (علیهالسلام) به مدت بیست سال یا چهل سال گریست و هیچ وقت طعامی خدمت حضرت نگذاشتند مگر اینکه گریست، تا اینکه یکی از غلامهای حضرت به ایشان عرض کرد: یابن رسولالله فدای شما گردم، میترسم از هلاکشدگان باشید!! حضرت فرمود: حزن و اندوه خود را به خداوند شکوه میبرم و من از خدا چیزی میدانم که شما نمیدانید. من هرگاه جریان قطعه قطعه شدن فرزندان فاطمه را یاد میکنم اشکم سرازیر میشود. به هر حال در ارتباط با وضعیت حضرت امام زینالعابدین (علیهالسلام) در زمینه شهادت جانگداز پدر بزرگوارش و سایر وابستگان عزیزش، نکات و قطعههای زیادی در تاریخ ثبت شده که از آنها به دست میآید این خود دیگر رویهای برای حضرت شده بود و از این طریق و با این شیوه یاد و خاطره عظیم حادثه عاشورا را در جامعه زنده نگه میداشت. ۱۸.۶ - زنهای بنیهاشم و تداوم عزاداریحضرت زینب (سلاماللهعلیها) در عزای برادر و اهل بیت و فرزندان و اصحاب او مداوم گریه میکرد و هیچگاه اشک چشمانش خشک نشد و زمانی که به فرزند برادرش، حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) مینگریست حزن او تجدید و اندوهش زیاد میشد و این وضعیت برای ایشان بود تا پس از دو سال به ملکوت اعلی پیوست. [۵۱۵]
قرشی، باقرشریف، حیاة الامام الحسین، ج۳، ص۴۲۸.
امالبنین مادر حضرت ابوالفضل العباس و سه فرزند دیگر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) تا زنده بود، کنار صورت قبری که خود در بقیع ساخته بود، میآمد و با اشعار جانگداز، مدیحهسرایی میکرد که هرکس او را میدید به گریه میافتاد. [۵۱۶]
قرشی، باقرشریف، حیاة الامام الحسین، ج۳، ص۴۳۰.
رباب همسر حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) نیز وضعیت دلخراشی پس از وقایع عاشورا داشته و دیگر ازدواج نکرد و تا زنده بود گریست و از زیر آسمان به پناه هیچ سقفی نرفت و زندگانی او بیش از یک سال دوام نیاورد. و همچنین سایر زنهای بنیهاشم. در این ارتباط در تاریخ آمده است که: زنهای بنیهاشم لباس سیاه بر تن کردند و هرگز از سرما و گرما شکایت نمیکردند، به دستور امام سجاد (علیهالسلام) برای آنها غذای مخصوص عزاداران تهیه میکردند و تا پنج سال بعد از شهادت امام حسین (علیهالسلام) هیچ یک از زنان هاشمی، سرمه به چشم نکردند و موی خود را حنا نبستند و حتی هیچکس دودی از خانه آنها ندید تا اینکه عبیدالله ابن زیاد پس از ۵ سال کشته شد. و سر او را برای حضرت سجاد (علیهالسلام) آوردند، آنگاه آنها از عزا در آمدند. [۵۱۸]
حائری مازندرانی، محمدمهدی، معالی السبطین، ج۲، ص۲۱۱.
و البته در روایتی که در کتاب المحاسن نقل شده است آمده که خود حضرت سجاد (علیهالسلام) برای آنها جهت عزاداری، غذا تهیه میکرد. ۱۹ - دوره حضرت سجاد در مدینه تا وفاتپس از حوادث خونبار روز عاشورا و اسارت حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) و سایر بازماندگان نهضت عاشورا و انتقال به کوفه و سپس به شام که در خلال آن سنگینترین مصائب جسمی و روحی بر این عزیزان تحمیل گردید، ولی آنها با کمال قدرت و شجاعت به وظایف الهی و انقلابی خود عمل نموده و موجبات رسوایی دودمان ننگین اموی و روشنبینی مردم را فراهم آورده و یاد و خاطره نهضت حسینی را در اذهان ثبت نمودند، و همگان را از اهداف آن حرکت الهی خونین مطلع ساختند، چنانکه در قسمتهای مربوطه به صورت تفصیلی بیان گردید، این کاروان قهرمان و پیروز به سوی مدینه حرکت نمود و در خلال راه با فرود در دشت تفتیده خونگرفته کربلا، بر سر قبر عزیزان خود به عزاداری پرداخت و سپس با نقشه مدبرانه امام سجاد (علیهالسلام) با وضع منحصر به فردی به مدینه وارد شد و آنچنان مردم را در فقدان حسینی گداخت و احساسات آنان را به همراه ارائه آگاهی و روشنبینی برافروخت که آثار عمیق اجتماعی خود را بر جای گذاشته و همگی از جنایت وارد شده بر پسر دختر پیامبر خود آگاه گردیدند. آری این همه به رهبری مستقیم حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) از آغاز تا پایان، انجام پذیرفت. اینک حضرت سجاد (علیهالسلام) در مدینه مستقر شده و تا پایان عمر پربرکت خود که بنابر اصح اقوال ۳۵ سال به طول انجامید، در این شهر که شهر پیامبر خداست، مشغول انجام وظایف سنگین امامت شدند. این مدت مدید که مدت امامت حضرت است، یکی از برهههای بسیار حساس برای اسلام و شیعه به حساب میآید که از ویژگیهای مخصوص به خود برخوردار است. برای آشنایی با زندگی امام زینالعابدین (علیهالسلام) در این مقطع و شناخت کیفیت انجام مسئولیت امامت و رهبری امت توسط آن امام همام، باید اولا نگاهی فراگیر و عمیق به وضعیت عمومی اجتماع و مشخصههای این مقطع از تاریخ صدر اسلام را از نظر نظام سیاسی حاکم و عملکرد آن و همچنین وضعیت اجتماعی و فرهنگی شیعه و سایر مسلمین یعنی جو حاکم بر زمانه را بهصورت دقیق شناسایی نمود و ثانیا با توجه به عنصر غیب که آبشخور تصمیمات امام معصوم (علیهالسلام) است، این موضوع را به بررسی نشست که در چنین شرایطی، حفظ، تداوم، بسط و گسترش اسلام ناب که اولین وظیفه هر امام معصومی است و محافظت از جامعه شیعه که پیروان راستین اسلاماند، چگونه میسور است؟ و رهبری امام در تحقق این اهداف بلند چگونه تبلور عینی یافته است؟ در این زمینه باید حرکت بلند مدت امام معصوم (علیهالسلام) و استراتژی آن حضرت را تبیین نمود و بر اساس آن، حرکات کوتاه مدت و تاکتیکها را مشخص کرده و آنها را بررسی نمود. بنابراین برای بررسی زندگانی حضرت سجاد (علیهالسلام) در مقطع حضور آن حضرت در مدینه تا هنگام وفات که دوران امامت ایشان است، باید با ترسیم اوضاع زمانه حضرت از یک سو و تبیین استراتژی حضرت از سوی دیگر، به بحث و تحقیق پرداخت. آنگاه ابعاد شخصیت جامع و کامل این امام بزرگوار را به دقت بررسی نمود و در خلال آن ضمن آشنایی با فضایل بیپایان این امام معصوم، درسهای لازم را فراگرفت. ۱۹.۱ - اوضاع زمانهگزارشی مختصر از اوضاع زمانه حضرت سجاد در مقطع حضور ایشان در مدینه جهان اسلام در عصر امامت حضرت سجاد (علیهالسلام) یکی از اسفبارترین دوران خود را سپری میکرد، از نظر نظام سیاسی حاکم، بخش وسیعی از قلمرو اسلامی تحت حاکمیت و سیطره دودمان اموی قرار داشت که اینان پلیدترین، سفاکترین و جسورترین والیانی بودند که در ضدیت با ارزشهای بنیادین اسلامی و هدم و نابودی تعالیم نبوی برای خود هیچ حد و مرزی نمیشناختند و سلطنت و حکمرانی آنان بر مبنای همین فلسفه، پایهگذاری شده بود که با گرفتن انتقام از دودمان پیامبر، برای حقد و کینههای انباشته خود از شکستهای دوران ظهور اسلام، درمانی فراهم آورند. اینان در این راستا تا آخر خط حرکت کردند و عملکردی از خود به یادگار گذاشتند که روی تاریخ را سیاه نمود و با آن برای خود همیشه ننگ و نفرین خریداری کردند. آری انحراف از جریان صحیح امامت و ولایت که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) منادی آن بودند و از طرف خداوند متعال آن را در جامعه تبلیغ نمودند، این کاملا به بار نشسته و میوههای شوم آن یکی پس از دیگری، همانگونه که از قبل نیز توسط اولیاء برگزیده حق بیان شده بود، به دست میآمد. از حاکمیت معاویة بن ابیسفیان که بگذریم، دوران امامت حضرت سجاد (علیهالسلام) مقارن است با سلطنت یزید بن معاویه که با همه کوتاهی آن ابتدا با به شهادت رساندن پسر دختر پیامبر حضرت امام حسین (علیهالسلام) آغاز شد و در ادامه آن حمله ددمنشانه به مدینه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مکه معظمه اتفاق افتاد که فجایع حاصل از آن روی تاریخ را سیاه نمود. ۱۹.۲ - جو سیاسیبعد از یزید با فاصله کوتاهی مروان بن حکم شخصی که از اهانتکنندگان به پیامبر بود به حکومت رسید و او بنیان حکومت مروانیان که از بنیامیه بودند را تحکیم نمود و بعد از او عبدالملک مروان به تخت سلطنت نشست و به مدت بیست و یک سال در حالی که رسما به خدا سوگند میخورد که شراب مینوشم، از هیچ ظلم و جنایتی فروگذار نبود و بالاترین سیئه او مسلط کردن حجاج بن یوسف ثقفی بر جان و مال مردم بود، فرد سفاکی که عبدالملک را از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بالاتر میدانست و رسما از مردم مسلمان جریمه میگرفت و شنیدن نام کافر برای او خوشتر از شنیدن نام شیعه بود. و باید گفت از گستره جنایت این پلید و کثرت خونریزی و سفاکی او فقط خداوند آگاه است و بس. پس از عبدالملک پسرش ولید بن عبدالملک به حکومت دست انداخت، همو که طبق بیان سیرهنویسان در عصر او زمین از ظلم و ستم لبریز بود. آنچه گذشت گذری سریع به نظام سیاسی حاکم بر بخش وسیعی از قلمرو اسلامی بود و در همین زمان در بخش دیگر زبیریان به ریاست عبدالله بن زبیر مشغول حکومت بودند که اینان با رقیبان خود (امویان) در یک نقطه اشتراک داشتند و آن نقطه، عداوت با دودمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همداستانی آنها در قتل و کشتار و فشار بر بنیهاشم است که این همه در تاریخ بخوبی ثبیت گردیده است. و نکته دیگر رواج سب امیرالمؤمنین حضرت علی (علیهالسلام) است که در بالای منابر انجام میشد و اگر خطیبی از آن اجتناب میکرد مورد اعتراض مردم واقع میشد. از آنچه گذشت، گرچه بسیار گذرا بود ولی بخوبی میتوان دورنمایی از اوضاع سیاسی حاکم بر جهان اسلام در عصر امامت حضرت سجاد (علیهالسلام) به دست آورد و در پرتو آن به دورنمایی از اوضاع فرهنگی و اجتماعی آن عصر رسید. وقتی جامعه به چنین والیانی مبتلا باشد، اوضاع آن چگونه خواهد بود؟ آری ارزشهای دینی بهصورت کلی دچار تحریف قرار گرفته و تغییر کرده بود و گستاخی بنی امیه به جایی رسیده بود که مردم را به عنوان بردههای حکومت خود پنداشته و به همین عنوان از آنان بیعت میگرفتند و خفقان شدید و حاکمیت جو رعب و وحشت، همه روحیه و توان مردم را برای هر نوع حرکت کارساز، سلب کرده بود. ۱۹.۳ - وضعیت اسفبار شیعهاما شیعه در این میانه وضعی بس اسفبار را میگذرانید. اولا بعد از شهادت حضرت امام حسین (علیهالسلام) و بزرگان شیعه و عناصر راسخ در ولایت اهل بیت (علیهمالسّلام)، سایر موالیان دچار یک نوع شکست روحی شده بودند که سرکوب شدید آنان از ناحیه والیان اموی و دستنشاندگان آنها، به آن بیشتر دامن میزد، بخصوص با توجه به قصور یا تقصیری که در یاری رساندن به امام حسین (علیهالسلام) در خود احساس میکردند. از این گذشته با توجه به وقایعی که در آن دوران اتفاق افتاد و بعضی از نصوص تاریخی بر آن دلالت دارند، بخوبی میتوان به این نتیجه رسید که دیگر شیعه به عنوان یک جریان و تفکر و تشکل اجتماعی وجود خارجی نداشته و علاوه بر بنیامیه که پس از واقعه کربلا کار شیعه را تا حدودی تمام شده حساب میکردند، خود آنان نیز از انسجام و اقتدار بکلی فاصله گرفته و هویت اجتماعی خود را از دست داده بودند. از سوی دیگر به دنبال مصائب سنگین تحمیل شده بر جامعه شیعه و موالیان اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسّلام) و عدم امکان حضور مؤثر و فعال رهبری معصوم (علیهالسلام) در میان آنان، به خاطر جو خفقان شدید و عدم اطمینان از عناصر سست پیمان موجود، انحرافات عقیدتی و فکری متعددی نیز جامعه شیعه موجود را دستخوش نوسانات جدی کرده بود که بعضی از آنها عبارتند از پیدایش فرقه کیسانیه که به داعیه امامت و مهدویت محمد بن حنفیه خط خود را از امامت حضرت سجاد (علیهالسلام) جدا کردند و همچنین پیدایش غلات که به نوعی جایگاه اهل بیت را فراتر از آنچه باید باشد، ترسیم نموده و عقایدی را برای خود انتخاب کرده بودند که ابدا مورد رضایت حضرت سجاد (علیهالسلام) نبود. و این غیر از انحرافات عقیدتی متعددی بود که عمال بنی امیه به آن دامن میزدند مانند مساله جبر، تشبیه و تجسیم و مساله ارجاء که همگی از ناحیه حکومت اموی مورد تبلیغ و حمایت بود. آنچه گذشت، ترسیمی گذرا از اوضاع سیاسی و اجتماعی عصر امامت حضرت سجاد (علیهالسلام) بود که با توجه به آن میتوان اوضاع زمانه حضرت را شناسایی نمود. در پرتو بررسی گذرای اوضاع زمانه حضرت سجاد (علیهالسلام) به دست میآید که آن حضرت به عنوان بازمانده جریان عاشورا و تنها شخصیتی که به صورت رسمی منصب امامت را به عهده دارند، تا چه حد مورد سوء ظن دستگاه حاکمه قرار داشته و چگونه کوچکترین حرکت سیاسی رو در رو با نظام سیاسی موجود، میتواند به برخورد شدید تا حد به شهادت رساندن ایشان منجر شده و نظام ولایت و امامت و جریان حق را دچار ضایعه جبرانناپذیر نماید. از سوی دیگر حرکتهای انقلابی در جامعه شیعی اگر به مساله امامت گره بخورد خفقان موجود را باز هم شدیدتر نموده و سرکوبها به جایی خواهد رسید که باقی مانده محدود جامعه شیعی را دچار مشکل جدیتر خواهد کرد. آری وضعیت به گونهای بوده است که حضرت سجاد (علیهالسلام) در یک تشبیه دقیق و گویا حال خود و شیعیانشان را که بسیار اندک بودهاند در مابین بنی امیه، به وضعیت بنی اسرائیل در مابین قوم فرعون تشبیه نمودهاند که بچههای آنها را میکشتند و زنانشان را نگه میداشتند. حال با توجه به این شرایط از طرف مقام عظمای امامت، چه برنامه بلند مدت و کدامین استراتژی باید برای رهبری و امامت جامعه اتخاذ شود؟ این بحث را باید تحت عنوان برنامه بلند مدت حضرت سجاد (علیهالسلام) در طول دوران امامت خود پیگیری نمود. ۲۰ - برنامه حضرت در طول دوران امامتبا توجه به وضعیت اسفبار جهان اسلام در عصر امامت حضرت سجاد (علیهالسلام) و نقشه گسترده نظام سیاسی حاکم برای هدم ارزشهای بنیادین اسلامی و ایجاد خفقان و سرکوب شدید توسط بنی امیه و زبیریان نسبت به دوستداران اهل بیت (علیهمالسّلام) و قلت شدید اصحاب وفادار و عارف به اهداف و جایگاه امامت، میتوان با مد نظر داشتن رسالت امامت در پاسداری از دستاوردهای حضرت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و تریبت و حفظ عناصر وارسته و متعهد به مکتب، به ترسیم برنامه بلندمدت حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) در دوران امامت خود پرداخت. به نظر میرسد این برنامه دارای سر فصل مهم و کلانی بوده که بعضی از آنها عبارتند از: ۱- حفاظت از دستاوردهای نهضت عاشورا و جلوگیری از خاموش شدن شعله فروزان نهضت حسینی. ۲- ارائه سیمای ملکوتی و پر جاذبه از امامت راستین در بین جامعه. ۳- نشر معارف اصیل و ناب اسلامی در بین اقشار مختلف جامعه. ۴- تربیت انسانهای مستعد و گسترش و تعمیق باورهای صحیح مذهبی در ابعاد مختلف در وجود آنان، و بازسازی جامعه شیعی. ۵- برگرداندن روحیه اعتماد به نفس و شور و نشاط به پیروان خود و مبارزه با یاس و خمودگی موجود در جامعه. ۶- خنثیکردن نقشههای خائنانه بنی امیه بنی مروان برای هدم اساس اسلام. با توجه به شناخت عمیق، صحیح و معصومانه حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) از شرایط جامعه معاصر خویش، حضرت بخوبی میدانستند که آن شرایط، مناسب درگیری مسلحانه و رو در رو با نظام سیاسی نیست. از اینرو در ابعاد مختلف زندگانی منور خود، خط مشی را انتخاب نمودند که در پرتو آن حرکت حساب شدهای برای بازسازی نیروهای پراکنده و آسیبدیده و مایوس و تربیت نیروهای جدید و با نشاط به انجام رسید و معارف اصیلی که میرفت در سایه حکومت سیاه دودمان اموی و دیگران بکلی نابود گردد، و هدف حاکمیت اموی در واقع چیزی جز این نبود، نه تنها از این خطر نجات یافت بلکه زمینههای وسیع نشر و نضج آن در عصر امامت امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) فراهم آمد. حضرت در این ارتباط بالاترین بهره از روشهای تعلیم غیرمستقیم برده و بخصوص از سلاح دعا حداکثر استفاده را مینمودند. و در این راستا اعتماد و شور و نشاط را به پیروان خود برگردانده و آنها را از یاس و خمودگی نجات دادند. آری آنچنان در پرتو تلاشهای حضرت تصویر منور و پر جاذبهای از امامت در اذهان ترسیم گردید که حقا بینظیر است. به گوشهای این تصویر در بحث امام سجاد (علیهالسلام) از منظر نکته دانان و گوهرشناسان اشاره خواهد شد. در همین رابطه حضرت در زبان مخالفین بدینگونه معرفی شدند که: خیر لا شر فیه و علی الخیر. حضرت نه تنها با حرکات سنجیده خود مستمسکی به دست دشمنان عنود ندادند بلکه با تدبیری الهی، آرمانهای خود را به گونهای جلو بردند که جامعه شیعی نیز بازسازی گردید و از خطر هدم و انحطاط کلی مصون ماند و با رفتار منحصر به فرد خود در زنده نگهداشتن خاطره جانبازی پدر و اصحابش آنچنان برنامهای در زندگانی خود پیاده نمودند که این نهضت هم از بعد احساس و عاطفه و هم از بعد معرفت و آگاهی در فرهنگ شیعی ثبت گردید و به عامل قدرتمند بقاء نظام اندیشه شیعی و تفکر علوی در طول تاریخ تبدیل شد. لازم به ذکر است حضرت در برنامه بلندمدت خود از عنصر تقیه که از عناصر اصیل فرهنگ اسلامی است، نهایت استفاده را برده و در پرتو آن آرمانهای خود را محقق ساختند. امام سجاد (علیهالسّلام) پس از واقعه عاشورا بسیار میگریست و این گریهها در راستای زنده نگهداشتن قیام عاشورا و اهداف آن بود، به هر حال بعد از عاشورا، یاران حقیقی ایشان بسیار کم شدند تا جائی که فرمود: در کل مدینه و مکه بیست نفر نیستند که ما را دوست بدارند. مورخ معروف، مسعودی مینویسد: علی بن حسین امامت را بصورت مخفی و با تقیه شدید و در زمانی دشوار عهدهدار گردید. [۵۲۴]
مسعودی، اثبات الوصیه، ص۱۶۷، نجف، المطیعة الحیدریه، چاپ چهارم، ۱۳۷۳ هـق.
در برخی روایات تعداد دوستداران واقعی و حقیقی اهل بیت در آن زمان سه نفر و در برخی پنج نفر ذکر شده است که این بیانات حاکی از جو شدید و اختناق حاکم در عصر امام زینالعابدین (علیهالسّلام) است. ۲۰.۱ - عنصر تقیهتقیه یکی از راهکارهای مبارزاتی مهم در فرهنگ پویای اسلامی و شیعی است. این واژه از ریشه وقی، یقی است که تقوی نیز از همین ریشه میباشد، به معنای مراقب احوال دشمن بودن و مناسب شرایط موجود حرکت جهادی خود را تنظیم کردن است، در روایتی امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند: ... المؤمن مجاهد لانه یجاهد اعداء الله عزوجل فی دولة الباطل بالتقیة و فی دولة الحق بالسیف. مؤمن همیشه مجاهد است چون در دولت حق با شمشیر میجنگند و مجاهدت میکند و در دولت باطل مجاهده او با تقیه است. بنابراین مؤمن همیشه در حال جهاد و مبارزه است گاهی با شمشیر، گاهی با تقیه، در واقع تقیه سپر به دست گرفتن است و تشدید مراقبه و اعمال روشهای قوی امنیتی و اطلاعاتی در مبارزه سری با دشمن، نه ترک جهاد و خانهنشینی و عزلت. این واژه در قرآن هم استعمال شد و در سوره آل عمران صریحا به آن اشاره شده است: «لا یتخذ المومنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین، و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شی الا ان تتقوا منهم تقیة و یحذرکم الله نفسه و الی الله المصیر؛ مؤمنان نباید از کافران به جای مؤمنان دوست بگیرند و هرکس چنین کند از (لطف و ولایت) خداوند بیبهره است، مگر آنکه به نوعی از آنها تقیه کنید، و خداوند شما را از خویش برحذر میدارد، و بازگشت به سوی خداست.» حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) نیز در روایتی میفرماید: کسی که امر به معروف و نهی از منکر را ترک کند همانند کسی است که قرآن را کنار نهاده و به آن پشت کرده باشد، مگر اینکه در حال تقیه باشد و بعد در تعریف تقیه فرمودند: تقیه آن است که به خاطر تجاوز و طغیان ستمگر عنودی از او بترسی. با روشن شدن اصل تقیه با توجه به اینکه در عصر حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) حضرت بشدت مورد سوء ظن دستگاه اموی بودند، مهمترین اصلی که حضرت در پرتو آن خود و شیعیانشان را از اقدامات خشن امویها محافظت نمودند، همین اصل تقیه بود. چه اینکه این اصل در طول تاریخ اسلام از اول تاکنون، همیشه باعث حفظ و بقاء شیعه بوده است. آری حضرت سجاد (علیهالسلام) در شرایط ناگواری به سر میبردند که چارهای جز تمسک به تقیه به معنای صحیح اسلامی آن نداشته و این یکی از عناصر کلیدی مورد استفاده ایشان در حرکتهای بلند مدت و کوتاه مدت بود. و البته باید توجه داشت هر کجا در طول حیات مبارک حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) از لحظه شهادت پدر تا لحظه ارتحال خود آن بزرگوار، آن امام عزیز شرایط را برای ارائه صریح حق و برخورد با دستگاه جبار اموی و افشاء عملکرد ظالمانه آن و تحذیر از همکاری با آن دستگاه فاجر و... مناسب میدیدند بدون کمترین پردهپوشی وظیفه خود را عمل میکردند که نمونههای آن در حیات مبارک، حضرت بسیار زیاد است، از قبیل برخورد با عبیدالله بن زیاد، خطبه در کوفه، خطبه در مسجد شام، برخوردهای حضرت با عبدالملک مروان و... ۲۰.۲ - تربیت شاگردان برجستهیکی از مناصب بسیار مهم انبیاء و جانشینان آنها پس از مساله ابلاغ و تعلیم دستورات الهی به جامعه، تربیت انسانها بر اساس معارف و ارزشهای الهی است. امام سجاد (علیهالسلام) بر اساس آنچه در قسمت رهبری فکری جامعه توسط ایشان با شگردی ویژه و پایهگذاری نهضت فرهنگی اسلام تبیین گردید، علاوه بر ارائه مجموعهای گسترده و جامع از معارف الهی اسلام، با همه تضییقات و مزاحمتهایی که از جانب نظام جبار اموی با آن مواجه بودند، شاگردان متعدد و برجستهای در زمینههای مختلف علوم اسلامی تربیت نمودهاند تا آنان علاوه بر اینکه خود نمونههای عینی معرفت، تربیت و تهذیب در مکتب اسلام و ولایت هستند، حاملان امین و صادق معارف اسلامی به سایر انسانها و نسلهای آینده نیز باشند. دستپروردگان حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) که تعدادشان اندک نیست، هر کدام ستارگان درخشان و پرفروغ آسمان علم و معرفت از یک سو و اخلاق و تهذیب از سوی دیگر میباشند که بررسی زندگی آنان و شناخت معلومات و مجاهدات آنان، انسان را به تحیر وا داشته و نسبت به معلم سرافراز آنان، مبهوت و شگفتزده میشود. در شرایطی که بر اساس آنچه ابوعمر نهدی نقل میکند که خودم از حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) شنیدم که میفرمود: در تمام مکه و مدینه بیست مرد که ما را دوست بدارند وجود نداشت. و با وجود حجم انبوه فتنههای سیاسی و عقیدتی از ابتدای امامت حضرت سجاد (علیهالسلام) از قبیل حمله فرمانده خونخوار یزید به نام مسلم بن عقبه به مدینه و انجام کارهایی که روح تاریخ را سیاه کرده و فتنه عبدالله بن زبیر و حاکیمت حاکمان پلید اموی بخصوص امارت بیست ساله حجاج بن یوسف ثقفی بر کوفه و خونخواری بینظیر و آزارهای مستمر او بر محبین اهل بیت و کشتار گسترده تمام موالیان دودمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مسائل دیگر، و آنچه که منجر به وجوب عمل به اصل تقیه به شکل گسترده از طرف حضرت سجاد (علیهالسلام) گردیده بود، آری در این شرایط حضرت امام زینالعابدین (علیهالسلام) نهضت فرهنگی عظیم شیعه را پایهگذاری مینماید و میراث علمی و اخلاقی پدرانش را حفظ نموده به بهترین نحو زمینه تداوم آن را فراهم میسازد. هم باقیماندگان از شاگردان و صحابه حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را تحت پوشش گرفته و به آنان رسیدگی میکند و از نابودی معرفت و آموزههای مذهبی و الهی آنان جلوگیری به عمل میآورد و هم شاگردان جوان دیگری را جذب نموده و به تعلیم و تربیت آنها مشغول میشود به گونهای که بعضی آنچنان ارتقاء پیدا میکنند که به حد سلمان و لقمان واصل میشوند، مانند ابوحمزه ثمالی، و در پرتو این تلاش بزرگ، فقهاء و مفسران و اندیشمندان برجسته دیگر به جامعه عرضه میشوند؛ نظیر قاسم بن محمد بن ابیبکر، سعید بن مسیب و ابان بن تغلب. این همه دلیل تلاش خستگیناپذیر این امام همام در انجام مسئولیت خطیر امامت میباشد که در دو بعد تعلیم و تربیت به منصه ظهور رسیده است. به هر حال این فراز از زندگی حضرت علی بن حسین یعنی تربیت شاگردان برجسته توسط ایشان از اهمیت زیادی برخوردار است و میطلبد پیرامون آن به تحقیق و بررسی نشست. در این رابطه باید مسائلی از این قبیل مورد توجه قرار گیرد: ۱- تعداد شاگردان حضرت و برجستگان آنها. ۲- طبقهبندی اصحاب حضرت. ۳- سرگذشتهایی از بعضی از شاگردان حضرت. ۲۰.۲.۱ - تعداد شاگردانشاگردان و اصحاب حضرت امام زینالعابدین (علیهالسلام) به طبقههای مختلفی تقسیم میشوند که در قسمت طبقهبندی اصحاب حضرت به آن اشاره خواهد شد. ولی به صورت کلی نام و تعداد آنها در کتب رجال و حدیث ذکر شده است. بعضی از علمای بزرگ مانند شیخ مفید فقط پنج نفر از شاگردان حضرت را نام بردهاند. و در بعضی روایات نیز اصحاب آن حضرت چهار نفر بیان شدهاند، مانند روایتی که از امام موسی بن جعفر (علیهالسلام) نقل شده است که: هنگامی که قیامت برپا میگردد منادی پروردگار اصحاب پیامبر و ائمه هدی (علیهمالسّلام) را یکایک صدا میزند و با صدا زدن آنها، آنها میایستند تا اینکه نوبت به حضرت سجاد (علیهالسلام) میرسد آنگاه ندا میکند: کجایند حواریون علی بن حسین (علیهالسلام)؟ پس در پاسخ ندای او جبیر بن مطعم، یحیی بن امالطویل، ابوخالد کابلی و سعید بن مسیب میایستند. چه اینکه در روایتی دیگر از قول حضرت صادق (علیهالسلام) سه نفر به عنوان برجستهترین اصحاب حضرت سجاد(علیهالسلام) معرفی شدهاند که اینان بودند که بعد از امام حسین (علیهالسلام) مرتد نشدند به نامهای ابوخالد کابلی، یحیی بن امطویل و جبیر بن مطعم، و بعد مردم ملحق شدند و زیاد شدند. ولی در روایتی دیگر با همین مضمون جناب جابر بن عبدالله انصاری هم اضافه شده است. و در روایتی دیگر از ابییعفور از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده که به او فرمودند: علی بن حسین (علیهالسلام) از بقیه دارای اصحاب کمتری بودند و اصحاب او ابوخالد کابلی و یحیی بن امالطویل و سعید بن المسیب و عامر بن واثله و جابر بن عبدالله انصاری بودند که روز قیامت به عنوان شاهدان او قیام میکنند. ولی شیخ طوسی (رضواناللهتعالیعلیه) در یکی از کتابهای رجالی خود تعداد اصحاب و شاگردان حضرت سجاد (علیهالسلام) را بیش از یکصد و هفتاد نفر میداند. [۵۳۷]
طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسی، ص۸۱ - ۱۰۲.
روشن است که اقوال و روایات ذکر شده قبلی، ناظر به اصحاب خاص و ویژه حضرت سجاد (علیهالسلام) میباشد ولی شیخ طوسی تمام کسانی که از محضر حضرت استفاده برده را استقصاء نموده و نام برده است، گرچه از صحابه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باشند. و یا حتی خود، امام باشند مانند حضرت باقر و صادق (علیهماالسلام)، طبیعی است تمام این افراد و شخصیتها در یک سطح نمیباشند و میزان بهرهمندی آنها از حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) یکسان نبوده است. اما همه از خان گسترده معارف حضرت متنعم شده از بحار علوم و معنویات آن بزرگوار، بهره بردهاند.با توجه به چند روایتی که نقل شد در جمعبندی میتوان اظهار داشت برجستگان و پیشتازان از اصحاب حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) که در این احادیث و اقوال آمده عبارتند از: ۱- ابوخالد کابلی. ۲- یحیی بن امالطویل. ۳- محمد بن جبیر بن مطعم. ۴- سعید بن مسیب مخزومی. ۵- جابر بن عبدالله انصاری. ۶- عامر بن واثله کنانی (اباالطفیل). ۷- سعید بن جبیر کوفی. ۸- جبیر بن مطعم. ولی باید توجه داشت نظر به آنچه در ترجمه جبیر بن مطعم آمده است که ایشان در سال ۵۸ هجری وفات کرده است. نمیتواند از اصحاب حضرت سجاد (علیهالسلام) باشد. و فضل بن شاذان فرموده است: کسی که حضرت سجاد (علیهالسلام) را ادراک کرده است، محمد بن جبیر مطعم است. و البته این با آنچه در فضیلت و بزرگواری افرادی نظیر ابوحمزه ثمالی و ابان بن تغلب و دیگران نقل شده است، منافاتی ندارد چرا که این بزرگواران از شاگردان و اصحاب متقدم حضرت نمیباشند. ۲۰.۲.۲ - طبقهبندی اصحاب و شاگرداناصحاب و شاگردان حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) را از زاویههای مختلفی میتوان تقسیم و طبقهبندی نمود: الف - اصحاب و شاگردانی که قبلا در حیات حضرت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و همچنین امام حسن (علیهالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) را ادراک کرده بودند و بعضی از آنها جزء صحابی حضرت پیامبر محسوب میشدند و توفیق یافته بودند به محضر حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) نیز شرفیاب شوند و از آن بزرگوار نیز بهره ببرند. برخی از این افراد عبارتند از جابر بن عبدالله انصاری، عامر بن واثله کنانی، (از صحابه حضرت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم))، رشید هجری و سلیم بن قیس هلالی و صهیب ابوحکیم صیرفی و سالم بن ابیالجعد که از خواص اصحاب حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بودهاند. ب - شاگردانی که محضر امامان قبل از حضرت سجاد (علیهالسلام) را درک نکرده بودند و تنها با امامت و رهبری حضرت به معارف اسلامی راه یافته و بعضی از آنها موفق به شرفیابی محضر امامان بعد از حضرت نیز شده و از آنان نیز بهرههای بسیار وافر بردهاند. و حتی در ایام امامت آنان درخشیدهاند. بعضی از این گروه عبارتند از: ابوحمزه ثمالی، ابان بن تغلب، قاسم بن محمد بن ابیبکر، طاووس بن کیسان، ابوخالد کابلی. ۱ - کسانی که به جامعیت شهرت داشتهاند مانند ابان تغلب که بنابر قول نجاشی و بعضی از علمای اهل سنت در همه فنون دانش از قرآن، فقه، حدیث، ادب و لغت بر دیگران برتر بوده است. ۲ - افرادی که به عنوان فقیه شهرت داشتهاند مانند سعید بن مسیب، قاسم بن محمد بن ابیبکر، عبدالله بن شبر. ۳ - افرادی که به عنوان مفسر و صاحب تفسیر مشهور بودهاند، مانند ابوحمزه ثمالی، حسین بن علی بن حسین (فرزند حضرت سجاد (علیهالسلام)) باید توجه داشت شهرت این افراد در یک رشته علمی به معنای بیبهره بودن از سایر رشتهها نیست، مثلا جناب ابوحمزه ثمالی در معارف و حدیث نیز از حضرت سجاد(علیهالسلام) بهرهها برده است. ولی همه کسانی که در مکتب امام چهارم تربیت شدهاند در زمینه فقه و احکام استفادههای سرشار بردهاند و خود حضرت به عنوان برجستهترین فقیه عصر خود شهرت عام داشتهاند. ۲۰.۲.۲.۱ - نکته مهمنکته بسیار مهم دیگر اینکه نباید تصور نمود هر فردی که اسم او در لیست راویان یا شاگردان حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) آمده لزوما فرد صالح و بدون گرایشهای انحرافی بوده است. چه بسا افرادی که به برکت بهرهمندی از نور معارف حضرت از کژی نجات یافتند و یا افرادی که به خاطر بیلیاقتی و ضعف نفس نتوانستند با وجود هم نزدیکی به این سرچشمه فروزان کمال و نور، بهره کافی برده و کژیهای خود را اصلاح کنند، نمونه این گروه محمد بن مسلم بن شهاب زهری است که با همه دستگیریهای حضرت سجاد (علیهالسلام) باز سر بر آستان امویان سایید و نقش یک آخوند درباری را بازی نمود و سرانجام هم بدون ولاء کامل اهل بیت از دنیا رفت. ۲۰.۲.۳ - معرفی شاگردان برجستهتاریخ به نقل فرازهای برجسته زندگی حواریون و اصحاب با وفای ائمه دین (علیهمصلواتالله) نورانی و مزین است. در میان اصحاب حضرت سجاد (علیهالسلام) نیز بزرگانی بودهاند که حقیقتا در صفحات تاریخ با خاطرات خود نور افشانی میکنند. در این میان میتوان از شخصیتهایی مانند سعید بن جبیر، ابوحمزه ثمالی، ابان بن تغلب، یحیی بن امطویل به عنوان نمونه یاد کرد. و در این میانه گزارشی از یکی دیگر از افراد مورد اعتماد حضرت سجاد (علیهالسلام) به نام ابااسحاق عمرو بن عبدالله سبیعی نیز وجود دارد که آن نیز قابل توجه است. ۲۰.۲.۳.۱ - سعید بن جبیرسعید بن جبیر از شیعیان خالص و با صلابت و اهل یقین نسبت به حضرت سجاد (علیهالسلام) بوده است که صلابت او در مسیر صحیح، منجر به شهادت او به دست پلید حجاج بن یوسف ثقفی گردید. ابنشهر آشوب (رحمةاللهعلیه) میگوید: او از تابعین (کسانی که اصحاب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را درک کردهاند) میباشد که در مکه سکونت داشته و به نام جهبذ العلماء (جهبذ: تمیز دهنده و دانا) نامیده شده و تمام قرآن را در دو رکعت نماز خود تلاوت مینموده است و چنین گفته شده که در روی زمین هیچکس یافت نمیشد مگر اینکه به علم او نیازمند بود. کشی نیز از قول فضل بن شاذان آورده است که او یکی از پنج نفری است که در ولایت و اعتقاد به حضرت سجاد (علیهالسلام) از پیشتازان بودهاند. از حضرت امام صادق (علیهالسلام) روایت شده است که فرمودند: سعید بن جبیر به امامت علی بن حسین (علیهالسلام) معتقد بود و آن حضرت از او تعریف و تمجید میفرمودند و چیزی جز اعتقاد صحیح او به ولایت سبب قتل او به دست حجاج نیست و او مستقیم بود و ذکر شده است. مسعودی جریان شهادت وی را چنین نقل کرده است: حجاج به او گفت: میخواهی تو را چگونه بکشم؟ او گفت: هرطور میخواهی بکش، ولی هر شکلی را انتخاب کنی من به همان نحو از تو در قیامت انتقام خواهم کشید. بعد حجاج دستور داد او را بیرون ببرند و بکشند. در همین حال سعید خندهای کرد! وقتی حجاج از علتش پرسید، گفت: به جرات احمقانه تو و حلم و بردباری خدا میخندم. جلادان حجاج او را به رو به زمین افکنده و میخواستند سر از بدنش جدا کنند که او شروع به اقرار به وحدانیت خداوند و نبوت پیامبر و کفر حجاج کرده و به خداوند عرضه داشت: خدایا پس از من حجاج را به هیچکس مسلط نکن و به او فرصت نده تا پس از من کسی را بکشد!! دعای این عالم عارف از شیعیان حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) بسرعت مستجاب شد. حجاج بیش از پانزده روز زنده نماند و به بیماری خوره مبتلا شد در حالی که تحت فشار شدید روانی بود و مرتب میگفت: سعید بن جبیر با من چکار دارد؟!!هر وقت میخواهم بخوابم گلوی مرا فشار میدهد. آری در این حال مرد. [۵۴۴]
مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۱۶۴.
۲۰.۲.۳.۲ - ابوحمزه ثمالیابوحمزه ثمالی که نام مبارکش قرین دعای ابوحمزه ثمالی بوده و برای همه شیعیان آشنا میباشد، یکی از ثابت قدمان و از اصحاب خاص حضرت سجاد (علیهالسلام) میباشد. جمیع بزرگان علماء رجال او را مورد اعتماد و ثقه دانستهاند. نجاشی نقل میکند که: او از اخیار اصحاب و افراد مورد اعتماد و معتمدین آنها در روایت و حدیث میباشد. و از امام صادق (علیهالسلام) روایت شده است که فرمود: ابوحمزه در زمان خودش مانند سلمان در زمان خودش بود. عامه نیز از او روایت میکنند و در سال ۱۵۰ وفات کرد و صاحب کتاب تفسیر القرآن بود. و رسالة الحقوق حضرت سجاد (علیهالسلام) نیز از طریق او روایت شده است. شیخ صدوق نیز فرموده است: ابوحمزه، ثابت بن دینار ثمالی، ثقه و عدل بود و چهار نفر از امامان شیعه را ملاقات کرده بود، علی بن حسین، محمد بن علی، جعفر بن محمد و موسی بن جعفر (علیهمالسلام) فضل بن شاذان نیز گفته است که از فرد ثقهای شنیده که امام رضا (علیهالسلام) فرمودهاند: ابوحمزه ثمالی در زمان خودش مانند لقمان (سلمان) در زمان خودش بوده است. کشی نیز از ابوبصیر نقل میکند که من وارد به حضرت صادق (علیهالسلام) شدم. حضرت فرمود: ابوحمزه ثمالی چه میکند؟ گفتم: در حالی او را ترک کردم که مریض بود. فرمود: هرگاه برگشتی سلام مرا به او برسان. و او را متوجه کن که در فلان ماه و فلان روز خواهد مرد. ابوبصیر میگوید: عرض کردم: سوگند به خداوند شما در مورد او انس و محبت داشتید و او شیعه شما بود. حضرت فرمود: راست میگویی آنچه که نزد ماست، خیر برای اوست. عرض کردم: آیا شیعیان ما با شما هستند؟ فرمود: البته ولی به شرط اینکه از خداوند بترسند و پیامبر او را مراقبت داشته و از گناهان بپرهیزند. هرگاه شیعهای چنان کند با ما در همان درجههای ما خواهد بود. ابوبصیر میگوید: ما همان سال برگشتیم و چیزی طول نکشید که ابوحمزه وفات نمود. به هر حال ابوحمزه ثمالی شخصیتی برجسته و ممتاز دارد و بر اساس روایتی حضرت صادق (علیهالسلام) به او فرمودند: من هرگاه تو را میبینم احساس آرامش میکنم. [۵۵۱]
ر. ک: ترابی، احمد، امام سجاد (علیهالسلام) جمال نیایشگران، ص۲۱۷.
ابوحمزه با حضرت سجاد (علیهالسلام) انس خاصی داشته و دعای شریف آن حضرت که طولانیترین دعای سحر ماه مبارک رمضان است، از طریق او روایت شده است و به همین علت به نام او نامگذاری شده است. ۲۰.۲.۳.۳ - ابان بن تغلبابان بن تغلب شخصیتی جامع و طراز اول از شیعیان حضرت سجاد (علیهالسلام) میباشد که به اتفاق علماء بزرگ رجال شیعه و سنی مورد وثاقت بوده و همه به اخبار او اعتماد داشتهاند. نجاشی میگوید او در اصحاب ما عظیمالمنزله است. حضرت علی بن حسین، امام باقر و امام صادق (علیهالسلام) را ملاقات کرده و از آنها روایت نقل میکند و نزد آنها دارای منزلت و قدمت بوده است. حضرت باقر (علیهالسلام) به او فرمودند: در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوی بده چرا که من دوست دارم در بین شیعیان خود مثل تو را ببینم. و هنگامی که خبر ارتحالش به امام صادق (علیهالسلام) رسید حضرت فرمود: سوگند به خدا مرگ ابان قلبم را به درد آورد!!! او از برجستگان و سرآمدان قاریان بود، همچنین فقیه و لغوی بود. ابان که خدای او را رحمت کند - در همه فنون از علوم، مقدم بود: در قرآن، در فقه و حدیث، در ادب و لغت و نحو. او دارای کتبی است، مانند: تفسیر غریب القرآن و کتاب الفضائل. برای ابان قرائت منحصر بفردی است که نزد قراء مشهور است. از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده که فرمود: ابان بن تغلب از من سی هزار حدیث روایت کرده است، پس آنها را از او روایت کنید. او در زمان حیات حضرت صادق (علیهالسلام) در سال ۱۴۱ وفات نمود. شیخ طوسی در مورد او نیز فرموده است: او ثقه است، جلیلالقدر و در بین اصحاب ما دارای منزلت عظیمی میباشد. او حضرت سجاد و باقر و صادق (علیهالسلام) را ملاقات نموده و از آنها روایت نقل میکند و نزد آن امامان دارای بهره و قدمت بوده است. مرحوم شیخ سپس همان احادیث حضرت باقر و صادق (علیهماالسلام) در مورد او را نقل میکند و مینویسد: او دارای اصل (که کتب اصلی حدیث شیعه است) میباشد. کشی نیز بعد از مدح و تمجید او از مسلم بن ابیحبه نقل میکند که گفت من نزد حضرت امام صادق و در خدمت ایشان بودم، چون خواستم از ایشان جدا شوم با حضرت وداع کرده و عرض کردم: دوست دارم چیزی به من هدیه نمائید تا زاد من باشد. حضرت فرمود: به خدمت ابان بن تغلب برو، چرا که او از من احادیث بیشماری شنیده است. پس آنچه او از من روایت کرد تو نیز از من روایت کن. از مجموع آنچه گذشت به دست میآید ابان بن تغلب از درخشانترین چهرههای علمی و فقهی شیعه است که در اوج وثاقت و امانت بوده و مقام علمی و امانت او از طرف ائمه هدی (علیهمالسّلام) مورد امضاء قرار گرفته است. و حضرات معصومین (علیهمالسلام) او را در انتقال معارف دین شایسته میدانستهاند. و تعداد زیادی از علمای اهل سنت، با اقرار به امامی بودن او، روایت او را مورد اعتماد دانسته و از او روایت میکنند، مانند: نسائی، حاکم، ابنسعد، ذهبی و... ۲۰.۲.۳.۴ - یحیی بن امطویلیحیی ابن امالطویل که فرزند دایه حضرت سجاد (علیهالسلام) میباشد، از شخصیتهای برجستهای است که به برکت ارتباط عاطفی و نزدیک با امام زینالعابدین (علیهالسلام) و استفاده از تربیتها و معارف حضرت، از صلابت و استقامت کمنظیری در دفاع از حق و حقیقت و مبارزه با حاکمیت فرهنگ طاغوت برخوردار گردیده است. این بزرگوار در تمام نصوصی که از حواریون و اصحاب خاص حضرت سجاد (علیهالسلام)یاد کرده است، وجود دارد و بزرگان علماء اهل رجال نیز از او به نیکی تمام یاد کردهاند. کشی از حضرت امام باقر (علیهالسلام) نقل میکند که فرمود: اما یحیی ابن امالطویل او جوانمردی خود را اظهار کرد و هرگاه در طریق پیاده راه میرفت، بوی خوشی (خلوق) را بر سر میگذاشت و کندر (سقز) میجوید و دامن پیراهن خود را بلند میکرد. حجاج او را دستگیر نمود و به او گفت باید اباتراب (حضرت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)) را لعنت کنی و امر کرد تا دست و پای او را قطع کنند و سپس او را کشت. باید توجه داشت این برخورد حجاج با این شیعه آزادمرد، از آنرو بود که در اوج حاکمیت نظام خبیث اموی، به صورت علنی و صریح با آموزههای پلید این حکومت و اساس باطل آن به مخالفت برمیخاست و بسیار رسا و گویا اعلام میکرد خط ما و شما دوتاست و ما به شما و معتقدات و عملکرد شما کافریم و شما را قبول نداریم. شیخ مفید از امام صادق (علیهالسلام) نقل میکند که حضرت فرمودند: یحیی بن امالطویل وارد مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میشد و میگفت: ما به شما کافر شدیم و بین ما و شما بغضاء و عداوت ظاهر شد. و شیخ کلینی نیز از سلیمان بن عبیدالله نقل میکند که او میگوید: یحیی بن امطویل را در کناسه (یکی از محلههای) کوفه مشاهده کردم که ایستاده بود و با رساترین صدای خود، ندا داد که: ای معشر اولیاء خدا! ما از آنچه شما میشنوید بیزار هستیم. هر کس به علی دشنام دهد پس لعنت خدا بر او باد و ما از آل مروان و آنچه از غیر خدا میپرستند، بیزار هستیم. سپس صدایش را پائین آورده و ادامه داد: هر کس اولیاء خدا را دشنام دهد پس با آنها ننشینید و مجالست نکنید. و هر کس در راه و روش ما تردید دارد از او کمک نخواهید و باب مراوده با او را باز نکنید و هر کس از برادران شما که کارش به جایی برسد که مجبور شود به خاطر نیاز به شما رو بیندازد بدانید که به او خیانت کردهاید. و سپس این آیه را تلاوت کرد که: ما برای ستمگران آتشی آماده کردهایم که سراپردههایش آنان را دربر میگیرد و اگر فریادرسی جویند، به آبی چون مس گداخته که چهرهها را بریان میکند، یاری میشوند. وه! چه بد شرابی و چه زشت جایگاهی است. آری، این عملکرد سرافرازانه و شجاعانه این حواری بزرگوار حضرت سجاد (علیهالسلام) بود و سرانجام به مقام عظمای شهادت در راه خدا به دست یک کارگزار پلید خونخوار نظام اموی (حجاج بن یوسف) نائل آمد. ۲۱ - ابعاد شخصیت حضرت سجادامام معصوم (علیهالسلام) از شخصیت جامع و ذات ابعادی برخوردار است که از نظر کمال، در اوج قله رفعت و تعالی قرار گرفته و از اینرو در سطح جامعه بشری از هر حیث صلاحیت اسوه بودن و مقتدا قرار گرفتن را واجد است. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) نیز به عنوان معصوم ششم و امام چهارم چنین بوده با بهرهمندی از یک شخصیت متعالی در همه ابعاد، سیمای منور امامت را زینتبخش میباشند. برای بررسی مقطع حضور حضرت سجاد (علیهالسلام) در مدینه تا هنگام وفات که عصر امامت ایشان را تشکیل میدهد، با توجه به اوضاع زمانه ایشان و دورنمایی که از برنامه بلندمدت حضرت ترسیم گردید، به بررسی ابعاد وجودی و جوانب مختلف شخصیت متعالی حضرت میپردازیم. در یک نگاه گذرا میتوان بعضی از ابعاد شخصیت آن حضرت را چنین شماره نمود: ۱- بعد فردی. ۲- بعد فرهنگی. ۳- بعد اجتماعی. ۴- بعد سیاسی. ۵- بعد اقتصادی. گرچه در وجود کامل و فوق کمال حضرت، این ابعاد همه با هم معنی پیدا میکند و هرگز به شکل دقیق، آنها از هم قابل تفکیک نمیباشند، ولی با ملاحظاتی شاید بتوان بر اساس اسناد و روایات موجود در تاریخ و کتب روایی، بحثهایی را پیرامون هر یک بهصورت مجزا ارائه داد. بدین امید که در پرتو این بررسی و آشنایی، توفیق استفاده و اقتدا به این امام همام که به حق زینالعابدین لقب گرفتهاند، شامل حال همگان گردد. ۲۲ - بعد فردی شخصیت امامدر بررسی بعد فردی شخصیت کامل حضرت سجاد (علیهالسلام) باید توجه داشت که کمالات بیپایان امام معصوم (علیهالسلام) در این بعد را نمیتوان استقصاء نمود چرا که امام مظهر اتم کمالات غیرمتناهی الهی است و او بحق خلیفة الله در روی زمین و در همه عوالم وجود میباشد. اما با توجه به آنچه در روایات و اسناد موجود است، میتوان به بعضی از سر فصلهای مهم در این قسمت دست یافت. در ارتباط با حضرت سجاد (علیهالسلام) تا آنجا که در بعضی از نصوص روایی اشاره رفته است، در بعد فردی کمالات بلندی برای آن حضرت نقل شده است که جدا قابل وجه بوده و در بخشهای متعددی از آن قابل الگوبرداری و اقتباس میباشد. این کمالات که تنها گوشهای از کمالات حضرت است عبارتند از: ۱- علم لایتناهی حضرت. ۲- توحید عینی حضرت و تسلیم در مقابل تقدیر الهی. ۳- درگیری با شیطان و درهم شکستن او. ۴- مراقبت دائمی از خود. ۵- زهد در دنیا و رغبت به آخرت. ۶- اهتمام به عبادات بهویژه نماز و حج. ۷- برخی از حالات شخصی و ویژگیهای فردی حضرت. لازم به ذکر است امام سجاد (علیهالسلام) بر اساس آنچه در گفتار و قضاوت امام صادق (علیهالسلام) منعکس شده است، شبیهترین اهل بیت به حضرت مولی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهالسلام) میباشند که با توجه به سر آمد بودن حضرت علی (علیهالسلام) در کمالات، جایگاه امام سجاد (علیهالسلام) نیز در این ارتباط روشن میگردد. ۲۲.۱ - علم لایتناهیامام سجاد (علیهالسلام) بمانند سایر معصومین (علیهمالسّلام) دارای علوم لایتناهی میباشند و به جمیع ما کان و ما یکون و ما هو کائن یعنی گذشته و حال و آینده آگاه بوده و بر همه عوالم هستی نیز احاطه وجودی و علمی دارند. در این ارتباط نقل شده است فردی بر حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) وارد شد، حضرت از او پرسیدند: تو کیستی؟ عرض کرد: من منجم هستم. حضرت فرمودند: پس تو پیشگو، طالعبین و فالگیر هم هستی!! آنگاه نگاهی معنیدار به او انداخته و فرمودند: آیا تو را به مردی راهنمایی کنم که از زمانی که تو وارد بر ما شدی در چهارده عالم (و در نقلی دیگر چهارده هزار عالم) سیر نمود که هر عالمی سه بار بزرگتر از دنیاست و این در حالی میباشد که ابدا از مکانش حرکتی نکرده است؟ آن شخص گفت: او کیست؟ حضرت فرمود: من. و اگر بخواهی تو را به آنچه خوردهای و به آنچه برای خود در خانه ذخیره نمودهای آگاه مینمایم. (سپس به او فرمودند: امروز پنیر خوردهای و در منزلت بیست دینار ذخیره نمودهای که سه دینار آن دارای وزن صحیح میباشد. آن مرد با شنیدن این مطالب، خدمت حضرت عرض کرد: من شهادت میدهم شما حجة عظمای حق و مثل اعلی و اساس و ریشه تقوی میباشید...) در زمینه سعه علم حضرت سجاد (علیهالسلام) میتوان به اطلاع آن حضرت از غیب، اطلاع بر سایر زبانها و لهجهها در بین انسانها و اطلاع از لغت حیوانات و احوال آنها به عنوان نمونه اشاره نمود. ۱۲.۶.۲ - اطلاع از غیبدر زمینه اطلاع حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) از غیب یعنی آنچه از مجاری ظاهری ادراک انسانها مخفی است و یا افرادی آن را مخفی نموده و دسترسی به آن به حسب ظاهر جز از طریق خود آنها امکان ندارد، موارد عدیدهای در روایات و اسناد تاریخی ذکر گردیده است که در این قسمت به چند نمونه از آن اشاره میشود. ۲۲.۱.۱.۱ - اطلاع از ما فیالضمیر کابلیاخبار از ما فی الضمیر ابوخالد کابلی و اطلاع از اسمی که مادرش برای او انتخاب نموده بود و هیچکس از آن اطلاع نداشت: ابوخالد کابلی میگوید: به نزد حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) آمدم تا از او سؤال کنم آیا سلاح رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نزد اوست؟ پس همینکه چشمش به من افتاد فرمود: ای اباخالد آیا میخواهی سلاح رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به تو نشان دهم؟ من عرض کردم: آری قسم به خدا، یابن رسول الله نیامدم نزد شما مگر اینکه از همین موضوع سؤال کنم و شما از آنچه در نفس من بود خبر دادید. حضرت فرمود: آری و سپس صندوقی بزرگ و زنبیلی را طلبید و یکی یکی آثار رسول خدا را بیرون میآورد و آنها را معرفی میکرد، من جمله انگشتر حضرت، زره، شمشیر ذوالفقار، عمامه، پرچم، چوبدستی، کفشهای حضرت و ردایی که روز جمعه آن را میپوشیدند و در آن خطبه نماز جمعه را برای اصحابشان میخواندند که و خلاصه اشیاء زیادی بیرون آورد و من گفتم: کافی است، خداوند من را فدای شما قرار دهد. چه اینکه در برخوردی دیگر، حضرت ابوخالد کابلی را به نام مخصوصی که مادرش او را به آن نامیده بود، یعنی کنکر نامیدند. ابوبصیر از امام باقر (علیهالسلام) در روایت بلندی نقل میکند: ... ابوخالد کابلی نزد حضرت سجاد (علیهالسلام) آمد و چون برای دخول اذن خواست، حضرت اذن دادند و او داخل شد. بعد حضرت فرمودند: مرحبا به تو ای کنکر تو که زیارتکننده ما نبودی!! چه شده است و در مورد ما چه چیزی بر تو آشکار شده است؟ او به سجده افتاد و بعد گفت: الحمد لله که خداوند امامم را به من شناساند... و بعد گفت: شما مرا به آن اسمی صدا زدید که مادرم هنگام تولد من، آن را بر من انتخاب کرد (و قسم به خدا تا به امروز هیچکس از مردم من را به آن صدا نزده بود.) [۵۶۷]
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۶، ص۴۵ - ۴۶، ح۴۷ و ۴۸، به نقل از رجال کشی و الخرائج و الجرائج.
۲۲.۱.۱.۲ - اطلاع از نامه حجاجاطلاع حضرت از نامهای که حجاج بن یوسف، به عبدالملک مروان نوشت و جوابی که او به آن دژخیم داد: روایت شده که حجاج بن یوسف به عبدالملک بن مروان نامهای نوشت که اگر میخواهی پادشاهیات ثابت بماند علی بن حسین (علیهالسلام) را بکش. در جواب، عبدالملک به او نوشت: مرا از خون بنیهاشم برحذر بدار و تو خود نیز آن خون را محترم بشمار. چرا که من خودم دیدم پس از اینکه آل ابوسفیان دست خود را به این خون آغشته نمودند چگونه خداوند ملک آنها را زایل نمود. بعد این نامه را به صورت سری به سوی حجاج فرستاد. ولی در همان ساعتی که او نامه را برای حجاج مینوشت، حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) برای او نوشتند: بر آنچه درباره خون بنیهاشم نوشتی مطلع شدم. خداوند در این موضوع از تو سپاسگزاری نموده و پادشاهی تو را تثبیت و عمرت را افزود. این نامه را حضرت با ثبت تاریخی که در آن تاریخ عبدالملک برای حجاج نامه نوشته بود، با غلامی به نزد عبدالملک فرستاد و چون غلام به حضور او رسیده و نامه را تسلیم کرد در تاریخ آن نگریست و متوجه شد که دقیقا برابر با تاریخ نامه خود اوست. و لذا در صدق حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) شک نکرد و در این رابطه بسیار خوشحال شد. بعد باری از دینار برای حضرت فرستاده و از او خواست تا آن را برای حوایج خود و اهل بیت و دوستدارانش مصرف نماید. و در نامه حضرت این نکته ذکر شده بود که: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در خواب نزد من آمد و از آنچه برای تو نوشتم مرا مطلع نمود. ۲۲.۱.۱.۳ - خبر از حکومت ابنعبدالعزیزاخبار به امارت و حکومت عمر بن عبدالعزیز در زمان جوانی او: عبدالله بن عطاء تمیمی میگوید: با حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در مسجد بودم که عمر بن عبدالعزیز در حالی که جوان بود و کفشی با دو بند نقرهفام پوشیده بود، از جلوی ما عبور کرد. حضرت به او نگاه کرده فرمودند: یا عبدالله بن عطا آیا این خوشگذران را میبینی؟ نخواهد مرد تا اینکه والی همه مردم شود. گفتم: این فاسق؟ فرمود: بلی. آری از این نمونهها در تاریخ زیاد وجود دارد اما به هر حال حضرت در حدیثی فرمودند: اگر این آیه شریفه قرآنی که میفرماید: «یمحو الله ما یشاء و یثبت و عندهام الکتاب؛» نبود هر آینه به آنچه تا روز قیامت واقع میشود، شما را خبر میدادم. ۲۲.۱.۱.۴ - اطلاع از عسلفضیل از امام صادق (علیهالسلام) نقل میکند که حضرت فرمودند: برای حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) عسلی آوردند و حضرت از آن تناول فرمود. بعد چنین فرمود: سوگند به خدا هر آینه من میدانم که این عسل از کجاست؟ و زمینش کجاست؟ و اینکه آن را از فلان قریه استحصال نموده و به دست آوردهاند. ۲۲.۱.۱.۵ - اطلاع از زمان ارتحالهنگامی که زمان ارتحال حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرا رسید حضرت فرمود: ای محمد امشب چه شبی است؟ ایشان گفت: شب فلان و فلان. فرمود: از این ماه چقدر گذشته است؟ گفت: فلان مقدار. حضرت فرمود: این همان شبی است که به من وعده داده شده است. بعد آبی برای وضو طلب نمود وقتی آب را آوردند فرمود: در این آب موشی افتاده است!! بعضی از افراد که آنجا بودند گفتند: ایشان هذیان میگوید (نستجیر بالله) حضرت فرمود: چراغی بیاورید. که آوردند و معلوم شد در آن موشی افتاده است. پس دستور داد آن آب را ریختند و آب دیگری آوردند و سپس وضو گرفت و نماز خواند و چون شب به پایان رسید از این عالم ارتحال فرمود.... ۲۲.۱.۱.۶ - پرتوی از علم غیب و قدرت تکوینیدر همین رابطه یعنی اطلاع حضرت به غیب و اخبار از آن، روایت زیبای دیگری وجود دارد که در ضمن نفوذ کلمه حضرت به افراد از جن را نیز دربر دارد و آن را میتوان تحت عنوان پرتوی از علم غیب حضرت سجاد (علیهالسلام) بیان کرد و. از آن استفاده برد. ابیصباح کنانی میگوید: از امام باقر (علیهالسلام) شنیدم که میفرمود: ابوخالد کابلی برههای از زمان را خدمتگزار حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) بود. سپس روزی از شدت اشتیاق خود نسبت به زیارت مادرش به حضرت شکایتی برد و از ایشان اذن خواست که از خدمت حضرت مرخص شده و به دیدار مادر برود. حضرت به او فرمود: ای کنکر فردا مردی از شام بر ما وارد میشود که دارای منزلت و مال و آبروست. او دختری دارد که جنزده شده (مساله جن زدگی از امور واقعی و تجربی است که نظر به ساختار وجودی اجنه و شرور بودن بعضی از آنها و صدها نمونه عینی از ایذاء این موجودات، برای انسان منصف جای هیچ شکی باقی نمیگذارد. در شرع اقدس نیز دستورات عدیدهای برای در امان بودن از آنها وارد شده است.) و به دنبال معالج و طبیبی میگردد که او را معالجه کند و حاضر است مال خود را برای آن صرف کند. پس هرگاه آمد تو اولین فرد از مردم باش که به نزد او میروی، بعد به او بگو، من دخترت را به ده هزار درهم معالجه میکنم، او نیز به قول تو اطمینان نموده و همین مقدار پول را به تو بذل خواهد نمود. چون فردا شد مرد شامی وارد شده و دخترش نیز همراه او بود و به دنبال معالج میگشت. ابوخالد به او گفت، من او را معالجه میکنم و هزینه آن ده هزار درهم است. اگر شما به این وفا کنید من نیز تعهد میکنم که این مرض هرگز به او برگشت ننماید. پدر آن دختر تعهد نمود. علی بن حسین (علیهالسلام) به ابوخالد فرمود که او به تو نیرنگ خواهد کرد. ابوخالد گفت من به او تعهد کردم. حضرت فرمود، برو و گوش چپ آن خانم را بگیر و بگو: ای خبیث علی بن حسین (علیهالسلام) به تو میگوید، از این خانم خارج شو و دیگر برنگرد. ابوخالد نیز همچنانکه حضرت فرموده بود عمل کرد و آن جن خارج شد و دختر از دیوانگی نجات یافت. بعد ابوخالد از آن مرد شامی پول را طلب نمود ولی او از پرداخت آن سرباز زد. ابوخالد به خدمت حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) برگشت و حضرت به او فرمود، مگر به تو نگفتم که او با تو حیله خواهد نمود؟ اما به زودی آن مرض به دختر برگشته پس مجدد به سراغ تو خواهد آمد. در این هنگام به او بگو، مرض به دختر برگشت چون تو به آنچه ضمانت نموده و تعهد کردی وفا نکردی. حال اگر ده هزار درهم به علی بن حسین (علیهالسلام) تحویل میدهی من به گونهای او را معالجه خواهم نمود که دیگر به او برنگردد. آن مرد این مبلغ را در دستان حضرت گذاشت و ابوخالد به نزد آن دختر رفته و گوش چپ او را گرفت و گفت، ای خبیث علی بن حسین (علیهالسلام) به تو میگوید از این دختر خارج شو و دیگر هرگز مگر از راه خیر به او متعرض نشو. و اگر برگردی تو را به آتش برافروخته خدائی، که به قلبها طلوع میکند، خواهم سوزانید. (فانک ان عدت احرقتک بنار الله الموقده التی تطلع علی الافئده) او خارج شد و دختر از جنون افاقه یافت و دیگر هم به آن مبتلی نشد. در این حال ابوخالد مال را از حضرت تحویل گرفت و حضرت به او اذن فرمود که به سوی مادرش رهسپار شده تا او را زیارت کند. او نیز حرکت کرد و با آن مال هزینه سفر خود را تامین نمود تا به مادرش وارد شد و او را دیدار کرد. ۲۲.۱.۲ - اطلاع بر زبانها و لهجههایکی از ویژگیهای منحصر به فرد ائمه هدی (علیهمالسّلام) که دارای مقام امامت برای هدایت همه انسانها و خلیفة الله در همه عوالم وجود میباشند، این است که هرکس با هر لغت و زبان و لهجهای سخن بگوید، کلام او را متوجه میشوند و خود نیز قادر به سخن گفتن به تمام لغتها و زبانها در صورت لزوم هستند. حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) بر اساس آنچه در اسناد روایی و تاریخی آمده است بر خط و لغت رومی اطلاع داشتهاند و سخن کسانی را که با این زبان سخن میگفتند، بخوبی ادراک میکردند: حلبی از امام صادق (علیهالسلام) شنید که حضرت میفرمودند: چون علی بن حسین (علیهالسلام) و سایر کسانی که با ایشان بودند را به نزد یزید بن معاویه آوردند، آنها را در خانهای قرار دادند. در آن موقع بعضی از آل رسول به دیگری گفتند، تنها علتی که برای آن ما را در این منزل قرار دادند، این است که آن خانه بر سر ما خراب شده و ما را بکشد. با شنیدن این سخن، پاسداران آنجا که رومی بودند با زبان رومی با هم چنین سخن گفتند: به اینها نگاه کنید، آنها میترسند که این خانه بر سرشان خراب شود ولی فردا از اینجا بیرون برده میشوند و همگی کشته خواهند شد. و علی بن حسین (علیهالسلام) فرمود: جز من هیچکس در بین ما نبود تا رومی (رطانه) را به خوبی بداند. (رطانه به معنای زبان رومی نزد اهل مدینه، مشهور است.) داود بن فرقد، میگوید: نزد امام صادق (علیهالسلام) از کشتهشدن حضرت امام حسین (علیهالسلام) و حمل شدن فرزندش به سوی شام ذکری به میان آمد. حضرت فرمود: چون حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) وارد زندان شدند، بعضی از افرادی که آنجا بودند به دیگری گفتند، چقدر بنیان این دیوار زیباست!! و بر روی آن دیوار به زبان رومی مطالبی نوشته شده بود و آن را علی بن حسین (علیهالسلام) خواند. در این حال رومیهای موجود در آنجا با هم به زبان رومی صحبت کردند و گفتند: در بین اینها کسی که به خون مقتول اولی باشد، جز این فرد وجود ندارد، و مقصودشان علی بن حسین (علیهالسلام) بود. ۲۲.۱.۳ - اطلاع از لغت حیواناتائمه اطهار (علیهمالسّلام) به عنوان وسایط فیض الهی برای جمیع موجودات نقش ولایت و راهبری عالم هستی را در بعد تکوین و تشریع به عهده دارند، در این ارتباط یکی از خصایص و کرامات آنان آشنایی بر همه لغات و لهجهها در عالم انسانی و بر همه اصوات و لغات در عالم حیوانات میباشد. علی بن حسین (علیهالسلام) نیز به لغات و اصوات حیوانات اطلاع داشته و در موارد متعددی با آنها صحبت نموده و مراد و کلام آنها را دانسته و شنیده و برای اصحابشان بازگو نمودهاند. در این زمینه نقل کلام و سخن گنجشکها، گوسفند و بچه آن، روباه، آهو و گرگ از حضرت سجاد (علیهالسلام) روایت شده است. ۲۲.۱.۳.۱ - سخن با گنجشکهاابوحمزه ثمالی میگوید: در منزل حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) با ایشان بودم و در آن منزل درختی بود. گنجشکهای زیادی روی آن درخت لانه داشته از اینرو به آنجا رفت و آمد نموده و جیک و جیک میکردند. حضرت به من فرمود: ای اباحمزه آیا میدانی یکی از اینها چه میگوید؟ عرض کردم: خیر. فرمود: او پروردگارش را تقدیس نموده و از او روزی امروزش را طلب کرد. بعد حضرت فرمود: ای اباحمزه به ما منطق پرندگان آموخته شده و از همه اشیاء به ما داده شده است. علمنا منطق الطیر و اوتینا من کل شیء. همچنین در روایتی دیگر همین جناب ابوحمزه میگوید: نزد حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) بودم و بر دیوار مقابل حضرت، گنجشکهایی بودند که سر و صدا میکردند. حضرت فرمود: ای اباحمزه آیا میدانی چه میگویند؟ هر آینه برای آنها زمانی است که در آن زمان غذای خود طلب میکنند و سؤال میکنند، ای اباحمزه قبل از طلوع شمس نخواب. من این را برای تو نمیپسندم و این عمل کراهت دارد. (یعنی در بین الطلوعین حتما بیدار باش) هر آینه خداوند ارزاق بندگان را در آن موقع تقسیم میفرماید و بر دستان ما آن را جاری میفرماید، (ان الله یقسم فی ذلک الوقت ارزاق العباد و علی ایدینا یجریها). ۲۲.۱.۳.۲ - سخن با گوسفندابیبصیر از مردی به نام عبدالعزیز نقل میکند که گفت: با علی بن حسین (علیهالسلام) به سوی مکه خارج شدم. از ابواء که یکی از قرای اطراف مدینه است گذشتیم. حضرت بر مرکب خود سوار بودند و من پیاده میرفتم. حضرت گلهای را مشاهده کردند و گوسفندی که از آن عقب افتاده بود. این گوسفند با صدای بسیار شدید و بلندی بع بع میکرد و به این طرف و آن طرف مینگریست. در عقب سر او برهای بود که او نیز بع بع میکرد و در پی گله در طلب آن بود. هرگاه این بره میایستاد آن گوسفند صدا میکرد و به دنبال آن، بره نیز بع بع مینمود. در این حال حضرت امام سجاد (علیهالسلام) فرمود: ای عبدالعزیز آیا میدانی این گوسفند چه گفت؟ عرض کردم: والله نمیدانم او چه گفت. فرمود: گفت به گله گوسفندان ملحق شو چرا که خواهرش در سال گذشته در همین موضع از گله عقب افتاده و گرگ او را خورده بود. ۲۲.۱.۳.۳ - سخنگفتن با آهوجابر از امام باقر (علیهالسلام) نقل میکند که فرمود: روزی حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در میان اصحابش بود که ماده آهویی (ظبیه) از صحرا به رو به حضرت آورد تا در مقابل ایشان ایستاد و صداهایی از خود تولید نمود. بعضی از آن افراد گفتند: یابن رسول الله، این ماده آهو چه میگوید؟ حضرت فرمود: او گمان دارد که فلان فرد از قریش نوزاد او را دیروز صید کرده و میگوید از دیروز تا به حال او را شیر نداده است. بعد حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فردی را به نزد آن شخص فرستاد که آن بچه آهو را به نزد من بفرست هنگامی که آن را آوردند چون مادرش او را دید، صدا کرد و با دستش به زمین زد. و سپس او را شیر داد!! بعد حضرت بچهاش را به او بخشید و به کلامش شبیه کلام او با سخن گفت و آن آهو با بچهاش رفتند. اصحاب پرسیدند: یابن رسول الله چه گفت؟ حضرت فرمود: از خدا برای شما طلب خیر کرد و از شما تشکر نمود. در روایت دیگری که حمران بن ایمن نقل میکند نیز شبیه این داستان آمده ولی در ذیل آن چنین آمده است که حضرت سؤال کردند: آیا میدانید آهو چه گفت؟ گفتند: خیر. فرمود: او میگوید: خداوند هر غائبی که دارید به شما برگرداند و علی بن حسین (علیهالسلام) را بیامرزد، همچنانکه بچه مرا به من برگرداند. در روایت دیگری در رابطه با آمدن آهو به حضور علی بن حسین (علیهالسلام) چنین آمده است که حضرت در سفر بودند، ظهر که مشغول ناهار شدند، آهویی نر (غزال) جلو آمده و حضرت او را به غذا دعوت کردند و فرمودند: تو در امنیت کامل هستی!!، آن آهو جلو آمد و بر سر سفره از همان غذا تناول کرد. در این هنگام یکی از همراهان حضرت سنگریزهای کوچک به پشت آن آهو زد و این عمل باعث شد که او بلند شده و فرار کند. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) با مشاهده این صحنه به آن فرد فرمودند آیا تعهد مرا پاس نداشتی و آن را شکستی؟ دیگر هرگز با تو کلمهای سخن نخواهم گفت!! لازم به ذکر است قطعا واقعهای که در این حدیث نقل شده غیر از حادثه روایت سابقه است، چرا که در احادیث قبل ظبیه یعنی آهوی ماده مطرح است و در این حدیث غزال که آهوی نر میباشد. چه اینکه در روایت دیگری چنین آمده است که امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: چون پدرم با جمعی از اهل بیت و اصحابش برای بازدید از بعضی از منازلشان از شهر خارج شدند، حضرت دستور داد سفره را برای غذا آماده سازند در این حال آهویی از صحرا جلو آمده و صدا کرد و سپس به پدرم نزدیک شد. حاضران گفتند: یابن رسول الله این آهو چه میگوید؟ حضرت فرمود: از اینکه سه روز است غذا نخورده شکایت دارد پس با او کار نداشته باشید تا او را برای غذا صدا کنم آنان قبول کردند و حضرت او را دعوت نمود و او شروع به غذا خوردن کرد. در این حال یکی از اصحاب دستش را بر پشت او گذاشت و او فرار نمود. پدرم فرمود: مگر به من تعهد نکردید به او دست نزنید؟ آن مرد سوگند خورد که این کار را تکرار نکند. مجدد پدرم با او صحبت کرد و گفت: برگرد که دیگر مشکلی برای تو نیست که آن آهو برگشت و غذا خورد تا سیر شد سپس صدا کرد و رفت، اصحاب پرسیدند: یابن رسول الله چه گفت؟ فرمود: برای شما دعا کرد و رفت. ۲۲.۱.۳.۴ - برخورد امام با گرگدر تاریخ آمده است که حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) باغی در خارج شهر داشتند و گهگاهی برای استفاده از آن، به آنجا میرفتند در یکی از این دفعات در خارج شهر در سر راه آن باغ، ناگهان با گرگی خشمناک که موهای بدن آن نیز ریخته بود، برخورد نمودند که راه را بر هر روندهای از هر دو سوی جاده بسته بود. حضرت به او نزدیک شدند و او زوزه کشید و صدا کرد، بعد به او گفتند: تو منصرف بشو و من ان شاء الله انجام خواهم داد. در این لحظه گرگ از جاده منصرف شد و رفت. به حضرت گفته شد، این گرگ چه کار داشت و مشکل او چه بود؟ حضرت فرمودند: او نزد من آمده بود و گفت: همسرم حامله است و اکنون موقع زایمان او شده است بسیار بر او این امر مشکل آمده، شما مرا و او را دریابید و برای او دعا کنید تا مشکلش برطرف گردد. و من نزد شما متعهد میشوم نه خودم و نه احدی از فرزندان و نسل من، هرگز متعرض شیعیان شما نشده و به آنها آسیبی وارد نسازیم. من هم به او گفتم که چنین خواهم کرد و لذا برایش دعا کردم. ۲۲.۲ - توحید عینی و تسلیم در مقابل تقدیرالهیامامان معصوم (علیهمصلواتالله) از نظر ادراک توحید و شهود یگانگی حضرت حق در همه ابعاد، سر آمد همه خلایق بوده و از اینرو در همه شئون زندگی کاملا در مقابل حضرت حق تسلیم و به همه آنچه او برای آنها تدبیر میکرده است راضی بودهاند. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) نیز در این زمینه در اوج قله توحید عینی بوده و در مقابل تقدیر حضرت الله، تسلیم محض بودهاند. امام باقر (علیهالسلام) میفرمایند: علی بن حسین (علیهالسلام) فرمودند یک مرتبه که بشدت مریض شده بودم، پدرم (علیهالسلام) به من فرمود: چه آرزویی داری؟ عرض کردم: پدر جان آرزو دارم از کسانی باشم که در مقابل آنچه خداوند برای من تدبیر فرموده است، پیشنهادی نداشته باشم.!! پدر به من فرمود: احسنت، تو مشابه و نظیر حضرت ابراهیم خلیل (علیهالسلام) گشتهای، زمانی که جبرئیل به ایشان گفت: آیا حاجت و نیازی داری؟ ایشان پاسخ داد: برای خدای خود پیشنهادی ندارم بلکه او مرا کفایت میکند و او بهترین وکیل است. (این قضیه مربوط به مساله انداختن حضرت ابراهیم در آتش است که در آن لحظات آخر جبرائیل چنین سخنی داشت و حضرت چنین پاسخ دادند و بعد هم آتش برای ایشان گلستان شد) البته این حالت بلند معنوی حضرت، مانع از این نمیباشد که اگر خواستهای داشته باشند آن را از خداوند متعال درخواست کنند، چه اینکه دعاها و مناجاتهای بیشمار حضرت سجاد (علیهالسلام) همه مشحون از درخواستهای گوناگون است که همه را به پیشگاه ذات مقدس ربوبی عرضه داشتهاند و از حضرت باری، حاجات خود را مسالت نمودهاند. در این رابطه آنچه مهم است ادراک این مطلب است که انسان در دعا نیز موحد باشد و صرفا از خداوند حاجت خود را بخواهد و دست نیاز به سوی غیر خدا دراز نکند و بر اساس این آیه قرآن که میفرماید: «و قال ربکم ادعونی استجب لکم؛ پروردگار شما فرمود فقط مرا بخوانید و من دعای شما را مستجاب میکنم و به شما جواب میدهم.» آری خداوند میفرماید: «فلیستجیبوا لی ولیؤمنوا بی لعلهم یرشدون؛ پس حتما از من طلب استجابت کنند و به من ایمان داشته باشند که چه بسا در پرتو آن به رشد نائل آیند.» در همین زمینه، نگرش توحیدی حضرت سجاد (علیهالسلام) در مشکلی که برای ایشان در برخورد با محمد بن حنفیه پیش آمده بود، قابل دقت است و به حق باید آن را تبلور توحید حضرت در امور اجتماعی دانست. ۲۲.۳ - درگیری با شیطان و درهم شکستن اوحضرت علی بن حسین (علیهالسلام) همانند سایر اولیاء الهی همه کمالات خود را مرهون خودسازی و مبارزه با شیطان درون و بیرون بودهاند، هم با هوای نفس بشدت مبارزه کرده و نفس خود را صد در صد مهار نموده و آن را تبدیل به نفس قدسی الهی کردهاند و هم شیطان را که مسئولیتی جز وسوسه و اغواء در قلوب بنیآدم ندارد سرکوب نموده و به شکل کامل سلطه و حضور او را در مجاری ادراکی خود از بین برده بودهاند. ابابصیر میگوید: امام باقر (علیهالسلام) برای من حدیث کردند که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرمودند: در خواب شیطان را دیدم او به من هجوم آورده حمله کرد، من نیز با او گلاویز شدم، سپس دستم را بلند کرده و بینی او را شکستم، آنگاه هنگامی که صبح کردم به لباسم نگریسته کان قطعات ریز خون را در آن یافتم. از آنجا که خواب معصوم (علیهالسلام) عین بیداری اوست که خودشان فرمودند: ان منامنا و یقظتنا واحدة (واحد). خواب و بیداری ما یکی است. بنابراین این خواب نمایانگر مبارزه جدی و عملی حضرت سجاد (علیهالسلام) با شیطان و پیروزی بر او میباشد. ۲۲.۴ - مراقبت دائمی از خودیکی از دستورات بسیار مهم اخلاق اسلامی که اساس و ریشه همه پیشرفتها و وسیله بسیار مؤثر وصول به کمالات معنوی است، تحت عنوان مراقبه شهرت یافته است. مراقبه به معنای مواظبت دائمی از خود در مقابل خداوند متعال است و اینکه انسان با شناخت کافی و صحیح از آنچه خداوند متعال از او طلب دارد، به صورت دائم به انجام آن با قصد اخلاص کوشا باشد. مراقبه گرچه دارای مراتب مهمی میباشد ولی جوهره همه آن مراتب، مواظبت بر انجام وظایف بندگی و توجه به حضور در محضر الهی است. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) با شناخت صحیح و الهی خود از مسیر تکامل انسان و عوامل موافق و مخالف در این مسیر، نهایت درجه مراقبه را در زندگی خود اعمال مینمودهاند. علاوه بر آنچه در مورد شخصیت جامع و کامل حضرت و برنامه فراگیر عبودیت و نمازها و روزهها و حجهای بسیار آن بزرگوار که در اسناد روایی گزارش شده، حدیث جالبی از آن حضرت روایت شده است که مضمون آن چنین است: به حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) گفته شد: یابن رسول الله چگونه ایام را میگذرانید؟ حضرت فرمود: من شب را به روز آوردم در حالی که از طرف هشت عامل مورد طلب میباشم: الله (تبارک و تعالی) از من فرائض و واجبات را طلب مینماید. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از من سنت و دستورات اسلامی را میطلبد. اهل و عیال روزی خود را از من درخواست دارد. نفس شهوت را از من میخواهد. و شیطان متوقع است از او تبعیت کنم. و دو ملک و فرشتهای که نگهبان من هستند، از من صدق عمل را انتظار دارند. و ملک الموت روح مرا از من میطلبد. و بالاخره این قبر است که از من جسدم را طلب دارد. پس من بین این خصال مطلوب هستم!!!. پر واضح است شخصیتی که این چنین خود را مطلوب این عوامل میداند، چگونه در انجام وظیفه کوشا بوده و مراقبه واقعی را نسبت به همه وظایف خود اعمال میفرماید. نکته بسیار مهم دیگر در ارتباط با شخصیت متعالی حضرت سجاد (علیهالسلام) مساله محاسبه دقیق عملکرد روزانه و هفتگی و ماهیانه و سالیانه و بهطور عمومی حسابرسی دقیق از اعمال و رفتار و نیات و انگیزههاست که به بهترین صورت از طرف آن امام همام انجام میگرفته است. ۲۲.۵ - زهد در دنیا و رغبت به آخرتدر بینش اسلامی دنیا مقدمه و مزرعه عالم آخرت است و لذا از هیچ ارزش اصیل و استقلالی برخوردار نیست. اولیاء الهی نیز هرگز دنیا را مقصد و مراد خود ندانسته، تمام علایق قلبی خود به آن را بریده و تنها به عنوان وسیله و ابزار اکتساب رضوان خداوندی و نیل به قرب و لقاء او به آن مینگریستهاند. این حقیقت متعالی در ادبیات قرآن و روایی به عنوان زهد مطرح شده است که همان عدم تعلق به دنیاست نه بهرهمند نبودن از آن. در عوض تمام توجه بندگان صالح حضرت حق به آخرت بوده که جهان بیپایان و دار جزا و منزل نهایی انسان است و آن را اصل میدانستهاند. حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) به مانند سایر معصومین (علیهمالسّلام) نمونه اعلای زاهد در دنیا و راغب در آخرت بودهاند. زراره آن شیعه بزرگوار و راوی برجسته و بزرگ نقل نموده است که: پرسشگری در میانه شب، چنین میگفت: کجایند زاهدان در دنیا و کجایند راغبین در آخرت؟، پس در این هنگام هاتفی از گوشه بقیع صدا برآورد: (و این در حالی بود که صدایش را میشنیدیم ولی شخص او را نمیدیدیم) آن فرد علی بن حسین (علیهالسلام) است. در همین ارتباط ابوحمزه ثمالی که یکی از برجستهترین شاگردان امام سجاد (علیهالسلام) بوده و دعای ابوحمزه ثمالی که بهترین و بلندترین دعای سحر در ماه رمضان است، توسط او از حضرت سجاد (علیهالسلام) روایت شده است میگوید: من نشنیدم احدی از مردم زاهدتر از حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) بوده باشد. مگر آنچه به من رسیده از امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و علی بن حسین (علیهالسلام) چنان بود که هرگاه تکلم میفرمود در زهد و موعظه، به گریه در میآورد و هر کس را که در محضر شریفش حضور داشت. [۶۲۶]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۲، ص۱۱.
به هر حال ابنشهر آشوب، در کتاب شریف المناقب میفرماید: بسیار کم کتابی در زمینه زهد و موعظه یافت میشود که در آن ذکر نشده باشد قال علی بن حسین (علیهالسلام) یا قال زینالعابدین (علیهالسلام) یعنی در تمام کتب در این زمینه از حضرت حدیث نقل شده است. ۲۲.۵.۱ - صحیفة الزهددر این قسمت بسیار مناسب است به آنچه تحت عنوان صحیفة الزهد از حضرت سجاد (علیهالسلام) روایت شده است اشاره داشته باشیم، و با دقت در آن به افق وسیعی که حضرت در این زمینه فراروی طالبان حقیقت میگشاید، آشنا شده و از رهنمودهای بلند این امام قدسیان و زاهدان بهرهمند گردیم. حضرت در این روایت شریف چنین میفرمایند: همانا نشانه زهد پیشگان در دنیا که به آخرت رغبت دارند این است که هر همدم و دوستی را رها کرده و هر همنشینی را که مراد و مقصودش غیر از آن چیزی است که اینها اراده کردهاند، ترک میکنند. آگاه باشید، همانا کسی که برای پاداش آخرت عمل میکند کسی است که نسبت به زرق و برق موقت و زودگذر دنیا بیاعتنا است. خود را برای مرگ آماده نموده، قبل از تمام شدن مهلت و فرا رسیدن آنچه هر انسانی ناچار از ملاقات آن است، سعی و تلاشش را مصروف عمل مینماید و پیش از آنکه هنگام ترس فرابرسد، ترسان است. به درستی که خدای عزوجل میفرماید: «حتی اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلی اعمل صالحا فیما ترکت؛ تا آنگاه که مرگ یکی از ایشان فرا رسد میگوید: پروردگارا مرا بازگردانید، شاید من در آنچه وانهادهام کار نیکی انجام دهم.» پس امروز هر یک از شما باید حتما خودش را به منزله کسی که به دنیا بازگشته است فرض کند، کسی که به خاطر تقصیرها و کوتاهیهایش در کار صالح و شایسته برای روز فقر و نیازش، پشیمان است. و بدانیدای بندگان خدا، تحقیقا هرکس که از هجوم شبانه دشمن میترسد، بستر را رها کرده و از خواب خودداری میکند و از ترس سلطان و فرمانروای اهل دنیا، دست از بخشی از خوردن و نوشیدن خود برمیدارد، پس چگونه است حال تو ای فرزند آدم، وای بر تو، از ترس عذاب غافلگیرانه سلطان رب العزه و گریبان گرفتن و مؤاخذه دردناک و ناگهانیش نسبت به اهل معصیت و گناه، با وجودی که مرگها شب و روز درب خانه انسانها را میزنند؟ پس این همان حمله ناگهانی و غافلگیرانهای است که نجات دهندهای از آن و پناهگاهی در برابر آن و گریزگاهی از آن وجود ندارد. پس ای مؤمنین، بترسید از خدا، از عذاب ناگهانی و حمله غافلگیرانهاش همانگونه که اهل تقوی میترسند. چرا که خدای متعال میفرماید: «ذلک لمن خاف مقامی و خاف وعید؛ این (پاداش) برای کسی است که از ایستادن در پیشگاه من بترسد و از تهدیدم بیم داشته باشد. پس از زرق و برق زندگی دنیا و فریبکاری و بدیهای آن برحذر باشید و دوری کنید و همواره زیان عاقبت تمایل به دنیا را، به یاد داشته باشید، چرا که زینت دنیا فتنه و آزمایش و محبت دنیا خطا و گناه است. و بدان - وای بر توای فرزند آدم - همانا سختشدن دل و لبریز شدن از غذا تا سر حد مرگ و مستی ناشی از سیری و غرور پادشاهی و حاکمیت از جمله چیزهایی است که انسان را از عمل غافل نموده و نسبت به آن کند میکند و موجب فراموشی یاد خدا و غفلت از نزدیکی مرگ میگردد تا جائی که انسان گرفتار به محبت دنیا گویا از مستی شراب به کلی فاسد و تباه شده است. بدان که انسان عاقل در مورد خدا، که از او میترسد و برای او عمل میکند، به شدت نفسش را تمرین داده و آن را به گرسنگی عادت میدهد تا به سیری اشتیاق پیدا نکند و اینگونه اسب (نفس) را برای مسابقه در میدان (زندگی) ورزیده و آماده میسازد. پسای بندگان خدا، از خدا بترسید آنگونه ترسیدنی که یک آرزومند پاداش الهی و یک فرد ترسناک از عقاب الهی دارند. پس تحقیقا خدای متعال هم راه عذر را بسته هم انذار نموده و هم تشویق کرده هم ترسانده است. اما شما نه به آنچه خداوند بدان تشویق نموده که همان پاداش ارزشمند باشد، اشتیاق نشان میدهید تا (به سبب آن شوق) عمل نیک انجام دهید و نه از آنچه خدا از آن ترسانده که همان عقاب شدید و عذاب دردناکش باشد، میترسید تا (بخاطر ترس از عذاب از انجام گناهان) خودداری کنید. و خداوند در کتابش شما را آگاه ساخته است که: «فمن یعمل من الصالحات و هو مؤمن فلا کفران لسعیه و انا له کاتبون؛ پس هر که کارهای شایسته انجام دهد و مؤمن باشد برای تلاش او ناسپاسی نخواهد بود و ماییم که به نفع او مینویسیم و ثبت میکنیم.» سپس برای شما در کتابش مثالها زده و به تعبیرات گوناگون آیات را بیان کرده تا از زیور و زرق و برق فریبنده و زودگذر زندگی دنیا بر حذر باشید، پس فرمود: «انما اموالکم و اولادکم فتنة و الله عنده اجر عظیم؛ اموال شما و فرزندانتان فقط و فقط (وسیله) آزمایشی هستند و خداست که نزد او پاداشی بزرگ است.» از اینرو تا آنجا که میتوانید تقوای خدا را پیشه کنید و (نسبت به اوامرش) شنوا و فرمانبردار باشید پس تقوای الهی پیشه کنید و از موعظههای پروردگار پند بگیرید و من جز این نمیدانم که بسیاری از شما هستند که پیامدهای گناهان، آنان را نابود ساخته اما از آن دوری نکردند و به دینشان خسارت وارد نموده، اما با آن گناهان به دشمنی برنخاستهاند. آیا ندای الهی را نمیشنوید که دنیا را معیوب شمرده و آن را حقیر و کوچک معرفی میکند، آنجا که میفرماید: «اعملوا انما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولاد کمثل غیث اعجب الکفار نباته ثم یهیج فتراه مصفرا ثم یکون حطاما و فی الآخرة عذاب شدید و مغفرة من الله و رضوان و ما الحیوة الدنیا الا متاع الغرور. سابقوا الی مغفرة من ربکم و جنة عرضها کعرض السماء و الارض اعدت للذین آمنوا بالله و رسله ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء و الله ذوالفضل العظیم؛ بدانید که زندگی دنیا در حقیقت بازی و سرگرمی و آرایش و فخرفروشی شما به یکدیگر و فزونطلبی در اموال و فرزندان است. همچون مثل بارانی که کشاورزان را به رستنی آن به شگفتی اندازد سپس خشک شود و آن را زرد میبینی، آنگاه خاشاک شود. و در آخرت عذابی سخت است و از جانب خدا آمرزش و خشنودی. و زندگانی دنیا جز کالای فریبنده نیست. به آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که پهنایش چون پهنای آسمان و زمین است سبقت جوئید که اینها برای کسانی که به خدا و پیامبرانش ایمان آوردهاند آماده شده است. این فضل خداست که به هرکس بخواهد آن را میدهد و خداوند صاحب فضل بزرگ است.» و نیز میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون. و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا پروا دارید. و هر کسی باید بنگرد که برای فردا، از پیش چه فرستاده است. و از خدا بترسید. در حقیقت خدا به آنچه میکنید، آگاه است. و چون کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند و او آنان را دچار خود فراموشی کرد. آنان همان نافرمانانند.» پس ای بندگان خدا، تقوای خدا را پیشه کنید و بیندیشید و بدانید که برای چه آفریده شدهاید. چرا که خداوند شما را بیهوده نیافریده و باطل و بیهدف رهایتان نساخته است. تحقیقا او خود را به شما شناسانده و پیامبرش را به سوی شما برانگیخته و کتابش را بر شما فرو فرستاده است که در آن کتاب حلال و حرام او و دلیلها و مثلهای او وجود دارد. پس تقوای الهی داشته باشید، که تحقیقا پروردگار شما بر شما احتجاج و استدلال نموده پس چنین فرموده است: «الم نجعل له عینین و لسانا و شفتین و هدیناه النجدین؛ آیا برای او دو چشم قرار ندادیم و زبانی و دو لب. و هر دو راه (خیر و شر) را به او نمایاندیم.» پس این حجت و دلیلی است بر شما. بنابراین تقوای الهی داشته باشید هر چقدر که میتوانید همانا نیروئی جز به یاری خدا، و توکل و تکیهای جز بر او نیست. و درود خداوند بر محمد پیامبرش و آل او باد. آری مواعظ و نصایح مستمر حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در طول حیات طیبه ایشان در تاریخ ثبت شده است. تا آنجا که بنابر نقل سعید بن مسیب حضرت هر هفته در روز جمعه در مسجد رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با یک خطبه بلند و نورانی مردم را موعظه کرده و به تقوی و زهد و خودسازی دعوت مینمودند. ۲۳ - عباداتهای حضرت سجاددر این بخش به عبادات به ویژه نماز و حج حضرت سجاد (علیهالسّلام) خواهیم پرداخت. ۲۳.۱ - مقدمهعبادت که همان اظهار بندگی و خاکساری مقابل حضرت حق متعال است، از نمودهای مختلفی بهرهمند است که یکی از آنها عبادتهای مصطلح مانند نماز و روزه و حج و... میباشد. اما عبادت به این مصادیق منحصر نبوده هر عمل صالحی که به قصد تقرب الیالله اتیان شود را شامل میشود. زندگانی معصومین (علیهمالسّلام) سرتاسر عبادت است و ایشان تمام کارهای خود را به رنگ بندگی خداوند رنگ آمیزی نمودهاند. بنابراین تمام افعال و حرکات معصومین عبادت است. معصومین (علیهمالسّلام) به تناسب ظروف خاص اجتماعی و مقدار فراغت خویش به عبادتهایی خاص نظیر نماز و روزه و ذکر و... اشتغال داشتهاند. ولی نباید از این نکته غفلت ورزید که آنان هرگز مانند انسانهای تک بعدی و ظاهراندیش، بندگی الله را در نماز و حج صرف منحصر ندانسته و از سایر عبادتها که عمدتا در قالب رفتارهای اجتماعی ظاهر میگردد، غافل نبودهاند. و این جامعیت را باید در بررسی سایر ابعاد زندگی این اسوههای کمال و سعادت پیجویی نمود. حال در بررسی زندگانی حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) به خاطر شرایط ویژه دوران آن امام بزرگوار، به این نکته واقف میشویم که آن حضرت آنچنان به عبادتهای اسلامی اهتمام داشتهاند که به حق به عنوان زینت عبادتکنندگان لقب یافتهاند. آری اهتمام فوقالعاده حضرت سجاد (علیهالسلام) به عبادتهایی نظیر نماز و حج یکی از نکات برجسته شخصیت متعالی حضرت در بعد فردی میباشد. در این زمینه باید اولا دورنمای این اهتمام را بررسی نمود و ثانیا به شکل تفصیلی جزئیات عبادتهای حضرت و کیفیت آن را مرور نمود. نکتهای که در زمینه عبادتهای امام سجاد (علیهالسلام) نباید مورد بیتوجهی قرار گیرد، این است که: حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) به وسیله سلوک شخصی در زمینه اهتمام شدید به عبادات اسلامی، در جامعهای که از معنویات و عبادات واقعی بیبهره گشته است، کانونی فروزان از توجه واقعی به حضرت حق ایجاد نموده و مشعلی پرنور فراروی مردم قرار داده بودند تا همگان به ایشان تاسی نموده و از آن همه غفلت و انحراف نجات یابند. و آیندگان نیز با شناخت از این زینت بخش عبادت و بندگی، راه خود را برای قرب حضرت حق، بدرستی باز یابند و به او در بندگی و نحوه آن اقتدا نمایند. ۲۳.۲ - عبادت حضرت در روایاتبرای تصویر دورنمایی از اهتمام شدید حضرت سجاد (علیهالسلام) به عبادات به سه روایت توجه نمائید. ۲۳.۲.۱ - روایت اولامام باقر (علیهالسلام) فرمودهاند: فاطمه، دختر علی بن ابیطالب هنگامی که آن تلاش طاقتفرسا و عبادت بیوقفه و اهتمام شدید به آن را در فرزند برادر خود، حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) مشاهده نمود، به نزد جابر بن عبدالله بن عمرو حرام انصاری آمده و گفت: ای مصاحب رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هر آینه ما بر شما حقوقی داریم و یکی از آنها این است که هرگاه مشاهده کردید که یکی از ما از شدت تلاش و مجاهده، خود را هلاک مینماید، خدا را به او یادآور شوید و او را به محافظت از جان خود و تداوم حیاتش دعوت کنید. حال این علی بن حسین (علیهالسلام) بازمانده پدرش حسین است که از کثرت عبادت، بینی ایشان آسیب دیده و شکافته شده و پیشانی و زانوها و دستهای او پینه بسته است. جابر بن عبدالله به درب منزل حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) آمد، پس از گفتگویی که بین او و حضرت باقر (علیهالسلام) واقع شد و پس از استیذان برای دخول، بر حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) داخل شده و حضرت را در محراب عبادتشان یافت در حالی که بدن آن بزرگوار به خاطر عبادت به شدت ضعیف شده بود. حضرت با دیدن او بلند شده و از حال او سؤال متعددی پرسیده و سپس او را در کنار خود به زمین نشاندند. در این حال جابر رو به حضرت کرده و عرض کرد: یابن رسول الله آیا اطلاع ندارید که خداوند بهشت را برای شما و محبین شما آفریده است و آتش دوزخ را برای کسی که شما را دشمن بدارد، خلق فرموده است؟ پس این همه تلاش که خودتان را به آن مکلف میفرمائید برای چیست؟ حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) به او فرمودند: ای مصاحب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آیا تو اطلاع نداری خداوند تمامی گناهان گذشته و آینده جد من رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بخشیده بود. (لیغفر الله لک ما تقدم من ذنبک و ما تاخر؛) (و البته پیامبر معصوم بوده و گناه مصطلح نداشته و منظور از ذنب در اینجا گناه از منظر دیگران و یا ترک اولی است.) اما در عین حال آن حضرت که پدر و مادرم فدایش باد، تلاش و عبادت را رها نکرد تا اینکه ساق پای حضرت منفتح شده و پاهایش ورم نمود. و هنگامی که به او گفته شد، آیا این چنین رفتار میکنید در حالی که خداوند تمامی گناهان شما را بخشیده است، فرمود: افلا اکون عبدا شکورا؟ آیا بندهای سپاسگزار نباشم. جابر چون به حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) نگریست که اینگونه سخنان نمیتواند حضرت را به مراعات اعتدال بیشتر وادار سازد، عرض کرد: ای فرزند رسول خدا لااقل برای بقاء جان خود فکری بنمائید، چرا که شما از خانوادهای هستید که بلاها از مردم به واسطه آنان دفع شده و دردها و ناراحتیها توسط آنان برطرف میشود و به وسیله آنها از آسمان طلب باران میگردد. حضرت به او فرمودند: ای جابر پیوسته به منهاج پدرانم (صلواتاللهعلیهم) اقتدا و تاسی خواهم کرد تا آنان را ملاقات نمایم. جابر به حاضران در آن مجلس رو نمود و گفت: قسم به خدا در اولاد انبیاء کسی به مانند علی بن حسین (علیهالسلام) یافت نمیشود مگر یوسف پسر یعقوب و قسم به خدا فرزندان علی بن حسین (علیهالسلام) از فرزندان یوسف افضلاند چرا که بعضی از آنان زمین را از عدل و داد پر خواهند نمود همچنانکه از ظلم و جور پر شده باشد. ۲۳.۲.۲ - روایت دومسعید بن کلثوم میگوید: نزد حضرت صادق (علیهالسلام) بودم که یادی از حضرت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) به میان آمد. حضرت پس از بیان پارهای از از حالات و افعال عبادی امیرالمؤمنین فرمودند: هیچکس از فرزندان ایشان شبیهتر به ایشان از حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) نبود. بعد فرمودند: روزی فرزندشان ابوجعفر محمد بن علی باقر (علیهالسلام) بر ایشان وارد شدند و دیدند پدر در زمینه عبادت به مرتبهای رسیده که احدی به آن نرسیده است. ایشان را در حالی یافت که از کثرت شب زندهداری رنگ سیمایشان به زردی گرائیده و از گریههای طولانی، چشمانشان آتش گرفته. جبهه حضرت تغییر کرده و بینی مبارکشان از سجدههای زیاد آسیب دیده و پاره شده است و از ایستادن در حال نماز، پاها و ساقهای ایشان متورم شده است. ابوجعفر فرمود: هنگامی که ایشان را به این حال دیدم، نتوانستم جلوی گریه خود را بگیرم و لذا از سر ترحم به حضرت نگریستم، حضرت در حال تفکر به سر میبرد. گریه من موجب شد که به من متوجه شود. بعد فرمود: ای پسرم بعضی از آن صحفی که در آنها عبادات علی بن ابیطالب (علیهالسلام) نوشته شده است را برایم بیاور. من آنها را آوردم و بعد از اینکه کمی از آن را مطالعه فرمود، با ناراحتی آنها را از دست خود رها کرد و آه بکشید فرمود: چه کسی بر عبادت علی بن ابیطالب (علیهالسلام) قدرت دارد؟!! ۲۳.۲.۳ - روایت سومامام صادق (علیهالسلام) فرمودند: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در عبادت بسیار شدید الاجتهاد بودند و زیاد تلاش مینمودند. روزشان روزه و شبشان را در حالت قیام برای نماز به سر میبردند. البته این رویه به جسم حضرت آسیب رسانید. من به ایشان گفتم: پدر جان این همه تلاش و جدیت تا به کجا؟ به من فرمود: به سوی خدایم محبت میورزم باشد که به جوار او نزدیک شده مرا به مقام قرب خود پیش برد. آری علاوه بر این حضرت بیست مرتبه با پای پیاده حج بجا آورد و فاصله مدینه تا مکه را بیست روز میپیمود. در این زمینه آنچه بسیار جالب به نظر میرسد برخورد عبدالملک بن مروان آن خلیفه مقتدر و زورگوی اموی، با حضرت سجاد (علیهالسلام) است که با مشاهده آثار عبادت در سیمای حضرت، لب به تعریف و تمجید حضرت گشود و سپس حضرت با برخوردی بینظیر، همه کمالات خود را از خدا دانسته دیدگاه خود را نسبت به عشق به عبادت الهی بیان میدارد. ۲۳.۳ - بررسی تفصیلی عبادات حضرتحضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در راستای انجام وظایف بندگی و هدایت امت که در شرایط خاص زمانی و مکانی آن مقطع از تاریخ به دوش مبارکشان آمده بود، به مساله عبادت و راز و نیاز با حضرت حق اهتمام ویژهای مبذول میداشتند تا از یک سو با ارتباط با مبدا آفرینش، جان پر عشق خود را آرامش بخشیده از مصدر همه خوبیها و کمالات، فیوضات لایتناهی دریافت دارند و از سوی دیگر الگوی زیبا و کامل از عشق سوزان یک بنده مخلص و پاکباز در مقابل خداوند متعال ارائه داده، جامعه شیعه و مسلمین را از این جهت تربیت نمایند و آنها را با معارف بلند اسلام علما و عملا آشنا سازند. از اینرو حضرت سجاد (علیهالسلام) عبادتهای زیادی در طول شبانهروز و ماه و سال انجام میدادند. آنچه از این عبادتها در تاریخ و روایات گزارش شده است عبارت است از: ۱- نمازهای حضرت. ۲- حجهای حضرت. ۳- سجدههای حضرت. ۴- دعاها و مناجاتهای حضرت. لازم به ذکر است همه کارهای معصوم (علیهالسلام) در قالب عبادت انجام میشود و قطعا عبادات امام سجاد (علیهالسلام) منحصر به آنچه در بالا ذکر شد نیست، ولی در این قسمت عبادات مخصوصی که بیشتر جنبه فردی در آن برجسته است، بیان میگردد. ۲۳.۴ - نمازهای حضرتحضرت زینالعابدین (علیهالسلام) علاقه شدیدی به نماز داشتهاند و با اهتمام خاصی این عبادت بزرگ اسلامی را به جا میآوردهاند. برای بررسی کیفیت انجام این عبادت و آشنا شدن با تفصیل این موضوع و جزئیات آن، باید موضوعات زیر را در خلال اسناد تاریخی و روایات اسلامی کاوش نمود: ۱- حضرت در آستانه نماز (انجام مقدمات نماز). ۲- حالات امام سجاد (علیهالسلام) به هنگام نماز. ۳- حضور قلب حضرت در نماز. ۴- لباس و مکان حضرت در موقع نماز. ۵- بعضی از مکانهای مورد علاقه حضرت برای نماز و دعا. ۶- کثرت نمازهای حضرت. ۷- خواندن مستمر نمازهای نافله بهویژه نماز شب. ۲۳.۴.۱ - انجام مقدمات نمازاولیاء الهی در پرتو معرفت عمیق و کاملی که از حضرت حق دارند و محضر اقدس او را با همه عظمتش بخوبی درک میکنند، به هنگام آماده شدن برای حضور رسمی در آن محضر قدسی، دچار تغییر حال شده آثار این تغییر در صورت و شمایل مبارکشان ظاهر میشود. امام سجاد (علیهالسلام) نیز موقع اقدام برای گرفتن وضو، رنگ رخسارشان زرد میشد و این علامت آمادگی برای قیام در محضر ربوبی به هنگام نماز بود. محمد بن حسین از عبدالله بن محمد قرشی نقل کرده است که ایشان گفت: هنگامی که علی بن حسین (علیهالسلام) وضو میگرفت، رنگش زرد میشد، اهل خانواده ایشان به حضرت عرض میکردند: چه چیزی شما را ترسانیده است؟ حضرت میفرمود: آیا میدانید برای چه کسی آماده میشوم تا در مقابلش به قیام بایستم؟. آری این رویه مستمر حضرت سجاد (علیهالسلام) بوده است که از شدت خضوع در برابر حق و احساس عظمت و بزرگی خالق یکتا، رنگ صورتشان تغییر میکرده است و آثار نگرانی در اندامشان ظاهر میشده است. باید توجه داشت که در فاصله بعد از وضو و قبل از دخول در نماز، همین حالت خوف و تغییر رنگ صورت حضرت ادامه داشته است. همچنین حضرت سجاد (علیهالسلام) در زمینه تهیه آب وضو و گرفتن وضو رویه خاصی داشتهاند که جدا قابل تامل میباشد. و نکته دیگر اینکه حضرت سجاد (علیهالسلام) پس از انجام وضو و در موقع دخول در نماز به خود عطر میزدند و خود را خوشبو مینمودند. ۲۳.۴.۱.۱ - وضو گرفتن و مسواکزدنامام سجاد (علیهالسلام) دوست نمیداشتند که هیچکس ایشان را در زمینه تهیه آب وضو کمک کند. خودشان شخصا آبی را که میخواستند از آن به عنوان آب وضو استفاده کنند، از چاه کشیده و قبل از اینکه بخوابند، روی آن را میپوشانیدند. سپس وقتی که در دل شب برای نماز شب از خواب بلند میشدند ابتدا مسواک نموده و بعد وضو گرفته و شروع به نماز میکردند.... ۲۳.۴.۱.۲ - استعمال عطرعبدالله بن حارث نقل نموده است که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) شیشهای از مشک داشتند که آن را در محل نماز خود گذاشته بودند. پس هرگاه وارد نماز میشدند از آن برگرفته با آن مسح مینمودند و خود را خوشبو میساختند. باید توجه داشت استعمال بوی خوش یکی از دستورات اکید اسلامی است و پیامبر اکرم و ائمه هدی (علیهمالسّلام) به آن علاقه وافری داشتهاند و بخصوص در موقع اقامه نماز، معطر ساختن خود به عطر، مستحب بوده و باعث افزونی ثواب نماز میشود. ۲۳.۴.۱.۳ - حال حضرت در فاصله بین وضو و نمازحضرت علی بن حسین (علیهالسلام) هرگاه از وضوی نماز فارغ میشدند، در فاصله مابین وضو و نمازشان، ایشان را لرزش فرا میگرفت و به مانند شخص تب داری که میلرزد، میلرزیدند. به ایشان گفته شد: این چه حالتی است که شما را عارض میشود؟ حضرت جواب فرمود: وای بر شما!! آیا میدانید برای چه کسی میایستم؟ و چه کسی را اراده دارم تا با او به مناجات برخیزم؟ ۲۳.۴.۲ - حالات حضرت به هنگام نمازاولیاء الهی در پرتو معرفت تام و کاملی که به ذات اقدس احدیت دارند و حقیقت نماز را که حضور در محضر ربوبی است، ادراک مینمایند، در حال اقامه نماز با استشعار واقعی ذل عبودیت خود در مقابل عز و جبروت حضرت الله دچار تغییر حال شده آثار این تغییر در بدن شریفشان ظاهر میشود. زرد شدن رنگ صورت و تغییر رنگ آن، اقشعرار پوست حالتی است مخصوص که هنگامی که خوف و ترس شدیدی بر انسان عارض شود، برای پوست بدن رخ میدهد، لرزیدن به مانند انسانی که تب کرده است و امثال آن نمونهای از این آثار است که در ظاهر قابل مشاهده میباشد. به علاوه مراعات کامل ادب عبودیت و درک حضور الهی و عدم توجه به غیر خداوند و مکالمه با خداوند به صورت مشافهه، همه بهرههای معنوی اولیاء حضرت حق از اقامه نماز است. امام سجاد (علیهالسلام) نیز در این زمینه، نمونه کامل و مثالزدنی میباشند که تمام این حالات معنوی از وجود اقدسشان در حال نماز، گزارش شده است. ۱- امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) هرگاه برای نماز حاضر میشدند پوستشان مقشعر میشد (حالتی که برای پوست در موقع ترس شدید حادث میشود) و رنگشان زرد شده و بسان شاخه و برگ درخت خرما میلرزید. ۲- امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: علی بن حسین (علیهالسلام) هرگاه به نماز میایستادند رنگ رخسارشان تغییر میکرد و قیامشان در نماز به مانند قیام عبد ذلیلی بود در مقابل پادشاهی جلیل. اعضای ایشان از خشیت خداوند عزوجل میلرزید و حضرت هر نمازی که میخواند به مانند کسی که میخواهد با نماز وداع نموده و دیگر هرگز موفق به نماز نمیشود، نماز میخواند. (چنین میدید و میپنداشت که بعد از این نماز دیگر هرگز نماز نخواهد خواند.) ۳- امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: پدرم امام باقر (علیهالسلام) میفرمودند: علی بن حسین (علیهالسلام) هرگاه به نماز میایستاد کان ساقه درختی بود که هیچ حرکتی نمیکرد مگر آنکه باد بخشی از آن را به حرکت در آورد. ۴- ابان بن تغلب میگوید: به امام صادق (علیهالسلام) عرض کردم: من حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) را دیدم که هرگاه به نماز میایستد رنگ مبارکش تغییر میکند. حضرت به من فرمود: قسم به خدا علی بن حسین میدانست که در مقابل چه کسی میایستد!!!. ۵- جابر بن یزید جعفی نیز از امام باقر (علیهالسلام) نقل میکند که فرمود: در هنگام نماز باد علی بن حسین (علیهالسلام) را تکان میداد به مانند اینکه باد سنبله را تکان دهد. ۲۳.۴.۳ - حضور قلبنماز برترین عبادت در مجموعه عبادات اسلامی است که به عنوان عمود و ستون خیمه دین معرفی شده است. نماز زیباترین مجموعهای است که حضرت حق برای ذکر خود در اختیار بندگان قرار داده که «اقم الصلوة لذکری؛» نماز معجون با برکت و کامل و نمونهای از تمام مراحل سیر الی الله و یاد حضرت حق میباشد که اگر انجام آن در درگاه حضرت ربوبی، قبول واقع شود، ماسوای آن از سایر اشکال عبودیت نیز قبول شده و الا بقیه اعمال همه رد خواهد شد: ان قبلت قبل سائر عمله و ان ردت رد علیه سائر عمله. و اول عبادتی است که در روز قیامت مورد سؤال قرار میگیرد. آری نماز خیر العمل یعنی بهترین کار در مجموعه اعمال صالح است که حی علی خیر العمل. (البته روح نماز و قبولی آن به ولایت اهل بیت (علیهمالسّلام) وابسته است و از اینرو برترین عمل ولایت نیز بیان شده است.) حال باید توجه داشت مغز و روح نماز همان حضور قلب در حال انجام این عمل شریف است. حضور قلب یعنی توجه به حضور در محضر ربوبی و غفلت از ماسوای او به هنگام انجام این عمل و درک واقعیت آنچه میخوانیم و مکالمه و معاشقه با حضرت الله و همین میزان قبول و معیار برای مقدار پذیرش این عمل میباشد. اولیاء الهی و حضرات معصومین (علیهمالسّلام) نمونههای کامل و بینظیری از حضور قلب را در نمازهای خود به نمایش گذاشتهاند که گزارش آن بهصورت مفصل در اسناد تاریخی آمده است. حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) نیز در حال نماز آنچنان مستغرق یاد حق و مشاهده جلال و جمال ربوبی میشدند که بهطور کلی از غیر خدا منصرف شده و ابدا به آنچه در اطراف و پیرامون ایشان میگذشت، متوجه نبودند. حمران بن اعین از امام باقر (علیهالسلام) نقل میکند که حضرت فرمود: روزی علی بن حسین (علیهالسلام) نماز میخواند. پس رداء از یکی از دوشهای حضرت ساقط گردید ولی حضرت آن را درست نکرده تا اینکه از نماز خود فارغ شد. یکی از اصحاب حضرت راجع به این موضوع از حضرت پرسید. حضرت پاسخ داد: وای بر تو!! آیا میدانی در مقابل چه کسی بودم؟ هر آینه از نماز بنده، قبول درگاه الهی نمیشود مگر آنچه را که در آن حال با قلبش به خداوند اقبال داشته باشد. آن مرد گفت: ما همه هلاک شدیم. حضرت فرمود: هرگز؛ خداوند عزوجل این مساله را با نوافل تتمیم مینماید. عین همین تعابیر و همین واقعه از زبان جناب ابوحمزه ثمالی نیز نقل شده است. همچنین در حالات حضرت در موقع نماز نقل شده است که هرگاه ایشان به نماز میایستاد به هیچ چیز غیر از نماز، مشغول نمیشد و هیچ چیزی نمیشنید چرا که به نماز اشتغال داشت. در این رابطه در کتاب کشف الغمه آمده است که فرزندی از حضرت سجاد (علیهالسلام) در چاه افتاد و اهل مدینه مشغول نجات او شدند. تا بالاخره او را از چاه بیرون آوردند. در این حال حضرت به نماز ایستاده و پیوسته در محرابشان بودند. بعد از فراغت از نماز موضوع را به اطلاع حضرت رساندند و ایشان فرمودند: ابدا متوجه نشدم!! من مشغول مناجات با رب عظیم بودم. ۲۳.۴.۳.۱ - دو واقعه جالب و عجیبآنچه در رابطه با حضور قلب بینظیر حضرت سجاد (علیهالسلام) در نماز قابل توجه است دو واقعه عجیب در این زمینه است که باید مورد دقت و تامل قرار گیرد. ۱- حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) به نماز ایستاده بودند، در اثناء نماز فرزندشان حضرت محمد (امام باقر (علیهالسلام)) در حالی که طفل بودند به راه افتاده و به کنار چاهی بسیار ژرف آمدند. این چاه در منزل حضرت در مدینه بود، آنگاه به داخل چاه سقوط نمودند. مادر ایشان که به ایشان نظاره میکرد، با دیدن این منظره فریاد کشید و بر سرزنان، به سمت چاه جلو آمد و در کنار آن مشغول فریادکشیدن و کمکخواستن شد. آن خانم میگفت: یابن رسول الله فرزند شما محمد در چاه افتاد و غرق شد. اما حضرت به هیچ وجه از نماز خود منصرف نمیشدند و این در حالی بود که صدای اضطراب بچهشان از قعر چاه به گوش حضرت میرسید. پس چون این مساله برای آن خانم مدتی مدید گذشت در حالی که به شدت بر فرزندش محزون بود، گفت: چقدر قلوب شما اهل بیت رسول الله قسی و سخت است!!! اما حضرت بر نماز خود اقبال داشته و از آن خارج نشدند مگر بعد از اتمام و اکمال آن. آنگاه به سوی آن خانم رو نموده و به سمت چاه آمدند و در کنار آن به روی زمین نشستند و دستشان را به قعر چاه دراز نمودند. و این در حالی بود که جز با طناب بلند نمیشد به قعر چاه دست یافت. پس فرزندشان حضرت محمد (علیهالسلام) را در حالی که زبان کودکانه گشوده و سخن میگفتند و میخندیدند، با دستشان از چاه بیرون آوردند و هرگز جسم و لباس ایشان به آب مرطوب نشده بود. حضرت سجاد (علیهالسلام) آنگاه رو به همسر خود نمودند و فرمودند: بگیر او را ای ضعیف الیقین به خداوند. آن خانم به خاطر سلامت فرزندشان شروع به خنده کرد و از سوی دیگر به خاطر آن سخنی که حضرت به او گفته بودند (یا ضعیفة الیقین) گریست. حضرت به او فرمودند: امروز ملامت و نکوهشی بر تو نیست، البته اگر میدانستی که من در مقابل جباری ایستاده بودم که اگر من رویم را از او میگرداندم او نیز رویش را از من میگرداند. چه کسی بعد از او میتواند شخص راحم و مهربانی را سراغ بگیرد؟ (در نسخه دیگری هم آمده است: آیا مهربانتر از او برای بندهاش چه کسی را سراغ داری؟) ۲- ابلیس به صورت یک افعی دارای ده سر و دندانهای بسیار تیز برای حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در حالی که مشغول نماز بودند، تجسم یافت و خودنمایی کرد و چشمان خود را برافروخته و سرخفام جلوهگر ساخت. آن ملعون از موضع سجده حضرت از دل زمین بر حضرت نمایان شد، بعد مدتی مدیدی در محراب حضرت مکث نمود ولی حضرت ابدا از او ترسیدند و برای لحظهای هم گوشه چشمشان را به سوی او نینداختند. با مشاهده این وضعیت، شیطان ناگهان به سر انگشتان حضرت هجوم آورده و با دندانهای جلوی خود، شروع به گاز گرفتن آن نمود، و از آتش درون خود بر آن میدمید و در تمام طول این مدت حضرت حتی گوشه چشمی هم به او نمیکردند و قدم خود را از جایش تکان نمیدادند، و هرگز شک و وهمی در نماز و قرائتشان به دل شریفشان عارض نمیگردید. ابلیس در این حال به سر میبرد که به ناگاه شهاب آتشینی از آسمان بر او هجوم آورد پس چون به او نزدیک شده و آن را احساس نمود فریاد برکشید و در صورت سیمای اولیه خود در آمده و در کنار حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) ایستاد. سپس گفت: ای علی تو سیدالعابدین هستی همچنانکه به آن نامیده شدهای و من ابلیسم. قسم به خدا عبادت تمامی انبیاء از پدر تو حضرت آدم تا خود تو را مشاهده نمودهام ولی هرگز به مانند تو و عبادت تو ندیدم!!! بعد هم حضرت را ترک کرد و پشت نمود و این در حالی بود که حضرت هنوز در نماز بود هرگز چیزی او را از کلامش مشغول نکرده بود تا اینکه نمازش را با تمامیت آن به پایان رسانید. در همین رابطه روایت دیگری نیز تحت عنوان لقب زینالعابدین نقل گردیده که قابل توجه است. ۲۳.۴.۴ - لباس و مکان حضرت در نمازامام صادق (علیهالسلام) میفرمایند: عادت حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) این بود که هنگامی که به نماز میایستاد پشم و غلیظترین لباس خود را میپوشید و هنگامی که نماز میخواند به موضع خشنی میرفت و در آن نماز میخواند و بر زمین سجده میکرد. روزی به سمت جبان که اسم کوهی است در اطراف مدینه آمد و سپس بر روی سنگ خشن و آتشینی (سوزاننده) ایستاد و بعد شروع به نماز خواندن نمود. حضرت زیاد میگریست آنگاه سرش را از سجده برداشت و کان صورت مبارکش از زیادی اشک، در آب فرورفته بود. آنچه ذکر شد مکان عمومی نماز حضرت سجاد (علیهالسلام) بود ولی حضرت به بعضی از مکانها برای نماز علاقه خاصی داشتند که در آن مکانها بخصوص به نماز میایستادند و با خداوند راز و نیاز میکردند. ۲۳.۴.۵ - مکانهای مورد علاقه برای نمازامام زینالعابدین (علیهالسلام) آنچنانکه از بعضی از روایات و اسناد تاریخی به دست میآید، برای نماز خواندن در بعضی از مکانها، ارزش خاصی قائل بودند. حتی حاضر بودند مسافت بسیار طولانی را طی نموده و خود را به آن مکان برسانند و در آنجا نماز خوانده و بلافاصله مراجعت بفرمایند. ۲۳.۴.۵.۱ - مسجد کوفه و مسجدالحرامیکی از این مکانها مسجد کوفه است و دیگری مسجدالحرام بخصوص حجر اسماعیل در زیر ناودان خانه خدا میباشد که بشدت مورد علاقه حضرت بوده است. ابوحمزه ثمالی نقل میکند که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) از مدینه صرفا به قصد مسجد کوفه حرکت کرده و یکسره به آنجا آمدند و چهار رکعت در آن مکان نماز خواندند و سپس برگشته و یکسره به سراغ مرکب خود رفتند و بر آن سوار شده و راه را گرفته و به سمت مدینه برگشتند. در رابطه با نماز خواندن و مناجات حضرت سجاد (علیهالسلام) در مسجد کوفه نیز خاطرهای وجود دارد که قابل توجه است. طاووس میگوید: مردی را در مسجد الحرام در زیر ناودان کعبه دیدم که نماز میخواند و دعا میکرد و در دعا گریه میکرد. پس وقتی که از نماز فارغ شد به سراغ او آمدم و معلوم شد که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) است. به ایشان عرض کردم: یابن رسول الله، شما را بر چنین حالی دیدم در حالی که شما سه ویژگی دارید که امیدوارم شما را از خوف ایمن سازد. اول: اینکه شما فرزند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هستید. دوم شفاعت جدتان هست و سوم: رحمت الهی. حضرت فرمود: ای طاوس اما اینکه من فرزند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هستم پس این مرا ایمن نمیسازد چرا که از خدا شنیدم که میفرمود: «فلا انساب بینهم یومئذ و لا یتسائلون؛ در روز قیامت نسبتها از بین میرود و سؤال نمیشوند.» اما شفاعت جدم، آن نیز من را ایمن نمیسازد چونکه خداوند میفرماید: «و لا یشفعون الا لمن ارتضی؛ شفاعت نمیکنند مگر برای کسی که او را بپسندند واز او راضی باشند.» و اما رحمت الهی، پس بدرستی که خداوند میفرماید: «انها لقریبة من المحسنین؛» (البته آیه این چنین است: ان رحمة الله قریب من المحسنین و اگر نقل راوی صحیح باشد، حضرت نقل به معنی فرمودهاند) یعنی: هر آینه رحمت خداوند به نیکوکاران نزدیک میباشد. و من نمیدانم که محسن و نیکوکار هستم یا نه. ۳- باز جناب طاوس نقل میکند که شبی داخل حجر اسماعیل شدم، در این حال حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) نیز وارد شده و مشغول نماز خواندن شدند، پس ماشاء الله نماز خواند و سپس سجده کرد، من گفتم: ایشان مردی صالح از اهل بیتی شایسته است، باید به دعای او گوش کنم، پس شنیدم که در سجدهاش میگفت: عبیدک بفنائک، مسکینک بفنائک، سائلک بفنائک، فقیرک بفنائک.... ۴- محمد بن ابیحمزه از پدرش نقل میکند که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) را در مقابل آستانه کعبه شریف در دل شب دیدم در حالی که نماز میخواند پس قیام را بسیار طول داد تا اینکه یک مرتبه بر پای راست خود تکیه میداد و یک بار بر پای چپ، و بعد هم شنیدم که میفرمود، در حالی که گریان بود: ای سید و مولای من! آیا مرا عذاب میکنی در حالی که حب تو در دل من میباشد؟!!! آری قسم به عزت تو که اگر چنین کنی بین من و گروهی که برای مدت طولانی آنها را برای تو دشمن میداشتم، جمع فرمودهای. ۲۳.۴.۵.۲ - نماز و مناجات حضرت در مسجد کوفهیوسف بن اسباط از پدرش نقل میکند که میگوید: من وارد مسجد کوفه شدم به ناگاه با جوانی برخورد کردم که مشغول مناجات با پروردگارش بود و در سجده میگفت: سجد وجهی متعفرا فی التراب لخالقی و حق له. یعنی: صورت من در حالی که در خاک مالیده شده است، برای خالقم سجده کرده و او حق دارد که برای او سجده کنم. من به سمت او رفتم و معلوم شد که او حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) میباشد. پس چون فجر طالع شد به کنار ایشان رفتم و به ایشان عرض کردم: یابن رسول الله، نفس خود را معذب نمودید و خداوند به آنچه شما را برتری داده، برتری داده است، حضرت گریه کرد و سپس روایت زیبایی از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برایم نقل کرد. ۲۳.۴.۵.۳ - نماز حضرت در راه مکهحماد بن حبیب کوفی میگوید: در راه مکه در منزلی به نام منزل زباله از قافله و کاروان عقب افتادم و علت این بود که گردبادی سهمگین و ظلمانی برخاست و قافله را از هم متفرق ساخت و من در آن بیابان و صحرا گم شدم. همچنان راه میرفتم تا به یک وادی و بیابانی منتهی شدم. چونکه شب فرا رسید به درختی خشک و عاری از برگ پناه بردم، همینکه سیاهی شب بالا آمد و با روشنایی روز مخلوط گردید جوانی را مشاهده کردم که جلو میآمد و بر قامت او لباسی ژولیده و سفید دیده میشد، اما از او رایحه مشک به مشام میآمد. پیش خود گفتم این ولیی از اولیاء خداست، هرگاه حرکت مرا احساس کند، میترسم روی برگردانده به جای دیگری رود و یا از بسیاری از کارهایی که میخواهد انجام دهد او را مانع شوم، پس تا آنجا که قدرت داشتم خود را مخفی نمودم. او به موضع من نزدیک شد و برای نماز آماده گردید، سپس به پا ایستاد و گفت: ای کسی که ملکوت و باطن همه اشیاء را به حیازت و تملیک خود درآوردهای و جبروت هر شیئی را مقهور خود قرار دادهای، در قلب من سرور اقبال به خود را وارد فرما و من را به جرگه مطیعین خویش بپیوند. سپس وارد نماز شد. در این حال چونکه او را مشاهده کردم دیدم همه اعضاء و جوارحش به آرامش گرائید و حرکاتش به سکون آمد. به جایگاهی که در آنجا برای نماز آماده شده بود رفتم، دیدم چشمهای با آب سفید جاری است، من نیز برای نماز مهیا شدم و پشت سر او ایستادم. در این حال من خود را در محرابی یافتم که کان در همان وقت ساخته شده بود. پس او را دیدم که به هر آیهای که در آن وعده و وعید الهی آمده بود، میرسید و تلاوت میکرد آن را با صدای گریه آلود و با لحنی حزین تکرار مینمود، تا اینکه سیاهی شب شکافته شد در این حال بپا ایستاد و میگفت: ای کسی که طلبکنندگان او را قصد نموده و در حالی که صاحب رشد و بینش بودند به او رسیدند و بیمناکان او را مقصود گرفتند و او را صاحب فضل و کرامت یافتند و عبادتکنندگان به سوی او پناه آوردند و او را صاحب نعمت و بخشش کسی که بدن خود را برای غیر تو به مشقت اندازد (و به غیر تو مشغول شود)، چه موقع به راحت و آرامش خواهد رسید؟ و کسی که با نیت خود، غیر تو را مقصد گیرد، چه موقع خوشحال و مسرور خواهد شد؟ خداوندا!! سیاهی شکسته شد و کام دل در خدمت تو بر نگرفتم و از حوضهای مناجات تو، آبی نیاشامیدم، بر محمد و آلش درود بفرست «و افعل بی اولی الامرین بک یا ارحم الراحمین» با من از دو کار آنچه را که به تو سزاوارتر است انجام بده، ای ارحم الراحمین. من ترسیدم این شخص بزرگوار از دست من رفته و اثر او بر من مخفی گردد و لذا به دامن او چسبیدم و به او عرض کردم: سوگند به کسی که سختی و آزردگی، تعب و خستگی را از تو زدوده است و به تو شدت اشتیاق به لذت ترس و رعب را بخشیده است، مرا مورد رحمت و در کنف عطوفت خود قرار ده. چرا که من گم شدهام و آرزوی من همان چیزی است که تو انجام میدهی و منیه من همان چیزی است که شما بدان نطق میفرمائی. او فرمود: اگر توکل تو صادقانه بود گم شده نبودی!! حال، مرا تبعیت کن و پشت سر من راه بپیما. پس چونکه به کنار درخت رسیدم دستم را گرفت و من این چنین تصور و تخیل کردم که زمین زیر قدم من میچرخد و کش پیدا میکند، در این حال همین که عمود صبح طالع شد به من فرمود: بر تو بشارت باد این مکه است!! من ضجه و ناله مردم را شنیدم و حاجیها را دیدم. گفتم: سوگند به کسی که در روز آزفه (روز نزدیک) و روز نیازمندی به او امید داری، تو کیستی؟ او به من فرمود: حال که سوگند خوردی من علی بن حسین علی بن ابیطالب (صلواتاللهعلیهم) هستم. ۲۳.۴.۵.۴ - هماهنگی عالم تکوین با حضرت در تسبیح خداسعید بن مسیب میگوید: هر ساله مردم پس از انجام مراسم حج از مکه خارج نمیشدند مگر اینکه حضرت علی ابن حسین (علیهالسلام) از شهر خارج شود. پس در یک سال حضرت خارج شد و من نیز با ایشان خارج شدم. حضرت در بعضی از منازل بین راه فرود آمد و دو رکعت نماز گزارد. در سجده آن نماز، امام تسبیح حضرت حق میگفت و تمامی درختان و سنگهای موجود، با حضرت شروع به تسبیح نمودند. من از مشاهده این منظره وحشتناک شدم. حضرت سرش را بلند نمود و فرمود: ای سعید آیا ترسیدی؟ عرض کردم: بلی یابن رسول الله، فرمود: این تسبیح اعظم است. و در تعبیر دیگری سعید بن مسیب میگوید: روزی حضرت را در حال سجده در کنار اثاثیه سفر یافتم، پس قسم به کسی که جان سعید در دست اوست، هر آینه دیدم درخت را و سنگها و جهاز شتر را که به مانند کلام او را تکرار میکردند و همان کلام او را به او بر میگردانیدند.ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۲۷۹. باید توجه داشت قرآن برای حضرت داود (علیهالسلام) نیز این حالت را ذکر فرموده است که چون تسبیح حضرت حق میگفت کوهها و پرندگان با او همنوا میشدند. «و سخرنا مع داود الجبال یسبحن و الطیر و کنا فاعلین؛» و لقد آتینا داود منا فضلا یا جبال اوبی معه و الطیر؛» ۲۳.۴.۶ - کثرت نمازهای حضرتامام سجاد (علیهالسلام) به مانند حضرت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) به کثرت نماز شهرت دارند و این عبادت و نماز فراوان و زیاد ایشان، آثار خود را در جسم شریفشان به جای گذاشته بودند، از جمله ما بین دو چشم ایشان و پیشانی مبارکشان برآمده و پینه کرده بود و به علت زیادی آن مجبور بودند مرتب آن را کوتاه کنند و لذا حضرت به ذوالثفنات مشهور شده بودند و ثفنه همان پینه و برجستگی که زیر شکم شتر، به خاطر نشستن ایجاد میشود. ۱- حمران بن اعین از امام محمدباقر (علیهالسلام) نقل میکند که حضرت فرمودند: عادت و رویه حضرت علی بن حسین این بود که هزار رکعت نماز در شبانهروز اقامه میفرمودند و همچنانکه حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) انجام میدادند، برای حضرت پانصد نخله خرما بود و حضرت در نزد هر درخت دو رکعت نماز میخواندند. عین این روایت را جناب جابر جعفی از امام باقر (علیهالسلام) نقل کرده است. ۲- عبدالعزیز ابن ابیحازم میگوید از ابیحازم شنیدم که میگفت: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در شبانهروز هزار رکعت نماز میخواند تا اینکه در جبهه و پیشانی و سایر مواضع سجده حضرت چیزی به مانند پینه بر زیر شکم شتر، بیرون آمد. ۳- عبدالله پسر حضرت سجاد (علیهالسلام) نیز میگوید: پدرم در شب آنقدر نماز میخواند تا اینکه از شدت خستگی بسان کودکان کشان کشان خود را به بستر خود میکشانید!!! ۲۳.۴.۷ - خواندن مستمر نمازهای نافلهحضرت سجاد (علیهالسلام) قبل از خوابیدن خود شخصا از چاه آب کشیده و مقداری از آن را برای وضوی خود کنار میگذاشتند و روی آن را میپوشانیدند تا نه آلوده شده و نه بعضی از حیوانات در آن بیفتند، سپس وقتی برای نماز شب در دل شب از خواب برمیخاستند، ابتدا مسواک میزدند و سپس وضو گرفته و مشغول نماز میشدند. عادت حضرت این بود که آنچه از نافله روز از حضرت فوت شده بود، آن را در شب قضا میکردند. (نافله روز همان نمازهای مستحبی است که قبل یا بعد از نمازهای واجب خوانده میشود، مثل نافله صبح که دو رکعت است و قبل از نماز صبح خوانده میشود. نافله ظهر که هشت رکعت است و در قالب چهار دو رکعتی قبل از نماز ظهر و نافله عصر نیز هشت رکعت است که به همین ترتیب قبل از نماز عصر خوانده میشود). حضرت میفرمود: ای پسرم این عمل بر شما واجب نیست و لکن من دوست دارم هر کدام از شما که خودش را بر کار خیری عادت میدهد، بر آن مداومت داشته باشد. و حضرت همیشه نماز شب را به جا میآوردند و هرگز آن را چه در سفر یا در حضر ترک نمیکردند. ۲۳.۵ - حجهای حضرتیکی دیگر از عبادتهایی که به شدت مورد علاقه حضرت سجاد (علیهالسلام) بوده و در طول حیات خود بارها بدان اقدام کردهاند، تشرف به خانه خدا و انجام مناسک حج میباشد. برای بررسی این موضوع میتوان در زمینههای زیر بحث را ارائه نمود. ۱- تشرف به حج حضرت در حال کودکی. ۲- حضرت سجاد (علیهالسلام) و حج با پای پیاده. ۳- تبعیت مردم از حضرت در شروع و پایان حج. ۴- حالت معنوی خاص حضرت به هنگام گفتن لبیک. ۵- انفاق حضرت در راه تشرف به حج. ۶- خدمت کردن حضرت به حجاج. ۷- تهیه پاکیزهترین ره توشه برای حج. ۸- تعداد حجهای حضرت. ۹- بعضی از حالات حضرت در حج. ۱۰- خاطراتی از سفر حج حضرت. ۱۱- اعتراض فردی به حضرت سجاد (علیهالسلام) در راه مکه در زمینه ترک جهاد و گزاردن حج و جواب حضرت. البته باید توجه داشت در زمینه تفصیل انجام مناسک حج از جانب حضرت سجاد (علیهالسلام)، روایات و اسناد فراوانی در دست نمیباشد. ۲۳.۵.۱ - حجگذاری در حال کودکیدر زمینه تشرف حضرت علی بن حسین به حج در حال کودکی دو روایت وجود دارد. ۲۳.۵.۱.۱ - روایت یکمابراهیم بن ادهم و فتح موصلی هر دو این قضیه را نقل کردهاند که: من در بیابان با کاروانی طی طریق میکردم. حاجتی برایم پیش آمد و کمی از کاروان فاصله گرفتم. در این حال با کودکی برخورد کردم که با پای پیاده راه میپیمود. با خود گفتم: سبحان الله، بیابانی پهناور و کودکی درحال پیادهروی!! پس به او نزدیک شدم و به او سلام نمودم. جواب سلامم را داد. آنگاه به او گفتم: به کجا رهسپاری؟ گفت: خانه پروردگارم را اراده کردهام. گفتم: حبیب من تو کوچکی و بر تو نه واجبی است نه مستحبی. او گفت: ای پیرمرد بزرگوار؛ آیا تا به حال ندیدهای افرادی که از من کوچکتر بودهاند و مردهاند؟! من گفتم: زاد و راحله تو کجاست؟ جواب داد: زاد و توشه من تقوای من است و مرکب سواری و راحلهام دو پای من و اراده و قصدم به سوی مولای خودم. گفتم: من چیزی از غذا و طعام با تو نمیبینم. گفت: ای شیخ آیا این عمل نیکوست که انسانی تو را به دعوتی بخواند آنگاه تو از خانهات طعامی را برداشته و با خود همراه ببری؟ گفتم: نه. گفت: کسی که مرا به خانه خود دعوت نموده است، همو مرا اطعام میکند و آب میآشاماند. گفتم: بر مرکب من سوار شو تا به مکه برسیم و حج را ادراک کنی. گفت: کوشش و تلاش از جانب من است و رساندن به عهده او. آیا قول خدای متعال را شنیدی که میفرماید: «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین؛ کسانی که در راه ما جهاد و تلاش کنند هر آینه آنها را به راههای خود هدایت میکنیم و حتما خداوند با نیکوکاران است.» در این گیر و دار بودیم که جوانی خوشمنظر در حالی که لباسهای سفید نیکویی پوشیده بود، رو به ما آورد و با آن کودک دست به گریبان هم فرو برده دیدهبوسی نمود و بر او سلام کرد. من رو به آن جوان کرده و گفتم: تو را به کسی که تو را نیکو آفریده، سوگند میدهم این کودک کیست؟ گفت: آیا او را نمیشناسی؟ این علی بن حسین بن علی بن ابیطالب است من جوان را رها کرده و به آن کودک رو آوردم و پرسیدم: شما را به پدرانمان میخوانم، این جوان کیست؟ گفت: او را نمیشناسی؟ این برادرم خضر است که هر روز به سراغ ما میآید و بر ما سلام میکند. عرض کردم: شما را به حق پدرانتان سوگند میدهم که مرا آگاه سازی از این بیابانهای بیآب و علف و صحراهای سوزان چگونه بدون زاد و توشه عبور میکنی؟ حضرت فرمود: نه، من با زاد و توشه عبور میکنم!! زاد و توشه من چهار چیز است. عرض کردم: کدام است؟ فرمود: همه دنیا را یکسره و بکلی میبینم که مملکت خداوند است، اما همه خلق را میبینم که بندگان، کنیزان و عیال اویند، اسباب و روزیها را نیز به دست خداوند میبینم و قضاء الهی را در تمام زمین خداوند نافذ و جاری میبینم. من گفتم: یا زینالعابدین زاد و توشه شما چه نیکو زاد و توشهای است و شما با آن صحراهای آخرت را در مینوردید چه رسد به صحراهای دنیا؟ در زمینه تشرف حضرت خضر به محضر علی بن حسین (علیهالسلام) داستان دیگری نیز وجود دارد. = ۲۳.۲.۲ - روایت دوم=عبدالله بن مبارک میگوید: در بعضی از سالها به سمت مکه قصد حج نمودم و در حالی که در کنار حجاج در حال حرکت بودم، کودکی هفت یا هشت ساله را مشاهده کردم. او در گوشهای بدون زاد و راحله، مشغول حرکت بود. من به نزدش رفته بر او سلام کردم و گفتم: با چه کسی بیابان را طی کردی؟ گفت: با شخص نیکوکار (قلت له مع من قطعت البر؟ قال: مع البار). پس در چشمان من او بزرگ آمد و لذا عرض کردم: پسر جانم زاد و توشه و مرکب سواری شما کجاست؟ فرمود: زاد من، تقوای من است و راحله و مرکب سواریم دو پای من، مولایم را نیز قصد کردهام. با شنیدن این سخنان شخصیت او در نفس من بسیار بزرگ جلوه کرد و لذا گفتم: پسرم از کدام فامیل هستید؟ فرمود: از دودمان ابوطالب. گفتم: بیشتر توضیح دهید. فرمود: هاشمی هستم و باز که بیشتر توضیح خواستم. فرمود: علوی و فاطمی میباشم. گفتم: ای سید و آقای من آیا تاکنون شعری سرودهاید؟ فرمود: بلی گفتم: چند سطری از شعرت را برایم بخوان. حضرت این چنین سرود: لنحن علی الحوض رواده •••• نزود نسقی وراده ما فاز من فاز الا بنا •••• و ما خاب من حبنا زاده و من سرنا نال منا السرور •••• و من ساء ناساء میلاده و من کان غاصبنا حقنا •••• فیوم القیامة میعاده - هر آینه ما پیش تازان ورود بر حوض کوثر هستیم و واردشوندگان بر آن را پشتیبانی نموده و آب میآشامانیم. - هیچکس به فوز رستگاری نرسید جز از طریق ما و هر کسی که حب و محبت ما، زاد و توشه او بود، ضرر نکرده و محروم نماند. - هرکس ما را مسرور کند از طریق ما به او سرور و خوشحالی خواهد رسید و هر کسی به ما بدی کند میلاد و مولد او بد میباشد. - و هرکس حق ما را غصب کند، پس روز قیامت میعاد او خواهد بود. سپس از چشمان من غائب شد تا اینکه به مکه رسیدیم و حج خود را به جا آورده و برگشتیم. به ابطح (که اسم وادی است) رسیدم. در آنجا حلقهای دایره شکل دیدم، نزدیک رفته و بر آنها مشرف شدم تا ببینم چه کسی آنجاست. در این حال همان کودک که مصاحب و رفیق من شده بود را دیدم، از اسم او که سؤال کردم، گفتند: او زینالعابدین (علیهالسلام) است. ۲۳.۵.۲ - تشرف حضرت خضر به محضر حضرتابوحمزه ثمالی و منذر ثوری از حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) نقل میکنند که فرمود: خارج شدم تا اینکه به این دیوار رسیدم و بر آن تکیه دادم. در این لحظه مردی را دیدم که لباس سفید پوشیده بود و مستقیما به صورت من نگاه میکرد. بعد گفت: ای علی بن حسین، چرا شما را عزادار و محزون میبینم؟ آیا حزن تو به خاطر دنیاست؟ پس رزق و روزی خدا برای نیکوکار و فاجر حاضر است. گفتم: حزن من بر این که تو میگویی نیست و رزق خداوند نیز برای این دو گروه است. گفت: پس بر آخرت است؟ پس آن وعدهای صادق است که پادشاهی مقتدر و قاهر در آن حکم خواهد کرد. براستی حزن شما برای چیست؟ گفتم: از فتنه ابنزبیر میترسم. حضرت فرمود: آن شخص خندید و بعد گفت: ای علی بن حسین آیا تا به حال هیچکس را دیدهای که بر خداوند توکل کند ولی او را کفایت نکند؟ گفتم: نه گفت: ای علی بن حسین آیا هیچکس را دیدهای که از خداوند بترسد ولی او را نجات ندهد؟ گفتم: نه پس گفت: ای علی بن حسین آیا تا به حال کسی را دیدهای که از خدا سؤال کند ولی به او ندهد؟ گفتم: نه. بعد نگاه کردم در آن هنگام هیچکس در جلوی من نبود. و آن شخص خضر (علیهالسلام) بوده است. ۲۳.۵.۳ - حجگذاری با پای پیادهحضرت سجاد (علیهالسلام) از اوان کودکی و نوجوانی خود تا آخر عمر بهصورت مکرر با پای پیاده به حج خانه خدا مشرف میشدند. در زمینه حج گزاردن حضرت با پای پیاده بهصورت کلی در کتاب الارشاد شیخ مفید آمده است: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) به صورت پیاده حج بجا آوردند، پس فاصله مدینه تا مکه را در خلال بیست روز پیمودند. و معتب از امام صادق (علیهالسلام) نیز نقل میکند که فرمودند: حضرت سجاد (علیهالسلام) با پای پیاده به حج رفت پس فاصله بین مدینه و مکه را در طی بیست روز سیر کرد. ۲۳.۵.۴ - تبعیت مردم از حضرت در شروع و پایان حجسعید بن مسیب میگوید: قراء (گروهی از قاریان مشهور قرآن در مدینه) برای رفتن به حج خانه خدا اقدام نمیکردند، مگر اینکه حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) برای حج اقدام کند. طبعا در انجام مناسک هم به تبع و در تابعیت حضرت حرکات خود را تنظیم مینمودند. چه اینکه همین سعید بن مسیب میگوید: مردم از مکه خارج نمیشدند تا اینکه حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) از مکه خارج شوند.... بنابراین نظر به احترام فوقالعادهای که مردم برای حضرت سجاد (علیهالسلام) قائل بودند در انجام اعمال عبادی حج، خود را تابع حضرت میدانستند و در شروع و پایان حج به حضرت اقتدا کرده و به تبعیت ایشان، اعمال را انجام میدادند. اما از نظر تعداد افرادی که به تبعیت از حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) از مدینه خارج میشدند و در طول مناسک حج به دنبال آن حضرت بودند، علی بن زید از نوادگان حضرت سجاد (علیهالسلام) در ضمن حدیثی نقل میکند که: قراء از مدینه به سوی مکه خارج نمیشدند مگر زمانی که علی بن حسین (علیهالسلام) خارج میشدند پس او خارج شد و ما نیز که هزار اسبسوار و مرکبسوار بودیم با او خارج شدیم.... ۲۳.۵.۵ - حالت معنوی به هنگام گفتن لبیکیکی از واجبات حج که با آن حج و یا عمره آغاز میگردد، پس از پوشیدن لباس مخصوص که دو تکه پارچه ندوخته و پاک و طاهر است، گفتن عبارت معنوی لبیک، اللهم لبیک، لا شریک لک لبیک، ان الحمد و النعمة لک و الملک لا شریک لک لبیک است. لبیک به معنای گوش به فرمان بودن و مطیع کامل بودن در مقابل فرمان است. لبیک به معنای پاسخ مثبت دادن در مقابل دعوت، با همه وجود است. آغاز شدن حج با این عبارت معنوی از راز و رمز ویژهای برخوردار است که برای دلسوختگان و عاشقان کوی دوست، شناخته شه است. از اینرو اولیاء خداوند به هنگام به زبان آوردن این عبارت، دچار حالات معنوی عجیبی میشوند که در سیره آنها بازگو گردیده است. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) نیز در موقع شروع حج دچار تغیر حال میشدند. در این زمینه آمده است: وقتی که حضرت لباس احرام میپوشید، رنگش از یاد خدا و جلال او تغییر میکرد و چنان در جذبه معنویت حق قرار میگرفت که از گفتن لبیک نیز ناتوان میآمد، همراهان حضرت با دیدن وضع معنوی وی، بشدت تحت تاثیر قرار گرفته و میپرسیدند: چرا لبیک نمیگویید؟ امام در پاسخ میفرمود: بیم آن دارم که لبیک بگویم ولی خداوند در جوابم ندا دهد: لا لبیک. و سفیان بن عیینه میگوید: علی بن حسین (علیهالسلام) محرم شد پس چونکه میخواست بگوید: لبیک اللهم لبیک آن را گفت ولی حالش دگرگون شد و غش کرد تا اینکه از مرکب خود به روی زمین افتاد. ۲۳.۵.۶ - انفاق در راه تشرف به حجسفیان میگوید: علی بن حسین (علیهالسلام) قصد حج نمودند، خواهرشان حضرت سکینه دختر امام حسین (علیهالسلام) هزار درهم برای حضرت فرستاد و آن را گروهی در خارج مدینه به نام حره، به حضرت تسلیم نمودند. پس چون حضرت سجاد (علیهالسلام) از مرکب خود پائین آمدند، تمام آن مبلغ را بین مساکین تقسیم نمودند. باید توجه داشت امام سجاد (علیهالسلام) در زمینه انفاق در راه حق تعالی، گوی سبقت را از همگان ربوده و حقا در این زمینه پیشتاز بودند. ۲۳.۵.۷ - خدمتکردن به حاجیانسعید بن مسیب میگوید: حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) برای حجاج، سویق (آردی نرم و لطیف مخلوط از آرد گندم و جو) شیرین و ترشمزه تهیه مینمود و با خود میآورد تا با آن، از آنها پذیرایی کند. ولی خود را از آن منع مینمود. همچنین در موقع سفر، خود را بهصورت ناشناس در مابین همسفران وارد مینمود و با آنان شرط میکرد که به آنان خدمت کند. این رویه حضرت بهصورت قطعی در سفرهای حج بوده که حضرت بدان عمل میکردند. دستور خدمت به میهمانان خداوند در سفر حج که بهصورت متعدد از طرف ائمه هدی (علیهمالسّلام) سفارش شده است، از جانب خود آن بزرگواران و از آن جمله حضرت سجاد (علیهالسلام) بدان عمل میشده است و برای دیگران نیز مایه درس بوده و باید مورد عمل قرار گیرد. ۲۳.۵.۸ - تهیه پاکیزهترین ره توشه برای حجامام صادق (علیهالسلام) فرمودند: عادت حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) این بود که هرگاه به سوی مکه برای حج و عمره مسافرت مینمود، پاکیزهترین رهتوشه و زاد از بادام و شکر و آرد نرمی که از گندم و جو درست شده بود (سویق) در دو نوع ترشمزه و شیرین برای خود فراهم مینمود. باید توجه داشت آنچه در این روایت از اهتمام حضرت سجاد (علیهالسلام) به تهیه بهترین ره توشه برای انجام مناسک حج ذکر گردید، با همراه نداشتن آذوقه توسط حضرت در بعضی از سفرهای حج خود که در کودکی انجام دادهاند، منافاتی ندارد و ممکن است تهیه آذوقه مربوط به یک سری سفرهای خاص باشد که در بزرگسالی حضرت انجام گرفته است. چه اینکه ممکن است بگوئیم حضرت این آذوقه را برای همسفران خود تهیه میفرمود و خود از آن چیزی تناول نمیکرد چنانکه در روایتی به آن اشاره شد. ۲۳.۵.۹ - تعداد حجهای حضرتدر زمینه تعداد حجهای حضرت سجاد (علیهالسلام) در طول حیات شریف حضرت آمار یکسان و دقیقی در روایات و سندهای تاریخی موجود نیست. در این زمینه آنچه روایت شده مربوط به توصیهای است که حضرت در ارتباط با شتری که بیست بار، یا بیست و دو بار و یا چهل بار با او به حج خانه خدا رفته بودند، فرمودند و اضافه کردند که من در طول این مدت و این سفرهای زیاد، حتی یک تازیانه هم به او نزدم. از اینجا بدست میآید که حداقل حضرت با این یک شتر بیست بار به حج خانه خدا مشرف شدهاند، اما در مورد سایر حجهای حضرت که یا با شترهای دیگر بوده و یا با پای پیاده انجام شده است که آنها نیز کم نبوده است، خبر صریحی در اختیار نداریم. امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) به فرزندشان محمد (علیهالسلام) هنگامی که وفات ایشان فرا رسید، فرمودند: من بر این ناقهام (شتر ماده) بیست حج بجای آوردم و حتی یک تازیانه هم به او نزدم، پس هنگامی که این ناقه مرد، او را دفن کن تا درندگان از گوشت او نخورند. زراره بن اعین نیز نقل کرده است که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) بیست حج را با ناقهای بجا آورد و یک تازیانه هم به او نزد. زراره میگوید که از امام باقر (علیهالسلام) شنیدم که میفرمود: برای حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) ناقهای بود که بیست و دو مرتبه با او به حج خانه خدا رفته بود و هرگز حتی یک تازیانه هم بر او نزده بود. در کتاب الاختصاص آمده است که حضرت با این ناقه چهل حج گزارده بودند. ۲۳.۵.۱۰ - بعضی از حالات حضرت در حجبرخی از حالات امام سجاد (علیهالسلام) در حج را ذکر خواهیم کرد. ۲۳.۵.۱۰.۱ - علاقه به نماز در حجر اسماعیلحضرت سجاد (علیهالسلام) به نماز خواندن در حجر اسماعیل در موقع تشرف به حج و دخول در مسجدالحرام بسیار علاقه داشتند. طاوس میگوید: شبی داخل در حجر اسماعیل شدم در این حال علی بن حسین (علیهالسلام) نیز وارد شده و مشغول نماز شدند، پس الی ما شاء الله نماز خوانده و سپس به سجده رفتند. با خود گفتم: مردی صالح از اهل بیتی شایسته، پس حتما باید به دعای او گوش بسپارم. آنگاه شنیدم که در سجده میگفت: عبیدک بفنائک، مسکینک بفنائک، فقیرک بفنائک، سائلک بفنائک. و من در هیچ مشکل و ناراحتی آن را نخواندم، مگر اینکه مشکلم حل شده و برایم فرج حاصل شد. ۲۳.۵.۱۰.۲ - مناجات در کنار پرده کعبهامام سجاد (علیهالسلام) در هنگام حج با در آویختن به پرده کعبه با خدای خود مناجات مینمودند. اصمعی میگوید: شبی مشغول طواف در اطراف خانه کعبه بودم، در آن حال جوانی دارای شمائل ظریف دیدم که از دو طرف گیسوان او ریخته بود و به پرده کعبه چنگ زده و میگفت: چشمها خوابیده و ستارگان و نجوم بالا آمده و علو یافته است. و تو پادشاه حی و قیوم میباشی، پادشاهان دربهای خود را بسته و نگهبانان بر آن گماردهاند اما درب تو برای سائلین باز میباشد. به سراغ تو آمدم تا به رحمت خود به من نگاه کنی ای ارحم الراحمین. و بعد اشعاری را تلاوت نمود بدین ترتیب: یا من یجیب دعا المضطر فی الظلم •••• یا کاشف الضر و البلوی مع السقم قد نام وفدک حول البیت قاطبة •••• و انت وحدک یا قیوم لم تنم ادعوک رب دعاء قد امرت به •••• فارحم بکائی بحق البیت و الحرم ان کان عفوک لا یرجوه ذو سرف •••• فمن یجود علی العاصین بالنعم -ای کسی که دعای انسان مضطر را در ظلمتهای شبانه، مستجاب مینمایی و کسی که ضرر و مصیبت و مرض را برطرف میفرمایی. - همه میهمانان و واردین بر تو در اطراف خانه تو به خواب رفتهاند و تنها تو ای قیوم نمیخوابی. - من ای پروردگارم تو را میخوانم، دعایی که تو بدان امر فرمودهای، پس بر گریه من به حق بیت و حرم، ترحم بفرما. - اگر عفو و بخشش تو را انسانهایی که اسراف نمودند، امید ندارند، پس چه کسی با نعمتهای فراوان بر گنهکاران بذل و بخشش نماید. اصمعی میگوید: پشت سر این جوان آمدم و متوجه شدم او زینالعابدین (علیهالسلام) است. ۲۳.۵.۱۰.۳ - مناجات در کنار کعبههمچنین طاوس الفقیه میگوید: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) را دیدم که از وقت عشاء تا سحر به دور خانه خدا طواف میکرد و عبادت مینمود. پس چونکه دیگر هیچکس را ندید با گوشه چشمش به سوی آسمان خیره شد و عرض کرد: خداوندا!!! ستارگان آسمانهای تو فرو شدند و چشمان بندگانت، به خواب رفتند ولی دربهای تو برای نیازمندان و سائلین باز است. به سراغ تو آمدهام تا مرا بیامرزی و به من رحمت آوری و سیمای جدم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در عرصههای قیامت به من بنمایانی. سپس گریست و گفت: به عزت و جلالت سوگند، با معصیتم قصد مخالفت تو را نداشتم و در هنگام معصیت، تو را معصیت ننمودم در حالی که دچار شک به تو باشم و یا به عذاب تو جاهل بوده و یا به عقوبتت متعرض باشم. و لکن نفسم مرا گول زده و بر این عمل، پرده آویزان تو بر من و عمل من، مرا کمک نمود. پس الآن از عذاب تو چه کسی مرا نجات مرحمت میفرماید؟! و اگر تو ریسمان خودت را از من قطع نمایی به ریسمان چه کسی چنگ زنم؟ پس وای از رسوایی بزرگ، در فردایی که در پیشگاه تو وقوف خواهم داشت، همان هنگامی که به سبکباران گفته خواهد شد: براحتی عبور کنید!! و به سنگینباران نیز گفته میشود: فرود آئید. آیا من با سبکباران عبور خواهم کرد و یا با سنگینباران به زیر کشیده خواهم شد؟ وای بر من هرچه عمرم طولانی میشود، گناهان و خطایایم بیشتر شده و توبه هم نمیکنم. آیا وقت آن نرسیده که از خدایم خجالت بکشم؟!! بعد هم باز گریست و این اشعار را سرود: اتحرقنی بالنار یا غایة المنی •••• فاین رجائی ثم این محبتی اتیت باعمال قباح زریة •••• و ما فی الوری خلق جنی کجنایتی - نهایت آرزوهای من؛ آیا مرا با آتش میسوزانی؟ پس امید من کجاست؟ و بعد محبت من کجاست؟ - اعمال قبیح و زشت کوچک و بزرگی که مستحق مؤاخذه و ملامت است را انجام دادهام و در همه جهان، کسی نیست که جنایتی مثل جنایت من انجام داده باشد.!! باز هم گریست و گفت: منزهی تو، معصیت میشوی کان اصلا دیده نمیشوی. و تو آنچنان حلم و صبر میورزی که کان اصلا معصیت نشدهای!! تو نسبت به مخلوقات خود با نعمتهای زیبا و انعامهای نیکو، آنچنان محبت میورزی که کان تو، به آنها نیاز داری! و تو ای سید و مولای من از آنها کاملا بینیاز میباشی. و بعد هم به حالت سجده خود را به روی زمین انداخت. طاوس میگوید: من به ایشان نزدیک شدم و سر مبارکش را برداشته و آن را به زانوی خود گذاشتم و گریستم تا اینکه اشکهای چشم من بر گونه حضرت جاری شد در این حال بلند شده و به روی زمین نشست و فرمود: کیست کسی که مرا از یاد خدایم مشغول داشت؟ گفتم: من طاوس هستم ای فرزند رسول خدا. این جزع و فزع برای چیست؟ بر ماست که به مانند این خود را ملزم کنیم. چرا که ما گنهکار و جنایتکار هستیم!! ولی شما پدرتان حسین بن علی و مادرتان فاطمه زهرا و جدتان رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. طاوس میگوید: حضرت به من توجه فرمود و گفت: هیهات، هیهات ای طاوس حدیث و یاد پدر و مادر و جدم را از من وا بگذار، خداوند بهشت را برای کسی که او را اطاعت کند و نیکو باشد آفریده است گرچه بندهای حبشی باشد و همو آتش را برای کسی که او را نافرمانی میکند، آفرید ولو او فرزندی از قریش باشد. آیا گفتار خداوند تعالی را نشنیدی: «فاذا نفخ فی الصور فلا انساب بینهم یومئذ و لا یتسائلون؛ پس هرگاه در صور دمیده شود و قیامت فرا رسد پس نسبها در آن روز بین مردم از بین خواهد رفت و سؤال نخواهند شد.» سوگند به خداوند در فردای قیامت هیچ چیز به تو نفع نخواهد رسانید مگر آنچه که از عمل صالح به عنوان پیشکش پیش فرستاده باشی. محمد بن ابیحمزه از پدرش نقل میکند که او گفت: علی بن حسین (علیهالسلام) را شبی در آستانه کعبه دیدم که نماز میخواند، پس قیام نماز را طول داد به گونهای که گاهی بر پای راست خود تکیه میکرد و گاهی بر پای چپ خود، آنگاه شنیدم که با صدای گریهآلود میگفت: ای سید و آقای من، آیا مرا در حالی که حب و محبت تو در دلم لانه کرده است عذاب میکنی؟!! سوگند به عزت تو اگر چنین کنی مرا با کسانی در یکجا جمع نمودهای که برای تو همیشه آنها را دشمن میداشتهام!! ۲۳.۵.۱۱ - خاطراتی از سفر حجاز حضرت سجاد (علیهالسلام) در زمینه سفر حج چه در بخش حرکت از مدینه تا مکه و چه در خود مکه مکرمه و خانه خدا، خاطرات زیادی در اسناد تاریخی و روایات اسلامی بازگو شده است. شیخ طوسی (رضواناللهتعالیعلیه) در الامالی خود آورده است که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) به عنوان حاجی به سوی مکه حرکت نمودند تا در بین راه مدینه و مکه به یک وادی و صحرایی رسیدند. ناگهان مردی که راهزن بوده و دزدی میکرد، راه را بر حضرت بست و به ایشان گفت: بیا پائین!! حضرت فرمودند: چه چیزی میخواهی؟ گفت: میخواهم تو را بکشم و آنچه را با خود داری از تو بگیرم!!! حضرت فرمودند: من حاضرم آنچه با خود دارم به دو قسمت کرده و یک قسمت را به تو بدهم و تو را هم حلال کنم. آن دزد گفت: نه، حضرت فرمود: پس اجازه بده برای من آن مقداری که بتوانم با آن خود را به مکه برسانم باقی بماند. آن را برای من بگذار. باز آن دزد امتناع کرد. حضرت فرمود: رب تو کجاست؟ گفت: خوابیده است!!! در این هنگام دو شیر مشاهده شدند که به حضور حضرت آمدند. سپس یکی از آنها سر آن دزد را گرفت و یکی هم دو پای او را و حضرت فرمود: آیا گمان نمودهای خدای تو خوابیده است و تو را نمیبیند. ۲۳.۵.۱۲ - اعتراض به جهاد و حج و جواب حضرتعباد بصری در راه مکه با حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) ملاقات کرد و گفت: ای علی بن حسین جهاد و سختی آن را ترک نمودهای و به حج و نرمی و راحتی آن اقبال کرده و رو آوردهای؟ و این در حالی است که خداوند متعال میفرماید: هر آینه خداوند از مؤمنین جانهایشان را و اموالشان را خریداری نمود تا برای آنان بهشت باشد. آنان در راه خداوند میجنگند پس میکشند و کشته میشوند. تا آنجا که میفرماید: و به مؤمنین بشارت بده. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در جواب او فرمودند، هرگاه ما افرادی را ببینیم که این صفات را واجد باشند، پس جهاد با آنها از حج افضل خواهد بود. . بر اساس این روایت حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) نگرش عمیق سیاسی خود را در ارتباط با جایگاه احکام دین الهی از قبیل جهاد و حج بیان نموده و اولویتها را مشخص میفرمایند. در واقع عملکرد عبادی حضرت در پرتو این بیان بلند آن بزرگوار تفسیر خاصی به خود میگیرد. از اینرو هرگز ارائه تصویری که در آن، حضرت سجاد (علیهالسلام) از جهاد و مبارزه به دور بوده و صرفا اعمال عبادی را بر هر کاری مقدم داشتهاند، صحیح نخواهد بود. و نکته دیگر از این روایت قابل استفاده است، نبود یاران وفادار، پرصلابت، راسخ و مجاهد در محضر حضرت است که نمایشگر شدت غربت و سختی شرایط آن دوران میباشد و اینکه چگونه حضرت با شناخت عمیق از این شرایط، اولویتهای حرکت اجتماعی و سیاسی خود را تنظیم میکردهاند. ۲۳.۶ - سجدههای حضرتسجده برای خداوند یعنی گذاشتن پیشانی روی خاک از سر تواضع و اظهار عبودیت و ذلت در مقابل حق تعالی، یکی از مصادیق بسیار روشن و بارز عبادت الهی است و بعضی آن را مصداق ذاتی عبادت دانستهاند که این عملی است که بذاته یعنی به خودی خود، عبادت محسوب میشود، به خلاف سایر اعمال که اگر صلاحیت عبادت شدن را واجد باشد باید با تعلق قصد به عبادت فعلی تبدیل گردد. به هر تقدیر سجده برای خداوند متعال یک مصداق بارز عبادت بوده بر اساس بعضی از روایات بهترین و نزدیکترین حالت انسان به خداوند همین حالی است که به سجده رفته و در آن حال مشغول گریه باشد و خداوند را به بزرگی یاد نماید. اولیاء خداوند عموما به این عبادت علاقه خاصی داشته و به آن اهتمام ویژهای مبذول میدارند. در این بیان امام سجاد (علیهالسلام) آنچنان گوی سبقت را ربودهاند که اساسا یکی از القاب مشخصه حضرت همین لقب سجاد و از این بالاتر سیدالساجدین تعیین گردیده است که دلالت بر کثرت سجدههای حضرت دارد. به علاوه به علت کثرت سجدههای آن بزرگوار و ظهور آثاری در مواضع سجده در بدن مبارک حضرت به نام ثفنه که همان پینه است، حضرت را به ذوالثفنات نیز ملقب نمودهاند. برای بررسی این عبادت حضرت سجاد (علیهالسلام) باید در محورهای زیر بحث نمود: ۱- محلی که حضرت برای سجده انتخاب مینمودند. ۲- بعضی از اذکار سجده حضرت. ۳- حالت حضرت به هنگام سجده. ۴- کثرت سجدههای حضرت و آثار آن. ۲۳.۶.۱ - انتخاب محل سجدهمیدانیم که بر اساس فقه شیعه سجده بر هر چیز صحیح نبوده، باید محل سجود انسان به هنگام عبادت، زمین و یا آنچه از آن میروید باشد. در واقع انسان بر اساس این حکم فقهی، مقدسترین عضو وجود خود را که همان پیشانی است، بر پستترین اشیاء که خاک است، میگذارد و بدینوسیله نهایت شکستگی و تواضع و ذلت خود را در مقابل خداوند اظهار میکند و لذا سجده بر روی خاک به معنای پرستش خاک نیست که بعضی از فرقههای انحرافی در اسلام، آن را مطرح کردهاند، بلکه سجده در مقابل ذات اقدس الهی است که بر اساس یک حکم فقهی و فلسفه زیبایی که اشاره شد، بر روی خاک انجام میشود. در همین رابطه نظر به قداست تربت حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) سجده بر تربت آن امام بزرگوار نیز، مستحب بده و موجب افزایش بسیار زیاد ثواب نماز میگردد و این همه سنتها و احکامی است که از ائمه هدی (علیهمالسلام) به دست ما رسیده است. طاوس بن کیسان یمانی نقل میکند که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) پارچهای مخصوص داشتند که در آن تربت حسین (علیهالسلام) را نگهداری میکردند و جز بر آن سجده نمیکردند. حال رمز و راز این تقید به سجده بر خاک برگرفته از قبر حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) چیست؟ و این عمل چه پیامهایی دارد؟ و چگونه یادآور ارتباط نماز با جهاد و شهادت است؟ و یا چگونه نماز که برترین نوع عشق بازی با حضرت حق است را با یاد برترین عاشق الهی گره میزند؟!! اموری است که هرکس با اندک تدبر و تفکری میتواند آن را دریابد. حضرت سیدالساجدین (علیهالسلام) علاوه بر این، مقید بودند که بر زمین سخت و سنگین و خشن سجده کنند و پیشانی خود را بر امثال این اشیاء در مقابل عظمت الهی بسایند. امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند که: حضرت علی بن حسین بر زمین سجده میکردند پس روزی به جبان که کوهی است در اطراف مدینه، آمده و بر سنگی خشن و بسیار سوزنده و آتشین به نماز ایستادند.... چه اینکه باز بنابر نقل امام صادق (علیهالسلام) از یکی از بندگان و بردگان حضرت سجاد (علیهالسلام) او میگوید: حضرت روزی به سمت صحرا رفتند و من ایشان را تبعیت میکردم تا اینکه دیدم حضرت بر سنگی بسیار خشن به سجده افتادهاند، من ایستادم و صدای گریه و زاری ایشان را میشنیدم.... ۲۳.۶.۲ - بعضی از اذکار سجدهطاوس بن کیسان یمانی که یکی از بزرگان از اصحاب حضرت سجاد (علیهالسلام) میباشد، و از مناجاتها و عبادات حضرت، مشاهدات زیادی داشته و از آنها گزارشهایی به عنوان روایات گرانقدری برای ما به ارمغان گذاشته است، میگوید شبی وارد حجر اسماعیل در خانه خدا شدم، در این هنگام حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) وارد شده و به نماز مشغول شدند و الی ما شاء الله نماز خواندند سپس به سجده رفتند و من گفتم: مردی صالح از اهل بیتی نیکوکار است حتما به دعای ایشان گوش فراخواهم داد، پس شنیدم که در سجده میفرمود: عبیدک بفنائک، مسکینک بفنائک، فقیرک بفنائک، سائلک بفنائک. بنده تو در آستانه توست، مسکین تو در آستانه توست. فقیر تو در آستانه توست، سائل تو در آستانه توست. طاوس میگوید: من در هیچ مشکل و ناراحتی این دعا را نخواندم مگر اینکه ناراحتی من برطرف گردیده برایم فرج حاصل شد. البته در بعضی از روایات دیگر در ذیل و ادامه این دعا آمده است: یشکو الیک ما لا یخفی علیک. به سوی تو شکایت میکند آنچه بر تو مخفی نیست. و یا یسئلک ما لا یقدر علیه غیرک یعنی: از تو مسئلت میکند آنچه غیر تو بر آن قادر نیست. و یا لا تردنی عن بابک. مرا از درگاه خود مران. یوسف بن اسباط از پدرش نقل میکند که وارد مسجد کوفه شدم و دیدم جوانی با خدای خود مناجات میکند و در سجده خود میگوید: سجد وجهی متعفرا فی التراب لخالقی و حق له. یعنی: صورتم برای خالقم سجده نمود در حالی که آن را به خاک سائیدهام و این حق اوست. پس به سراغش رفتم و دیدم حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) است. و همچنین بنابر نقل حضرت صادق (علیهالسلام) از زبان یکی از موالیان و بندگان حضرت سجاد (علیهالسلام) حضرت روزی به صحرا رفته و بر روی سنگی خشن به سجده میروند و او میگوید: من ایستاده بودم و صدای گریه و زاری با صدای بلند حضرت را میشنیدم و شمردم که هزار مرتبه میگفت: لا اله الا الله حقا حقا، لا اله الا الله تعبدا و رقا، لا اله الا الله ایمانا و صدقا. ۲۳.۶.۳ - حالت حضرت در سجدهسجده یکی از برترین نمودهای بندگی حضرت حق میباشد که میتوان در ضمن انجام آن به عالیترین کمالات نائل آمد. امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند: سوگند به خداوند، کسی که حقیقت سجده را در عبادت خود بیاورد و هرگز دچار خسارت نخواهد شد. [۷۹۱]
اسرار الصلاة، ص۲۶۷.
در ظاهر، شکل ظاهری سجده محقق نمیگردد مگر اینکه انسان از جمیع اطراف خود با در افتادن به روی زمین، خود را برکنار داشته و از همه چیز، خود را محجوب نماید و در باطن نیز حقیقت سجده حاصل نمیشود مگر با فاصله گرفتن به قلب و سر و روح و همه حواس و ادراک، از آنچه غیر خداست و اقبال تام و تمام به مقام عبودیت در مقابل حضرت الله که در نهایت، این حالت متعالی به مقام فنا منجر خواهد شد که برترین مقام کمالی برای انسان است و به معنای رسیدن به ادراک و شهود واقعی توحید و نیستی محض خود و ماسوا در مقابل خداوند متعال است. به هر حال در روایات آمده است که سجود افضل اعمال بدنی است و از سایر عبادات در نورانی نمودن انسان مؤثرتر است. امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند: نور را در گریه و سجده یافتم و روایت شده که نزدیکترین حالت عبد به خداوند حال سجده است بخصوص اگر گرسنه بوده و مشغول گریه باشد. [۷۹۲]
اسرار الصلاة، ص۲۶۷ - ۲۶۹.
حال بر این اساس حضرت سیدالساجدین (علیهالسلام) که سجدههای طولانی و زیادی داشتهاند، در حال نماز و غیر آن که به سجده میرفتهاند آنقدر در سجده مکث میکرده و مشغول مناجات و یاد حق بودهاند که عرق تمام صورت مبارکشان را میپوشانیده و آب از سر و روی ایشان میریخته است. امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: هرگاه حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) به نماز میایستادند، رنگشان تغییر میکرد و هرگاه به سجده میرفتند، سرشان را بلند نمیکردند تا اینکه عرق از سر و روی ایشان میبارید. در نقل دیگر هم امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) بسیار گریه میکردند و یکبار که در موضعی زبر و درشت در کوه جبان در اطراف مدینه به نماز ایستاده بودند، به سجده رفته و پس از اینکه از سجود سر برداشتند کان در آب فرورفته بودند و این به خاطر کثرت گریههای ایشان بود. ۲۳.۶.۴ - کثرت سجدههای حضرت و آثار آناز امام صادق سؤال شد چرا خداوند حضرت ابراهیم را به عنوان خلیل خود اتخاذ فرمود؟ حضرت پاسخ داد: به خاطر کثرت سجدههای آن بزرگوار بر روی زمین. [۷۹۹]
اسرار الصلاة، ص۲۶۹.
آری سجده بر روی زمین و تداوم این عمل مقدس باعث صعود انسان به کمالات بلندی خواهد شد. حضرت سید الساجدین (علیهالسلام) هم که به لقب سجاد ملقب گردیدهاند، به خاطر کثرت سجدههای آن حضرت بوده و روایات متعددی در این ارتباط وجود دارد که در بحث لقب سجاد بعضی از آنها بیان گردیده است. چه اینکه حضرت شبانهروز هزار رکعت نماز میخواندند که مستلزم تعداد بسیاری سجده است که این نیز بر کثرت سجدههای حضرت دلالت دارد. به گوشهای از کثرت نمازهای حضرت در روایات اسلامی اشاره شده است. طبیعتا این سجدههای طولانی و زیاد در بدن مبارک حضرت بخصوص در مواضع پنجگانه سجده، آثار خود را بجای گذاشته بود و باعث زبری و برآمدگی این مواضع شده و حضرت مجبور بودند مرتب پینههای برآمده در آن مواضع را قطع نمایند که به همین مناسبت به ذوالثفنات نیز مشهور شده بودند. در روایت آمده است که چون حضرت باقر به پدر نگریستند و آثار عبادت را که در همه اعضاء و جوارحشان ظاهر شده بود دیدند، متوجه شدند از کثرت سجود، بینی حضرت آسیب دیده و سوراخ شده و لذا شروع به گریه نمودند و پدرشان با برخوردی عجیب ایشان را ساکت نمودند. همچنین در برخورد عبدالملک بن مروان با حضرت سجاد (علیهالسلام) که در کاخ سلطنتی او در شام انجام گردید، با مشاهده آثار عبادت در سیمای حضرت، سخن به تمجید و تعریف از ایشان گشود. چه اینکه در روایتی دیگر، از حج هشام بن عبدالملک و عدم توفیق او برای استلام حجرالاسود به خاطر ازدحام شدید مردم، سخن به میان آمده است، در حالی که او از این عمل مستحبی محروم شده بود، برای او منبری نصب کردند و بر آن نشست و اهل شام بر گرد او حلقه زدند. در این هنگام حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در حالی که دو حله احرام پوشیده بودند، رو به سوی کعبه آوردند. صورتشان از همه مردم زیباتر و بوی دلنواز و طیب وجودشان از همه دلانگیزتر، و در محل سجده ایشان چیزی به مانند زانوی ماده بزی مشاهده میشد. بین عینیه سجادة کانها رکبة عنز. شیخ صدوق از امام محمد باقر (علیهالسّلام) روایت کرده است که پدر بزرگوارش سجده بسیار میکرد. هر وقت بلایی از او دفع میشد یا از شر بدخواهی نجات مییافت یا از نماز فارغ میشد یا در اصلاح بین دو خصم کامیاب میگشت سر به سجده مینهاد. ۲۳.۷ - دعاها و مناجاتهای حضرتحضرت زینالعابدین امام سجاد (علیهالسلام) به حق به عنوان جمال نیایشگران شهرت یافتهاند و این بخاطر اهتمام خارقالعاده آن حضرت به تلاوت ادعیه و انس با مناجاتهای بسیار و اشتغال طولانی به راز و نیاز با خداوند سبحان بوده است. در عصری که دشمنان توحید و معنویت، محرابها را به خون موحدان و آزادگان رنگین ساخته بودند و هر نغمهای که حاکی از رهائی از زنجیرهای قطور بردگی و اسارت در مقابل هوا و هوس و شهوات و رذائل بود، با خشنترین هجوم سرکوب میگردید، در عصر ظلمت و خمودگی و تباهی، امام زینالعابدین (علیهالسلام) بر اساس نور عصمت و تشخیص صحیح نوع وظیفه خطیری که بر دوش مبارک داشتند، با انشاء دعاهای عالیة المضامین، نهضتی عمیق و فراگیر در روشنگری فکری و معنوی جامعه خود آغاز نمودند که آثار پر برکت خود را برای احیاء جامعه شیعی و اسلامی و هدایت گسترده تودههای نیازمند به ارشاد و دستگیری، برجای گذاشت. بهر تقدیر حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) از این طریق سرمایهای بس گرانقدر به ارث گذاشتند که مجموعه آن تحت عنوان صحیفه کامله سجادیه شهرت یافته و به حق اخت القرآن یعنی خواهر قرآن لقب گرفته است. بخشی از ادعیه و مناجاتهای حضرت که تحت عنوان مناجاتهای خمس عشر مشهور است، قابل توجه میباشد که دنیائی از عشق و شور و نیاز در زمینههای مختلف در آن تعبیه شده است. ۲۴ - حالات شخصی و ویژگیهای فردیامام معصوم (علیهالسلام) مدار و محور کمال و فضیلت و شخصیت جامع و کاملش، مجمع همه خوبیها و فضائل است و از اینرو الگوی کامل و فوق کمال برای اقتداء در همه ابعاد زندگی است. حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) معصوم ششم و امام چهارم در تمام ابعاد وجودی برای جامعه بشری بهویژه شیعیان آن حضرت، الگو میباشند. این شخصیت بزرگ حالات شخصی و ویژگیهای فردی بیشماری داشتند که تمام آنها برای دلسوختگان سلوک الی الله قابل اقتباس و تبعیت است. بخشهایی از این ویژگیها و حالات را اشاره نموده و اسناد آنها را ذکر مینمائیم: ۱- کیفیت لباس حضرت. ۲- نوع زیراندازی که حضرت استفاده میکردند. ۳- کیفیت راه رفتن حضرت (متانت فوقالعاده). ۴- نحوه نشستن حضرت. ۵- نقش انگشتری حضرت. ۶- امام سجاد (علیهالسلام) و حفظ کرامت نفس در تهیه مرکب سواری. ۷- افطاری، سحری و شام حضرت (کیفیت غذای حضرت). ۸- بعضی از میوهها و غذاهای مورد علاقه حضرت. ۹- صوت زیبای حضرت سجاد (علیهالسلام) در موقع تلاوت قرآن. ۱۰- عدم تکلم حضرت در ما بین الطلوعین. ۱۱- کیفیت سلوک حضرت در ماه رمضان. ۱۲- سایر حالات و ویژگیهای فردی حضرت. ۲۴.۱ - کیفیت لباسحلبی از معصوم (علیهالسلام) روایت کرده است که از ایشان در مورد پوشیدن لباس خز (پارچهای بافته شده از ابریشم مخلوط با پشم) سؤال نمودم فرمود: مانعی ندارد. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در زمستان لباس و جامه خز میپوشید و چون تابستان میرسید آن را میفروخت و پولش را در راه خدا صدقه میداد و میفرمود: من از خدایم خجالت میکشم که از پول لباسی که خدا را در آن پرستیدم مصرف کنم. سلیمان بن راشد از پدرش نقل میکند که میگوید: من علی بن حسین (علیهالسلام) را دیدم که دراعهای سیاه (نوعی جامه پشمین) و طیلسان آبی (جامهای است که همه بدن را پوشانده و از تفصیل و خیاطی خالی است، دائرهای شکل بوده و پائین آن باز است که خواص و علما و مشایخ آن را میپوشیدند) پوشیده بود. حضرت رضا (علیهالسلام) فرمودند: عادت حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) این بود که روپوشی بلند از خز که قیمتش پنجاه دینار بود و مطرف خز (ردایی که مربع مربع بوده و علامت داشت) که قیمتش پنجاه دینار بود، میپوشیدند. در همین ارتباط باز از حضرت رضا (علیهالسلام) نقل شده است که فرمود: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در زمستان جبه خز و مطرف خز و قلنسوه خز (شب کلاه) میپوشیدند و زمستان را با آنها میگذرانیدند و مطرف (پالتوی بلند مربع مربع) را در تابستان فروخته و پولش را در راه خدا صدقه میدادند و میفرمودند: «من حرم زینة الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق؛ چه کسی زینت الهی را که برای بندگانش خارج فرموده و روزیهای پاک و پاکیزه را حرام کرده است.» ۲۴.۱.۱ - لباس شب زفافهمچنین در زمینه لباسی که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) به هنگام زفاف و برای مراسم عروسی خود، پوشیده بودند روایتی نقل شده است که بسیار جالب به نظر میرسد. از ابیخالد کنکر کابلی روایت شده است که گفت: یحیی بن امالطویل که خداوند درجه او را رفعت بخشد و او فرزند دایه حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) بود مرا ملاقات کرد. پس دستم را گرفت و با او به سوی حضرت رفتم. پس ایشان را دیدم که در منزلی که مفروش به فرشهای رنگ شده و دارای دیوارهای سفید (و یا آهکمالی شده) بود، نشسته در حالی که لباسهای رنگآمیزی شده پوشیده است. من خیلی نشستن نزد ایشان را طول ندادم و همین که بلند شدم به من فرمود: فردا به نزد من بیا انشاء الله تعالی. من خارج شدم و به یحیی گفتم: مرا بر مردی وارد کردی که لباسهای رنگآمیزی شده میپوشد!! و قصدم این بود که دیگر به نزد ایشان برنگردم. بعد فکر کردم که برگشتن من نزد ایشان بیضرر است و لذا فردا به نزدشان رفتم. دیدم درب منزل باز است ولی هیچکس را ندیدم و لذا تصمیم گرفتم که برگردم، در این هنگام کسی از داخل خانه مرا صدا زد و من گمان کردم غیر من را اراده نموده است، بعد من را ندا داد که ای کنکر داخل شو. و این اسمی بود که مادرم مرا به آن نامیده بود و احدی جز من آن را نمیدانست!! پس بر ایشان داخل شدم و دیدم در منزلی که از گل ساخته شده است بر روی حصیری از درخت خرما نشسته و لباسی از کرباس پوشیده است و یحیی هم نزد ایشان است. بعد به من فرمود: ای اباخالد من نزدیک به عروسی هستم و آنچه که تو دیروز دیدی خواسته و رای خانمها بود و قصد نداشتم که با آنها مخالفت کنم. بعد هم بلند شده و دست من و یحیی را گرفتند و ما را به کنار برکه آبی آورده و فرمود: بایستید، ما ایستادیم و به ایشان نگاه میکردیم. آنگاه حضرت فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم. بر روی آب راه رفت تا اینکه دیدیم کعبه از بالای آب ظاهر گردید. من عرض کردم: الله اکبر، الله اکبر، تو کلمه بزرگ و حجت عظمی میباشی. صلوات خداوند بر تو باد. حضرت به ما توجه نمود و فرمود: سه نفرند که خداوند در روز قیامت به آنها نگاه نخواهد کرد و آنها را تزکیه نکرده و برای آنها عذاب دردناکی است. اول کسی که در ما و درباره شخصیت ما چیزی را داخل نماید که از ما نیست، دوم کسی که از ما چیزی را خارج کند که آن از ماست، سوم کسی که معتقد باشد این دو گروه از اسلام بهرهای دارند. از این حدیث، به دست میآید در مراسمی نظیر عروسی تا آنجا که به حدود شرعی و الهی تعدی صورت نگیرد، تبعیت از خواسته خانمها و مراعات آداب و رسوم مرسومه در مراسم عروسی، مانعی ندارد. گرچه عادت اولیه حضرت سجاد (علیهالسلام) پوشیدن لباس کرباس بوده است، ولی برای عروسی لباس رنگآمیزی شده هم میپوشیدند. ۲۴.۱.۲ - روایتی عجیب و جالبدر زمینه نحوه لباس حضرت روایت دیگری نیز وجود دارد که بسیار عجیب و جالب به نظر میرسد. اصمعی میگوید، من در صحرا بودم که ناگهان جوانی را دیدم که از جمعیت فاصله گرفته و در حالت انعزال از آنها بود و لباسی که پوشیده بود کهنه و نخنما شده بود، ولی دارای سیمایی باابهت بود، به او نزدیک شده و گفتم: اگر حال و وضعیت خود را نزد این افراد به شکایت ببری حتما آنها بعضی از آن را برای تو اصلاح خواهند کرد و به تو رسیدگی مینمایند. آن جوان با شنیدن این سخن اشعاری را انشاء فرمود که دلالت بر کمالات بلند روحی و عزت نفس و توکل آن بزرگوار بر خداوند متعال بود. مضمون این اشعار چنین است: لباسم در دنیا صبر بر شداید و مشکلات را بر خود همواره کردن است و لباس آخرتم بشاشت و بشر است. اگر امر سختی به من برسد به عزیز و عزت او پناه میبرم چرا که من از قومی هستم که صاحب افتخارات میباشند. و از اهل دنیا جز اسمی باقی نمانده است... بعد از اسم آن جوان پرس و جو نمودم، معلوم شد او علی بن حسین (علیهالسلام) است. آنگاه گفتم: آری نباید این جوجه جز از آن لانه بیرون بیاید!!! (ابی ان یکون هذا الفرخ الا من ذلک العش) با توجه به این روایت و آنچه قبلا بیان گردید به دست میآید که حضرت در پوشیدن لباس حالات مختلفی داشتهاند، هم لباسهای ساده و بعضا مندرس میپوشیدند و هم در شرایطی خاص لباسهای رنگی و مرتب و در همه این امور به وظیفه خود عمل کرده و هیچ توجه استقلالی به لباس نداشتند. در زمینه نوع پوشش حضرت سجاد (علیهالسلام) قضیهای در زمینه نحوه پوشش ایشان برای تشرف به مسجد پیامبر در دل شب نقل شده است که قابل توجه میباشد. چه اینکه نحوه پوشش و لباس حضرت در موقع نماز خود بحث دیگری است که تحت همین عنوان بررسی گردیده است. ۲۴.۱.۳ - پوشش حضرت در شبی بسیار سردامام صادق (علیهالسلام) فرمودند: یکی از بردگان حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در شبی سرد با حضرت برخورد نمود در حالی که ایشان جبهای از خز (پارچه پشمی و یا ابریشمی) و ردایی از خز که مربع شکل بوده و دارای نشانههایی بود و عمامهای از خز پوشیده بودند و خود را به غالیه (که عطری معروف است) خوشبو نموده بودند. او به حضرت عرض کرد: قربان شما بشوم در این ساعت و با این هیات به کجا تشریف میبرید؟ فرمود: به سوی مسجد جدم رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میروم که حورالعین را از خداوند عزوجل خطبه کرده و به عقد درآورم!! (یعنی به عبادت مشغول شده و در ثواب، خداوند برای من حورهای بهشتی منظور فرماید.) البته مطرح شدن این انگیزه برای عبادت، منافاتی با مرتبه متعالی وجود اقدس آن حضرت که در آن حد، چیزی جز عشق به حضرت حق و انجام عبادات به خاطر محبت دوست، مطرح نیست، ندارد. چرا که در آن موقعیت حضرت باید چیزی را برای سؤالکننده مطرح میکردند که قابل فهم او باشد. و از این گذشته انجام عبادات با توجه به این سری انگیزهها فی حد نفسه و بیان آن برای مردم اثر تربیتی داشته و میتواند آنها را به سوی اعمال صالح سوق دهد. ۲۴.۲ - نوع زیراندازاز امام صادق (علیهالسلام) نقل شده که فرمود: برای حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) بالشت و پشتی و همچنین نوعی زیرانداز که در آن تمثالها و عکسهایی بود، وجود داشت که بر آن مینشست. در حدیث دیگری آمده که ابوخالد کابلی روزی به حضور حضرت مشرف شد و مشاهده کرد حضرت بر روی فرشهای رنگآمیزی شده نشستهاند و فردای آن روز که آمد دید روی حصیری از درخت خرما جلوس فرموده است (تفصیل این حدیث در کیفیت لباس حضرت سجاد (علیهالسلام) بیان گردید.) البته باید توجه داشت حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) برای جای نماز خود از مواضع زبر و سنگهای خشن استفاده میکردند و در بعضی از مواقع روی سنگهای داغ و آتشین به نماز میایستادند که تحت عنوان مکان حضرت سجاد (علیهالسلام) در موقع نماز جزئیات آن ذکر گردیده است. نوع زیرانداز حضرت زینالعابدین در موقع سوار شدن بر مرکب نیز قابل توجه است. ابراهیم بن ابییحیی مدائنی از امام صادق (علیهالسلام) روایت کرده است که فرمودند: علی بن حسین (علیهالسلام) بر مرکبی سوار میشدند که بر روی آن قطیفهای سرخ (جامهای مخملین) افتاده بود. ۲۴.۳ - کیفیت راهرفتنحضرت زینالعابدین (علیهالسلام) مظهر کمالات و دارای فضائل بیپایان در ابعاد وجودی و شخصیتی بودهاند که یکی از آنها متانت فوقالعاده از یک سو و ابهت و جلالت از سوی دیگر میباشد. اما به ابهت و جلالت حضرت، فرزدق در اشعار معروف خود اشاره نموده است که: یغضی حیاء و یغضی من مهابته •••• فما یکلم الا حین یبتسم او چشم خود را از روی حیاء میبندد و دیده خلق از جلالت او فرو میافتد و هرگز سخن نمیگوید مگر اینکه در حال تبسم باشد (و یا در مقابلش هرگز کسی سخن نمیگوید مگر او تبسم نماید.) اما متانت فوقالعاده حضرت ابعاد مختلفی دارد که گوشهای از آن در نحوه راه رفتن آن حضرت ظاهر شده است. ۱- امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: علی بن حسین (صلواتاللهعلیه) به گونهای راه میرفتند که کان بر روی سر حضرت پرندهای وجود دارد و دست راست ایشان از دست چپشان سبقت نگرفته و تجاوز نمیکرد. (کان علی راسه الطیر) که در متن این روایت آمده است، برای توصیف حضرت به سکون و وقار میباشد و اینکه در ایشان هیچ نوع از سبکی و اضطراب وجود نداشت چون پرنده جز بر چیز ساکن نمینشیند. سفیان بن عیینه میگوید: هرگز حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) دیده نشدند که در حال راه رفتن، دستشان از ران پایشان تجاوز کند. در کتاب کشف الغمه نیز آمده است: هرگاه حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) راه میرفتند، دستشان از ران پایشان تجاوز نمیکرد و دستشان را بالا و پایین نمیبردند و دارای سکینه و آرامش و خشوع بودند. آری در واقع حضرت مصداق بارز این آیه کریمه قرآن بودند که: «و عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا؛» ۲۴.۴ - نحوه نشستنابوحمزه ثمالی میگوید: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) را دیدم که نشسته بودند در حالی که یکی از پاهای خود را بر روی ران پای دیگر گذاشته بودند. من عرض کردم: مردم این نحوه نشستن را نمیپسندند و میگویند آن نحوه نشستن خداوند است!! حضرت فرمود: من به اینگونه نشستم چرا که خسته شده و ملالت به من روی آورده بود و خداوند را هرگز ملالت عارض نشده و او را خواب و چرت فرا نمیگیرد. ۲۴.۵ - نقش انگشتریامام سجاد (علیهالسلام) بر اساس یکی از سنن اسلامی انگشتر به دست مینمودند، و انگشتری ایشان دارای نقوش مختلفی بوده است که نوع آنها در روایات ذکر شده است. از آن جمله از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده است که نقش خاتم علی بن حسین (علیهالسلام) چنین بود: الحمد لله العلی العظیم. چه اینکه از حضرت ابیالحسن الرضا (علیهالسلام) نقل شده است که نقش انگشتری حضرت سجاد (علیهالسلام) چنین بود: خزی و شقی قاتل الحسین بن علی (صلواتاللهعلیه). خوار و بدبخت گردید کشنده امام حسین (علیهالسلام). همچنین حضرت صادق (علیهالسلام) از قول پدرشان نقل کردهاند که ایشان فرمودند: نقش خاتم پدرم چنین بود: العزة لله. همچنین از حضرت رضا (علیهالسلام) نقل شده که نقش خاتم حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) نقش خاتم پدرشان بود بدینصورت که ان الله بالغ امره. و در کتاب الفصول المهمه تالیف ابنصباغ مالکی آمده است: نقش خاتم حضرت امام زینالعابدین (علیهالسلام) این چنین بود: و ما توفیقی الا بالله. اما آنچه در این ارتباط بسیار جالب است حدیثی است که محمد بن مسلم از امام صادق (علیهالسلام) نقل میکند که از حضرت راجع به انگشتر امام حسین بن علی (علیهالسلام) پرسیدم که به دست چه کسی افتاد؟ و عرض کردم من شنیدهام در هنگامی که همه چیز حضرت غارت شد، این انگشتر هم از انگشت ایشان ربوده شد. امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: آنچنانکه میگویند صحیح نیست، هر آینه حضرت حسین (علیهالسلام) به فرزندش علی بن حسین (علیهالسلام) وصیت نمود و او را وصی خود قرار داد و انگشترش را در دست او قرار داد و امرش را به او تفویض کرد. همچنانکه رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نسبت به امام حسن (علیهالسلام) و امام حسن (علیهالسلام) نسبت به امام حسین (علیهالسلام) انجام داده بود و این انگشتر سپس به پدرم رسید بعد از پدرش، و از او به من رسید و آن هم اکنون نزد من است و من هر جمعه آن را به دست نموده و در آن نماز میخوانم. محمد بن مسلم میگوید: روز جمعهای بر او وارد شدم در حالی که مشغول نماز بودم، پس چونکه از نماز فارغ شد دستش را به سوی من دراز نمود و من در انگشت مبارک او انگشتری دیدم که نقشش چنین بود: لا اله الا الله عدة للقاء الله یعنی: لا اله الا الله زاد و توشه لقاء الهی است پس فرمود: این انگشتر جدم حضرت ابیعبدالله حسین (علیهالسلام) است. با توجه به نقشهای انگشتری حضرت سجاد (علیهالسلام) معارف ناب و گرانقدری به دست میآید که بر اهلش پوشیده نیست. ۲۴.۶ - حفظ کرامت نفس در تهیه مرکبابنسنان از امام صادق (علیهالسلام) نقل کرده است که حضرت فرمود: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) مرکبی را به یکصد دینار میخریدند تا بدینوسیله کرامت نفس خود را حفظ نمایند. از این حدیث شریف به دست میآید تهیه وسیله سواری پسندیده اگر به منظور حفظ کرامت نفسانی باشد، امری نیکو است برخلاف اینکه با انگیزههایی از قبیل تکبر، به رخ کشیدن خود، تحقیر دیگران، راحتطلبی و... این کار صورت گیرد که در این صورت همه این انگیزهها، ناپسند و عمل مبتنی بر آن نیز در معیار ارزشی اسلام، فاقد ارزش بلکه ضد ارزش میباشد. اما از آنجا که خداوند، مؤمن را از عزت خود بهرهمند فرموده و هرگز به اموری که موجب وهن شخصیت او باشد راضی نیست، اعمالی نظیر آنچه حضرت سجاد (علیهالسلام) در تهیه مرکب شایسته انجام دادند، یک کار ارزشی و ممدوح خواهد بود. خداوند متعال هم در قرآن فرموده است: «و لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر؛ هر آینه بنی آدم را اکرام نمودیم و آنها را گرامی داشتیم و آنها را در دریا و خشکی بر مرکبها سوار کردیم.» ۲۴.۷ - کیفیت غذای حضرتدر خلال روایت مفصلی که یکی از کرامتهای بزرگ حضرت سجاد (علیهالسلام) در زمینه قضاء دین یکی از شیعیان را بیان میکند، چنین آمده است که: حضرت به کنیز خود دستور دادند: یا فلانه (اسم کنیز را آوردند) سحری و افطاری مرا بیاور. او هم دو قرص نان آورد. حضرت آن را به یکی از شیعیان خود که مقروض بود دادند و او آنها را به بازار برده و با یک ماهی و کمی نمک تعویض کرد و بعد صاحبان ماهی و نمک آن دو قرص نان را نزد او آوردند و گفتند ای بنده خدا تلاش کردیم خودمان یا یکی از خانوادهمان این نان را بخوریم ولی دندانمان در آن کارگر نیفتاد!! و لذا اینها را برای تو بر گردانیدیم و بعد هم فرستاده حضرت آمد و همان دو قرص نان را برای حضرت باز پس گرفت ولی به برکت آن، وضع آن شیعه بکلی دگرگون شد و همه قرض خود را داد. از این روایت به دست میآید، حضرت زینالعابدین برای سحری و افطاری خود از دو قرص نان این چنینی استفاده میکردهاند. در روایتی دیگر که سیره حضرت در انفاق در روزهایی که روزه بودند را بیان میکند، آمده است: بعد از اینکه حضرت تمام غذای طبخ شده را بین مردم تقسیم میکرد و همه دیگها تمام میشد، آنگاه مقداری نان و خرما برای ایشان میآوردند و شام حضرت همان بود. ۲۴.۸ - میوهها و غذاهای مورد علاقهحضرت زینالعابدین (علیهالسلام) به انگور علاقه داشتند و از آن خوششان میآمد. در عین حال بر اساس آیه «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون؛» که وصول به بر و نیکی را در گرو انفاق از چیزی که انسان آن را دوست میدارد دانسته، حضرت همین میوه مورد علاقه خود را انفاق مینمودند. امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) از انگور خوششان میآمد. روزی مقداری انگور مرغوب و زیبا به مدینه آورده شد و امولد حضرت (کنیز ایشان) مقداری از آن را خریده و به هنگام افطارشان نزد ایشان آورد و حضرت از آن تعجب نموده خشنود شدند. و قبل از اینکه دستشان را به سمت آن دراز کنند سائلی به در خانه مراجعه نمود. حضرت به آن کنیز فرمودند: این انگور را برای او ببر. کنیز گفت: ای مولای من بعضی از این انگور او را کفایت میکند. حضرت فرمود: نه، به خدا قسم!! همهاش را برای او بفرست!! چون فردا شد باز آن کنیز مقداری از همان انگور خرید و آورد و باز سائلی آمد و مثل آنچه دیروز انجام شد، حضرت دستور داد و آن کنیز هم انگور را برای او فرستاد. باز کنیز انگوری خرید و در شب سوم آن را برای حضرت آورد ولی دیگر سائلی نیامد. حضرت فرمود: چیزی از آن از ما فوت نگردید و الحمد لله. نظیر این روایت، روایت دیگری است که هشام بن سالم میگوید:، علی بن حسین (علیهالسلام) از انگور خوششان میآمد. روزی حضرت روزهدار بودند چون موقع افطار شد، اول چیزی که برای حضرت آوردند، انگور بود. کنیز حضرت آن را در ظرفی نهاده و مقابل حضرت گذاشت. در این هنگام سائلی آمد و حضرت آن را به او دادند. آن کنیز با دسیسه و حیلهای آن انگور را از سائل خرید و آورد در مقابل حضرت گذاشت که در این حال سائل دیگری آمد. حضرت آن انگور را به او عطا فرمودند و آن کنیز همان کار را تکرار کرد تا اینکه سه بار چنین شد و در دفعه چهارم حضرت آن انگور را تناول فرمود. همچنین از عبدالله دامغانی روایت شده است که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) همیشه شکر و بادام صدقه میدادند. وقتی از علت آن سؤال شد، این آیه را تلاوت کردند که «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون؛ هرگز به بر و نیکی مطلق نمیرسید تا اینکه از آنچه دوست میدارید در راه خدا انفاق کنید.» آری حضرت این دو را دوست میداشتند. از مجموع این روایات به دست میآید، حضرت سجاد (علیهالسلام) از انگور و بادام و شکر خوششان میآمد ولی همه آنها را در راه خدا انفاق میکردند. ۲۴.۹ - صوت زیبا موقع تلاوت قرآندر زمینه صوت زیبای حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) دو روایت نقل شده است که از آنها به دست میآید حضرت از صدای بسیار زیبایی برخوردار بودهاند. ۱- امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: علی بن حسین (علیهالسلام) از همه مردم برای تلاوت قرآن مجید صوت زیباتری داشتند و بهصورت مکرر سقاها که از کنار درب منزل حضرت میگذشتند، در آنجا (بیاختیار) میایستادند و به قرائت ایشان گوش میسپردند. ۲- موسی بن جعفر (علیهالسلام) که خود دارای صوتی زیبا بودند، روزی از روزها فرمودند: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) قرآن تلاوت میکردند و چه بسا گذرکنندهای از کنار ایشان عبور میکرد و به خاطر زیبایی صدای آن حضرت بیهوش شده از حال میرفت. بعد فرمود: اگر امام گوشهای از این را اظهار کند، مردم توانایی تحمل آن را نخواهند داشت. سؤال شد: آیا رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با مردم نماز نمیخواند و صوتش را در موقع تلاوت قرآن بلند نمینمود؟ حضرت جواب دادند که: رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بهاندازهای که کسانی که در پشت سر ایشان به نماز ایستاده بودند قدرت تحمل داشتند بر آنها تحمیل نموده و به همان مقدار از زیبایی صوت خود اظهار میفرمود. ۲۴.۹.۱ - دیدگاه حضرت در مورد قرآنبا توجه به صوت زیبای حضرت که آن را به تلاوت قرآن اختصاص داده بودند جالب است دیدگاه حضرت در مورد قرآن را نیز مرور کنیم. حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) در ارتباط با تبیین جایگاه قرآن در جامعه و بیان اهمیت آن تلاش وافری داشتهاند. هم خود به آن و قرائتش اهتمام میورزیدند و هم به تفسیر آن جامعه را هدایت میکردند. در این ارتباط چند روایت وجود دارد: زهری میگوید: علی بن حسین (علیهالسلام) فرمود: اگر تمام کسانی که بین مشرق و مغرب عالم زندگی میکنند بمیرند، من بعد از اینکه قرآن با من باشد، هرگز دچار وحشت نخواهم شد. و ادامه میدهد که حضرت سجاد (علیهالسلام) هنگامی که آیه مبارکه «مالک یوم الدین» را تلاوت مینمود آنقدر آن را تکرار میکرد که نزدیک بود قالب تهی کند. زهری میگوید: از علی بن حسین (علیهالسلام) شنیدم که میگفت: آیات قرآن خزائن علم است پس هرگاه خزینهای را باز نمودی برای تو شایسته است که به آنچه در آن است، نظر نمایی و بدقت بنگری. حضرت فرمودند: بر تو باد به قرآن!! چرا که خداوند بهشت را با دست قدرت خود آفرید، یک خشت از طلا و یک خشت از نقره و ملاط آن را از مشک قرار داد و خاکش را از زعفران و سنگهایش را لؤلؤ. او درجات بهشت را به قدر آیات قرآن قرار داد پس هر کس از آن بخواند به او میگوید: بخوان و بالا برو و هرکس داخل بهشت بشود، در بهشت درجهای بالاتر از آن نیست مگر پیامبران و صدیقین. حضرت فرمودند: هرکس قرآن را در مکه ختم کند نمیمیرد مگر اینکه رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را ببیند و منزلش را در بهشت مشاهده کند... حضرت در تفسیر این آیه از قرآن «و لکم فی القصاص حیاة؛» فرمودند: لکم، ای امت محمد فی القصاص حیاة چون کسی که قصد کشتن داشته باشد و بداند که قصاص خواهد شد و از اینرو از کشتن بازبایستد، این حیات و زندگی کسی است که به قتل اهتمام کرده است و حیات و زندگی کسی است که میخواست کشته شود و زندگی و حیات غیر آن دو از مردم است هرگاه آنها دانستند که قصاص واجب است. و هرگز دیگر جسارت به قتل به خاطر ترس از قصاص پیدا نمیکنند یا اولی الالباب صاحبان عقول لعلکم تتقون. بعد فرمود: ای بندگان خدا!!! این قصاص کشتن شماست برای کسی که او را در دنیا میکشید و روحش را فانی میکنید. آیا شما را خبر ندهم به بزرگتر از این قتل؟ و آنچه که خداوند واجب فرموده برکشنده او، چیزی که بزرگتر از این قصاص است؟! ! مردم گفتند: بلی یابن رسول الله. فرمود: بزرگتر از این قتل، این است که او را به گونهای بکشد که دیگر قابل جبران نباشد و هرگز بعد از آن زنده نخواهد شد. گفتند: آن چیست؟ فرمود: آن این است که او را از نبوت حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و از ولایت علی بن ابیطالب (علیهالسلام) گمراه کند و او را به غیر راه خدا براند و با اتباع شیوه دشمنان علی و اعتقاد به امامت آنها، او را دچار تغییر و اعوجاج نماید و علی را از حقش دفع کند و فضیلت او را انکار نماید و در زمینه لزوم اداء تعظیم واجب او، بیمبالاتی کند. پس این همان قتلی است که موجب میشود مقتول برای همیشه در آتش جهنم اهل خلود باشد و لذا جزاء این قتل نیز همانند این است، خلود در آتش جهنم!! لازم به ذکر است حضرت سجاد (علیهالسلام) در اثر منور نفس قدسی خود یعنی صحیفه سجادیه، در دعای ۴۲ تحت عنوان و کان من دعائه عند ختم القرآن معارف بسیار بلندی در ارتباط با کتاب خداوند متعال بیان فرمودهاند که جدا باید مورد توجه قرار گیرد. ۲۴.۱۰ - عدم تکلم مابین الطلوعینیکی از قطعههای بسیار مهم در شبانهروز، زمان مابین طلوع فجر صادق تا طلوع خورشید میباشد که برای بیدار بودن آن و اشتغال به یاد خدا، سفارشهای زیادی از جانب ائمه هدی (علیهمالسّلام) رسیده است. خوابیدن در این قطعه از زمان مکروه و بشدت مورد نکوهش واقع شده است. آری ارزاق مادی و معنوی انسان در این بخش از زمان توزیع میگردد. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) مقید به بیدار بودن در این وقت بوده و علاوه بر آن جز به یاد خدا هیچ اشتغالی نداشتند و هرگز با دیگران در این فاصله زمانی مشغول به صحبت در امور عادی نمیشدند. از قول بعضی از اصحاب حضرت چنین آمده است که: من نزد حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) بودم و عادت ایشان این بود که هرگاه نماز صبح را به جا میآوردند تا طلوع خورشید، هیچ سخن نمیگفتند و با کسی تکلم نمیفرمودند و در روزی که زید متولد شد بعد از نماز صبح نزد حضرت آمده و ایشان را به تولد او بشارت دادند. در این هنگام حضرت به اصحابش فرمود به نظر شما اسم این مولود را چه بگذاریم؟... ۲۴.۱۱ - کیفیت سلوک در ماه رمضانماه مبارک رمضان که از مبارکترین زمانها برای انجام امور عبادی به صورت عام است، از اهمیت خاصی نزد اولیاء خداوند برخوردار است. آنان از این میدان بزرگ تقرب الی الله حداکثر استفاده را مینمایند. و خود را در این ماه که شهر الله لقب گرفته است برای یاد و انس با حضر حق، فارغ مینمایند. روزه را به امساک سطحی از خوردن و آشامیدن منحصر نمیدانند و با این عمل، به حقیقت امساک از منهیات الهی و امساک از توجه به غیر خدا مشغول شده و خلاصه بالاترین بهره را در سلوک الی الله و قرب و لقاء او که نتیجه و پاداش صوم است، میبرند. حضرت سجاد (علیهالسلام) نیز در قله و نقطه مقدم بندگان صالح الله قرار داشته و در این ماه شریف خود را فقط برای یاد فراگیر حضرت حق فارغ مینمودند. حصین از امام صادق (علیهالسلام) نقل میکند که فرمودند: عادت حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) این بود که هرگاه ماه رمضان فرا میرسید جز به دعا و تسبیح و استغفار و تکبیر به هیچ چیز تکلم نمیکردند و هرگاه افطار میکردند میگفتند: اللهم ان شئت ان تفعل فعلت یعنی: خداوندا تو اگر بخواهی کاری را انجام دهی انجام خواهی داد. حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) در خلال دعاها و مناجاتهای خود در ارتباط با ماه مبارک رمضان، چه به هنگام رو آوردن این ماه مبارک، چه به هنگام وداع آن ماه و چه در شبها و سحرهای آن، معارف بلند و نابی در ارتباط با این ماه مقدس بیان فرمودهاند؛ از اینرو تلاوت و دقت در آن ادعیه بسیار شایسته است. تا دیدگاه حضرت سجاد (علیهالسلام) در ارتباط با ماه رمضان روشن گردد. ۲۵ - بعد فرهنگی حضرت سجادعصر امامت امام سجاد (علیهالسلام) یکی از سختترین عصرهای تاریخ صدر اسلام قلمداد میگردد چرا که سلسله حاکمان اموی و ایادی آنان با تمام قوا و با استخدام همه ظرفیت شیطنت و خشونت خود، به هدم ارزشهای اسلامی و توحیدی در ابعاد مختلف همت گماشته بودند و با اعمال استبداد فراگیر و سرکوب شدید نیروهای فکری، اجتماعی و تشکیلاتی مربوط به خاندان رسالت و امامت، و با به شهادت رساندن هزاران انسان پاکباخته و فداکار و آشنای با مبانی وحیانی و آئین توحید و دستورات نبوی و تعالیم علوی، خط نابودی کامل رسالت پیامبر اسلام حضرت محمد (صلواتاللهعلیهوآله) را با شدت تعقیب میکردند. بنابراین دوره امامت حضرت سجاد (علیهالسلام) را باید یکی از سختترین دورههای تاریخ اسلام لقب داد و حقیقتا قلم از ترسیم دشواری خارقالعاده این عصر، احساس عجز نموده، بخصوص در کاری فشرده مانند آنچه در پیش روی ماست، توان ترسیم واقعیت این دوره به غایت مشکل مینماید. اما با توجه به برنامه بلند مدت حضرت سجاد (علیهالسلام) یکی از اولویتهای قطعی آن امام بزرگوار، آغاز یک نهضت فرهنگی عمیق و ریشهدار در جهت حفظ و استمرار دستاوردهای رسالت حضرت خاتم الانبیاء (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و جد بزرگوار و عمو و پدر ارجمندش بوده است. نهضت سیاسی با قیام جاودانه عاشورا و حرکت الهی حضرت ابیعبدالله (علیهالسلام) انجام پذیرفت. این نهضت گرچه به ظاهر با موفقیت همراه نبود، و با شدیدترین وجه ممکن سرکوب گردید ولی طراح و مجری آن، آنچنان با نور عصمت و درایت الهی، آن را سامان داد که دین را به معنای جامع از خطر اضمحلال نهایی حفظ کرده، زمینه رسوایی و انحطاط خط حاکم و نظام سیاسی موجود را به بهترین وجه در بلند مدت فراهم ساخت. اینک آنچه لازم مینماید آغاز یک نهضت فرهنگی است که از یک سو زمینه بارور شدن اهداف اصیل نهضت حضرت ابیعبدالله (علیهالسلام) را فراهم نموده و از فراموش شدن آن جلوگیری نماید و از سوی دیگر با توجه به اصالت فرهنگ در بینش اسلامی، زمینهساز تاسیس مکتب فراگیر جعفری و نشر معارف اصیل اسلامی در جامعه باشد. امام زینالعابدین (علیهالسلام) با ایفای نقش امامت در این دوران در بعد فرهنگی، با همه سختی که به همراه داشت، به بهترین وجه رسالت خطیر خود را به انجام رسانده و با حفظ کیان دین مبین اسلام از اضمحلال، زمینه شناخت و بارور شدن ارزشها و تعالیم فراگیر اسلامی در جامعه را فراهم نمودند و با مجاهدات عظیم خود در این نهضت، میراثی جاودانه از تعالیم آسمانی دین مبین اسلام، برای نسلهای بعد به ارمغان گذاشتند. رسالت اصیل همه انبیاء و اولیاء آشنا ساختن جامعه بشری با معارف ناب در زمینه مبدا و معاد و شناخت کامل وظایف گسترده بندگی در مقابل ذات اقدس احدیت است و در مرحله بعد تربیت انسانهای شایسته که این معارف در وجود آنان به بار نشسته باشد و عملا به مقام منیع عبودیت حق متعال واصل شده و موحد و مخلص گردیده باشند و سایر اهداف آنان همه زمینه ساز و مقدمه انجام این رسالت است. بنابراین مبارزه با طاغوتها، تشکیل حکومت و استقرار نظام سیاسی صالح، اصلاح وضع معیشت مردم و... همه و همه مقدمه خداشناسی و خداباوری است. از اینرو نهضت فرهنگی از اصالت برخوردار است و چنانچه قرآن میفرماید: «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة؛ خداوند در جامعه فاقد دانش، پیامبری از خودشان مبعوث فرمود تا ابتدا آیات او را بر آنها تلاوت نماید و بعد آنها را تزکیه و تهذیب نموده و کتاب و حکمت به آنها تعلیم فرماید.» انسانسازی که راهی جز تعلیم و تربیت برای آن متصور نیست، هدف اصیل ارسال همه انبیاء و آرمان نهایی همه اوصیاء است. حال امام زینالعابدین (علیهالسلام) در اوج حاکمیت استبداد و در دورانی که حاکمان اموی تمام توان خود را برای زدودن نور وحی از سرزمین وحی و نابودی سیره حیاتبخش پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بسیج کرده بودند، در حالی که هنوز آثار زنجیرهای استبداد بر بدن مطهرش موجود است، با اتخاذ روشی بدیع، زبان خود را در دفاع از حق و بیان معارف اصیل اسلامی به کار گرفته و با موفقت تمام، در خلال مدت مدیدی حدود ۳۵ سال، به بهترین وجه نهضت فرهنگی اسلام و تشیع را رهبری مینمایند. آری حضرت که بخوبی از عهده رهبری نهضت پدر بعد از شهادت ایشان بر آمده بودند، در این نهضت نیز به موفقیت دست یافته و دلیل قاطع آن تبلور عظیم فرهنگ اصیل اسلام و تشیع توسط حضرت امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) است که در پرتو فداکاریهای امام سجاد (علیهالسلام) در زمینه تربیت شاگردان شایسته و حفظ و استمرار معارف اسلامی در خلال زمان بسیار سخت مابین قیام عاشورا و سقوط بنیامیه، به انجام رسید. به هر حال بررسی حیات علمی و فرهنگی امام سجاد (علیهالسلام) نیازمند فرصت طولانی و تحقیقات گسترده تاریخی است و در این مختصر به بررسی بعضی از امور در این زمینه اکتفا میشود: ۱- جایگاه رفیع علمی حضرت سجاد (علیهالسلام). ۲- رهبری فکری جامعه توسط حضرت سجاد (علیهالسلام) با شگردی ویژه و پایهگذاری نهضت فرهنگی. ۳- بیان بدیع معارف الهی و ارائه درسهای سترگ علمی و حقوقی توسط حضرت سجاد (علیهالسلام). ۴- امام سجاد ((علیهالسلام)) و تربیت شاگردان برجسته. ۵- روشنگری و افشاگری توسط حضرت در زمینه مسائل سیاسی جامعه (هشدار به عالمان وابسته). ۲۵.۱ - جایگاه رفیع علمی حضرتحضرت علی بن حسین (علیهالسلام) یکی از مصادیق روشن این آیه کریمه قرآنی میباشند که «کل شئ احصیناه فی امام مبین؛ هر چیزی را در امام مبین - کارنامهای روشن - برشمردیم.» چرا که بر اساس روایات متعدد هنگامی که از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از این آیه سؤال شد حضرت، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را به عنوان امام مبین معرفی کردند و جانشینان آن امام، همه وارث علم و سایر کمالات خدادادی آن بزرگوار میباشند. آری حضرت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) باب مدینه علم پیامبر میباشند که «انا مدینة العلم و علی بابها من شهر علم هستم و علی درب آن میباشد.» و تمام علم حضرت به جانشینان ایشان یکی پس از دیگری انتقال یافته است. علاوه بر علم غیب امام سجاد (علیهالسلام) که در عنوان علم لایتناهی حضرت به گوشهای از آن اشاره شد، باید توجه داشت حضرت سجاد (علیهالسلام) دارای علوم همه انبیاء و صاحب مراتب عالی علم میباشند. حضرت در زمینه الهی بودن علم ائمه و گستردگی دامنه آن میفرمایند: حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امین خداوند در روی زمین بود و چون به لقاء حق شرفیاب شد، اهل بیت او وارثان او و امینان خداوند در روی زمین میباشند. علم منایا و بلایا (که علم به سرنوشت و مقدرات انسانهاست)، نسب عرب، طهارت مولد آنان، نام شیعیان و اسامی پدران آنها، همه نزد ماست. ما برگزیدگان خداوند و اوصیای پیامبریم و از هر فرد دیگری به قرآن سزاوارتر میباشیم. ما در مراتب عالی علم قرار داریم و علوم همه انبیاء نزد ما به ودیعت گذارده شده است. ائمه (علیهمالسّلام) قسم یاد میکردند که «علم الکتاب و الله کله عندنا قسم به خداوند که همه علم کتاب نزد ماست.» همان علمی که جانشین حضرت سلیمان با قطرهای از آن، تخت بلقیس را از یمن به فلسطین آورد. یکی دیگر از ابعاد علوم ائمه (علیهمالسّلام) بهرهمندی آنان از اسرار و علومی ویژه است که نمیتوان آن را در اختیار همه قرار داد و همچنین سر آمدی آنان در علم فقه و احکام که حضرت سجاد (علیهالسلام) در این دو بخش نیز پیشتاز و نمونه بودهاند. به هر تقدیر بر اساس یکی از اعتقادات ضروری شیعه، ائمه دین (علیهمالسّلام) به جمیع الهی و بشری عالمند و هیچ چیز بر آنها مخفی نمیباشد و حضرت سجاد (علیهالسلام) نیز امام بر حق و وارث شجره طیبه علم و کمال پدران معصوم خود بودهاند. ۲۵.۱.۱ - استدلال بر جایگاه علمی حضرتدر زمینه جایگاه رفیع علمی حضرت سجاد (علیهالسلام) دو استدلال دیگر نیز قابل توجه است: ۱- تمام میراث سترگ علمی که در عصر امام باقر (علیهالسلام) که بحق شکافنده علوم لقب گرفتند و در زمان امام صادق (علیهالسلام) که به خاطر تلاش در نشر فرهنگ اسلام و تبیین احکام و معارف ناب، بحق رئیس مذهب لقب یافتند در اختیار جامعه اسلامی قرار گرفت از حضرت سجاد (علیهالسلام) بوده، بر اساس وراثت در صفات کمالیه که از اصول اساسی امامت میباشد، همه را از آن امام بزرگوار به ارث برده بودند. ۲- بر اساس «ان آثارنا تدل علینا: آثار و نتایج وجود ما بر کمالات ما دلالت میکند.» مجموعههای پرقیمت و بیبدیل بجا مانده از حضرت سجاد (علیهالسلام) از قبیل صحیفه کامله سجادیه و رسالة الحقوق و صدها حدیث و روایت از یکسو و شاگردان تربیت شده و به مرتبه کمال رسیده نظیر ابوحمزه ثمالی که او را ائمه هدی سلمان و لقمان زمان نامیدهاند، از سوی دیگر دلالت واضح به جایگاه رفیع علمی و فرهنگی حضرت دارد. ۲۵.۲ - برخورداری از اسرار و علوم ویژهیکی از شعبههای علوم جامع ائمه هدی (علیهمالسلام)، بهرهمندی آنان از اسرار و علوم ویژهای است که آن را نزد خود نگهداری نموده و جز به کسانی که ظرفیت تحمل آن را داشته و آنان بسیار اندک بودهاند، از دیگران مکتوم نگه میداشتهاند. در خلال اشعاری که به ایشان نسبت داده شده است به بهرهمندی خود از این علوم اخبار فرمودهاند: انی لاکتم من علمی جواهره •••• کی لا یری الحق ذو جهل فیفتننا و قد تقدم فی هذا ابوحسن •••• الی الحسین و وصی قبله حسنا قرب جوهر علم لو ابوح به •••• لقیل لی انت ممن یعبد الوثنا و لاستحل رجال مسلمون دمی •••• یرون اقبح ما یاتونه حسنا. - من از دانش خود گوهرهای آن را پنهان و کتمان میکنم تا آدم جاهلی که حق را نمیتواند ببیند ما را به مشکل نیندازد و به آزار و ایذاء ما مشغول نشود. - حضرت ابوالحسن علی بن ابیطالب در بهرهمندی از این علوم پیشتاز بوده و بعد، آن حضرت این دانش را به امام حسن و امام حسین به عنوان وصیت به ودیعه نهاده است. - پس چه بسا گوهر علمی که اگر آن را فاش سازم، مرا متهم به بتپرستی خواهند کرد. - و مردان مسلمانی ریختن خونم را مباح خواهند شمرده و این زشتترین کار خود را نیکو خواهند پنداشت. باید توجه داشت ممکن است علم مورد نظر حضرت از سنخ علم توحید در مراتب اعلای آن باشد. ۲۵.۳ - سرآمد فقیهانیکی دیگر از شعبههای علم ائمه هدی (علیهمالسّلام) آگاهی اتم آن بزرگواران از جمیع احکام الهی و همه حلال و حرامها میباشد که اصطلاحا به علم فقه شهرت یافته است. بکر بن کرب صیرفی میگوید از امام صادق (علیهالسلام) شنیدم که میفرمود: هر آینه نزد ما چیزی است که با وجود آن هرگز به مردم نیازی نخواهیم داشت ولی مردم حتما به ما محتاج و نیازمند میباشند، و نزد ما کتابی است به املاء حضرت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و خط حضرت علی (علیهالسلام)، صحیفهای که در تمام حلالها و حرامها موجود است و شما برای کاری نزد ما میآئید و سپس ما هرگاه به آنچه از ما کسب تکلیف کردهاید عمل کنید و یا آن را ترک کنید، میشناسیم و میفهمیم. اما امام سجاد (علیهالسلام) به اعتراف بسیاری از تذکرهنویسان، سر آمد فقیهان دوران خود بودهاند و هیچکس در علم فقه مقدم بر ایشان نبوده است. اقرار به این مطلب و مرجعیت آن بزرگوار در این زمینه حتی شامل دستگاه اموی و شخص عبدالملک مروان و علماء درباری او مانند زهری نیز بوده است. ابنجوزی حضرت را به لقب سیدالفقهاء ملقب نموده و از قول تعداد بسیاری نقل کرده است که ما در میان فقیهان، فقیهتر از علی بن حسین (علیهالسلام) ندیدیم. (ما راینا افقه من علی بن حسین (علیهالسلام)) این جمله هنگامی ارزش خود را نشان میدهد که توجه داشته باشیم در عصر حضرت فقهای بسیاری میزیستهاند. ۲۵.۴ - رهبری فکری جامعه و پایهگذاری نهضت فکریحضرت سید الساجدین (علیهالسلام) برای ایفای نقش برجسته امامت خویش در دوران پس از واقعه خونبار عاشورا، نقشهای بسیار پیچیده و چند سویه طراحی نمودند تا با پایهگذاری نهضت فرهنگی عمیق و گسترده، اهداف بلند اسلام و رسالت را به تحقق نزدیک نموده، و با حفاظت از دستاوردهای نهضت پدر بزرگوارشان حضرت امام حسین (علیهالسلام)، زمینه تعمیق و بارورشدن آن را فراهم سازند. شناخت این نقشه نیازمند بررسیهای گسترده در تاریخ و اسناد موجود که مجالی بسیار واسع میطلبد، اما بهصورت خلاصه میتوان اظهار داشت با توجه به شرایط استثنایی و وحشتناک عصر این امام همام، عملکرد حضرت سجاد (علیهالسلام)، آیتی روشن از یک اعجاز واقعی است. سرکوب شدید دشمن، از هم گسیختگی نیروها، نفوذ گسترده آموزههای غیر اسلامی در جامعه، خفقان و استبداد شدید، تحت مراقب دائمی بودن، حاکمیت یاس و ناامیدی بر بخش وسیعی از مسلمین، شیوع انحرافات عقیدتی از خط راستین امامت و...، با این همه چگونه باید سکان مدیریت جامعه را هدایت نمود که هم از اساس معارف اسلامی و دستاوردهای رسالت حفاظت به عمل آمده و هم زمینه بسط و گسترش معارف ناب فراهم گردد. و این همه در خدمت تربیت انسانهای لایق قرار گرفته و عملا شروع به نیرو سازی و کادر سازی کرده تا خسارتهای انسانی گذشته و حال را نه تنها جبران کرد که بر آن فائق آمده و زمینه یک انقلاب فرهنگی بزرگ را که باید به دست دو امام عزیز بعدی به وقوع بپیوندد، فراهم ساخت. و در ضمن شور و نشاط و باور داشتن و اعتماد را نیز به جامعه پیروان واقعی بر گرداند و از عقب گرد و انحطاط روحیه، آنها را محافظت نمود. در این راستا حضرت زینالعابدین (صلواتاللهعلیه) با رفتار و گفتار خویش بهترین عملکرد را در تاریخ از خود ارائه دادند. توجه به سر فصلهای زیر در راستای ادعای فوق قابل توجه میباشد: ۱- تذکر دائمی مصائب وارد بر آل الله در حادثه خونبار کربلا که تحت عنوان تداوم عزاداری حضرت سجاد (علیهالسلام) برای پدر مورد بررسی قرار گرفت. ۲- حضور فعال در عرصههای اجتماعی و ارائه عملی یک الگوی کامل از همه فضائل و مناقب انسانی و الهی که با بررسی بعد فردی و اجتماعی وجود مبارک حضرت میتوان به گوشهای از این الگوی منور واقف گردید. ۳- تنظیم ماهرانه روابط سیاسی خود با زمامداران اموی و نظام سیاسی فاسد حاکم که نه به آنها بهانه سرکوب و اعمال خشونت داده و نه ایهام انعزال از جامعه و یا تایید عملکرد حاکمان، از آن قابل استفاده باشد. این مساله را در بررسی بعد سیاسی وجود اقدس حضرت باید پیگیری نمود. ۴- بیان معارف الهی اسلام و درسهای سترگ علمی و حقوقی و ارائه مکتبی جامع از خودسازی و تهذیب در قالب شورانگیز دعا و مناجات با حضرت حق که خود را در قالب صدها مناجات بجا مانده از حضرت بویژه صحیفه کامله سجادیه، رسالة الحقوق و روایات بیشمار که همان سخنان گهربار حضرت است، نشان داده است. ۵- دست یازیدن به تربیت دهها شاگرد و پیاده کردن عملی معارف صحیح اسلامی در جان و دل آنان که از برجستهترین بخشهای عملکرد حضرت سجاد (علیهالسلام) میباشد و تحت عنوان تربیت شاگردان برجسته باید بررسی گردد. ۶- روشنگری و افشاگری در زمینه مسائل سیاسی جامعه و هشدار به عالمان وابسته به دربار که بخشی از آن در نامه معروف حضرت به زهری خود را نشان داده و قسمتهایی از آن نیز در ادعیه صحیفه کامله سجادیه ارائه شده است. و شگردهای بسیار دیگر که مگر میتوان همه آنها را در این مختصر استقصا نمود؟! ! آری باید این امور و سمائل را بدقت مطالعه و بررسی نمود تا به چگونگی رهبری فکری جامعه توسط حضرت سجاد (علیهالسلام) و پایهگذاری نهضت فرهنگی اسلام توسط ایشان واقف گردید. و نقش منحصر بفرد این امام بزرگوار را در تاریخ منور و حیاتبخش امامت و ولایت شناخت و از آن اقتباس کرد. به گوشهای دیگر از این مساله تحت عنوان گستره معارف اسلامی در صحیفه کامله سجادیه اشاره شده است. ۲۵.۵ - بیان بدیع معارف الهیپایهگذاری و مدیریت یک نهضت فرهنگی صحیح و ریشهدار، بیش از هر چیز و قبل از هر چیز، نیازمند ارائه یک مجموعه مدون و فراگیر از علوم و معارف و ارزشهاست که تحقق آن در پرتو نهضت فرهنگی مورد انتظار است. حضرت سجاد (علیهالسلام) در این زمینه با توجه به شرایط خاص زمانه، شیوهای بدیع برای ارائه این مجموعه مدون به کار گرفتند که علاوه بر بیان بایستههای لازم برای ایجاد تحول در جامعه از بعد فرهنگی، بخش قابل توجهی از این مجموعه را در قالب شورانگیز دعا و مناجات در اختیار جامعه گذاشتند تا از یک سو با سرکوب و اختناق شدید حاکم در جامعه که به شدت از روشنگری حقیقی برای مردم جلوگیری میکرد، مواجه نشده و با مانع برخورد نکند و از سوی دیگر با توجه به زبان خاص دعا و مناجات در ضمن انتقال معارف به مخاطب، با نفوذ در عمق جان او، شور و نشاط را در وجودش ایجاد و همه هستیاش را به ذات اقدس الهی مرتبط نماید. در این ارتباط بخصوص باید از دو اثر جاودانه وجود مبارک حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) یعنی صحیفه کامله سجادیه و رسالة الحقوق نام برد و به بررسی آنها نشست تا به گوشهای از عظمت روحی آن امام همام پی برده و به حسن تدبیر و مدیریت این رهبر بزرگ الهی واقف شد. و این همه غیر از سخنان گهرباری است که از حضرت سجاد (علیهالسلام) به یادگار مانده است. البته باید توجه داشت برقرار نمودن ارتباط با ذات متعال مبدا هستی و ارائه عرض نیاز به محضر او و همه هستی خود را در کف فقر گرفته با خاکساری به پیشگاه قدسش راز و نیاز نمودن و در یک کلمه دعا و مناجات خواندن، خود از اصالت برخوردار بوده و امام سجاد (علیهالسلام) که بحق به زینالعابدین ملقب گردیدهاند، در این میدان نیز گوی سبقت را از دیگران ربوده و در خلال مناجاتهای بدیع و اصیل خود، آنچنان غرق تماشای جمال دوست میگشتند که نتیجه آن چیزی جز لقاء و فناء و کمال برای ذات منورشان نبوده است. آری پرستش حضرت حق در هر قالبی باشد زیباست بخصوص در قالب دعا، که: «الدعا مخ العباده. دعا مغز و لباب عبادت است.» بنابراین حضرت سجاد (علیهالسلام) در تحکیم و تجدید بنای معارف الهی اسلام نقشی برجسته ایفاء نمودهاند که این نقش با توجه به تربیت دهها شاگرد که گروه وسیعی از آنان فقهای برجسته و عارفان والامقام بودند بهتر قابل تشخیص بوده و برجستهتر قابل بررسی و پیگیری میباشد. ۲۶ - توصیفات حضرت سجاددر این مختصر به بیان گوشهای از بیانات ارائه شده از شخصیت والای امام زینالعابدین (علیهالسلام) میپردازیم. ۲۶.۱ - توصیف حضرت در کلام ربوبیحدیث لوح، از حضرت صادق (علیهالسلام) نقل شده که ایشان میفرمایند: پدرم به جابر بن عبدالله انصاری فرمود: من با تو کاری دارم هرگاه برای تو آسانتر است با من خلوت کرده و کارم را با تو مطرح کنم!! جابر گفت: هر زمانی که تو دوست بداری. پدرم در بعضی از ایام با او خلوت کرد، و به او فرمود: ای جابر به من خبر بده از لوحی که در دست مادرم فاطمه (سلاماللهعلیها) دختر رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دیدی و آنچه که مادرم به تو خبر داد که در آن لوح نوشته شده است. جابر گفت: خداوند را شاهد میگیرم که من داخل بر مادرت فاطمه (سلاماللهعلیها) در زمان حیات رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شدم تا ولادت حسین (علیهالسلام) را به او تهنیت بگویم. در دست آن خانم لوح سبزی را دیدم و گمان کردم که آن از زمرد بود و در آن کتابی (نوشتهای) دیدم سفید، شبیه رنگ خورشید. من به او عرض کردم: پدرم و مادرم فدای شما ای دختر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این لوح چیست؟ فاطمه فرمود: این لوحی است که خداوند آن را به رسولش هدیه داده است که در آن اسم پدرم و اسم شوهرم و اسم دو فرزندم و اسم اوصیاء از فرزندان من در آن هست و پدرم این لوح را به من داده است تا مرا به وسیله آن بشارت بدهد. جابر گفت: مادر شما فاطمه (سلاماللهعلیها) آن را به من داد و من آن را خواندم و از روی آن استنساخ کردم. پدرم به جابر گفت: ای جابر آیا میشود آن را به من عرضه کنی؟!! گفت: بلی. پس پدرم با او به راه افتاد تا به منزل جابر رسیدند. او به داخل رفته و صحیفهای را که در پوششی پیچیده شده بود بیرون آورد. حضرت باقر (علیهالسلام) به او فرمود: ای جابر در نوشته خود نگاه کن تا من آن را بر تو بخوانم. جابر در نسخه خود نگاه کرد و پدرم آن را خواند به گونهای که حتی یک حرف با آن مخالف نداشت. جابر گفت: خداوند را شاهد میگیرم که من این چنین در لوح دیدم که نوشته شده بود. بعد حضرت صادق (علیهالسلام) متن آن مکتوب را مفصل بیان میکنند که این چنین آغاز میشود: بسم الله الرحمن الرحیم هذا کتاب من الله العزیز الحکیم لمحمد نبیه و نوره و سفیره و حجابه و دلیله... تا میرسد به اینجا که جعلت کلمتی التامة معه و حجتی البالغة عنده، بعترته اثیب و اعاقب، اولهم علی سید العابدین و زین اولیایی الماضین.... کلمه تام خود را با حسین قرار دادم و حجت بالغه من نزد اوست. به عترت او ثواب میدهم و عقاب میکنم. اولین آنها علی است که سیدالعابدین و زینت اولیاء گذشته من است. آری حضرت سیدالساجدین نزد خداوند سیدالعابدین و زینالاولیاء میباشند. فصلوات الله علیه بعدد ما احاط به علم الله. ۲۶.۲ - نزد ائمهحضرت امیرالمؤمنین: او بهترین اهل زمین است بعد از انتقال مادر مکرمه حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) به مدینه و تعیین حضرت امام حسین (علیهالسلام) به عنوان همسر برای ایشان، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهالسلام) خطاب به فرزندشان میفرمایند: یا اباعبدالله هر آینه او برای تو غلامی به دنیا خواهد آورد که بعد از تو بهترین اهل زمین در زمانه خودش میباشد. [۸۹۴]
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۶، ص۹ - ۱۱، ح۲۰ و ۲۱، به نقل از بصائر الدرجات و الخرائج و الجرائح.
امام سجاد از دیدگاه پدر: پدرم فدای تو!! چقدر بوی تو دلانگیز است!! عبیدالله بن عبدالله بن عتبه میگوید: من نزد حسین بن علی (علیهالسلام) بودم که علی بن حسین الاصغر داخل شد. حضرت امام حسین (علیهالسلام) ایشان را صدا زده و او را محکم به سینه خود چسبانیدند و بعد بین دو چشم را بوسه زدند. آنگاه فرمودند پدرم فدای تو، چقدر بوی تو دلانگیز است؟!! و چقدر اخلاق تو نیکوست.... ۲۶.۳ - شباهت به حضرت امیرالمؤمنیناز امام صادق (علیهالسلام) نقل شده که فرمودند: علی بن حسین (علیهالسلام) در عبادت الهی بسیار شدید تلاش میکردند به گونهای که همیشه روزشان را روزهدار و شبشان به قیام در درگاه خداوندی سپری میشد. تا جائی که این رویه به جسم حضرت آسیب رسانید و من به ایشان عرض کردم: پدر جان این عادت شما تا چه مقدار طول خواهد کشید؟ پاسخ فرمود: به سوی پروردگارم عشق میورزم شاید که من را به قرب خود واصل کند. در همین رابطه حدیث دیگری نقل شده که در خلال آن امام صادق (علیهالسلام) جدشان حضرت سجاد (علیهالسلام) را شبیهترین فرد به حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) معرفی مینمایند: سعید بن کلثوم میگوید: من نزد حضرت جعفر بن محمد صادق (علیهالسلام) بودم که یادی از حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به میان آمد پس حضرت از آن بزرگوار زیاد تعریف و تمجید فرمود و ایشان را مدح نمود به آنچه که شایسته او بودند. آنگاه فرمود: سوگند به خداوند هرگز علی بن ابیطالب از دنیا حرامی را تناول نفرمود تا اینکه بر راه خداوند از دنیا رخت بربست و هرگز دو کار به او عرضه نگردید که خداوند از هر دو راضی بود مگر اینکه به آنکه در دین او شدیدتر و سختتر بود آن را اخذ نمود و انتخاب کرد. و هرگز بر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حادثهای ناگوار وارد نشد مگر این که او را چون مورد اعتمادش بود، فراخواند. و در این مدت هیچ کس جز او قدرت بر انجام اعمال رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را نداشت، حضرت آن چنان کار میکرد مانند مردی که صورتش بین آتش و بهشت باشد، امید به ثواب این داشته و از عقاب آن میترسد. آری حضرت از مال خود هزار برده برای لقاء خدا و نجات از آتش آزاد کرد، و پول این همه را از حاصل دسترنج خود و عرق جبیناش فراهم آورده بود. و در همین حال غذای اهل و عیالش و روغن و سرکه و خرمای فشرده شده بود. لباس آن حضرت چیزی نبود جز کرباس که اگر مقداری از آن برای آستین دست زیاد میآمد آن را با قیچی که مخصوص چیدن پشم بود، میچید. و نه در فرزندانش و نه اهل بیتش هیچکس نزدیکتر به او و شبیهتر به او در لباس و فقهش، از علی بن حسین (علیهالسلام) پیدا نمیشود. آری فرزندش ابوجعفر (امام باقر (علیهالسلام)) بر او وارد شد در حالی که آن حضرت در عبادت به جایی رسیده بود که هیچکس به آن نمیرسید و او را در حالی دید که رنگ بر رخسارش از شبزندهداری، زرد شده بود و چشمهایش از گریه ورم نموده و آزرده شده بود و... تا آخر حدیث که حالاتی از عبادت حضرت سجاد (علیهالسلام) بیان میشود که موجب گریه حضرت باقر (علیهالسلام) را فراهم میآورد و وقتی حضرت سجاد (علیهالسلام) ملتفت گریه فرزند خود میشوند، دستور میدهند که بعضی از صحفی که در آن عبادات حضرت علی ابنابی طالب (علیهالسلام) نوشته شده بیاورند، و بعد از کمی مطالعه میفرمایند: چه کسی بر عبادت علی بن ابیطالب (علیهالسلام) طاقت و قدرت دارد!! از این روایت شریف به دست میآید در منظر حضرت صادق (علیهالسلام) امام سجاد (علیهالسلام) شبیهترین اهل بیت به حضرت مولی علی بن ابیطالب (علیهالسلام) در ابعاد مختلف بودهاند. ۲۶.۴ - دیدگاه خلفاءکمالات بیانتهای حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) آنچنان درخشان بوده است که دشمنان خود را به اقرار واداشته به بزرگواری ایشان اذعان کردهاند. در این قسمت دیدگاه عبدالملک بن مروان و حجاج و عمر بن عبدالعزیز نسبت به حضرت را بیان میکنیم. ۲۶.۴.۱ - عبدالملک بن مروانزهری میگوید: با علی بن حسین (علیهماالصلوةوالسلام) به عبدالملک بن مروان وارد شدم. عبدالملک آنچه را از اثر سجود و در بین دو چشم علی بن حسین (علیهالسلام) مشاهده کرد، بسیار بزرگ شمرد و لذا گفت: ای ابامحمد هر آینه اجتهاد و تلاش بر سیمای تو ظاهر گشته و از جانب خداوند حسن و نیکی برای تو سبقت گرفته است. تو پاره تن رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میباشی و نسب تو قریب، و سبب تو محکم است. هر آینه تو دارای فضیلت بزرگ بر اهل بیتت و همه معاصرین میباشی. تو از فضل و علم و دین و ورع بدان مقدار داده شدهای که به هیچکس نه قبل از تو و نه بعد از تو به آن مقدار داده نشده است، مگر کسانی که از پیشینیان تو گذاشتهاند. و سپس شروع کرد به تمجید و تعریف و در این کار مبالغه نمود. امام حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرمودند: هر آنچه تو ذکر کردی و توصیف نمودی، همه از فضل الهی است و ناشی از توفیق و تایید او میباشد... تا آخر حدیث که حاوی مطالب بسیار جالب و حاکی از کمالات متعدد حضرت میباشد. ۲۶.۴.۲ - حجاج بن یوسفاما حجاج بن یوسف ثقفی آن جنایتکار نمونه در تاریخ که با لشکرکشی به مکه و تهاجم به خانه خدا، آن را ویران کرده بود هنگامی که در بازسازی آن دچار مشکل شد او را به حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) راهنمایی کردند، وقتی نام حضرت را شنید گفت: معدن ذلک یعنی حضرت معدن و سرچشمه امور شگفت و دارای صلاحیت لازم برای مدیریت بازسازی خانه خدا میباشد. ۲۶.۴.۳ - عمر بن عبدالعزیزعمر بن عبدالعزیز در حالی که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) از نزد او بلند شده بودند که بیرون بروند گفت: شریفترین مردم کیست؟ حاضرین گفتند: شما!!! و گفت: هرگز، شریفترین مردم این فردی است که هم اینک از نزد من بلند شد. کسی که تمام مردم دوست دارند از او و خاندان او باشند ولی او دوست نمیدارد که جزء خاندان دیگری باشد. همین عمر بن عبدالعزیز که به هر حال از خلفای مروانی و وابسته به دودمان بنیامیه است ولی در انصاف و ادب از سایرین ممتاز میباشد، گهگاهی به خدمت حضرت سجاد (علیهالسلام) رسیده به ایشان اظهار ادب و محبت میکرد و بعد از شهادت آن بزرگوار گفت: مشعل روشنگر دنیا و مایه جمال و زیبایی اسلام زینالعابدین، از میان رفت. (ذهب سراج الدنیا و جمال الاسلام، زین العابدین). [۹۰۸]
امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۳۱.
۲۶.۵ - دیدگاه علماء اهلسنتحضرت امام زینالعابدین (علیهالسلام) از دیدگاه بزرگان علماء اهلسنت بر همه فقهاء و غیر فقهاء و در همه زمینهها تقدم داشته و آنان در بیوگرافی حضرت برای آن بزرگوار جز سیادت و شرف، تقوی، و علم، عبادت و فضیلت، حلم و کرم، تدبیر و حکمت چیزی ذکر نکردهاند و بسیاری از آنها حضرت را به امامت توصیف نمودهاند. ۲۶.۵.۱ - ذهبیذهبی در ترجمه حضرت مینویسد: امام سجاد: السید الامام، زینالعابدین برای ایشان جلالت عجیبی بود و این حق ایشان بود و او به خاطر شرفش و سیادت و قدرت و برتریاش و به خاطر علم و اهلیت و کمال عقلش هر آینه برای امامت عظمی شایسته بود. ۲۶.۵.۲ - مناویمناوی نیز چنین حضرت را تعریف میکند: زین العابدین، امام و سند است و بزرگواری و مکارم او مشهور میباشد، کبوترهای او در جو وجود به پرواز در آمده است. او دارای قدر و منزلتی عظیم بود. ساحت و صدری گشاده داشت و برای جسد ریاست، سری بود که همیشه برای رجوع و سیاست، مورد آرزوی دیگران واقع میشد. ۲۶.۵.۳ - جاحظجاحظ هم برای ایشان گفته است: اما علی بن حسین (علیهالسلام) پس مردم با همه اختلاف مذاهبشان در مورد او مجتمع و دارای وحدت نظر بودند و هیچکس در تدبیر او تردید نداشت و احدی در تقدیم او بر دیگران در همه زمینهها شک نداشت. ۲۶.۵.۴ - شافعیشافعی که یکی از ائمه چهارگانه اهل سنت است، میگوید: هر آینه علی بن حسین فقیهترین اهل البیت است. [۹۱۲]
جاحظ، عمرو بن بحر، رسائل الجاحظ، ص۱۰۶.
۲۶.۵.۵ - مالک بن انسمالک بن انس نیز که یکی دیگر از ائمه چهارگانه اهل سنت است، میگوید: در اهل بیت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هیچکس مثل علی بن حسین (علیهالسلام) نمیباشد. ۲۶.۵.۶ - ابنسعدابنسعد در کتاب الطبقات خود مینویسد: کان علی بن حسین ثقة مامونا کثیرا للحدیث علیا رفیعا و رعا. (علی بن حسین (علیهماالسلام) مورد وثوق و امین و کثیر الحدیث بود و مقام بسیار عالی و ارجمند داشت و پارسا و پرهیزکار بود.) ۲۶.۵.۷ - ابنخلکانابنخلکان مینویسد: فضائل زینالعابدین اکثر من ان تحصی. [۹۱۵]
صفوت، شرح حال چهارده معصوم، ص۲۶.
۲۷ - ارتباطات اجتماعی حضرت سجاداز آنجا که انسان موجودی است مدنی بالطبع، خواه ناخواه در محیط اجتماع مجبور به برقراری ارتباطات متعددی با سایر افراد جامعه میباشد. در بررسی زندگانی و تاریخ حضرت زینالعابدین امام سجاد (علیهالسلام) نیز به برخی از این ارتباطات و برخوردها برخورد میکنیم که نظر به کرامتها و فضائل بیپایان حضرت سجاد (علیهالسلام)، مشحون به فضیلت و اخلاق و بزرگواری است. امامت و رهبری که به معنای سکانداری مدیریت جامعه در عالیترین سطوح میباشد و مستلزم حکومت و تدبیر همه شئون مردم است، قطعا با برقراری ارتباط با افراد مختلف جامعه فعلیت مییابد. در عصر حضرت سجاد (علیهالسلام)، حق حکومت و رهبری که در انحصار آن بزرگوار بود به خاطر ظلم و تعدی نظام سیاسی اموی از حضرت سلب شده بود ولی آن امام همام بهاندازه امکانات خود و با مراعات شرایط زمان و مکان، با افراد مختلفی از جامعه ارتباط برقرار نموده و بر اساس وظیفه امامت خویش، آنها را در راستای اهداف اسلامی، هدایت و ارشاد مینمودند. خداوند متعال به پیامبرش در قرآن مجید میفرماید: «و انک لعلی خلق عظیم؛ هر آینه تو دارای اخلاق والا و بزرگی هستی.» این خلق عظیم حضرت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در فرزندان او که جانشینان بر حقش میباشند، نیز بروز یافته و هر کدام نمودار صدها فضیلت و کرامت خاص و استثنایی بودهاند. ۲۷.۱ - ارتباط با خانوادهبرای بررسی کیفیت ارتباط حضرت سجاد (علیهالسلام) با افراد خانواده، باید ارتباط آن حضرت را با مادر، همسران و کنیزان خود بررسی نمود، در زمینه ارتباط حضرت با مادر خویش که البته دایهای بودند که ایشان را شیر داده بود، برخورد بسیار عجیبی در حرمتگذاری حضرت به آن بانو، نقل شده است که حاکی از جلالت و عظمت وجودی حضرت میباشد. حضرت سر یک سفره با مادر خود مینشستند و وقتی که از علت آن سؤال شد، فرمودند، میترسم دستم به غذایی دراز شود که قبلا مادرم اراده کرده از آن تناول نماید و به همین مقدار باعث رنجش خاطر او فراهم گردد. و بعدا وقتی فهمیدند مادرشان میل دارند با ایشان غذا بخورند، روی غذا طبقی میگذاشتند و از زیر آن غذا میخوردند، تا به این محذور مواجه نشوند. از این روایت لزوم مراعات شدید حرمت و احترام مادر در همه ابعاد استفاده میشود. آری این برخورد تبلور و ترجمان این آیه قرآن است که: «وصینا الانسان بوالدیه حسنا؛ انسان را به احسان مطلق به پدر و مادرش وصیت نمودیم.» در زمینه سایر ارتباطات حضرت سجاد (علیهالسلام) با خانواده به معنای عام آن که شامل ارتباط و برخورد با پدر، برادر، عمه، عمو و سایر اقوام میباشد، گزارشهای محدودی از تاریخ ثبت شده است که به بعضی از آنها در بررسی مقطع همراهی امام چهارم با امام حسین از مدینه به کربلا تا هنگام شهادت و مقطع پس از شهادت حضرت امام حسین (علیهالسلام) تا هنگام ورود به مدینه اشاره گردید. احترام شدید نسبت به پدر و مراعات ادب کامل در هنگام صحبت با ایشان، تصمیم به دفاع از پدر در آخرین لحظات روز عاشورا، وقتی که پدر را تنهای تنها یافتند و احترام و مراعات عمه خود حضرت زینب (سلاماللهعلیها) نمونههایی از این ارتباط و برخورد است. چه اینکه حضرت با سایر افراد فامیل خود همیشه با کرامت و بزرگواری برخورد میکردند و اگر احیانا آنها نامهربانی یا سوء ادبی داشتند حضرت با عفو و گذشت و لطف و محبت با آنها برخورد میکردند. نمونههایی از این قبیل برخوردها در برخورد حضرت با عموی خود محمد بن حنفیه، با عموی دیگر خود عمر اطرف، با پسر عموی خود حسن بن حسن و با سایر اقوام در تاریخ ثبت شده و در خلال بحثهای مربوط به بررسی بعد فردی و بعد اجتماعی آن وجود اقدس، مورد اشاره قرار گرفت. در زمینه ارتباط حضرت با کنیزان خود داستانی از برخورد عجیب حضرت سجاد (علیهالسلام) با یکی از کنیزان خود که مامور ریختن آب به روی دست حضرت در موقع وضو بود، نقل شد که چگونه بعد از اینکه ظرف آب از دست او به روی صورت حضرت افتاد و باعث مجروح شدن آن حضرت گردید، حضرت او را در راه خدا آزاد کردند. این نمونه میرساند که اساس ارتباطات اجتماعی حضرت بر فضائل و کراماتی مانند عفو و گذشت پایهریزی شده بود. در همین ارتباط نقل شده که کنیز دیگر حضرت، ظرف غذایی را به زمین زده و شکست و به خاطر این کار رنگش پریده و زرد گردید، حضرت (علیهالسلام) بلافاصله به او فرمودند: برو که تو در راه خدا و برای خدا آزاد هستی. بر اساس آنچه ذکر گردید حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) در محیط خانواده در ارتباط و برخورد با همسران و کنیزان بر اساس محبت، عفو و گذشت، عدالت و برخورد مثبت با خواهشهای مشروع اهل خانواده عمل میکردهاند. ۲۷.۲ - برخورد با بردگانبه علت حاکم بودن نظام بردهداری در صدر اسلام به عنوان یکی از واقعیتهای اجتماعی، اسلام و به تبع آن اولیاء الهی برخورد کریمانهای با این موضوع داشتهاند که باید در جای خود به شکل مبسوط مورد بررسی و مطالعه قرار گیرد. حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) در این زمینه نیز آنچنان کرامت و فضیلت را به تصویر کشیدهاند که حقیقتا از نقاط برجسته زندگی این امام عزیز میباشد. اولا برخورد و ارتباط حضرت با بردگان و زیردستان خود به گونهای بوده است که آنها از حضرت احساس امنیت میکردهاند. و این نکتهای بسیار مهم در تنظیم چگونگی ارتباط با زیردستان در محیطهای مختلف است و علیالعموم چنین نیست که خادمان و زیردستان و کارگران از مسئولین ارشد و موالیان خود احساس امنیت داشته باشند. ولی حضرت سجاد (علیهالسلام) به گونهای رفتار نموده بودند که مملوکین و بردگان ایشان از ایشان کاملا احساس امنیت داشتهاند. در سه کتاب مهم روایی این روایت نقل شده است که: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) دو مرتبه یکی از بردگان خود را صدا زدند و او جواب نداد، وقتی در مرتبه سوم صدا زدند، به ایشان پاسخ داد. به او فرمودند: ای پسرم!! آیا صدایم را نشنیدی؟ گفت: بلی!! حضرت فرمودند: پس چرا جوابم ندادی؟!! گفت: از شما احساس امنیت کردم. حضرت فرمودند: الحمد لله الذی جعل مملوکی یامننی؛ حمد خدایی را که مملوکهای من را چنین قرار داد که از من احساس امنیت کنند. در این روایت برخورد مهربانانه حضرت با یک برده که به او پسرم خطاب میکنند و پرسش کریمانه که چرا جواب ندادی و پاسخ او از روی صداقت و سپس نگرش توحیدی حضرت و سپاسگزاری از خداوند در اعطاء اینگونه ارتباط با مملوکین، بیان شده که همه این قسمتها قابل توجه و دقت میباشد. ثانیا بنای حضرت در زمینه ارتباط با زیر دستان و بردگان بر عفو و گذشت بوده است. در این رابطه داستان بسیار عجیبی در عفو خادمی که از سر سهو و خطا، سیخهای داغ کباب را بر سر فرزند حضرت انداخته و باعث کشته شدن او شد و بلافاصله حضرت او را در راه خدا آزاد کردند و او را با کلمات خود که تو متعمد نبودی از نظر روحی آرام ساختند، قابل توجه است. از این داستان که نظایر دیگری نیز دارد بخوبی استفاده میشود حضرت در زمینه خطاهای غیر عمدی خادمین و زیر دستان خود، برخوردی کریمانه و از سر عفو و گذشت داشتهاند. ۲۷.۲.۱ - گذشت از خطاهای عمدیعفو و اغماض در برابر تقصیر و خطای دیگران از بزرگی همت و علو طبع حکایت میکند و آن سجیه بزرگان و اخلاق کریمان است. اولیاء و پیشوایان دین بالاتفاق مردم را به عفو و اغماض توصیه نموده و خداوند تعالی نیز در قرآن کریم بندگان را به عفو و گذشت نسبت به خطاکاران ترغیب فرموده است چنان که فرماید: «و لیعفوا و لیصفحو الا تحبون ان یغفر الله لکم؛ باید که بندگان همدیگر را ببخشند و از هم درگذرند آیا دوست ندارید که خداوند هم شما را بیامرزد؟» حضرت سجاد (علیهالسلام) نیز بنا به فضائل نفسانی و سجایای اخلاقی که دارا بود نه تنها خطای متجاسرین را عفو میفرمود بلکه در مواردی به مقتضای حال آنان دربارهشان اکرام و احسانی هم به عمل میآورد. حضرت گرچه قصد تنبیه دارند ولی با یک برخورد کریمانه دیگر از فرد خاطی تقاضای جدی تقاص کرده و بالاخره او را در راه خدا آزاد میکنند و پر واضح است این برخوردها چه آثار تربیتی عمیق و شگرفی در روحیه آن بردهها بر جای گذاشته است. عبدالله بن عطار نقل میکند که: یکی از غلامهای حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) مرتکب گناهی شد که به خاطر آن مستحق عقوبت بود. حضرت شلاق را برای تنبیه او به دست گرفتند و این آیه را برای او خواندند که: «قل للذین آمنوا یغفرو اللذین لا یرجون ایام الله...؛ به کسانی که ایمان آوردهاند بگو تا از کسانی که به روزهای خدا امید ندارند، در گذرند تا خداوند هر قومی را به سبب آنچه مرتکب شدهاند به مجازات رساند. آن غلام در این حال گفت: من این چنین نیستم، من امید رحمت الهی را دارم و از عذاب او میترسم.» حضرت سجاد (علیهالسلام) با شنیدن این کلام تازیانه را انداخت و به او فرمود: تو آزاد هستی. یکی از بردگان و موالیان حضرت مسئول مزرعهای بود که برای آن حضرت بود، روزی حضرت برای سرکشی از آن مزرعه آمدند و دیدند که فساد انبوهی و تباهی زیادی به آن رسیده و از اینرو، با دیدن این وضعیت به فکر عمیق فرورفته و اندوهگین شدند (روشن است با کمکاری و تسامح یک غلام که مسئول رسیدگی بوده، نعمتهای الهی ضایع شده است و چنین فردی مستحق تنبیه است). حضرت با شلاقی که در دست داشتند تنها به او یک تازیانه زدند. سپس از این کار پشیمان شده و همینکه به خانه رسیدند فردی را در طلب آن غلام فرستادند. وقتی نزد حضرت آمد مشاهده کرد که حضرت لباس خود را بیرون آورده و تازیانهای به دست دارند. او گمان کرد که ایشان میخواهند او را مجددا تنبیه کنند و لذا ترسش شدید گردید. در این حال حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) تازیانه را گرفتند و دستشان را به سوی او دراز کرده و فرمودند: ای آقا آنچه در رابطه با تو از من سر زد، مانند آن از من قبلا هرگز انجام نشده بود و آن یک اشتباه و لغزشی بود، حال این تازیانه برای تو و باید از من قصاص نمایی!!! غلام با مشاهده این آقایی و بزرگواری گفت: ای مولای من قسم به خداوند گمان نداشتم مگر اینکه شما قصد عقوبت مجدد مرا دارید و من حقیقتا مستحق عقوبت هستم. حال چگونه من از شما قصاص کنم؟!! حضرت فرمود: پناه بر خدا، تو در حلیت و وسعت هستی. و این مطلب و خواهش را مکرر برای او تکرار نمودند و در هر دفعه آن غلام گفتار حضرت را بزرگ شمرده و آن را تجلیل میکرد و چونکه حضرت دیدند او قصاص نمیکند به او فرمودند: حال که تو از این کار امتناع داری پس این مزرعه صدقهای است برای تو و بعد آن را به او عطا کردند. باید توجه داشت اینکه حضرت به خود خطا، لغزش و اشتباه نسبت میدهند حاکی از کمال بزرگواری و کرام نفسانی ایشان بوده و ابدا با مقام عصمت حضرت که به معنای مصونیت کامل از گناه است، منافات ندارد. با جمعبندی آنچه ذکر گردید روشن میشود حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در ارتباط با زیردستان و خادمین و غلامهای خود اولا به گونهای رفتار میکردند که آنان کاملا احساس امنیت داشتهاند. ثانیا در لغزشهای غیر عمدی، آنها را عفو نموده و ثالثا در خطاهای عمدی گرچه بندرت آنها را تنبیه مختصری میکردند ولی بلافاصله با برخوردی کریمانه از آنها تقاضای قصاص کرده و سپس با امتناع آنها، آنها را در راه خدا آزاد کرده و به آنها کمک نیز میکردهاند. گذشته از این امور یکی از سیرههای مستمر حضرت سجاد (علیهالسلام) در رابطه با بردگان آزاد کردن آنها در راه خدا در مناسبتهای مختلف و طول سال بوده است که باید به عنوان آزاد نمودن بردگان توسط حضرت سجاد (علیهالسلام) مورد بحث و بررسی قرار گیرد. ۲۷.۲.۲ - نشست و برخاست با بردگاندر عصری که نظام اموی و کارگزاران آن با زندهکردن اصول تفکر جاهلی در جامعه، سعی داشتند عملا فرهنگ اسلامی را بهطور کلی از صحنه جامعه حذف کنند، حضرت امام زینالعابدین (علیهالسلام) با مجاهدات علمی و عملی خود نقشههای خائنانه آنها را خنثی مینمودند. یکی از ابعاد این مجاهده، برخورد کریمانه با بردگان در جامعه است که حضرت از نظر بیان منطق اسلام در ارتباط با این قشر میفرمودند: هیچکس بر دیگری فخر نورزد که همه شما بردگان و عبید هستید و مولی واحد است. [۹۳۷]
بلاغة حسین (علیهالسلام)، ص۲۱۷.
اما از نظر رفتار عملی، گذشته از برخورد کریمانه با بردگان، عفوها، بزرگواریها، آزاد کردن آنها به هر مناسبت و... حضرت در جامعه برای شکستن جو طبقاتی حاکم از طرف نظام اموی تلاش مینمود با بردگان نشست و برخاست نماید. در این رابطه موارد زیر قابل توجه میباشد: ۱- حضرت با یکی از موالی متعلق به آل عمر بن خطاب مینشست. مردی از قریش نافع بن جبیر به ایشان گفت: شما سید مردم و افضل آنها هستی آن وقت میروی به سوی این عبد و با او مینشینی!! حضرت فرمود: من نزد کسی میروم که از مجالست او منتفع شوم. (در نقل دیگر فرمود: مرد جایی باید نشست و برخاست داشته باشد که نفع ببرد.) ۲- نمونهای دیگر از رفتار حضرت با بردگان و کنیزان مساله ازدواج حضرت با یکی از کنیزان خود میباشد که ابتدا او را آزاد مینماید و سپس با او ازدواج میکند و چون خبر به گوش عبدالملک مروان میرسد حضرت را تنقید میکند. اما حضرت بهصورت قاطع به او پاسخ میدهند و سیره رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را برای او مینویسند. ۲۷.۳ - برخورد با بیماراندر زندگانی حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) تنها یک مورد از برخورد کریمانه آن بزرگوار با بیماران گزارش شده است و آن مربوط به دعوت تعدادی از جذامیان از حضرت است که در حال عبور با مرکب سواری از کنار آنها بودند، آنها از حضرت خواستند که با آنها غذا بخورند ولی چون ایشان روزه بودند نپذیرفتند. ولی بعد که به منزل رسیدند دستور دادند بدقت غذای بسیار مطلوبی طبخ کنند و بعد تمام آن مریضها را دعوت کرده و خود با آنها غذا خوردند و بعد هم مقداری پول و غذا به آنها اعطاء نمودند. از این برخورد به دست میآید چگونه حضرت از تعدادی از افراد جامعه اسلامی که به مرض دردآور و ناراحتکننده جذام مبتلا شده بودند دلجویی نموده و در حالی که همه از آنها گریزان هستند، آنها را به منزل دعوت کردند و با آنها هم غذا شدند و در موقع رفتن نیز به آنها هدیه دادند. اصولا افرادی که مریض میشوند بیش از هر چیز به برخوردهای عاطفی نیاز دارند که نمونه بارز آن را در این برخورد حضرت سجاد (علیهالسلام) مشاهده میکنیم. ۲۷.۴ - برخورد با واعظنمایانمنابع از نحوه برخورد حضرت سجاد (علیهالسلام) با یکی دیگر از واعظنمایان معاصر خود گزارش داده که مربوط به شخصی است به نام حسن بصری؛ حسن بصری چنانکه کشی فرموده است یکی از افرادی است که به عنوان زهاد هشتگانه معروف شدهاند. ولی او با هر گروهی که برخورد میکرد بر اساس هوا و خواهش آنان با آنها مواجه میشد و برای ریاست، بسیار ظاهر سازی میکرد و رئیس قدریه به شمار میآمد. با توجه به آنچه از کتب تراجم به دست میآید حسن بصری یک عالم سنیمذهب بوده و نزد سنیان از شخصیت موجهی برخوردار بوده است ولی چنانکه روشن است واعظی غیر متعظ و زاهدی ریاکار بیش نبوده که برای ریاست خود بسیار اهل فریب و ظاهرسازی بوده است. روزی حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) به حسن بصری گذر نمودند که او در منی ایستاده بود و مردم را موعظه میکرد. حضرت روبروی او ایستاد و فرمود: دست نگه دار!! من از تو سؤال میکنم راجع به حالی که تو هم اینک در آن مقیم هستی، آیا برای خودت و در آنچه بین تو و بین خداوند است میپسندی که در همین حال بمیری؟ مرگی که ممکن است فردا به سراغ تو آید؟!! او گفت: نه. حضرت فرمودند: آیا با خود حدیث نمیکنی راجع به انتقال و تحول از حالی که برای خود نمیپسندی به حالی که آن را بپسندی؟!! او برای مدتی به زمین خیره شد و سپس گفت: من این مواعظ را بدون حقیقت میگویم. حضرت فرمود: آیا بعد از حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیامبری را آرزو میکنی که با او دارای سابقهای باشی؟ گفت: نه. حضرت فرمود: آیا منزلی غیر از منزلی که به آنجا بر خواهی گشت آرزو داری تا در آن به کار مشغول شوی؟!! گفت: نه. حضرت فرمود: آیا تا به حال هیچکس را دیدی که دارای عقل وافری باشد و برای خودش از خودش چنین وضعی و حالی را بپسندد؟ تو بر حالی هستی که آن را نمیپسندی برای خودت این خیال را نداری که نفست را به حالی که حقیقتا آن را میپسندی منتقل نمایی!! و پیامبری هم بعد از حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امید نداری و به منزلی غیر از منزلی که تو در آن هستی و به آن رجوع میکنی نمیشناسی و امید نداری که در آن به کار مشغول شوی و با همه این احوال باز تو مردم را موعظه میکنی؟!! چونکه حضرت (علیهالسلام) پشت کرده و رفتند، حسن بصری گفت: این چه کسی است؟ به او گفتند: علی بن حسین است. او گفت: اهل بیت علم!!! و بعد از آن دیگر دیده نشد که حسن بصری برای مردم موعظه کند. شبیه همین موضوع و برخورد نیز برای حضرت سجاد (علیهالسلام) نقل شده که روزی حسن بصری را کنار حجرالاسود دیدند که قصه میگفت. حضرت فرمودند: ای آقا که اینجا هستی آیا برای خودت مرگ را میپسندی؟ گفت: نه، فرمودند: آیا عمل تو برای حساب صلاحیت دارد؟ گفت: نه، فرمودند: آیا در آنجا منزل دیگری برای عمل و کار وجود دارد؟ گفت: خیر، حضرت فرمود: آیا برای خود در روی زمین پناهگاهی جز این خانه سراغ داری؟ گفت: خیر، حضرت فرمود: پس چرا مردم را از طواف بازمیداری و مشغول میسازی؟ و سپس رفتند. آنگاه حسن گفت: هرگز در گوشهای من به مانند این کلمات از هیچکس وارد نشده است، آیا این مرد را میشناسید؟ گفتند: این زینالعابدین است او گفت: ذریهای که بعضی از بعض دیگرند. ۲۷.۵ - ارتباط با افراد هرزهاز امام صادق (علیهالسلام) نقل شده که فرمود: در مدینه مردی بود اهل بطالت، که مردم با دیدن او میخندیدند. روزی او گفت این مرد (و منظورش حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) بود) مرا مانع شده که او را بخندانم. در همین حال حضرت عبور کردند و در پشت سر ایشان چند نفر از بندگان و موالیانشان بودند. در این هنگام آن مرد بطال آمد و ردای حضرت را از دوش ایشان کشید و رفت ولی حضرت کمترین توجهی به او نفرمودند. آن افرادی که به همراه حضرت بودند به دنبال او رفته و رداء حضرت را از او گرفتند و آن را آورده و بر دوش حضرت گذاشتند در این حال حضرت از آنها پرسید: این کیست؟ گفتند: این مردی است اهل بطالت که اهل مدینه را میخنداند. حضرت فرمودند: به او بگوئید: هر آینه برای خداوند روزی است که در آن روز انسانهای اهل بطالت خسارت میکنند. (ان لله یوما یخسر فیه المبطلون). حقیقتا این برخورد امام معصوم (علیهالسلام) با فردی که کارش خنداندن مردم و اشتغال به بطالت و بیهودگی است چقدر پندآموز و عبرتآور است. از این داستان به دست میآید کسانی که صرفا با بطالت خو کرده و مردم را با انواع کارهای مضحک میخندانند، در روز قیامت جدا خسارت خواهند کرد. ۲۷.۶ - ارتباط با مخالفینحضرت زینالعابدین (علیهالسلام) در برخورد با مخالفین و دشمنان و افرادی که به حضرت ظلم و ستم روا داشته و یا غیبت میکردند و یا بدگویی و سب و دشنام روا میداشتند، برخوردی از سر بزرگواری و بر محور عفو و گذشت و ایثار و فداکاری داشتهاند. تاریخ زندگانی حضرت پر است از قطعههای زرین و منور از گذشتها و بخششها و برخوردهای کریمانه آن امام همام با افرادی که با سوء ادب و رفتار، مستحق توبیخ و مقابله به مثل بودهاند ولی حضرت کریمانه، سب و دشنام آنان را با مهربانی و تواضع و احوالپرسی و انعام جواب میدادند، غیبت آنها را با بیان اینکه اگر آنچه گفتید در من موجود است خداوند مرا بیامرزد و اگر در من نیست خداوند شما را بیامرزد پاسخ میدادند و ایذاء و آزارهای شدید را با گذشت و عفو و کرم و جود جواب میدادند مانند آنچه در زمینه برخورد با هشام بن اسماعیل والی مدینه که بدترین اذیتها را نسبت به حضرت روا داشته و بعد از عزل در حالی که متوقع مقابله به مثل حضرت بود، نه تنها حضرت به او سلام کرده بلکه به او گفتند از جانب من و تابعین من هیچ مشکلی متوجه تو نخواهد شد و اگر کمبود مالی داری، ما آنقدر وسعت داریم که تمام نیاز تو را برآورده سازیم!! و انعکاس و تاثیر این برخوردهای کریمانه در تغییر روش آنها بسیار عجیب بوده و آنها را شرمسار برخورد حضرت کرده و موجب اصلاح رفتار آنها شده بود. و این چنین است که براستی باید این رفتار حضرت به عنوان الگوی کامل رفتاری برای جامعه اسلامی مورد تبعیت قرار گیرد. در این قسمت یک نمونه از اعراض کریمانه حضرت از کسانی که به او ناسزا میگفتند را ذکر مینمائیم: مردی به مرد دیگری که از آل زبیر بود کلامی ناروایی گفت و او را دشنام داد اما او از آن مرد اعراض کرد، سپس کلام ادامه یافته و آن زبیری به حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) دشنام داد و حضرت از او اعراض نمودند و به او جواب ندادند. آن مرد زبیری سؤال کرد: چه چیز مانع از این شد که جواب مرا بدهید؟ حضرت فرمودند: همان چیزی که تو را مانع شد که جواب آن مرد را بدهی!!. ۲۸ - فعالیتهای اجتماعی حضرت سجاداسلام به عنوان آخرین دین الهی که برای سعادت بشر در همه ابعاد و جوانب حیات مادی و معنوی او نازل شده است، حاوی نظامهای مختلف مورد نیاز فرد و جامعه در همه زمینههاست. نظام سیاسی، نظام تربیتی، نظام اقتصادی، نظام اجتماعی و... همه به بهترین وجه در معارف اسلامی موجود بوده و از آن قابل استخراج میباشد. نظامهای فکری اسلامی که مجموعههای به هم مرتبط و در راستای تحقق اهداف معین میباشند، همه با هم نیز هماهنگ بوده و بهطور کلی صراط مستقیم الهی را در جامعه بشری تبیین میکند و نتیجه تحقق آنها بهصورت کامل، پیدایش مدینه فاضله اسلامی در بعد اجتماعی و تربیت انسانهای کامل و نمونه و متعالی در بعد فردی است. برای استخراج نظامهای اسلامی باید با استفاده از منابع صحیح اسلامی و سیره و روش معصومین (علیهمالسّلام) و بکارگیری متد صحیح اجتهاد در فقه اسلامی، ابتدا کلیات و اصول بنیادین را شناسایی نموده و سپس فروعات و زیر مجموعهها را پیجویی نموده و آنها را در نظمی که مورد تایید اسلام است قرار داده و با توجه به عقل که از منابع مهم تشریع اسلامی است و عرف صحیح و مورد امضاء و استفاده از این دو عنصر مهم به نظام دست یافت. برای شناخت نگرش حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) به مساله نظام اجتماعی و امور مربوطه، نیازمند بررسی دقیق عملکرد اجتماعی حضرت در همه ابعاد میباشیم که مجال واسعی را میطلبد. (گوشهای از این نگرش و نمود آن در زندگی حضرت، در توضیح بعد اجتماعی به اموری از قبیل جامع نگری، مراعات اعتدال، رنگآمیزی همه کارها به رنگ الهی و... اشاره گردیده است.) ۲۸.۱ - روایات در این زمینهاین قسمت به عنوان مثال و نمونه به چند روایت مختصر اشاره میکنیم تا سر نخی باشد که از آن بتوان در این تحقیق و بررسی استفاده کرد: ۱- ابوحمزه ثمالی نقل میکند که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرمودند: اگر وارد بازار بشوم و با من درهمهایی باشد که با آن برای خانوادهام گوشت تهیه کنم در حالی که آنها بشدت به آن نیازمند میباشند، نزد من محبوبتر است از اینکه بردهای را آزاد کنم. از این روایت شریف استفاده میشود در امور اجتماعی بهصورت کلی باید اولویتها را مراعات نمود. به عنوان مثال در حالی که خانواده انسان به مواد غذایی نیاز دارند، در این صورت منابع اقتصادی را به امور مستحب نظیر آزادی برده که خود فی نفسه عمل پسندیدهای است، اختصاص دادن صحیح نیست. ۲- امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرمود: هرگز دو امر و کار بر من عرضه نشد که یکی برای دنیا باشد و دیگری برای آخرت و من دنیا را برگزینم، مگر اینکه قبل از اینکه به شب برسم با آنچه کراهت داشتم برخورد کردم. گرچه دامن معصوم (علیهالسلام) از تقدم دنیا بر آخرت پاک و منزه است، ولی از این روایت به دست میآید در همه امور اجتماعی باید در موقعی که امر دائر بین دنیا و آخرت میشود، انسان آخرت را گزینش نماید تا به آنچه نمیپسندد مبتلا نگردد. ۳- امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) دائما میفرمود: من دوست دارم بر کار اقدام کنم و لو بسیار کم باشد. از این روایت شریف نیز به دست میآید در منطق معصوم کمیت کار مهم نیست، آنچه مهم است کیفیت اعمال است که در پرتو نیت، اخلاص و یا خدای ناکرده ریا و شرک که به آن متعلق میشود، تعیین میگردد. ۴- امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) میفرمود: من دوست دارم بر خدایم وارد شوم در حالی که عملم مستقیم و مستوی باشد. آری هدف نظام اجتماعی در اسلام رسیدن به لقاء حق با عملکردی صحیح است که جز با اتیان آنچه خداوند امر فرمود و ترک آنچه او نهی دارد، حاصل نخواهد شد. با مطالعه و دقت در جمیع مباحث مربوط به بعد اجتماعی وجود اقدس حضرت سجاد (علیهالسلام) و کنکاش عمیق در بیانات و ادعیه مرویه از این امام، میتوان دورنمای نظام اجتماعی مورد نظر حضرت را ترسیم نمود. حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) نسبت به امور اجتماعی بهویژه آنچه مربوط به رفاه جامعه اسلامی است، بیتوجه و بیتفاوت نبودهاند. و هیمشه در انجام امور خیر در این زمینه پیشقدم شده و کارهایی که چه بسا بسیاری از کنار آن با بیتوجهی عبور میکنند، آن را خود شخصا انجام میدادهاند. به عنوان مثال اگر در وسط راه و جاده که محل عبور مردم است سنگی افتاده باشد که احتمال برخورد آن با پای مردم میرود، کم کسی است که حاضر باشد از وسیله نقلیه خود پیاده شده و آن را از آن محل بردارد و در کناری بگذارد و بعد راه خود را ادامه دهد. امام صادق (علیهالسلام) نقل میکنند که: عادت حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) این بود که هرگاه در حال مرور به کلوخی (سنگی) در وسط راه برخورد میکردند، از مرکب خود پیاده میشدند و آن را به دست خود از جاده کنار زده و بعد به مسیرشان ادامه میدادند. ۲۸.۲ - بازسازی کعبه و نصب حجرالاسودابان بن تغلب میگوید: چونکه حجاج کعبه را منهدم کرد، مردم خاکهای آن را متفرق نمودند (و هر کس مقداری از آن را با خود برد) بعدا چونکه تصمیم به بازسازی کعبه گرفتند، ماری بر آنان خارج گردید و از ساختن، مردم را ممانعت کرد. مردم از ترس این مار فرار کرده و همه نزد حجاج آمدند و مساله را به او گزارش کردند. او از اینکه شاید از ساختن کعبه منع شود و به این کار توفیق نباید، ترسید. از اینرو بر بالای منبر رفته و مردم را سوگند داد و گفت: خداوند رحمت کند بندهای را که نزد او نسبت به آنچه ما به آن مبتلا شدهایم علم و خبری باشد، او بیاید و ما را به آن خبر دهد. در این حال پیرمردی ایستاد و گفت: اگر نزد کسی در این مورد علمی باشد، آن علم نزد مردی است که به سمت کعبه آمد و مقداری از آن را بر گرفت و رفت. حجاج پرسید: او کیست؟ جواب داد: علی بن حسین (علیهالسلام). حجاج گفت: معدن این امور اوست و لذا مردی را نزد حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرستاد و به ایشان اطلاع داد که چگونه خداوند از بازسازی کعبه او را ممنوع و محروم ساخته است. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) رو به حجاج کرده و فرمودند: ای حجاج تو قصد بنای ابراهیم و اسماعیل را نمودی و آن را تخریب کرده و در جاده افکندی و آن را غارت نمودی کان که آن میراث توست. حال بر منبر بالا برو و مردم را سوگند بده که هیچکس از آنها که چیزی از آن برگرفته نماند مگر اینکه آن را برگرداند. حجاج بلافاصله چنین کرد. به منبر بالا رفت و مردم را سوگند داد که هیچکس از آنها نماند که چیزی از کعبه نزد او باشد مگر اینکه آن را برگرداند و همه هم برگرداندند. چون همه خاکها مجتمع گردید، حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) جلو آمده و اساس را وضع نمودند و آنها را امر کردند که حفر کنید. در این لحظه آن مار غایب شد. باز آنها حفر کردند تا به موضع ستونها و قواعد رسیدند که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) به آنها فرمود: دست از کار بکشید و محل را ترک کنید!! آنها چنین کردند و خود حضرت نزدیک شده و آن ستونها و قواعد را با لباس خود پوشانید و سپس گریست و بعد با دست خود آن را با خاک پوشانید. بعد کارگران را صدا زده و امر فرمود بناءتان را بگذارید. آنان نیز بناء را پایهگذاری کردند و چونکه دیوارهای کعبه بالا آمد، دستور داد در وسط آن خاک ریخته شود و از همین روست که خانه خدا مرتفع گردیده که باید با پلکان بر آن بالا رفت. در همین ارتباط نیز روایت شده که چونکه حجاج بن یوسف به خاطر نبرد با عبدالله بن زبیر کعبه را ویران ساخت و سپس آن را تعمیر نموده چونکه بیت الله اعاده گردید و خواستند که حجرالاسود را نصب کنند هر موقع که عالمی از عالمانشان یا قاضی از قضاتشان و یا زاهدی از زهادشان آن را نصب میکرد، متزلزل شده و مضطرب میگردید و حجر در مکان خود مستقر نمیشد. در همین حال حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) جلو آمده و حجر را گرفتند و نام خداوند را بر زبان جاری کرده و آنگاه آن را نصب نمودند. در این دفعه آن در محل خود مستقر گردید و همه مردم تکبیر گفتند. ۲۸.۳ - تکفل اهل مدینه در واقعه حرهپس از جریان نهضت امام حسین (علیهالسلام) و حادثه عاشورا و به خاطر عملکرد کاروان اسرا که به مدینه بازگشته بودند، مردم مدینه دست به یک انقلاب عمومی علیه سلطه اموی زده و شهر را به تسخیر خود درآوردند. (واقعه حره به گفته طبری روز چهارشنبه ۲۷ یا ۲۸ ذی الحجه سال ۶۳ ه.ق. اتفاق افتاد.) نظر به شرایط خاص آنان انقلاب و شورشهای اجتماعی و ناامنی طبیعی که به تبع آن ایجاد میشود، در این زمان بسیاری از مردم خانوادهها و همسران خود را به خانه حضرت سجاد (علیهالسلام) فرستاده و حضرت آنان را پناه دادند و از آنان پذیرایی نمودند. ابناعرابی نقل کرده است که زمانی که سپاه یزید قصد مدینه کرد تا جان و مال و ناموس اهل مدینه را مورد تعرض قرار دهد، حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) چهارصد تن را در میان خانه و خاندانش پناه داد و تا زمان بازگشت سپاه و خروج آنان از مدینه، این چهارصد نفر را مورد پذیرایی قرار داد. باید توجه داشت که کیفیت پذیرایی حضرت از اینان به گونهای بود که برخی از ایشان گفتند: ما چنین آسایشی را که در خانه علی بن حسین دیدیم حتی در خانه پدرمان شاهد نبودهایم!! در بین این خانوادههایی که به حضرت سجاد (علیهالسلام) پناهنده شدند خانواده مروان نیز وجود داشت چرا که در وقایعی که به اخراج هزار نفر از بنی امیه منجر شد، مروان ابتدا برای همسر خود که دختر عثمان بود، نزد عبدالله بن عمر درخواست پناهندگی کرد ولی او نپذیرفت. آنگاه خدمت حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) آمده و در خواست پناهدادن به خانواده خود را مطرح کرد که حضرت پذیرفتند، و خانواده او را در میان خانواده خود جای دادند. [۹۷۸]
طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۷، ص۲۰۹.
این برخورد حضرت با فردی که پرونده بسیار سیاهی از دشمنی و عناد و هتاکی و مبارزه با خاندان اهل بیت دارد، نشانه کمال مروت و بزرگی و رحمت و عطوفت این ولی خداست. آری دریای رحمت امامت است که حتی استمداد این فرد را هم بیپاسخ نمیگذارد.۲۸.۴ - آزاد نمودن بردگاندر صدر اسلام، بردگان اسیران جنگی بودند که در جنگها (علیهالسلام) شرکت میکردند. از نظر عقل کشتن چنین فردی که به قصد ریختن خون مسلمین و ایستادن در مقابل دعوت حق به مبارزه آمده، هیچ مانعی ندارد اما اسلام عزیز اولا راه را برای زنده نگهداشتن آنها باز گذاشته و ثانیا زمینه تربیت و آشنایی آنها با فرهنگ اسلامی و سپس آزاد ساختن آنها را از طرق مختلف فراهم ساخته است. یکی از این راهها قرار دادن ثوابهای هنگفت در آزاد ساختن اسیر است و دیگری قرار دادن آزادی اسیر به عنوان یکی از خصال کفاره که در موارد مختلف که کفاره در اثر ترک یا انجام کاری به گردن انسان مسلمان میآید، اولین آن عتق یعنی آزادی یک برده معرفی شده است. به هر حال اسلام و اولیاء الهی علما و عملا بهترین برخورد را با مساله بردگی نمودهاند. در این ارتباط حضرت سجاد (علیهالسلام) هم با بیان ثوابهای هنگفت آزاد نمودن برده، مردم را به این کار خیر تشویق میکردند و هم خود با آزاد نمودن آنان به هر بهانه و مناسبتی، این عمل خیر را در جامعه رواج میدادند و از این مهمتر با خرید بردهها بهصورت متعدد، آنان را در خانه خود نگهداری کرده و با تربیت آنها بهصورت صحیح، موجب هدایت و سازندگی آنان را فراهم میساختند و البته سپس آنها را همگی در راه خدا آزاد میکردند. سعید بن مرجانه میگوید: از ابوهریره شنیدم که میگفت: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دائما میفرمود: هرکس برده مؤمنی را آزاد کند خداوند به هر قطعهای از بدن او، قطعهای از بدن این فرد را از آتش آزاد خواهد کرد، آری به دست، دست او را و به عوض پا، پای او را به عوض عورت، عورت او را آزاد خواهد کرد. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرمودند: آیا تو خود این حدیث را از ابوهریره شنیدی؟ سعید گفت: آری. در این هنگام حضرت امام فرمود: مطرف را - که یکی از غلامان خوشرو و با نمک او بود - صدا کنید. پس چون مطرف نزد حضرت ایستاد؛ فرمود: برو که تو در راه خدا آزاد هستی!! [۹۷۹]
ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء، ج۳، ص۱۳۶.
آری حضرت سجاد (علیهالسلام) در آزاد کردن بردهها مانند سایر اعمال خیر گوی سبقت را از دیگران ربوده بودند به گونهای که در تواریخ ذکر شده است که آن بزرگوار هزار بنده در راه خداوند متعال آزاد کردهاند. (چه اینکه برای حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهالسلام) نقل شد که هزار مملوک در راه خدا و برای نجات از آتش از دستمزد حاصل از تلاش خود، آزاد نمود. ) نکتهای که در مورد انجام این عمل صالح توسط حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) بسیار قابل توجه و تحسین است این است که: برای آن حضرت قیمت برده مهم نبوده است و وجود اقدسش هر کجا موقعیت را برای عتق مناسب میدیدند، آن را انجام میدادند و لو برده مورد نظر، بسیار گرانقیمت باشد. سعید بن مرجانه میگوید: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) قصد کرد یکی از بندگانش را که عبدالله بن جعفر را به او اعطاء کرده بود و قیمتش ده هزار درهم یا هزار دینار بود، آزاد کند. ۲۸.۴.۱ - سیره حضرت در آزادکردن بردگاندر اینجا یک سیره مستمره آن بزرگوار را در زمینه آزادکردن بردگان که حاوی درسهای بزرگ سازندگی و حاکی از عظمت و وارستگی بینظیر حضرت سجاد (علیهالسلام) میباشد، مرور میکنیم: امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند: عادت حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) این بود که هرگاه ماه مبارک رمضان داخل میشد هیچ عبد و امهای (برده و کنیز) را تنبیه نمیکرد و اگر آنها مرتکب گناه میشدند در دفتری یادداشت میفرمود که فلان برده گناه کرد و فلان کنیز گناه کرد در فلان روز و در فلان روز و آنها را عقوبت نمیفرمود. از اینرو تمام عملکرد آنها را جمع میکرد. چونکه آخرین شب ماه رمضان فرا میرسید، آنها را دعوت میکرد و در اطراف خود آنها را جمع فرموده و آن دفتر را بیرون میآورد و ظاهر میساخت و بعد میفرمود: ای آقای فلانی تو چنان و چنین کردی و من تو را تادیب نکردم، آیا به یاد داری؟!! او هم میگفت: بلی یابن رسول الله. تا به آخرین نفر از آنها میرسید و همه را به اقرار وامیداشت. سپس حضرت در وسط آنان میایستاد و به آنها میفرمود: صداهایتان را بلند کنید و بگوئید: ای علی بن حسین !! هر آینه پروردگار تو نیز همه آنچه تو انجام دادهای بر تو احصاء کرده است، چنانکه تو آنچه ما عمل کرده بودیم بر ما احصاء نمودی. و در نزد او کتابی است علیه تو که به حق گویا میباشد، و هیچ کوچک و بزرگی که تو انجام دادهای را فروگذار نکرده و همه را احصاء کرده است. و مییابی جمیع آنچه را که انجام دادهای که نزد او حاضر است، چنانکه ما جمیع عملکرد خود را نزد تو حاضر یافتیم. حال که چنین است پس ببخش و درگذر همچنانکه امید عفو از ملیک داری و دوست داری که ملیک از تو در گذرد. تو از ما درگذر تا او را بخشنده بیابی و او را در ارتباط با خودت رحیم و برای خودت غفور و بخشنده بیابی و هرگز پروردگار تو به هیچکس ظلم نمیکند. همچنانکه نزد تو کتابی است که علیه ما به حق گویا است و هیچ صغیری و کبیری از آنچه ما انجام دادهایم را فروگذار نکرده همه را احصاء کرده است. ای علی بن حسین ذلت مقام خودت را در نزد پروردگار حکیم عادل که هرگز بهاندازه مثقال حبهای از خردل ظلم نمیکند، به یادآور و او ایناندازه کوچک از عملکرد تو را در روز قیامت حاضر خواهد کرد و خداوند به عنوان حسابگر دقیق و شاهد مطلق کفایت میکند. پس در گذر و ببخش تا ملیک از تو در گذرد و ببخشد. هر آینه او خود میفرماید: باید ببخشید و در گذرید، آیا دوست نمیدارید که خداوند شما را بخشد. امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند: حضرت با صدای بلند این مطالب را علیه خود فریاد میکرد و به آنها نیز تلقین میفرمود و آنها نیز با صدای بلند فریاد میکردند و این در حالی بود که او در بین آنها ایستاده بود و گریه میکرد و نوحه مینمود و میگفت: پروردگارا تو خود ما را امر فرمودی که از هرکس که به ما ظلم کرده در گذریم، ما که به خود ظلم کردیم و اینک ما از هرکس به ما ظلم کرده بود در گذشتیم، پس تو نیز از ما در گذر که تو از ما و از همه مامورین اولی میباشی. و تو امر فرمودی که ما سائلی را از درهای خود نرانیم و اینک همه به عنوان نیازمند و مسکین به خدمت تو آمدهایم و به باب تو و در آستانه تو سر مسکنت فرود آوردهایم، آری از تو طلب میکنیم لطف تو را و معروف و عطاء تو را، پس با این امور بر ما منت بگذار و ما را مایوس مفرما که تو به این مطلب از ما و همه مامورین اولی هستی. ای خدای من کرم نمودی، به من هم کرم فرما چرا که اینک از سؤالکنندگان درگاه تو هستم، تو خود معروف را جود و بذل فرمودی پس مرا نیز با اهل معروف و انعام خود مخلوط نما، ای کریم!! بعد حضرت رو به آن گروه از بردگان و کنیزان میفرمود و میگفت: من همه شما را بخشیدم آیا شما مرا میبخشید؟!!و از آنچه از من نسبت به شما از بد رفتاری سر زده در میگذرید؟ که من مالک بدی بودم مالکی لئیم و ظالم ولی خود مملوکی هستم برای ملیکی کریم که جواد و عادل و محسن و فضیلت بخش است. آنها همگی در پی این درخواست بزرگوارانه حضرت میگفتند: ای سید و آقای ما، ما همگی از تو در گذشتیم ولی تو کوچکترین بدی نکردهای. پس به آنها میفرمودند: همگی بگوئید: خداوندا از علی بن حسین درگذر همچنانکه او از ما در گذشت. و او را از آتش آزاد بفرما همچنانکه او ما را از بردگی آزاد کرد. آنها هم این را میگفتند و هر بار میفرمود: اللهم آمین رب العالمین بعد میگفت: بروید که از شما در گذشتم و گردنهایتان را آزاد کردم، بدین امید که خداوند از من در گذرد و گردن مرا نیز آزاد کند. و سپس همه آنها را آزاد میکرد. فردا که روز عید فطر فرا میرسید به بعض آنها جوایز ارزندهای که آنها را مصونیت بخشیده و از آنچه نزد مردم است بینیاز کند، هدیه میکرد. و هیچ سائلی نبود مگر اینکه در آخرین شب از ماه رمضان مابین بیست نفر، کمتر یا بیشتر، را آزاد میکرد. و حضرت میفرمود: برای خداوند متعال در هر شب از شبهای ماه رمضان به هنگام افطار هفتاد هزار هزار آزاد شده از آتش هست که همگی مستحق کامل برای آتش بودهاند و چون شب آخر از ماه رمضان فرا رسد در آن به مانند آنچه در جمیع شبها آزاد کرده، آزاد میفرماید و من دوست دارم که خداوند مرا چنین ببیند که بردههایی که در ملک خود دارم در دار دنیا، آنها را آزاد کردهام. بدین رجاء و امید که او نیز مرا از آتش آزاد کند!! آری حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) هیچ خادمی را برای بیش از یک سال کامل استخدام نکرد و چنین بود که هرگاه بندهای را در اول یا وسط سال مالک میشد، هرگاه شب عید فطر میشد او را آزاد میساخت و افراد دیگری را در سال دوم به جای آنها قرار میداد و بعد آنها را نیز همچنین آزاد میکرد تا اینکه به خداوند متعال ملحق شد. اساسا حضرت بندههای سیاهی را میخرید که به آنها هیچ نیازی نداشت ولی آنها را به عرفات میآورد و به وسیله آنها خللها و کمبودها را جبران میکرد و هرگاه از عرفات به سوی منی کوچ میکرد همه آنها را نیز آزاد میساخت و به آنها جوایزی از مال هدیه میداد. این سیره مستمره حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) در آزادسازی بردگان مشتمل بر نکات ارزنده اخلاقی معنوی و حاکی از نهایت بزرگواری و عرفان حضرت میباشد و میطلبد پیرامون آن بدقت مطالعه کرد تا از آن استفاده برد و برای زندگی اجتماعی خود از آن بهرهمند گردید. ۲۸.۵ - دستگیری از مستمندانزندگانی اولیاء حق مشحون است به دستگیریهای بیشمار از کسانی که در زندگی دچار مشکل شدهاند و راه بر آنها بسته شده و چاره به جایی نمیبرند. اولیاء الهی خضرگونه در این موراد به سراغ آنها آمده و گره ناگشوده کار آنها را با سر انگشت علم، حکمت و محبت خود گشوده و از آنها دستگیری میکنند. و البته این منحصر به امور مادی نبوده و در طریق سلوک الی الله نیز آن بزرگواران از سالکان دلسوخته و شوریده نیز دستگیری نموده و آنان را با گذر از کریوههای صعب العبور در راه لقاء حق، مدد رسانده و کمک میکنند. حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) یکی از امامان معصومی بودند که در دستگیری و گرهگشایی، خاطرات شورانگیزی از خود بجا گذاشتهاند. ۲۸.۵.۱ - دستگیری از زهریزهری در خواب دیده بود که کان دستش غرق در خضاب شده است. در ارتباط با تعبیر این خواب به او گفته شد: دست تو به خونی از سر خطا مبتلی و آلوده خواهد شد. زهری که یکی از عاملان و کارگزاران بنیامیه بود، مردی را عقوبت و مجازات نمود که بر اثر این عقاب مرد. زهری با مشاهده این منظره بسیار متوحش شده و از محل اقامت خود فرار کرد و سر به کوه گذاشته و در غاری داخل شد و برای مدت طولانی در آنجا اقامت گزید (و گفته شده که آن مدت نه سال بوده است) تا جایی که موهای او بسیار بلند شد. در همان سال حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) حج بهجا آوردند و به ایشان گفته شد آیا از زهری خبری دارید؟ حضرت فرمود: بیخبر نیستم. بعد حضرت به ملاقات او رفتند و به او گفتند: من به آن اندازهای که از ناامیدی تو از رحمت الهی میترسم از گناه تو بر تو نمیترسم. تو باید دیه این قتل خطایی را به بازماندگان آن فرد مقتول بفرستی و بعد خود به خانوادهات برگردی و معالم دینت را عمل کنی. زهری با شنیدن این رهنمود الهی به حضرت عرض کرد: ای سید و آقای من!! باعث فرج و راحتی من شدید!! (فرجت عنی یا سیدی) آری خداوند عزوجل آگاهتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد. او بعد به منزلش برگشته و از آن به بعد از ملازمان حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) گردید و لذا بعضی از بنی مروان به او میگفتند: ای زهری پیامبر تو چه میکند؟ و مقصودشان علی بن حسین (علیهالسلام) بود. ۲۸.۵.۲ - دستگیری از عمرو بن دینارعمرو بن دینار میگوید: زید بن اسامه بن زید را وفات فرا رسید و او در این حال شروع به گریستن نمود. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) به او فرمودند: علت گریه تو چیست؟ او گفت: علت آن است که من پانزده هزار دینار قرض دارم و چیزی که بتوان با آن، این قرض را پرداخت، بجا نگذاشتهام در این حال حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) به او فرمودند: گریه نکن، تمام قرض تو بر عهده من و تو کاملا از آن بریالذمه میباشی. حضرت بعدا آن دین را تماما ادا فرمودند. ۲۸.۵.۳ - دستگیری از حسن بن حسنولید بن عبدالملک به کارگزار خود در مدینه به نام صالح بن عبدالله مری نوشت: حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب که در زندان محبوس است، بیرونآور و به او در مسجد رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پانصد تازیانه بزن. صالح حسن را بیرون آورده و به مسجد آورد و مردم هم مجتمع شدند. صالح بر بالای منبر رفت تا نامه ولید را برای مردم قرائت کند تا بعد پائین آمده و دستور دهد که حسن را تازیانه بزنند. در حالی که مشغول قرائت نامه بود، حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) وارد مسجد شدند و مردم به ایشان راه دادند و مسیر را باز کردند تا به نزدیکی حسن رسیدند. بعد به حسن فرمودند: ای پسرعمو با دعای کرب خداوند را بخوان که خداوند فرج تو را میرساند. حسن گفت: آن چه دعایی است؟ حضرت به او گفتند: بگو و دعا را به او تلقین نمودند. بعد حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) برگشته و حسن آن دعا را مکرر میخواند. چون که صالح از خواندن نامه ولید فارغ شد و از منبر پائین آمد، گفت: من سرشت و نهاد پاک این مرد مظلوم را میبینم (و آثار مظلومیت را در او مشاهده میکنم) کارش را به تاخیر اندازید تا در مورد او بار دیگر به امیرالمؤمنین ولید مراجعه کنیم. بعد صالح در همین موضوع به ولید نامهای نوشت و او در جواب نوشت که او را آزاد کن!! (در روایت آمده که ان دعا این است: لا اله الا الله الحلیم الکریم لا اله الا الله العلی العظیم، لا اله الا الله رب السموات السبع و رب الارضین السبع و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم و الحمد لله رب العالمین. ) ۲۸.۶ - انفاق و رسیدگی به فقرایکی از فضائل و کمالات وجود حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) به مساله اهتمام ویژه حضرت در رسیدگی به فقرا و مستمندان اختصاص دارد. حضرت سجاد (علیهالسلام) به مساله انفاق که در قرآن مجید از ویژگیهای متقین شمرده شده و دهها آیه پیرامون ارزش و اهمیت آن نازل شده است، مانند سایر دستورات شرع اقدس، اهتمام خاص مبذول میداشتهاند و بدین وسیله ارتباط با خداوند را با ارتباط با مردم با دید توحیدی گره زده و اسلام جامع و کامل را بار دیگر در این بعد نیز به نمایش گذاشته و تجسم بخشیدهاند. عملکرد حضرت سجاد (علیهالسلام) در این مساله به وضوح کمالات ذات ابعاد معصومین (علیهمالسّلام) را به اثبات رسانیده است و بهترین گواه بر بطلان دیدگاه و عملکرد بعضی از مدعیان تصوف و عرفان میباشد که با نگرش تک بعدی به مسائل اجتماعی، در واقع اسلام یک بعدی را تبلیغ میکنند. چه اینکه برترین دلیل بر بطلان دیدگاه سایر افرادی است که عملا اسلام را در امور اجتماعی صرف و بریده از معنویت و توحید خلاصه میبینند. حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) در کنار ارتباط فوقالعاه و کمنظیر با حضرت حق در قالب دعا و نماز و حج و ذکر که نمونههای آن در بررسی عبادات حضرت بیان گردید، در زمینه امور اجتماعی نیز به امر جامعه و بهویژه فقرا و مستمندان اهتمام داشته و به آنان رسیدگی میکردند و در این کار با مراعات اخلاص و توحید و داشتن عملکرد تربیتی خاص، موجبات هدایت جامعه را فراهم میساختهاند. آری همچنانکه از کثرت عبادت، آثار آن در بدن و بهویژه پیشانی آن بزرگوار ظاهر شده بود، از کثرت به دوش کشیدن خورجین پر از غذا و آذوقه برای ایتام و مستمندان نیز، آثار آن در پشت مبارک حضرت بر جا مانده بود که بعد از ارتحال مشاهده گردید. ۲۸.۶.۱ - بینش حضرت در زمینه انفاقحضرت سجاد (علیهالسلام) دائما میفرمودند: الصدقة تطفئ غضب الرب. صدقهدادن و انفاق نمودن غضب پروردگار را خاموش میسازد. و در روایت دیگری فرمودند: ان صدقة السر تطفئ غضب الرب. صدقهدادن در پنهان و انفاق نمودن بهصورت مخفیانه باعث خاموش شدن غضب پروردگار میباشد. سعید بن مسیب میگوید: روزی برای نماز صبح در محضر حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) حاضر شدم، ناگاه سائلی درب منزل را به صدا در آورد. حضرت فرمودند: به سائل و نیازمند کمک کنید و هرگز سائل را نرانید و او را بیجواب مگذارید. حضرت به زهری فرمودند: انما الاستعداد للموت تجنب الحرام و بذل الندی فی الخیر. هر آینه استعداد و آمادگی برای مرگ، در پرتو دوری از حرام و بذل سخاوت در راه خیر (و یا بذل نمودن خیر توسط انسان سخاوتمند) به دست میآید. بنابراین در دیدگاه حضرت، با انفاق در راه خداوند میتوان برای سفر آخرت آماده شد. ۲۸.۶.۲ - گستره وسیع انفاقحضرت زینالعابدین (علیهالسلام) در زمینه انفاق در راه خداوند به حد خاصی قانع نبوده و هیچ محدودیتی در این زمینه نمیشناختهاند. حضرت به هر مناسبتی انفاق میکرده و هرجا زمینه انجام این عمل صالح را فراهم میدیدند، به آن اقدام میکردند. و به تحقیق میتوان گفت انفاق حضرت نه از جهت کیف و نه از جهت کم و نه از جهت کسی که به او انفاق میکردهاند، هرگز محدود به حد خاصی نبوده است. ۲۸.۶.۲.۱ - چند روایتدر زمینه گستره وسیع انفاق حضرت سجاد (علیهالسلام) مطالبی در روایت تاریخی آمده است که بعضی از آنها اشاره میشود: ۱- حضرت (علیهالسلام) صد خانوار از فقراء مدینه را به عنوان عیال خود و افرادی که تحت سرپرستی ایشان بودند، تکفل نموده و تمام نیازهای مالیشان را تامین میکردند. ۲- و در روایت احمد بن حنبل از معمر از شیبه بن نعمامه آمده است: حضرت زینالعابدین قوت و روزی صد خانوار در مدینه را تامین میفرمود که در هر خانهای جماعتی از مردم حضور داشتند. ۳- امام باقر (علیهالسلام) فرمودند که: پدرشان حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) تمام اموالشان را در طول عمر دوبار با خداوند قسمت کردند. (یعنی همه داراییشان را دو قسمت کرده و یک قسمت آن را در راه خدا انفاق نمودند.) ۴- چون لشکر خونخوار مسلم بن عقبه از طرف یزید بن معاویه به مدینه تهاجم نمود، حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) چهاصد نفر از خانوادههای اهل مدینه که در میان آنها بعضی از مروانیان و امویان نیز بودند را در پناه گرفت و تمام نیازمندیهای آنان را تامین نمود تا اینکه آن لشکر منقرض گردید و مدینه را ترک کرد. ۵- حضرت اراده حج کردند و خواهرشان حضرت سکینه بنت حسین (علیهالسلام) هزار درهم برای ایشان منظور کرده و خدمتشان ارسال نمود که در پشت حره (محلی در اطراف مدینه) به حضرت رسید. پس چونکه از مرکب پیاده شدند همه آن را بین مساکین توزیع نمودند. ۲۸.۶.۳ - سیره امام در انفاقعادت حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) این بود که هرگاه سائل و فقیری به خدمتش میآمد میفرمود: آفرین بر کسی که زاد و توشه مرا برای سفر آخرت حمل مینماید. (مرحبا بمن یحمل زادی الی الآخرة) پر واضح است این برخورد با فرد نیازمند، حاکی از کدامین بینش الهی در زمینه عمل صالح انفاق است. آری حضرت انفاق در راه خداوند را توشهای برای سفر آخرت خود میدانستهاند، سفری که در آن، دست انسان از تمام توشههای ظاهری خالی است. ۲۸.۶.۳.۱ - انفاق علنیحضرت علی بن حسین (علیهالسلام) گرچه اغلب انفاقهای خود را به صور مخفیانه انجام میدادند، ولی از انجام آن بهصورت آشکار نیز امتناعی نداشته و هرگاه نیازمندی به ایشان مراجعه میکرد او را بیپاسخ نمیگذاشتند. در واقع انفاقهای حضرت به دو بخش سری و علنی تقسیم میگردید که در اینجا به سیره حضرت در زمینه انفاقهای علنی آن بزرگوار میپردازیم: اولا بر اساس آنچه در روایات آمده مایه خوشحالی حضرت بود که در کنار سفره ایشان ایتام، مستمندان، زمینگیرها و مساکینی که چاره به جایی نمیبردند، حاضر شوند و سیره حضرت در برخورد با آنها این بود که با دست شریف خود به آنها غذا میداد و هر کدام از آنها که دارای زن و بچه بود از طعام خود، مقداری برای آنها با او همراه میکرد. و از این عجیبتر اینکه اساسا حضرت سجاد (علیهالسلام) طعامی را تناول نمیفرمود مگر اینکه ابتدا مانند آن را انفاق کند و صدقه بدهد. ثانیا: حضرت در برخورد با نیازمندان با صورت باز با آنها مواجه میشد و به آنها آفرین میگفت چرا که معتقد بود آنها زاد و توشه حضرت برای سفر آخرت را حمل میکنند. ثالثا هنگامی که میخواست صدقه را به نیازمندان بدهد ابتدا آن را میبوسید و بعد آن را به آنها میداد. به آن حضرت گفته شد علت این کار شما چیست؟ فرمود: من دست نیازمند را نمیبوسم، هر آینه دست پروردگار خودم را بوسه میزنم، چرا که صدقه قبل از اینکه در دست نیازمند قرار گیرد، در دست پروردگارم واقع میشود. ۲۸.۶.۳.۲ - انفاق لباسهای خودحضرت سجاد (علیهالسلام) به صورت مرتب لباسهای خود را در راه خداوند انفاق میکردند. سیره حضرت در این زمینه در روایتی چنین آمده است: عادت حضرت چنین بود که چون فصل زمستان میگذشت تمام پیراهنها و لباسهای خود را صدقه میداد و چون فصل تابستان سپری میشد باز لباسهای خود را صدقه میداد و حضرت عادت داشتند که لباس خز (منسوج از پشم و ابریشم) میپوشیدند. به حضرت گفتند: شما این لباس را به کسی میبخشید که قیمت آن را نمیشناسد و در شان او نیست که آن لباس گرانقیمت را بپوشد، ما به شما پیشنهاد میکنیم که این لباس را بفروشید و قیمت آن را در راه خدا صدقه بدهید. حضرت فرمود: من کراهت دارم لباسی را بفروشم که در آن نماز گزاردهام. و لذا در روایتی دیگر آمده است وقتی حلبی از معصوم (علیهالسلام) درباره پوشیدن لباس خز سؤال میکند، حضرت میفرماید: هیچ محذوری ندارد چرا که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در زمستان این لباس را میپوشیدند و چون تابستان فرا میرسید آن را میفروخت و قیمت آن را در راه خداوند صدقه میداد. و مرتب میفرمود: من از پروردگارم خجالت میکشم از پول لباسی که خداوند را در آن عبادت کردهام، مصرف کنم. شاید جمع بین این دو روایت این چنین باشد که سیره اولیه حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) این بوده است که لباسهای گرانقیمت خود را که در آن عبادت کرده بودند صدقه میدادند و دوست نمیداشتند آنها را بفروشند و از پولش برای خود استفاده کنند ولی اگر در مرتبه بعد صدقه دادن خود آنها میسور نبوده، آنها را میفروختند و قیمت آن را در راه خدا صدقه میدادند و هرگز آن پول را برای زندگی شخصی خود مصرف نمیکردند. بنابراین لباسهای گران قیمت خود را که از قبیل خز بوده است و در آن عبادت کرده بودند بالاخره در راه خدا میبخشیدند و برای خود نگه نمیداشتند. و باید توجه داشت منظور از گران قیمت در روایات، نسبت به سایر لباسهای حضرت است نه گرانقیمت در حدی که اسراف باشد. ۲۸.۶.۳.۳ - بخشش دوست داشتنیهای خودبرای انفاق و بخشش در اسلام فلسفههای متعددی ذکر شده است. روشنترین آنها ایجاد عدالت اجتماعی و جلوگیری از انباشت ثروت در دست عدهای خاص است که مفاسد اجتماعی انبوهی به دنبال دارد. از این گذشته بخشیدن باعث دل کندن از یکی از تعلقات بسیار قوی در درون انسان میشود که همان تعلق به دارائیهای مادی است. بریدن از آنچه غیر خداست در راه خدا، سکوی پرش برای وصال محبوب است و این پرش در انفاق بخوبی تجلی مییابد. از اینرو در قرآن مجید خداوند به پیامبرش میفرماید: «خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزکیهم بها؛ از اموال آنها صدقه بگیر که بدینوسیله باعث تطهیر آنها از آلودگی تعلق به دنیا و تزکیه و پاک شدنشان میباشی.» حال این کارکرد مؤثر انفاق در ترقی معنوی هنگامی در حد اعلای خود تحقق مییابد که انسان از اشیایی که آنها را بشدت دوست دارد، دل برکند و آنها را در راه خداوند انفاق نماید. از اینرو در قرآن مجید آمده است: «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون؛ هرگز به بر و نیکی مطلق نمیرسید مگر اینکه از آنچه آن را دوست دارید انفاق نمائید.» حضرت سجاد (علیهالسلام) علاوه بر انفاقهای گسترده خود که آن را بهصورت سری و علنی انجام میدادند و در خلال آن نیازمندیهای مستمندان و فقرا و ایتام و از کار افتادهها را برآورده میساختند، چیزی که به آن علاقه داشتند را نیز در راه خدا میبخشیدند تا ترجمان حقیقی قرآن را در آیات ذکر شده آن باشند. به نمونههایی از این فضیلت والای حضرت توجه فرمائید: ۱- ابیعبدالله دامغانی روایت کرده است که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) مرتب از شکر و بادام صدقه میدادند، وقتی از محضرشان در اینباره سؤال شد، این آیه را تلاوت کردند که: «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون؛» آری حضرت شکر و بادام را دوست میداشتند. ۲- امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) از انگور خوششان میآمد. روزی انگور خوبی به مدینه آوردند و یکی از کنیزان حضرت مقداری از آن تهیه کرد و موقع افطار، آن را خدمت حضرت آورد. قبل از اینکه حضرت دستشان را به سمت آن دراز کنند، نیازمندی درب خانه حضرت آمد، حضرت فرمودند: همه این انگور را برای او ببر. آن کنیز گفت: ای مولای من! بعضی از آن او را کفایت میکند. فرمودند: نه سوگند به خدا، و همه آن را برای او فرستادند. فردا باز آن خانم مقداری انگور خرید و برای حضرت آورد ولی مجددا نیازمندی آمد و حضرت همانگونه با او برخورد کردند. روز بعد آن کنیز مقداری انگور برای حضرت خرید و در شب سوم برای حضرت آورد، ولی دیگر نیازمندی نیامد، از اینرو حضرت از آن خوردند و فرمودند: چیزی از آن از ما فوت نگردید و الحمد لله. ۲۸.۶.۴ - انفاقهای برجسته حضرتگرچه زندگی حضرت سجاد (علیهالسلام) سرشار از عمل صالح انفاق بوده، این عمل قربی به کرات و مرات و به عنوان یک سیره مستمر از حضرت سر میزده است. و لکن در این قسمت به دو نمونه برجسته از انفاقهای حضرت اشاره میشود: ۱- امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: عادت حضرت علی بن الحسین (علیهالسلام) این بود که در روزی که آن روز را روزه میگرفتند، امر میکردند تا گوسفندی را ذبح کنند. بعد اعضاء آن را قطعه قطعه نموده و آن را بپزند. نزدیک غروب که میشد حضرت به روی دیگها نگاه میکردند و به آن نزدیک میشدند تا اینکه در حالی که روزهدار بودند، بوی آبگوشت را استشمام میکردند و بعد میفرمودند ظرفهای چوبی بزرگ را بیاورید و برای آل فلان و آل فلان غذا بکشید. برای فلان خانواده غذا بکشید، تا اینکه به آخر دیگها میرسیدند و همه تمام میشد. سپس برای خود حضرت مقداری نان و خرما میآوردند و همان شام حضرت بود. ۲- روزی حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) از منزل خارج شدند در حالی که بالا پوشی از خز (منسوج از پشم و ابریشم) بر تن داشتند. در راه نیازمندی خدمت حضرت آمد و خود را به آن بالا پوش در آویخت، در این حال حضرت آن را رها کرده و به راه خود ادامه دادند. ۲۹ - موضعگیری سیاسی حضرت سجاددر بینش صحیح شیعه امامت ریاست کلی بر همه امور دین و دنیای جامعه انسانی است و همچنانکه حضرت علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) فرمودهاند: ان الامامة اس الاسلام النامی و فرعه السامی. بنیان پویای اسلام و فرع و شاخه مرتفع و متعالی آن میباشد. چه اینکه امامت بر اساس بیان حضرت در همین حدیث بلند، خلافت الهی و مایه عزت مؤمنین است. ۲۹.۱ - سیاستمداران واقعیدر زیارت جامعه کبیره که توسط حضرت هادی (علیهالسلام) انشاء شده است، آمده: ائمه هدی -علیهمالسلام- قادة الامم یعنی رهبران امتها و ساسة العباد. سیاستمداران واقعی، بندگان خداوند در همه زمینهها و ارکان البلاد یعنی رکنهای مستحکم شهرها و جوامع انسانی میباشند. چه اینکه آنها اولی الامر و صاحبان حقیقی منصب تدبیر و مدیریت در جامعهاند. بنابراین امام شخصیت والایی است که در پرتو منصب امامت خود و با توجه به ویژگیهای مهم این منصب که عبارت است از عیبة علم الله یعنی مخزن علم ربوبی بودن و خزان العلم خزینهداران همه دانشها و اولی الحجی صاحبان تمامیت عقل و درایت، معادن حکمة الله یعنی معدنهای حکمت خداوندی و حجت خدا بودن و صراط او و نور او و برهان او بودن، با توجه به این خصوصیات و ویژگیها، به دقت تمام و شناخت صحیح و صائب، وظیفه واقعی خود را در تدبیر جامعه و ایفای نقش خطیر امامت و زعامت دین و دنیای مردم، تشخیص میدهد. و سپس با بهرهمندی از عنصر عصمت که او را از هرگونه تخطی از انجام مسئولیت کاملا مصون نموده است، زمامدار واقعی امور سیاسی جامعه بوده و با قدرت الهی به وظیفه امامت عمل مینماید. بنابراین امام معصوم هم در شناخت وظیفه خود معصومانه عمل میکند، هم در انجام آن معصومانه اقدام مینماید و از اینرو آنچه از او سر میزند عین حق و حقیقت، و صرف ایقان و صحت است و بر اساس آنچه ذکر شد همه عملکرد او با صبغه سیاست الهی رنگآمیزی شده است و اساسا امام کار خود را جز با محاسبه دقیق وظیفه سیاسی خود انجام نمیدهد. و لذا تمام تمام افعال او اعم از کارهای فردی، اجتماعی، فرهنگی و غیره، همه و همه امور سیاسی و در راستای تدبیر صحیح و الهی جامعه میباشد. پر واضح است با توجه به تغییر اوضاع و شرایط در هر عصر و مصری، انتظار یک نوع اقدام و ارائه یک عملکرد از همه آن ذوات مطهر، انتظاری ناصواب و خلاف بداهت عقل است. از اینرو نمیتوان گفت اگر امامی در وسط معرکه نبرد شربت شهادت نوشید از سیاست بیشتری برخوردار است تا آن امامی که به صلح با دشمن مجبور گردید و یا بالعکس، و یا اگر امامی دست به قبضه شمشیر نبرد از سیاست منعزل میباشد و یا... بنابراین با توجه به آنچه ذکر گردید، یعنی علم و اقدام معصومانه امام و مشحون بودن امامت با عنصر سیاست، عملکرد همه ائمه (علیهمالسلام) مملو از این عنصر بوده و هیچ اقدامی از جانب آنها بدون ملاحظه نتایج حاصله آن در جامعه از ابعاد مختلف و منجمله بعد سیاسی انجام نگرفته است. ۲۹.۲ - سیاست حکیمانهدر ارتباط با امام زینالعابدین (علیهالسلام) نیز این مطلب کاملا صادق است. حضرت که در یکی از سختترین و بحرانیترین شرایط متصور، بار عظیم امامت امت اسلام را به دوش کشیدند، هرگز از ایفای نقش محوری خود در رهبری الهی جامعه فروگذار نکرده و با تجلی تام صفت عزت و حکمت الهی در وجود منورشان، درخشانترین عملکرد را از خود به یادگار گذاشتند و آنچنان با سیاستهای حکیمانه و مدبرانه خود اهداف امامت را جلو برده و آنها را محقق ساختند که حقیقتا باید آن را نوعی اعجاز به حساب آورد. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) اسلحه علم و فرهنگی را در دفاع از اسلام که پایههای آن رو به اضمحلال بود، به کار گرفته و با سیاستی حکیمانه، آنچنان نقشههای کیان فاسد حاکم را عقیم گذاشته و در روندی رو به رشد و متکامل فرهنگ اسلام را در جامعه گسترانیدند که دشمن را به کلی مایوس و کم کم از صحنه سیاسی و فرهنگی خارج ساختند. آیا این جز یک عملکرد سیاسی کامل است؟! امام سجاد (علیهالسلام) با انجام موفقیتآمیز رسالت خطیر خود در راهبری قافله اسیران نهضت خونین کربلا و به ثمر نشاندن اهداف آن نهضت و خنثیسازی تمام نقشههای دودمان کثیف اموی و کارگزاران آن، با بازگشت به مدینه طیبه و در تداوم انجام مسئولیت امامت خویش، زندگی سیاسی خود را در شرایط بسیار حساس و منحصر بفردی شروع نمودند. حرکتهای عمیق سیاسی حضرت در ابتدای بازگشت به مدینه نیز تحت عنوان ورود امام سجاد (علیهالسلام) به همراه کاروان بازماندگان عاشورا به مدینه و خطبه افشاگرانه و آگاهی بخش حضرت و ورود اهل بیت به مدینه و عزاداری کنار قبر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ملاقات با محمد بن حنفیه و تداوم عزاداری حضرت سجاد (علیهالسلام) برای پدر بحث و بررسی گردیده است. حال برای بررسی این بخش از حیات طیبه امام سجاد (علیهالسلام) باید موضوعات زیر را نیز بررسی نمود. ۱- هجرت به خارج از شهر مدینه به مدت دو سال (برنامه سیاسی کوتاه مدت). ۲- واقعه دهشتناک حره. ۳- فتنه ابنزبیر. ۲۹.۳ - هجرت امام به خارج از مدینهیکی از سیاستهای منحصر به فردی که از جانب حضرت سجاد (علیهالسلام) در اوایل ورودشان به شهر مدینه پس از واقعه عاشورا تا مدت حدود دو سال اتخاذ گردید، انعزال از مردم و خروج از شهر و اقامت در صحرا در زیر چادری از پشم میباشد. حضرت باقر (علیهالسلام) نقل فرمودند: پدرم علی بن حسین (علیهالسلام) پس از کشته شدن پدرشان حضرت حسین بن علی (علیهالسلام)، منزلشان را به صورت خانهای از مو و پشم (چادر) قرار داده و در صحرا اقامت فرمودند، پس در آنجا برای چند سال درنگ نمودند و این به خاطر کراهت مخالطه و رفت و آمد با مردم (کسانی که به اهل بیت اعتقادی نداشتند) و ملاقات با آنها بود. قابل توجه اینکه حضرت در این مدت بهصورت مرتب از محل اقامت خود در صحرا به سوی عراق و به قصد زیارت جد و پدرشان (علیهماالسلام) حرکت میکردند و هیچکس متوجه کار ایشان نمیشد. در ادامه این روایت شریف حضرت باقر (علیهالسلام) میفرمایند: پس ایشان (سلاماللهعلیه) برای زیارت حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) خارج شدند، در حالی که متوجه به سمت عراق بودند، و من نیز با ایشان بودم و به همراه ما صاحب روحی جز دو ناقه نبود پس چون به نجف از بلاد کوفه رسیدند به مکان مخصوص قبر حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) رفتند. آنگاه آنچنان گریستند که محاسنشان مملو از اشک چشمانشان گردید و سپس فرمودند: (در اینجا حضرت زیارت امین الله را نقل میفرمایند.) تحلیل این عمل که در نوع خود در زندگی ائمه هدی (علیهمالسلام) کاملا منحصر بفرد است، انسان را به فراست، درایت و حکمت حضرت که هر کدام در اوج خود در وجود اقدسشان متبلور بود، رهنمود میسازد. حضرت در آن زمان، جوانی بودند در سنی حدود سی و دو سالگی که طبعا در شهر مدینه از هیچ موقعیتی برخوردار نبوده و از سوی دیگر به عنوان تنها وارث کربلا در مظان اتهام شدید دستگاه حاکمه قرار داشتند که هر حرکتی از ناحیه آن بزرگوار میتوانست مستمسکی برای نابودی کامل دودمان پیامبر باشد. بلا شک انگشت اتهام در زمینه هر اقدام علیه نظام اموی متوجه حضرت بود و مدینه نیز آبستن حوادث تلخ و ناگوار، چنانچه در بخش واقعه دهشتناک حره بررسی خواهد گردید. به علاوه حضرت در جریان قیام پدر و به خاطر عروض مرض و بیماری از یک سو و پلیدی متولیان سپاه کوفه در موقع اسارت از سوی دیگر، به جانکاهترین مصائب جسمی و روحی مبتلا گردیده و در طول سفر اسارت نیز انواع آزارها و شکنجهها بر وجود مبارکشان وارد گردیده بود. حال با توجه به همه این شرایط حضرت بر اساس یک کارآزمودگی سیاسی ویژه و تدبیر فوقالعاده دقیق، از مدینه خارج شده و در صحرا برای خود منزلی انتخاب میکنند تا از یک سو به بازسازی جسمی و روحی خود بپردازند و آن حجم انبوه مشقت و آزار و مصیبت که به حضرتش تحمیل گردیده بود را تدارک نمایند و از سوی دیگر خود را از هر اقدامی که در شهر انجام میگیرد، بر کنار داشته و عدم دخالت خود در شکلگیری آن را برای نظام سیاسی حاکم به اثبات رسانند و هرگونه اتهامی را از خود دور سازند. آری با توجه به بودن حضرت در محل مکشوفی در وسط صحرا طبعا هرگونه مراقبت و محافظت از حضرت لغو بوده و لذا با این تدبیر، حضرت از شر نیروهای امنیتی اموی نیز راحت بوده و بعد با گذشت زمان که اوضاع آرام گرفته و آبها از آسیاب افتاد و حضرت نیز از نظر جسمی و روحی به آرامش و صحت و سلامت نائل آمدند، طبیعتا به میان مردم برگشته و فعالیتهای گسترده اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خود را آغاز خواهند کرد. همه آنچه ذکر شد در پرتو این اقدام مدبرانه حضرت اتفاق افتاد. هم ذهنیت امویان که جز حقد و بغض نسبت به دودمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چیزی در دل نداشتند، نسبت به حضرت عوض گردید و آنها حضرت را به عنوان کسی که مجسمه خیر است و هیچ شری در او وجود ندارد، ستودند و هم او را از همه بیشتر دوست داشته و او را از تمام شرور و آزارهای خود در امان داشتند و هم در واقعه حره که او هدف اصلی بود، نه تنها جان سالم به در برده و مورد اعزاز فرمانده خونخوار سپاه شام قرار گرفت، که بسیاری از اهل مدینه و منجمله خاندان مروان در پناه حضرت از هر گزندی محفوظ ماندند و به هر تقدیر در پرتو این سیاست حکیمانه حضرت، زمینه برای انجام مسئولیت خطیر امامت در آن عصر پرآشوب و پر فتنه و بسیار سخت به نحو احسن فراهم گردید. ۲۹.۴ - برخورد حکیمانه با واقعه حرهگرچه حاکمیت و تربیت ممتد فئه باغیه و بریدگان از حق و خط ولایت و امامت، جو عمومی شهر مدینه را پس از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روز به روز از اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسّلام) دور نموده بود و عموم مردم این شهر برای این خاندان بزرگوار جایگاهی را که خداوند و رسولش برای آنها تعیین کرده بودند، به رسمیت نمیشناختند و لذا حضرت حسین بن علی (علیهالسلام) به همراه کاروان اندکی از اقربا و اصحاب خود از این شهر که مدتها تحت سلطه والیان اموی و غیر اموی اداره شده بود، خارج گردید و هیچ اتفاقی هم نیفتاد ولی برگشت کاروان اسراء به رهبری حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) با آن طراحی بدیع و خارقالعاده و گزارشی که از فجایع مربوط به شهادت حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام)، توسط آن امام همام (علیهالسلام) به مردم ارائه شد و اقامه مراسم عزا و نوحهسرایی در کنار قبر حضرت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در تحول جو عمومی مردم بهویژه نسل جوان، نقش قابل توجهی را بازی نمود. ۲۹.۴.۱ - آغاز قیام مردم مدینهبرخورد مردم مدینه با بازماندگان نهضت عاشورا بشدت عاطفی بود، همه گریستند و اظهار همدردی کردند. اما بر اساس نقلی که از حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) در دست است در همه مکه و مدینه بیست نفر محب برای حضرت موجود نبود. این روایت نشان میدهد که چگونه مردم از خط امامت و ولایت فاصله گرفته بودند. اما به هر حال ورود کاروان اسرا به مدینه و مواجهه مردم با آنها و اطلاع از عمق جنایاتی که توسط حاکم اموی و جانشین معاویه، یعنی یزید، بر خاندان نبوت وارد شده بود، موجب گردید آنها از خواب گران غفلت خود بیدار شده و زمزمههای گسترده مخالفت با نظام اموی در مدینه بلند شود. این زمزمهها کمکم به فریاد تبدیل گردید و مردم مدینه رسما علیه یزید بن معاویه قیام کردند. در مدت کوتاهی که از حاکمیت یزید بر بلاد اسلامی میگذشت تا وقوع قیام در مدینه، این شهر دستخوش ناآرامی بود و مرتب والیان منصوب از طرف یزید، تعویض میگردید، ابتدا ولید بن عتبه حاکم مدینه بود، سپس عمرو بن سعید والی مدینه شد. بعد از اندکی یزید پسر عموی خود عثمان بن محمد بن ابیسفیان را فرماندار مدینه کرد. او که جوانی کم سن و سال بود و هرگز تجربه مدیریت نداشت، به گمان خود برای فرونشاندن جو ناآرام شهر، عدهای را انتخاب کرد و آنها را برای مشاهده جاه و جلال یزید به شام اعزام نمود. طبیعی بود که آنها از بخششهای یزید هم که بیحد و حصر بود، بهرهمند میشدند. آری فرزندان مهاجر و انصار و جوانان انقلابی شهر مدینه وارد شام شدند و از نزدیک خلیفه اموی را و وضعیت اسفبار او را از سگبازی و میگساری و سایر پلشتیها، مشاهده کردند. گرچه عطایای یزید به آنها بسیار هنگفت بود ولی این هیات با مراجعه به مدینه در مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گرد آمده و فریاد برآوردند: ما از نزد مردی میآئیم که دین ندارد، شراب مینوشد، نماز را رها کرده است، طنبورها را به صدا در آورده و آنها را مینوازد، نزد او زنهای خواننده، آوازهخوانی کرده و ساز مینوازند. او با سگها بازی میکند و شبها با دخترکان جوان به سر میبرد و تا صبح با آنها مشغول است، و ما شما را شاهد میگیریم که او را به صورت قاطع از منصب خلافت خلع کردیم. عبدالله بن حنظله گفت اگر به غیر از پسران خود یار و یاوری داشتم با یزید به جنگ بر میخاستم و با اینکه او به من اکرام نمود و عطای بزرگی داد ولی من از او این پول را نگرفتم جز اینکه با آن تهیه نیرو کنم و با وی به جنگ و ستیز برخیزم. مردم مدینه چون این سخن بشنیدند و اعمال نکوهیده یزید را دانستند یکباره دل از وی برتافتند و او را از حکومت خلع کرده و عبدالله بن حنظله را بر خود والی نمودند.و طرفداران یزید را مانند مروان بن حکم و عثمان بن محمد بن ابیسفیان (فرماندار مدینه) و دیگران را که از بنیامیه بودند در خانه مروان محاصره نمودند. [۱۰۴۷]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ حضرت سجاد، طبع جدید، ج۲، ص۳۲۷.
اینجا نقطه انفجار مدینه بود. جز آنچه به عنوان آغاز روشنگری در مدینه بیان شد، در این انفجار بهصورت مستقیم حضرت سجاد (علیهالسلام) و خاندان نبوت نقشی نداشتند، و مرد هم برای رهبری نهضت جدید، هرگز به آنها مراجعه نکردند و این جفای مدنیها به خط صحیح امامت و ولایت بود. البته تاریخ، تحرکات ابنزبیر را که در مکه مستقر شده و در آنجا اعلان حکومت نموده و بر ضد یزید موضع گرفته است، در قیام مدینه خاطر نشان میسازد. به هر حال مردم با فرزند حنظله که غسیل الملائکه بود بیعت کردند و به عنوان اولین اقدام انقلابی تمامی بنی امیه را که تعدادشان به هزار تن میرسید محاصره کرده و از مدینه اخراج کردند. ۲۹.۴.۲ - حمله یزید به مدینهخبر به مرکز خلافت رسید. یزید که با آن همه بخشش، چنین انتظاری نداشت، بشدت خشمگین شده و تصمیم به سرکوب شدید شهر پیامبر گرفت. ابتدا عبدالله بن زیاد و سپس عمرو بن سعید را برای این کار برگزید ولی هر دو امتناع کردند. آنگاه به سراغ مسلم بن عقبه که از فرماندهان سپاه معاویه در جنگ با حضرت علی (علیهالسلام) بود و در جنگ صفین یک چشم خود را از دست داده بود، رفت و او را فرمانده لشکر خود قرار داد. این پیر زخم خورده که حدود نود سال عمر داشت با لشکری مجهز و انبوه، حدود دوزاده هزار نفر، مدینه را به محاصره در آورده و مردم را برای تسلیم به یزید به روز مهلت داد. اما مردم شهر امتناع کرده و نبرد آغاز شد. گرچه ابتدا پیروزیهایی به نفع مدافعین شهر رخ نمود ولی سرانجام از منطقهای سنگستان که به نام حره معروف بود، سپاهیان جرار شامی به شهر نفوذ کردند و با نفوذ آنان و تسلط بر شهر، برگ سیاهی در پرونده سرتاسر ننگین اموی نقش بست. آری آنان دست به کشتار زدند و بر اساس آنچه شیخ مفید نقل فرموده است، ده هزار نفر از مهاجرین و انصار و قرشیان و موالی را قتل عام نمودند [۱۰۴۸]
مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۵۲.
و جان و ناموس مردم را مورد تهاجم و هتک قرار دادند.تاریخ از نقل فجایع شامیان شرمسار است. چه دخترانی که مورد هتک قرار نگرفتند و چه زنهایی که مورد تجاوز واقع نشدند. پستان سیصد زن بریده شد و هشتصد دختر مورد هتک واقع شدند که بچههای آنان را بعدا بچههای حره مینامیدند. [۱۰۴۹]
طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۲۳.
[۱۰۵۰]
طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۴۰۹.
به هر حال سه روز شهر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) (که حضرت آن را طیبه مینامیدند ولی این فرد پلید که به خاطر کثرت جنایاتش در این لشکرکشی، او را مسرف بن عقبه نامیدند، آن را نتنه یعنی بدبو نامید.) تحت تصرف شامیان بود تا هر جور که میخواستند در آن رفتار کنند و سپس مردم را مخیر کرد یا کشته شوند و یا به عنوان برده یزید با او بیعت کنند!! بعضی امتناع کرده و کشته شدند ولی تعداد بیشماری بر این بیعت راضی شده و جان سالم بدر بردند. [۱۰۵۳]
اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۲، ص۱۰۷.
و این حادثه در ۲۸ ذیحجه سال ۶۳ هجری بود. [۱۰۵۴]
بداونی، عبدالقادر، منتخب التواریخ، ص۳۵۳.
شیخ مفید مینویسد مسرف (مسلم) بن عقبه به مدینه آمد کسی را نزد علی بن حسین (علیهماالسلام) فرستاد و آن حضرت پیش او آمد، چون مسرف او را دید نزد خود نشانید و اکرام نمود و گفت یزید به من سفارش کرده است که نسبت به شما نیکی و احسان کنم و شما را نسبت به دیگران امتیاز دهم پس پاداش خوبی به آن حضرت داد و به اطرافیانش گفت که استر مرا برایش زین کنید و به آن جناب گفت به سوی خانوادهتان بازگردید زیرا میبینم که آنها را به وحشت انداخته و شما را هم که پیاده آمدهاید به رنج افکندهام و اگر در دست ما چیزی مطابق شان و مقام تو بود که احسان کنیم البته انجام میدادیم، حضرت فرمود این چه عذرخواهی است که امیر از من میکند و سوار شد مسرف به مجلسیانش گفت این شخص با قرب و منزلتی که با رسول خدا دارد خیری است که شری در او وجود ندارد. زمخشری در کتاب ربیع الابرار مینویسد هنگامی که یزید بن معاویه مسلم بن عقبه را برای جنگ اهل مدینه و غارت آنها فرستاد، زینالعابدین (علیهالسلام) چهارصد نفر از زنان مدینه را با فرزندان و حشم آنها تحت تکفل خود گرفت و با خانواده خود در خانه خویش از آنان سرپرستی نمود و به اطعام و نفقه آنها همت گماشت تا سپاه مسلم بن عقبه از مدینه خارج شد و یکی از زنها سوگند یاد نمود که راحتی و زندگی گوارائی که در خانه علی بن حسین (علیهماالسلام) در این مدت دیدم در خانه پدر و مادرم ندیده بودم. مسلم پس از بیعت گرفتن از مردم مدینه به قصد سرکوبی عبدالله بن زبیر به سوی مکه به راه افتاد ولی در بین راه اجلش فرا رسید و او را روانه دوزخ نمود. محدث قمی مینویسد یزید بن عبدالله بن ربیعه که مترقب موت مسرف بود و از عقب لشگر میآمد سر گور مسرف آمده و قبرش را شکافت چون لحد را گشود دید مار بزرگ و سیاهی دهان گشوده و بر گردن مسرف پیچیده ترسید نزدیک رود صبر کرد تا مار از او دور شد آن وقت مرده مسرف را درآورده آتش زد و کفنش را پاره کرد و بر درختی آویزان کرد و هر کس از آنجا عبور میکرد بر او سنگ میافکند. [۱۰۵۷]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۲، ص۲۵.
چون مسلم بن عقبه هلاک گردید حصین بن نمیر که معاون او بود با سربازان شامی به مکه رفت و در کوه ابوقبیس منجنیقهائی برپا نمود و به وسیله آنها شهر مکه مخصوصا خانه خدا را که عبدالله بن زبیر در آنجا پناهنده بود سنگ باران نمود و این سومین فتنه و فاجعهای بود که در زمان حکومت یزید به دستور او به وقوع پیوست و چون در همین اثنا که ربیع الاول سال ۶۴ هجری بود، خبر مرگ یزید فرا رسید لذا حصین بن نمیر با لشگریان خود (بدون دستگیری عبدالله بن زبیر) به شام مراجعت نمود. ۲۹.۴.۳ - اظهار بیطرفی امامچون حضرت با نگرش عمیق و صحیح خود میدانستند این حرکت از مبنای صحیح اسلامی برخوردار نیست و مسئولیت مباشر و افراد مشارک در آن نه به امامت حضرت اعتقادی دارند و نه ایشان را در قیام مشارکت داده و نه حتی از آن بزرگوار نظر خواسته بودند و از سوی دیگر با قرار دادن شهر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و به عنوان محل اصلی قیام، حرمت این شهر را در معرض هتک سپاه جرار شام قرار دادند و از این گذشته اهداف مشخصی برای مبارزه و تداوم آن از طرف آنها اعلان نشده بود. با توجه به همه این امور حضرت با اتخاذ موضع بیطرفی نه تنها خود را و جمع کثیری از نزدیکان و اهل مدینه را از خطر هدم و قتل و غارت نجات دادند، بلکه به عنوان پناهگاه اهل مدینه در آمده و با اظهار کرامت بلند خود در پناهدادن خانواده مروان، زمینه مساعد فعالیتهای اصیل و زیربنایی خود را در آینده در عهد عبدالملک بن مروان که شاهد این کرامت حضرت بود، فراهم ساختند. حضرت در واقعه حره به همسر مروان بن حکم که دختر عثمان بود و عبدالله بن عمر از پذیرش و امان دادن به او عذر آورده بود، پناه داده و علاوه بر او چهارصد تن را در میان خانه و خاندان خود پناه دادند و به پذیرایی آنها اقدام فرمودند به گونهای که بعدا آنها اقرار نمودند که آسایش ما در خانه حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) بیش از منزل پدرانمان بود. و این بزرگواری خاص، ریشه در صفات متعالی و ملکوتی حضرت دارد و هیچ توجیهی جز این برای آن نمیتوان به اثبات رسانید. چرا که خباثت مروان بن حکم بر کسی پوشیده نیست و دوستی خاصی نیز بین او و حضرت برقرار نبوده است. مگر او همان کسی نیست که در مقابل جدش شمشیر کشید و در جنگ جمل و صفین با مولی علی (علیهالسلام) جنگید و در مدینه در مجلس ولید پیشنهاد قتل فوری حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) را به او داد. به هر حال سیاست حکیمانه حضرت باعث نجات جان خودشان و جمع کثیری از افراد دیگر گردید، و حضرت در نزد مسلم بن عقبه نیز برای بسیاری شفاعت نمودند و همه از آن موقعیت دهشتناک نجات یافتند. ۲۹.۵ - برخورد با مسلم بن عقبهامام زینالعابدین (علیهالسلام) علاوه بر تدبیر حکیمانهای که برای مصونیت از شر حقدها و بغضهای فشرده دودمان بنی امیه پس از واقعه جانگداز قیام امام حسین (علیهالسلام) اندیشیدند و با اتخاذ موضع بیطرفانه در حوادث جاری شهر مدینه، شهری که هیچ اعتقادی به رهبری حضرت نداشت، از آنچه که میرفت تا ریشه دودمان علوی را بکلی از بیخ بر کند، نجات یافته و علاوه بر حفظ خود و خاندان خود، جان بسیاری از نزدیکان و مردم بیگناه دیگر را نیز در هجوم دد منشانه شامیان از خطر نجات دادند. بر اساس بینش توحیدی که از آن بهرهمند بودند، در آن اوضاع و احوال با التجاء کامل به ذات اقدس حق و پناه آوردن به قبر نورانی رسول او، نقشههای سیاسی خود را به بهترین وجه با پشتوانه ضمانت الهی آراستند گوشه دیگری از کمالات بینهایت خود را به نمایش گذاشتند. در نقل آمده است که: هنگام یورش سپاه شام به مدینه، حضرت سجاد (علیهالسلام) به قبر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پناه آورده بودند و مشغول دعا کردن بودند، آنگاه ایشان را به نزد مسلم آوردند و او بشدت نسبت به حضرت غضبناک بود و از ایشان و پدرانشان تبری میجست. پس چون حضرت به نزد او آمده و ایشان را دید که بر او اشراف یافتند، ترسید و در مقابل حضرت برای ایشان قیام کرد و حضرت را در کنار خود نشانید و به ایشان گفت: حوایج خود را از من بخواه!! پس حضرت از او در مورد هیچ کسی که در معرض کشتار با شمشیر بود شفاعت نکرد مگر اینکه مورد پذیرش او قرار گرفت و سپس از نزد او منصرف شده و به شهر بازگشتند. بعد از این ملاقات به حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) گفته شد: شما را دیدیم که لبهایتان تکان میخورد. به چه مشغول بودید و چه میگفتید؟!! حضرت فرمود: من گفتم: اللهم رب السموات السبع و ما اظللن و الارضین و ما اقللن، رب العرش العظیم، رب محمد و آله الطاهرین اعوذ بک من شره و ادرء بک فی نحره، اسالک ان توتینی خیره و تکفینی شره. [۱۰۶۲]
مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۷۱.
بار خداوندا! ای پروردگار آسمانهای هفتگانه و آنچه بر آن سایه انداخته است. و ای پروردگار زمینها و آنچه بر آنها برافراشته است. ای پروردگار عرش عظیم، ای پروردگار محمد و آل طاهرین. به تو از شر او پناه میبرم و به کمک تو کشتار و خشونت او را دفع مینمایم. از تو مسالت میکنم خیر او را به من اعطاء نمایی و مرا از شر او کفایت نمایی. عدهای هم از مسلم پرسیدند: تو را دیدیم که این نوجوان و اسلاف او را سب میکردی و به آنها بد میگفتی ولی چون او را به نزد تو آوردند، منزلت او را رفیع داشته او را احترام کردی؟ او گفت: آنچه عمل کردم با اختیار خودم نبود و نظر خود من برخورد این چنینی با او نبود، ولی قلب من از ترس او مملو شده بود و همه وجودم پر از ترس او بود!! [۱۰۶۳]
مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۸.
[۱۰۶۴]
ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۴۵.
آری این چنین استجابت دعای حضرت و نقش دعا در حساسترین مسائل اجتماعی در زندگی مبارک حضرت سجاد (علیهالسلام) روشن میگردد و برای جامعه اسلامی درس خواهد بود. و در نقل دیگری هم آمده است که مسلم بن عقبه حضرت را بر مرکب خود سوار کرد و به منزلشان روانه ساخت. و گفت: این کسی است که هیچ شری در او نمیباشد علاوه بر جایگاهی که با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارد. (هذا الخیر الذی لا شر فیه مع موضعه من رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وسلم - و مکانه منه) در این قسمت البته التجاء حضرت به بارگاه ربوبی و استفاده از دعا و تضرع به درگاه خداوند و همچنین پناه بردن به قبر حضرت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، در حراست از جان ایشان نقش اول را داشته است که باید تحت عنوان دعاهای حضرت سجاد (علیهالسلام) برای نجات از شر مسلم بن عقبه به آن توجه نمود. در این میانه باید موضع حضرت سجاد (علیهالسلام) و برخورد ایشان با این واقعه و ملاقات مسلم بن عقبه با حضرت را بررسی نمود. بر اساس سیاست حکیمانه حضرت در بدو ورود به شهر مدینه پس از سفر اسارت، و با توجه به شناخت عمیق حضرت از وضعیت شهر که فرمودند: در همه مکه و مدینه حتی بیست مرد محب برای ما نمیباشد، موضع حضرت کاملا بیطرفانه و در این مدت انعزال از جامعه بود. این سیاست با توجه به همه توجیهاتی که برای آن وجود داشت، موجب شد حضرت بهطور کلی از لیست سیاه دستگاه اموی حذف شده و در حالی که باید به شکل طبیعی ایشان هدف اصلی تهاجم به مدینه باشند، چه اینکه در تاریخ هم بر اساس نقل شیخ مفید آمده است که: مسلم بن عقبه به مدینه آمد و گفته میشد که او جز علی بن حسین (علیهالسلام) را اراده نکرده است. ولی نه تنها خود جان سالم به در بردند، بلکه باعث در امان ماندن بسیاری از افراد شدند. ۲۹.۶ - برخورد با فتنه ابنزبیردر برخورد حضرت با فتنه ابنزبیر چند مطلب ارائه قابل بررسی است. ۲۹.۶.۱ - نگرانی از فتنه ابنزبیرابوحمزه ثمالی میگوید: با حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) از شهر مدینه خارج شدم، پس چونکه به دیوار شهر رسید فرمود: من روزی به این دیوار رسیدم و بر آن تکیه دادم، در این حال مردی را مشاهده کردم که دو لباس سفید پوشیده بود و رو در روی من به صورتم نگاه میکرد. بعد از مدتی گفت: چرا پیوسته تو را غمگین میبینم؟ آیا بر دنیا غمگین هستی؟ دنیا که رزقی است حاضر که نیکوکار و فاجر از آن میخورند. من گفتم: حزن من بر دنیا و برای امور مادی نیست، و حرف صحیح همان است که تو گفتی. او گفت: آیا حزن و غم شما برای آخرت است؟ آخرتی که وعدهای است صادق که در آن پادشاهی قاهر حکم خواهد راند. راستی حزن تو برای چیست؟ من گفتم: حزن و غم از ابنزبیر است. از فتنه او میترسم. او با شنیدن این سخن تبسم کرد و گفت: آیا هیچکس را دیدهای که بر خداوند توکل نماید ولی او را کفایت نکند؟ گفتم: نه. گفت: آیا هیچکس را دیدهای که از خداوند سؤالی داشته باشد و از او مسالت کند ولی به او اعطاء نکند؟ گفتم: نه. گفت: آیا احدی را دیدهای که از خداوند بترسد ولی او را نجات ندهد؟ گفتم: نه، حضرت فرمود: ناگهان دیگر هیچکس را مقابل خود ندیدم. در آن لحظه به من گفته شد ای علی بن حسین این خضر بود که با تو سخن میگفت و نجوا داشت. بر اساس این روایت حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) از ابنزبیر و عملکرد او محزون و غمگین بودند. برای بررسی و تحلیل این واقعیت باید ابتدا نگاهی به شخصیت و عملکرد ابنزبیر داشته باشیم و سپس علت حزن حضرت از او را به بررسی بنشینیم. ۲۹.۶.۲ - معرفی ابنزبیرعبدالله بن زبیر از جانب پدر فرزند زبیر است که او پسر صفیه عمه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و از اصحاب مبرز ایشان بود و مادر او اسماء دختر ابیبکر میباشد. ابنزبیر بر اساس آنچه خود برای ابنعباس بیان کرده است میگوید: من چهل سال است که بغض شما اهل بیت را کتمان میکنم. [۱۰۷۵]
مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۸۴ - ۸۹.
[۱۰۷۶]
یعقوبی، احمد بن ابییعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۱.
آری او حقد و عداوت اهل بیت و آل علی (علیهالسلام) را از ابتدای حیات خود در سینه میپرورانید و همو بود که پدرش را بر جنگ با علی (علیهالسلام) ترغیب و وادار نمود. امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: پیوسته زبیر از ما اهل بیت بود تا اینکه با فرزندش دیدار نمود و او پدر را از رای خود منصرف نمود. این دشمنی همیشه در زندگی او مشهور بود و حتی در زمانی که در مکه موفقیتی به دست آورده بود همه بنیهاشم را در شعب ابیطالب گرد آورد و با فراهم نمودن هیزم انبوهی، آنها را تهدید به سوزاندن نمود و در همین مدت در خطبههای خود از ذکر صلوات بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امتناع میورزید به این دلیل که آن حضرت دارای خانواده سوء و اهل ناصوابی است که با ذکر صلوات بر پیامبر تکبر کرده و به خود میبالند. (ان له اهیل سوء یشمخون بانوفهم). [۱۰۸۰]
مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۸۸.
ابنزبیر که عنصر جاهطلبی بود پس از مرگ معاویه از بیعت با یزید امتناع کرد و شبانه بهصورت دزدان فراری از بیراهه به مکه پناهنده شد و با ورود حضرت امام حسین (علیهالسلام) به مکه منافقانه با حضرت رفت و آمد داشته، گاهی حضرت را به ماندن و گاهی به رفتن تشویق میکرد. چرا که میدانست تا آن بزرگوار در مکه باشد کسی دور او جمع نخواهد شد. و حضرت نیز با بیانات روشنگرانه او را متنبه مینمودند که من هرگز به ماندن در مکه در زمینهسازی هتک حرمت این حرم شریف، مشارکت نخواهم کرد. حضرت امام حسین (علیهالسلام) به افتخار و رشادت به سمت عراق حرکت کردند و در قیامی الهی با عزت و سر بلندی به مرتبه رفیع شهادت نائل آمدند. اما ابنزبیر در مکه ماند و پس از سرکوب آشوبهای مدینه، سپاه جرار شام به فرماندهی حصین بن نمیر که پس از مرگ مسلم بن عقبه فرماندهی سپاه را به امر یزید به دست گرفته بود، به سمت مکه حرکت کرد تا ابنزبیر را نیز سرکوب نماید. در این راستا در مدتی که سپاه او و شامیان در اطراف مکه مستقر بودند، با منجنیق به خانههای مکه سنگ میانداختند و در همین رابطه خانه خدا، کعبه، را نیز به آتش کشیدند و حرمت حرم امن الهی را شکستند، ولی در این اثناء خبر مرگ یزید به مکه رسید و سپاهیان شام به مرکز خود برگشتند. از آن پس ابنزبیر در بسط حاکمیت خود تلاش کرد و مناطق مختلفی را با نصب نماینده به زیر سلطه خود در آورد، از آن جمله مصر، فلسطین، بصره، کوفه و خراسان بود ولی در نهایت با لشکرکشی حجاج بن یوسف ثقفی به مکه در زمان عبدالملک بن مروان بار دیگر مکه مورد تجاوز همه جانبه قرار گرفت و کعبه سنگباران شد و آتش گرفته و ویران گردید. و پس از فتح شهر ابنزبیر توسط حجاج به دار آویخته شد. [۱۰۸۲]
مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۱۱۵.
۲۹.۶.۳ - علت خوف از فتنه ابنزبیرآنچه گذشت مروری سریع بر شخصیت و تاریخ زندگانی عبدالله بن زبیر بود اما علت حزن و خوف حضرت سجاد (علیهالسلام) از این شخص و تحرکات او که حضرت برای آن با دقت عنوان فتنه را استعمال نمودهاند، با توجه به آنچه گذشت روشن است. گرچه فعالیت شورشی ابنزبیر علیه نظام طاغوتی بنی امیه بود ولی این حرکت جز با انگیزههای نفسانی سامان نیافته و جز جاهطلبی و قدرتخواهی انگیزهای نداشت. از سوی دیگر در عداوت و بغض و حقد نسبت به اهل بیت (علیهمالسّلام) ابنزبیر و دودمان اموی یکسان بودند. اما نکتهای که بخصوص حزن و از آن گذشته خوف حضرت سجاد (علیهالسلام) را نسبت به فتنه ابنزبیر موجب شده سوء استفاده او از مکان مقدسی به نام مکه است. اهل بیت عصمت و طهارت از حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) تا امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) هرگز حاضر نشدند زمینهای را فراهم آورند و حرمت مکانهای مقدسی بمانند مدینه و مکه مورد تجاوز و تعدی دژخیمان و حرمتشکنان قرار گیرد ولی انقلابیون مدینه در واقعه حره و ابنزبیر در شورش علیه نظام اموی، این دو شهر را سنگر و پایگاه خود قرار دادند و موجب شدند حرمت هر دو شهر که بشدت مقدس بود، شکسته شود، آری در مدت حاکمیت ابنزبیر دو مرتبه کعبه شریف سنگباران گردید و به آتش کشیده شد و در دفعه دوم بکلی هدم و نابود گردید که بعدا توسط حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) و با تدبیر الهی آن امام همام بازسازی گردید. و این خط مشی برای شخصیتی نظیر حضرت سجاد (علیهالسلام) حزنآور و موجب خوف بود. گذشته از اینکه ابنزبیر برای حضرت جاسوسهایی را گذاشته بود و مراقبت فراگیری از حضرت به عمل میآورد و سعی وافر در گرفتن بیعت از علویین داشت تا مشروعیت خود را به اثبات رساند و در صورت برخورد با مشکل، آنان را نیز به نابودی و فنا بکشاند. اما حضرت سجاد (علیهالسلام) با اتخاذ موضعی هوشمندانه و کاملا سیاسی در مقابل فتنه او، صددرصد اهداف پلید او را در اصل شورش و نحوه آن محکوم به شکست کرده و با اظهار خوف و حزن از او و فتنهای که او به آن دامن زد و نامیدن عملکرد او به عنوان فتنه موجب یاس او را فراهم آوردند، و در ضمن در این میانه کمترین حرکتی که به نفع دستگاه اموی تمام شود نیز از حضرت سر نزد و این نهایت درایت درگذر از فتنههای عمیق اجتماعی است. آری حضرت در مورد این حرکات که با ولاء اهل بیت انجام نمیگرفت، اولا مطلقا با آن همکاری و مساعدت نداشتند. ثانیا در این ارتباط بهانهای به دست نظام اموی نیز نمیدادند و ثالثا حرکتی در تضعیف این قیامها انجام نمیدادند چرا که به هر حال مواجهه آنها با نظام فاسد و جاهل اموی بود و به هر مقدار آن نظام دچار مشکل و فتور میشد، در جمعبندی اهداف خط حق، مثبت تلقی میگردید. ولی در مورد حرکتهای مسلحانه که با ولاء اهل بیت صورت میگرفت مانند حرکت توابین و قیام مختار که گرچه حضرت به خاطر مصالح و برنامههای بلند مدتشان هرگز در آنها مشارکت مستقیم نداشتند ولی با سپردن امر تدبیر و پشتیبانی این قیامها به دست عمویشان محمد بن حنفیه، عموم محبین و شیعیان خود را به یاری آنها دعوت نموده و تشویق میکردند. حضرت در همین رابطه به عموی خود فرمودند: یا عم لو ان عبدا زنجیا تعصب لنا اهل البیت لوجب علی الناس موازرته و قد ولیتک هذا الامر فاصنع ماشئت. ای عمو! اگر حتی بردهای سیاه از اهل زنج برای ما خاندان اهل بیت تعصب به خرج داده و غیرت و جوش و خروش داشته باشد، هر آینه بر همه مردم واجب است او را همراهی، کمک، یاری و پشتیبانی نمایند و من تو را مسئول و مدیر این امر (قیام مختار) قرار دادم پس بدانگونه که میخواهی و مصلحت میدانی عمل کن. ۲۹.۷ - ارتباطات با زمامداران اموی و مروانییکی از محورهای بسیار مهم در شناخت عملکرد سیاسی حضرت سجاد (علیهالسلام) در طول دوران امامت آن حضرت، بررسی ارتباطات آن بزرگوار با زمامداران اموی و مروانی است که یکی پس از دیگری در خلال این ۳۵ سال به کرسی حکومت جامعه اسلامی سوار شده و پس از گذشت مدتی جای خود را به دیگری دادند. آنان غرق خوشگذرانی و عیاشی از یک سو، ظلم و جنایت و سرکوب مخالفین از سوی دیگر بودند و حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) با برنامههای الهی خود که از پیچیدهترین نقشهها و ساز و کارهای سیاسی ممکن، محسوب میشد، مسیر هدایت جامعه به اهداف اسلامی را در جوانب مختلف پیموده و اهداف خود را در کوتاه مدت و بلند مدت محقق میساختند. در عین حال در ارتباط با حاکمان اموی و مروانی آنچنان از موضع عزت و حکمت برخورد مینمودند که با دفع خطر شوم آنان از خود، و معرفی جایگاه امامت به آنها و به جامعه اسلامی، از زبان آنان به نفع خود و جریان حق، اقرار گرفته و آنها را به خضوع در مقابل کمالات و فضائل بیپایان خود وادار مینمودند. حضرت در عصر امامت خویش با پنج نفر از طغات بنی امیه و مروانیان معاصر بوده است، که عبارتند از: ۱- یزید بن معاویه (۶۱ – ۶۴ هـق)، ۲- معاویه بن یزید (چند ماه از سال ۶۴ هـق)، ۳- مروان بن حکم (نه ماه از سال ۶۵ هـق)، ۴- عبدالملک بن مروان (۶۵ – ۸۶ هـق)، ۵- ولید بن عبدالملک (۸۶ – ۹۶ هـق). البته لازم به تذکر است که همزمان با یزید و خلفای پس از وی عبدالله بن زبیر برای خود در مکه و مدتی در عراق حکومت میکرد تا اینکه در سال ۷۳ توسط نیروهای عبدالملک به قتل رسید. در عصر ولید ابتدا هشام بن اسماعیل والی مدینه بود که ستمکاری پلید بود و به حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) بیش از همه آزار و اذیت میرسانید اما حضرت بزرگترین افتخار و کرامت را در تاریخ در برخورد با او به هنگام عزلش، به ثبت رسانیدند. و بعد از پنج ماه عمر بن عبدالعزیز والی مدینه شد که تا پایان عمر حضرت، او والی مدینه بود. در این قسمت برای آشنایی با مناسبات سیاسی و اجتماعی حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) با زمامداران، باید بخصوص روابط حضرت را با عبدالملک بن مروان که طولانیترین مدت زمامداری یعنی ۲۱ سال را در مدت امامت حضرت به خود اختصاص داده، بررسی کنیم. برخورد حضرت با هشام بن عبدالملک نیز قابل توجه است که در عصر پدر به حج آمده و با شوکت و عظمت حضرت در هنگام استلام حجر مواجه میگردد و وقتی از صاحب این شوکت و عظمت میپرسند، اظهار نادانی کرده و در این موقع فرزدق به انشاء قصیده بلند میمیه خود میپردازد. اما معاویه بن یزید پسر یزید، بعد از مرگ پدر به جای او نشسته و پس از اندکی خود را از خلافت عزل کرد و بعد از او مروان بن حکم به حکومت رسید فرد پلیدی که به خاطر اسائه ادب به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از جانب حضرت تبعید شده بود ولی عثمان، در عصر خلافت خود فرمان پیامبر را شکسته و او را به مدینه برگرداند و جزء مشاوران و مسئولین حکومتی قرار داد و سپس در زمان خلافت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، در جنگ جمل، مقابل حضرت ایستاد و جنگید، و در عصر معاویه والی مدینه شد و زمانی که حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) در مجلس ولید بن عتبه که در آن زمان والی مدینه بود برای بیعت با یزید تحت فشار قرار گرفتند، او حضور داشته و پیشنهاد قتل سریع حضرت را داد. آری پس از معاویه بن یزید، این شخصیت پلید با تحرکات خویش کرسی بلا صاحب خلافت بنی امیه را به چنگ آورد و گرچه بیش از دو ماه حکومت نکرد ولی در همین مدت سختترین فشارها را بر شیعیان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) وارد کرده و در عصر او بهصورت علنی بر بالای منابر به مولی علی (علیهالسلام) لعن میکردند. اما پس از حکومت اندک او فرزندش عبدالملک بن مروان در سال ۶۵ هجری به جای پدر نشست و به مدت ۲۱ سال، تا سال ۸۶ هجری، کرسی خلافت را غاصبانه در اختیار داشت. در خلال این مدت مسائل مختلفی در مناسبات حضرت سجاد (علیهالسلام) با این خلیفه اموی اتفاق افتاد که نیاز به بحث و بررسی دارد. اما ارتباط حضرت با ولید بن عبدالملک؛ در تاریخ سند خاصی در این زمینه گزارش نشده، جز اینکه مسمومیت حضرت به دست پلید او میباشد. ۲۹.۷.۱ - یزید بن معاویهیزید بن معاویه در ربیع الاول سال ۶۴ هجری به هلاکت رسید و امام چهارم در دوران امامتش سه سال با وی معاصر بود و در این مدت اولین حادثه مهمی که به وقوع پیوست فاجعه جانسوز کربلا بود که منجر به شهادت حسین (علیهالسلام) و عدهای از جوانان بنیهاشم و یاران آن حضرت گردید و اهل بیت عصمت و طهارت نیز به وسیله دشمنان اسیر شده و به کوفه و شام اعزام گردیدند که شرح جریان آنها در جای خود مشروحا بیان گردیده است. [۱۰۸۵]
کتاب حسین کیست؟
همچنین واقعه حره و به آتش کشیده شدن کعبه در زمان یزید و به دستور او انجام شد. ۲۹.۷.۲ - معاویة بن یزیدپس از مرگ یزید پسرش معاویة بن یزید که جوان ۲۰ ساله بود به حکومت رسید ولی پس از چند روز ضمن بدگوئی از اعمال پدر و جدش خود را از خلافت کنار کشید و مروان بن حکم به جای وی نشست و از آن تاریخ حکومت از آل ابیسفیان به آل مروان انتقال یافت اگرچه هر دو از بنیامیه بودند. ۲۹.۷.۳ - مروان بن حکممروان بن حکم نیز که با دسیسههای قبلی به مسند حکومت نشسته بود پس از چند ماه به وسیله زنش عاتکه که سابقا زن یزید بود به هلاکت رسید و نوبت خلافت به عبدالملک بن مروان رسید و او مدت بیست سال حکومت نمود و نهضت توابین و خروج مختار و کشته شدن قتله امام حسین (علیهالسلام) و همچنین کشته شدن عبدالله بن زبیر در مکه به وسیله حجاج بن یوسف که از طرف عبدالملک مامور سرکوبی ابنزبیر بود در زمان حکومت عبدالملک به وقوع پیوست. ۲۶.۴.۱ - عبدالملک بن مروانعبدالملک بن مروان در چهل سالگی پس از حکومت کوتاه پدرش زمام حکومت اموی را در دمشق در سال ۶۵ هجری به دست گرفت و برای مدت طولانی حدود بیست و یک سال تا سال ۸۶ هجری، حاکم جهان اسلام در آن عصر بود. او گرچه قبل از رسیدن به منصب حکومت خود را با زهد و عبادت در منظر جامعه، موجه جلوه میداد ولی به گواهی تاریخ به محض رسیدن به مقام و ریاست، با همه ارزشها خداحافظی نموده به قرآنی که آن را تلاوت میکرد گفت: هذا آخر العهد بک. این آخرین دیدار من و توست. او پس از تزهد، به هنگام سلطنت خود، به خداوند سوگند میخورد که شراب مینوشد، [۱۰۸۷]
سیوطی، عبدالرحمان بن ابوبکر، تاریخ الخلفاء، ص۲۱۷.
و در ابتدای رسیدن به قدرت نیز در خطبهای به صراحت گفت: من با شمشیر دردهای این امت را مداوا میکنم و هرکس مرا به تقوا دعوت کند گردن او را خواهم زد!!از بزرگترین سیئات این حاکم اموی، مسلط کردن فرد سفاک و پلیدی به نام حجاج بن یوسف ثقفی بر جان و ناموس مردم مسلمان بود. حجاج عبدالملک را از پیامبر برتر میدانست و در عداوت و حقد با خاندان پیامبر و امیرالمؤمنین (علیهماالسلام) سر آمد روزگار بود و شنیدن نام کافر برای او خوشایندتر از شنیدن نام شیعه بود. این کارگزار اموی در تحکیم سلطه عبدالملک بن مروان نقش مهمی ایفاء کرد و همه آشوبها و مزاحمتها را از سر راه حکومت مطلقه او برداشت. همو ابنزبیر را با همه اقتداری که پیدا کرده بود سرکوب نموده و او را به دار آویخت و حدود بیست سال بر مرکز انقلابهای شیعی یعنی کوفه با سفاکی کامل حکومت کرده دهها هزار نفر از شیعیان مخلص و انقلابی را به زنجیر کشیده و بسیاری از آنها را به شهادت رسانید. به هر حال صفحات تاریخ از عملکرد این طاغوت که منصوب از طرف عبدالملک بن مروان است، سیاه و اسم ننگین او در ردیف یکی از ستمکارترین حاکمان تاریخ قرار دارد. در زمینه ارتباط حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) با عبدالملک بن مروان باید به این موضوع توجه داشت که این شخص، بزرگواری ویژه حضرت نسبت به مروانیان بخصوص پدرش را در جریان انقلاب مدینه مشاهده کرده و خود شاهد بوده است که چگونه آن امام همام در آن شرایط بحرانی که انقلابیون مدینه تمام بنی امیه را که به هزار تن میرسیدند و در منزل پدرش جمع شده بودند همه را از شهر اخراج کردند، در آن شرایط حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) پذیرفتند همسر مروان بن حکم را که دختر عثمان بن عفان است، در بین خانواده خود نگهداری کرده و از او به بهترین وجه پذیرایی نمایند. این کرامت و بزرگواری حضرت در نگرش مثبت عبدالملک بن مروان در اوایل حکومت خود نسبت به حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) تاثیر داشته است و حضرت سجاد (علیهالسلام) نیز از آن کمال استفاده را در پیشبرد برنامههای خود داشتهاند. ولی از آنجا که ریاست و مقام اگر در بستر الهی آن مطرح نباشد باعث هدم همه ارزشها و فراموشی همه نیکیها میگردد، برخورد عبدالملک با حضرت بعدا بسیار تند و خشن شده تا جایی که دستور دستگیری و به غل و زنجیر کشیدن حضرت را صادر میکند تا ایشان را با آن وضع به مرکز حکومت او بیاورند ولی حضرت با اعجاز و کرامتی بلند، خود را از آن زنجیرها آزاد و با طیالارض نزد او حاضر میشوند و با برخورد تند با او، همه وجودش را مملو از رعب و وحشت کرده و سپس به مدینه برمیگردند. به هر حال ارتباط حضرت با عبدالملک بن مروان دارای فراز و نشیبهای مختلفی بوده است که در تمام مقاطع آن عزت و حکمت حضرت، مشهود است و آنچنان این ارتباط با سیاست تنظیم گردیده است که حاکم مقتدر مروانی به اعتراف به مکرمت و بزرگواری برای آن حضرت مجبور میگردد. ۲۹.۷.۴.۱ - نامه به عبدالملکامام صادق (علیهالسلام) فرمودند: چونکه عبدالملک بن مروان به حکومت رسید و حکومت او مستقر گردید برای حجاج نامهای نوشت و در آن نامه به خط خود چنین نوشت که: بسم الله الرحمن الرحیم از عبدالله عبدالملک بن مروان به حجاج بن یوسف ثقفی اما بعد، مرا از خونهای دودمان عبدالمطلب بازدار چرا که من آل ابیسفیان را چونکه به حکومت رسیدند دیدم که دست خود را به این خون آلوده کرده و در آن فرو رفتند و از اینرو پس از این عمل جز مدت اندکی درنگ نکرده و همه نابود شدند والسلام. (در بعضی از نقلها عبدالملک حجاج را امر به حفاظت از خونهای فرزندان عبدالمطلب اجتناب از آلودهشدن به آن میکند، و بعد علت را یادآور میشود.) این نامه را عبدالملک بهصورت سری نوشته بود و هیچکس از آن اطلاع نداشت و آن را با پیک نامهرسان برای حجاج فرستاد. البته علت نگارش این نامه، چنانکه در بعضی از اسناد آمده است، نامه حجاج بن یوسف ثقفی به او بوده که در آن نوشته بود: اگر میخواهی ملک و سلطنت تو ثابت گردیده و استمرار و قرار یابد، علی بن حسین (علیهالسلام) را به قتل برسان!! حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) به محض ارسال این نامه از جانب عبدالملک از مضمون آن مطلع گردیدند و فورا نامهای برای او نوشتند بدین مضمون که: بسم الله الرحمن الرحیم... اما بعد: تو در روز کذا و کذا، و در ساعت کذا و کذا، از ماه کذا و کذا این مطالب را نوشتی، و رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مرا به آن خبر داد و از آن مطلع ساخت. خداوند متعال این کار تو را سپاس گزارد و ملک تو را تثبیت نمود و برههای از زمان بر آن افزود. (عمر تو را زیاد کرد). حضرت بعد نامه را پیچیده و آن را مهر نمودند و توسط یکی از غلامان خود و به وسیله شتر خود، آن را برای عبدالملک ارسال داشتند و امر فرمودند که به محض ورود به دست عبدالملک برساند. چونکه نامه به دست عبدالملک رسید به تاریخ آن نگاه کرد و آن را موافق تاریخ نامه خود یافت و لذا در صدق حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) شک نکرد و از اینرو بسیار خوشحال شد. بعد باری از شتر دینار برای حضرت فرستاد و درخواست نمود تا حضرت همه حوایج خود و حوایج اهل بیت و موالیان خود را برای او گزارش کنند. با تامل در این برخورد حضرت سجاد (علیهالسلام) با عبدالملک به دست میآید چگونه حضرت با برخورد مثبت با اقدام و موضعگیری مثبت عبدالملک بن مروان، زمینه انعطاف بیش از حد او را فراهم میکنند. ۲۹.۷.۴.۲ - ورود حضرت بر عبدالملکزهری میگوید: با حضرت علی بن حسین (علیهماالصلاةوالسلام) بر عبدالملک مروان وارد شدیم. برای عبدالملک آنچه را از اثر سجود در بین دو چشمان حضرت دید بسیار بزرگ آمده از اینرو گفت: ایا ابامحمد آثار اجتهاد و تلاش بر شما ظاهر شده است و از جانب خداوند برای شما حسن و نیکی سبقت گرفته است و شما پاره تن رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده دارای نسبت نزدیک و ارتباط اکید با او میباشید. شما هر آینه دارای فضل و برتری عظیم بر اهل بیت خود و همه معاصرین خود بوده و به شما از فضل و علم و دین و ورع بداناندازه داده شده که به هیچکس از امثال شما داده نشده و قبل از شما کسی هم رتبه شما نبوده مگر اسلاف بزرگوار خود شما. سپس عبدالملک در تداوم تمجید و ثناگویی حضرت، مفصل سخن گفت. در این هنگام علی بن حسین (علیهالسلام) فرمود: ای امیرالمؤمنین آنچه که تو ذکر کردی و توصیف نمودی همه از فضل الهی و تایید و توفیق اوست، سبحانه و تعالی، پس شکر و سپاس این همه نعمت که او مرحمت فرموده کجاست؟ رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای نماز آنقدر میایستاد که قدمهای مبارکش متورم گردید و برای روزه آنقدر تشنگی میخورد که دهان مبارکش خشک گردید تا اینکه به ایشان گفته شد: یا رسول الله آیا خداوند گناه گذشته و آینده شما را نیامرزید؟ و حضرت جواب میداد که آیا بنده سپاسگزاری نباشم؟ حمد مختص خداست بر آنچه اولویت بخشید و امتحان کرد و سپاس مختص اوست، هم در دنیا هم در آخرت. قسم به خداوند اگر همه اعضایم قطعه قطعه شود و بر سینهام سرازیر گردد، هرگز توان این را ندارم که برای خداوند (جل جلاله) سپاس عشری از اعشار از یک نعمت از همه نعمتهایی که شمارشگران نمیتوانند آن را احصاء کنند، قیام کنم، و سپاس و حمد همه حامدین عالم به حمد و سپاس یک نعمت از آن نعمتها نمیرسد. قسم به خدا تلاش خود را رها نمیکنم تا اینکه خداوند مرا ببیند که هرگز چیزی مرا از شکر او و یاد او در شب و روز و نه در خفا و نه در آشکار مشغول نگردانیده است. و اگر نبود که اهل من بر من حق داشتند و سایر مردم از خاص و عام نیز بر من حقوقی دارند، که قیام به آن بهاندازه وسع و قدرت، وظیفه من است باید آن حقوق را نسبت به آنها ادا کنم، هر آینه با گوشه چشم به سمت آسمان مینگریستم و با قلبم به سوی حضرت الله متوجه میشدم و بعد هرگز آن دو را برنمیگردانم تا خداوند جان مرا بستاند که او بهترین حاکمان است. بعد حضرت (علیهالسلام) گریست و عبدالملک نیز گریست. سپس عبدالملک گفت: چقدر مابین بندهای که آخرت را طالب است و برای آن تلاش میکند و بندهای که دنیا طلب است و در آخرت نصیبی ندارد، تفاوت وجود دارد. آنگاه رو به حضرت آورد و از ایشان نیازهایشان را پرسید و از این سؤال کرد که برای چه آمدهاند و چه مقصودی دارند و شفاعت ایشان را در مورد کسانی که شفاعت کردند قبول کرده و به اموال فراوانی ایشان را صله مرحمت کرد. با دقت در این حدیث معلوم میگردد این برخورد عبدالملک با حضرت سجاد (علیهالسلام) مربوط به بخشهای ابتدایی خلافت آن طاغوت میباشد. اما به هر حال جاذبه فوقالعاده سیمای حضرت، شخصی مانند عبدالملک را آنچنان تحت تاثیر قرار میدهد که چنین لب به تمجید و تکریم میگشاید و از این جالبتر برخورد حضرت با این تمجیدها و تعریفهاست. دید توحیدی حضرت، استشهاد به سیره رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و بعد بیان دیدگاه خود در زمینه عبودیت الهی و کیفیت آن، در مقابل طاغوتی مانند عبدالملک که با آمدن به دمشق و رسیدن به قدرت با قرآن خداحافظی کرده و سوگند میخورد که من شراب مینوشم و اگر کسی مرا به تقوا دعوت کند، گردن او را قطع خواهم کرد، بسیار قابل توجه و با اهمیت است و اعتراف عبدالملک به تفاوت عبد طالب دنیا و طالب آخرت نیز جالب است و مصادیق آن را هم قطعا توجه داشته است. بدینترتیب حضرت با این بیان و برخورد، غاصب بودن او و اولی بودن خود را برای منصب ولایت اثبات میکنند، ولی آنقدر با ظرافت و سیاست این کار صورت میگیرد که عبدالملک با توجه به آن، در عین حال حضرت را مورد اکرام فوقالعاده خود قرار میدهد و همه حوایج و مراد حضرت را برآورده میسازد. ۲۹.۷.۴.۳ - تحویل موقوفات به حضرتچونکه عبدالملک بن مروان به خلافت رسید صدقات حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و صدقات حضرت علی بن ابیطالب را به علی حسین (علیهالسلام) برگردانید و آن صدقهها هر دو مضمونه بودند. (منظور اوقافی است که حضرات قرار داده بودند). عمر بن علی (که یکی از فرزندان حضرت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بود) نزد عبدالملک آمده و تظلم کرد و گفت: یا امیرالمؤمنین! من پسر متصدق هستم (شخصی که وقف را تعیین کرده است) و این (حضرت علی بن حسین) پسر متصدق است. پس من از او نسبت به آنها اولی هستم. در این حال عبدالملک به این شعر ابنابیالحقیق تمثل کرد که: لا تجعل الباطل حقا و لا • تلط دون الحق بالباطل یعنی: باطل را حق قرار نده و هنگامی که حق ظاهر شد ملازم باطل مباش و به آن نچسب (لا نجعل... و لا نلط... هم روایت شده است.) بعد گفت: بلند شوای علی بن حسین من تو را متولی این اوقاف قرار دادم. پس هر دو بلند شدند و چونکه بیرون آمدند، عمر نسبت به حضرت بیادبی کرده و ایشان را اذیت کرد حضرت سکوت کرده و ابدا هیچ جوابی به او ندادند و بعد که فرزند عمر بن علی نزد حضرت آمده و سلام کرد و روی حضرت افتاده و شروع به بوسیدن ایشان کرد، حضرت فرمودند: ای پسر عمو اینکه پدرت صله رحم مرا قطع کرده مانع از این نمیباشد که من نسبت به تو صله رحم کنم. از اینرو دخترم خدیجه را به عقد زواج و همسری تو در آوردم. در این برخورد عبدالملک نسبت به حضرت سجاد (علیهالسلام)، نظر مثبت و مرحمت او در ارتباط با حضرت مشهود است. و تمثل او به شعر ابنابیالحقیق گویای حق پنداشتن حضرت از جانب اوست که قطعا نتیجه سیاستهای دقیق حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) در برخوردهای خود با او میباشد. ۲۹.۷.۴.۴ - نگارش جواب نامه ملک رومپادشاه روم برای عبدالملک بن مروان نامهای نوشت به این مضمون که: تو گوشت شتری را خوردی که پدرت بر آن سوار شد و از مدینه فرار کرد!! با لشکریانی که صد هزار و صدهزار و صدهزار باشند با تو بشدت نبرد خواهم کرد!! پس از دریافت این نامه، عبدالملک به حجاج نوشت: تو به سوی علی بن حسین (علیهالسلام) نمایندهای بفرست و به او وعدههای فراوان بده و به او بنویس آنچه را که ملک روم به من نوشته است. حجاج فرمان عبدالملک را اطاعت کرد. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرمودند: هر آینه برای خداوند لوحی است محفوظ که در هر روز سیصد مرتبه به آن توجه میکند و آن را ملاحظه میفرماید. هیچ ملاحظهای از آن ملاحظهها نیست مگر اینکه میمیراند در آن و یا احیا میکند، عزیز میگرداند و یا ذلیل میکند و هر چه را بخواهد انجام میدهد. و من امیدوارم تو را از آن کفایت کند یک ملاحظه از آنها. حجاج این مطلب را به عبدالملک نوشت و عبدالملک نیز عینا آن را برای پادشاه روم فرستاد. پس چونکه آن پادشاه این نامه را قرائت کرد گفت: این خارج نشده است مگر از کلام نبوت. این سند نشاندهنده اذعان و اعتقاد عبدالملک بن مروان به جایگاه والای حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) است. آری او میداند جواب تهدید پادشاه روم را باید از محضر حضرت گرفت و حضرت نیز در چنین وضعیتی از راهنمایی دریغ نمیفرمایند. ولی باید توجه داشت عین این مضمون که در نامه حضرت آمده در مورد طاغوتی مثل عبدالملک نیز صادق است و او باید از آن درس لازم را میگرفت. ۲۹.۷.۴.۵ - بیاعتنایی به عبدالملکاز امام باقر (علیهالسلام) نقل شده است که: عبدالملک بن مروان در حال طواف به گرد خانه خدا بود و حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در مقابل او در حال طواف بودند و هیچ به او التفات و توجهی نداشتند. و عبدالملک نیز حضرت را با صورت نمیشناخت. (چرا که پشت حضرت به او بوده و نمیتوانست بفهمد که این شخص طوافکننده، حضرت سجاد (علیهالسلام) است). در این هنگام فریاد زد: این چه کسی است که در مقابل ما طواف میکند و هیچ به سوی ما توجه و التفاتی ندارد؟!! به او گفته شد: این علی بن حسین (علیهالسلام) است. عبدالملک با شنیدن این سخن در مکان خودش جلوس کرد فرمان داد: او را برگردانید. مامورین حکومتی حضرت را برگردانیدند. عبدالملک به حضرت گفت: ای علی بن حسین من که قاتل پدر تو نیستم پس چه عاملی تو را از آمدن به سوی من منع میکند؟ حضرت در جواب او فرمودند: قاتل پدر من با عملکرد خود دنیای پدرم را بر او فاسد و تباه نمود. و پدرم به این خاطر آخرت او را بر او فاسد ساخت. حال اگر تو دوست داری به مانند او باشی پس باش. (فان احببت ان تکون کهو فکن). عبدالملک جواب داد: هرگز. و لکن به نزد ما بیا تا بدینوسیله به دنیای ما نائل گردی. در این حال حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) به روی زمین نشسته و ردای خود را پهن کردند و عرض کردند: بار الها، به او حرمت و احترام اولیائت را نزد خودت نشان بده. در آن لحظه دفعتا ردای حضرت مملو از در گردید که نزدیک بود درخشش نور آن، چشمها را نابینا سازد!! حضرت رو به عبدالملک کرده و فرمودند: کسی که حرمت او نزد پروردگارش این چنین است، آیا به دنیای تو نیاز دارد؟ بعد عرض کردند: بارالها اینها را بگیر که من حاجتی به آن ندارم!! بر اساس این سند عزت حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) از یک سو، و بیاعتنایی ایشان به راس قله حاکمیت اموی از سوی دیگر روشن میگردد. جواب قاطع حضرت که اگر تو میخواهی مثل قاتل پدرم باشی، باش، و بیان واقعیت عملکرد قاتلین حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) در آن جمع که علیالقاعده جمع کثیری از حجاج ناظر صحنه بودند، دلالت بر صلابت حضرت در برخورد با نظام سیاسی حاکم و بیان واقعیتهای موجود دارد. اساسا برخورد متفکرانه حضرت با خلیفه اموی در آن جمع و بیاعتنایی به دستگاه حاکمه و نشان دادن جایگاه خود نزد خداوند به آنان، اینها همه حاکی از مواضع بلند سیاسی حضرت سجاد (علیهالسلام) است. ۲۹.۷.۴.۶ - درخواست شمشیر پیامبربه اطلاع عبدالملک بن مروان رسید که شمشیر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نزد حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) است. او فردی را نزد حضرت فرستاد و تقاضا کرد آن شمشیر را به او ببخشند، اما حضرت امتناع فرمودند. با مواجهه با امتناع حضرت، عبدالملک نامهای تهدیدآمیز حضور ایشان نوشت و در آن آورد که رزق حضرت را از بیت المال قطع خواهد کرد. حضرت سجاد (علیهالسلام) در پاسخ او چنین نوشتند: اما بعد، هر آینه خداوند برای متقین و پرهیزکاران راه خروج از آنچه را نمیپسندند و کراهت دارند مقدر فرموده و آن را ضمانت کرده است. چه اینکه برای آنها رویشان را از جایی که گمان نمیکنند تضمین فرموده است. و خداوند (جل ذکره) فرموده: خداوند تمامی خائنین ناسپاس را دوست ندارد حال تو بنگر کدام یک از ما و تو نسبت به این آیه اولی هستیم. از قاطعیت بینظیر حضرت در پاسخ به عبدالملک و مطرح کردن او به عنوان خائنی ناسپاس به دست میآید مساله تقاضای شمشیر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یک امر عادی نبوده و چنین نبوده است که مثلا عبدالملک آن را به عنوان یک شیء عتیقه و یا حتی متبرک درخواست کرده باشد. نه، او میدانسته بودن شمشیر پیامبر نزد حضرت، نشانه اولویت و احقیت آن بزرگوار برای امامت و رهبری سیاسی و اجتماعی است. از اینرو در صدد گرفتن این ودیعه بزرگ برآمده است و ودیعه بزرگتر و زنده رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به قطع حقوق از بیت المال تهدید میکند. پس او اعتقادی به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ندارد و فقط در صدد تحکیم سلطه نامشروع خود هست و وقتی متوجه مطرح شدن حضرت سجاد (علیهالسلام) به عنوان زعیم امت و جانشین پدر و جدش میشود، در صدد مبارزه و مواجهه با آن بزرگوار بر میآید که با برخورد قاطع حضرت مواجه میگردد. این امور دلالت بر حضور سیاسی گسترده و عمیق حضرت در صحنههای حساس اجتماعی و ارتباط با نظام سیاسی حاکم در عالیترین سطوح و به مبارزه طلبیدن آن میباشد. ۲۹.۷.۴.۷ - غل و زنجیر حضرتزهری میگوید: روزی که عبدالملک حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) را از مدینه به شام فرستاد، آن حضرت را مشاهده کردم او دستور داده بود تا حضرت را زنجیر پیچ کنند و با آهن ایشان را ببندند و تعداد قابل توجهی از نیروهای امنیتی را مامور حفاظت آقا کرده بود. من از آنها اجازه خواستم تا به حضرت سلام کرده و با ایشان وداع کنم. آنها اذن دادند و من بر ایشان وارد شدم. دیدم زنجیرها و قیدها در پای حضرت و غل در دست آن عزیز است. با مشاهده این منظره شروع کردم به گریستن و گفتم: دوست داشتم من به جای شما بودم و شما سالم بودید!! حضرت فرمود: ای زهری، آیا آنچه را که تو میبینی به من نهادهاند و در گردنم گذاشتهاند، مرا ناراحت میکند؟ آگاه باش اگر میخواستم، هیچیک از اینها نبودند!! اینها را اگر تو و امثال تو بفهمید و به شماها برسد مرا به یاد عذاب الهی میاندازد و آن را به یاد میآورد. آنگاه دستش را از غل و پایش را از زنجیر بیرون آورد. و فرمود: ای زهری با اینها بیش از دو منزل از مدینه عبور نخواهم کرد!! زهری میگوید: ما فقط چهار شبانه روز در مدینه درنگ کردیم که افراد موکل برای حفاظت آقا به مدینه برگشتند و به دنبال حضرت بودند و ایشان را طلب میکردند ولی ایشان را نیافتند و من جزء کسانی بودم که از آنها راجع به حضرت پرسش نمودند. بعضی از آنها به من گفتند: همه ما او را میدیدیم که در جلو حرکت میکرد و همه تابع و در عقب سر مرکب او حرکت میکردیم. او که فرود میآمد، همه ما اطراف او بودیم و نمیخوابیده و مرتب او را مراقبت، رصد و محافظت میکردیم. اما وقتی صبح شد او را در بین محملش نیافتیم و جز آهنهای او چیزی آنجا نبود. بعد از این واقعه من به قصد شام حرکت کردم و به عبدالملک وارد شدم. او از من راجع به علی بن حسین (علیهالسلام) سؤال نمود و من نیز آنچه میدانستم به او گفتم. او گفت: حضرت نزد من آمد، همان روزی که نیروهای محافظ او، او را از دست داده بودند، پس بر من وارد شد و گفت: ما انا و انت مرا به تو چه کار؟ (من کیستم و تو کیستی؟) من گفتم: نزد من اقامت گزین. او فرمود: دوست ندارم. آنگاه خارج شد. پس قسم به خداوند تمام وجودم از خوف او پر شده بود!! زهری میگوید: من گفتم: علی بن حسین (علیهالسلام) آنچنانکه تو میپنداری نیست او به خودش مشغول است. او گفت: شغل مانند او چه خوب شغلی است، پس چه خوب شغلی است آنچه را او بدان مشغول است. آیا کسی که بر اساس آنچه در سایر اسناد آمده مورد احترام و اکرام و اعزاز عبدالملک بن مروان است، باید با غل و زنجیر دستگیر و با چنین وضعی او را از مدینه تا شام بیاورند؟ آیا این برخورد خشن، حاکی از تحرکات سیاسی گسترده حضرت سجاد (علیهالسلام) و روشنشدن تدریجی آثار برنامههای فراگیر و عمیق حضرت در راستای اهداف بلند امامت نیست که بالاخره عبدالملک را به اتخاذ چنین موضعی سوق داده و مجبور شده دستور بازداشت و احضار حضرت آنهم به این نحو را صادر کند؟ آری حضور حضرت در صحنه سیاسی و به ثمر نشستن مجاهدات آن بزرگوار در طول این مدت مدید و مطرح شدن به عنوان امام در بین مردم و شناخته شدن آن بزرگوار به این سمت از جانب انبوه مسلمین و عشق و ارادت همه جامعه به حضرت و بزرگواریهای آن عزیز و اتخاذ مواضع سلبی در مقابل نقشههای نظام سیاسی حاکم و برخوردهای افشاگرانه بیشمار علیه تزویرها و عوام فریبهای آنها و عمال بیهویت و مزدورشان، این همه عبدالملک را که زمانی حضرت را برترین و با شرافتترین بنده خدا میدانست، به اتخاذ موضعی خشن نظیر آنچه در متن حدیث آمد، وادار میکند اما در عین حال حضرت با کرامتی بلند، خود را از قیدها رهانیده و چشمه کوچکی از قدرت الهی خود را به دستگاه طاغوت نشان میدهند و همه وجود راس طاغوت زمان را مملو از خوف و ترس مینمایند. آری بر اساس آنچه در این سند آمده است، حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) دغدغه اصلی عبدالملک شده بودند و او از زهری که در مدینه در کنار حضرت حضور داشته و خود از علمای درباری است، از حضرت بازجویی نموده و کسب اطلاع میکند وقتی به حسب تلقی این فرد، متوجه میشود که حضرت به خود مشغولند، بسیار خوشحال شده، آرزو میکند که این شغل حضرت باشد. تمام این نکات حاکی از اجرای نامههای سیاسی از جانب حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) میباشد. ۳۰ - مسمومیت و شهادت امام سجادامام زینالعابدین (علیهالسلام) که خبر محض، طهارت، قداست، ذکاء صرف، صلابت، فراست شجاعت مطلق خدمت و دلسوزی و خیرخواهی کامل برای جامعه اسلامی و در یک کلمه مجمع الفضائل و الکمالات بودند، پس از گذران یک عمر پر برکت که در حساسترین مقطع تاریخ اسلام واقع شده بود و با انجام افتخارآمیز وظایف خطیر امامت با همه دردها و مشقتها و غربتها و با مشاهده طلوع اولین ثمرات با برکت مجاهدات طاقتفرسای خود و به بار نشستن تمامی برنامههای کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت که با سیاست الهی خود طراحی نموده بودند، سرانجام به دست دستگاه اموی با مدیریت ثمره مروانی، ولید بن عبدالملک مسموم شده و به شهادت رسیدند. حضرت که وجودشان خاری بود در چشم نظام حاکم، با روشن شدن آثار وجودی آن بزرگوار که کاملا نظام اموی را غافلگیر کرده بود، توسط سردمداران این نظام مسموم گردیدند و با رفتن خود، خاکیان را در سوگ خود گذاشتند ولی آثار وجودی آن بنده برگزیده حق تا زمین و زمان به وجود ادامه میدهند، پا برجاست و هر سالک و عارفی که خواهان وصال حضرت دوست است، چارهای جز نوشیدن از ماء منیع آثار معنوی و عرفانی آن عارف بزرگ نداشته و بویژه زمزمه نمودن مناجاتهای عاشقانه و عارفانه آن حضرت، برای همه طالبان کمال، شفابخش و آرامبخش خواهد بود. ۳۰.۱ - تاریخ شهادتهمچنانکه در زاد روز تولد حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) اختلاف گستردهای در بین مورخین موجود است، در روز و سال وفات و شهادت حضرت نیز اختلاف است. دامنه این اختلاف از سال ۹۲ هجری تا سال ۱۰۰ هجری را شامل میشود. اما آنچه از همه مشهورتر است یکی سال ۹۴ هجری است که آن را به مناسبت ارتحال فقهای بیشماری از اهل مدینه، سنة الفقهاء نامیدهاند. و دیگری سال ۹۵ هجری میباشد. حسین فرزند امام علی بن حسین (علیهالسلام) وفات پدر خود را در سال ۹۴ اعلام کرده است. و بر این اساس بزرگانی نظیر شیخ مفید در الارشاد [۱۱۲۴]
مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۳۹.
و شیخ طوسی در المصباح و محقق اربلی در کشف الغمه و ابناثیر در الکامل [۱۱۳۰]
ابناثیر، عزالدین، الکامل، ج۴، ص۲۳۸.
به همین نظر اعتقاد داشتهاند.اما بر اساس روایتی که ابوبصیر از حضرت صادق (علیهالسلام) نقل کرده است حضرت فرمودند: قبض علی بن حسین (علیهالسلام) و هو ابن سبع و خمسین سنة، فی عام خمس و تسعین، عاش بعد الحسین خمسا و ثلاثین سنة. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در حالی که ۵۷ ساله بودند قبض روح شده و این واقعه در سال ۹۵ هجری اتفاق افتاد، و حضرت بعد از پدر بزرگوارشان ۳۵ سال زندگی کردند. بر اساس این روایت شریف سال وفات حضرت ۹۵ هجری میباشد و این قول نیز از شهرت بسیار زیادی برخوردار است. اما در زمینه روز ارتحال حضرت: ۱۸ محرم، ۲۲ محرم و ۲۵ محرم نقل شده که روز ۲۵ از شهرت بیشتری برخوردار است [۱۱۳۳]
امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۲۹.
و شیخ کفعمی در المصباح خود و شیخ طوسی نیز در المصباح خود آن را اختیار کردهاند.نظر به اختلافی که از یک سو در سالروز تولد حضرت و از سوی دیگر در سال ارتحال آن بزرگوار وجود دارد، در سن مبارک آن حضرت در موقع شهادت نیز اختلاف شده است. عدهای آن را ۵۷ سال، عدهای دیگر ۵۸ و گروهی ۵۹ سال ذکر کردهاند. ولی نظر به آنچه ما در تولد حضرت (سال ۳۸ هجری) و ارتحال ایشان) ۹۵ هجری) اختیار کردیم و نظر مشهور نیز چنین است، سن مبارک حضرت در موقع شهادت ۵۷ بوده است که دو سال آن را در زمان امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، ده سال در زمان عموی خود حضرت امام حسن (علیهالسلام)، ده سال در زمان امامت پدر خود زیستهاند و ۳۵ سال هم مدت امامت حضرت بوده است. ۳۰.۲ - آخرین شب حضرتآنچه در اسناد موجود در زمینه کیفیت سپری شدن آخرین شب از زندگانی حضرت سجاد (علیهالسلام) نقل شده است، اولا طلبیدن آبی برای وضو است. ثانیا توصیه مراعات ناقه و شتری که با آن به حج میرفتند. و ثالثا آوردن آبی نزد حضرت برای آشامیدن و خبر دادن آن بزرگوار که امشب شبی است که به من وعده داده شده تا به لقاء حق نائل آیم. امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: چون شبی که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) وعده دیدار دریافت کرده بودند فرا رسید، به فرزندش محمد فرمود: ای پسرکم برایم آب وضو بیاور. حضرت محمد باقر (علیهالسلام) میفرمایند: بلند شدم و آب وضو آوردم پدرم فرمود: این آب برای وضو شایسته نیست. چرا که در آن چیزی مرده وجود دارد. حضرت محمدباقر (علیهالسلام) میفرمایند: من چراغ آوردم و دیده شد که در آن موشی مرده افتاده است. از اینرو آب وضو دیگری را برایشان آوردم. آنگاه فرمود: پسرم این شبی است که به آن وعده داده شدهام. سپس در زمینه مراعات حال ناقه خود توصیههائی نمودند که مبادا چیزی که او را در سختی میاندازد بر او تحمیل گردد (بودن در طویله و یا بستن بند محمل) و اینکه آذوقه او را به او بدهند. (در ادامه روایت کیفیت برخورد ناقه حضرت پس از مرگ آن بزرگوار با قبر حضرت است که به صورت مفصل تحت عنوان ارتباط و برخورد حضرت با حیوانات بیان شده است.) از امام باقر (علیهالسلام) هم روایت شده است که در شبی که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) قبض روح شدند، نوشیدنی برای حضرت آورده شد، و به ایشان گفته شد: بیاشام حضرت هم فرمود: این همان شبی است که به آن وعده شدهام تا در آن قبض روح گردم. به هر حال از مجموع این روایت به دست میآید حضرت علاوه بر توصیه به مراعات حال شتر خود که بارها با آن به حج مشرف شده بودند، آبی برای وضو طلبیده تا وضو بگیرند و با عمل غیب خود متوجه نجس بودن آن آب شده و بالاخره با آب طاهر دیگری وضو میگیرند تا برای لقاء حق با طهارت باشند. حال در آن لحظات آخر حیات، حضرت چه عبادات و چه حالاتی داشتهاند و چگونه آخرین زمزمههای عاشقانه خود را برای وصال یار میسرودهاند، امری است که پیرامون آن در اسناد تاریخی چیزی نقل نشده است. ۳۰.۳ - لحظات آخر حیاتدر زمینه کیفیت گذران آخرین لحظات حیات طیبه حضرت سجاد (علیهالسلام) چند روایت وجود دارد که در دو قسمت قابل جمع بندی است. ۱- ابوحمزه ثمالی از حضرت ابیجعفر امام باقر (علیهالسلام) نقل میکند که فرمودند: چون هنگامه وفات حضرت علی بن حسین (علیهماالسلام) فرا رسید مرا به سینه خود چسبانید، و فرمود: ای پسرکم!! تو را به چیزی وصیت میکنم که پدرم به هنگام وفاتش مرا بدان وصیت فرمود و از آن چیزهایی که پدرشان ایشان را بدان وصیت کرده بودند این بود که فرمود: ای پسرکم از ظلم به کسی که علیه تو ناصری جز خداوند ندارد، بپرهیز و هرگز خود را به آن آلوده مساز. ۱- از حضرت ابیالحسن (علیهالسلام) نقل شده است که چون موقع وفات حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرا رسید بیهوش شد، سپس چشمان خود را گشود، سوره اذا وقعت الواقعة و انا فتحنا را قرائت کرد و بعد گفت: حمد خداوندی را که وعده خود به ما را راست گردانید و همه زمین (بهشت) را به ما میراث داد و ما از هر کجای بهشت که بخواهیم برای خود منزل اختیار میکنیم. پس چه خوب است اجر عاملین و کارکنندگان (اصل آیه چنین است: و قالوا الحمد لله الذی صدقنا وعده و اورثنا الارض نتبوء من الجنة حیث نشاء فنعم اجر العاملین؛) سپس در همان لحظه قبض روح شد و دیگر هیچ نفرمود. در روایت دیگری با همین مضمون آمده است که حضرت در موقع وفات سه مرتبه بیهوش شد و بعد به هوش آمده و در دفعه آخر این آیه شریفه قرآن را تلاوت فرمود. و در روایت دیگری نیز آمده است: حضرت به هنگام وفات بیهوش شده و ساعتی در حال بیهوشی بودند. سپس پیراهن و پارچهای که روی حضرت بود را کنار زده و فرمودند: الحمد لله الذی اورثنا الجنة نتبوء منها حیث نشاء فنعم اجر العاملین (این تعبیر احتمالا تصحیف راوی است چرا که آیه شریفه ۷۴ از سوره الزمر بدینگونه نیست و در روایت دیگر آیه بهصور کامل و صحیح نقل شده است.) و آنگاه فرمودند: قبر مرا حفر کنید تا بر زمین استوار و ثابت برسید. بعد پیراهن و یا پارچهای که آنجا بود را بر روی خود کشیده و جان به جان آفرین تسلیم کردند. از آیهای که حضرت در آخرین لحظات حیات خود تلاوت فرمودند به دست میآید اولا حضرت خود را در بحبوحه بهشت دیده و تمامی آنها را تحت سیطره خود مییافتند و ثانیا تمام آرمانهای خود را محقق و وعدههای الهی در تحقق اهداف خود را صادق دانسته و لذا با قلبی مطمئن به دیار باقی شتافتند. ۳۰.۴ - قاتلوفات حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) به اتفاق سیرهنویسان در زمان خلافت ولید بن عبدالملک واقع شده است. بنابر آنچه عمر بن عبدالعزیز قضاوت کرده است ولید که عنصری جبار و بسیار ظالم بود با حاکم شدن، زمین را از جور و ستم لبریز نمود. [۱۱۵۴]
سیوطی، عبدالرحمان بن ابوبکر، تاریخ الخلفا، ص۲۲۳.
در عهد حکومت او رفتار مروانیان و کارگزاران آنها با دودمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بنیهاشم و بخصوص حضرت سجاد (علیهالسلام) بسیار خشن و ظالمانه بود. والی مدینه هشام بن اسماعیل گرچه از زمان عبدالملک بن مروان مسئول اداره شهر مدینه بود ولی در عصر ولید بن عبدالملک رفتار بسیار ظالمانهای با حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) داشت و هنگامی که به خاطر شدت مظالم و بد رفتاریهایش با اهل مدینه از منصب خود عزل شد، او را در کنار منزل مروان نگه داشتند تا مردم از او قصاص بگیرند. او خود معترف بود که از کسی جز علی بن حسین (علیهالسلام) بیم ندارم، اما هنگامی که حضرت با جمعی از اصحاب خود از کنار او عبور کردند با توصیه ایشان، هیچکس به او متعرض نشده و خود نیز از او شکایتی ارائه نکردند. در این حال بود که هشام فریاد زد: الله اعلم حیث یجعل رسالته. و در روایت دیگری داریم که حضرت برای او پیغام دادند اگر از نظر مالی در مضیقه هستی، ما آنقدر توانایی داریم که نیاز تو را بر طرف کنیم. به هر حال در عهد ولید بن عبدالملک بر نوادگان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بسیار سخت گذشت. یکی از مصائب عظیم در این مدت شهادت حضرت سجاد (علیهالسلام) بزرگ بنیهاشم و آقا و سرور آنان بود. اما در بین مورخین در اینکه قاتل حضرت چه کسی است اختلاف است، بعضی معتقدند حضرت به دست ولید بن عبدالملک مسموم گردیدند. و برخی دیگر معتقدند هشام بن عبدالملک که برادر خلیفه بود، حضرت را مسموم ساخت. هشام همان شخصی است که عظمت وجودی حضرت سجاد (علیهالسلام) را با همه وجود در جریان حج خانه خدا و استلام حجرالاسود دیده است. هنگامی که خود با همه جاه و حشمت چشم پر کن پادشاهی، نتوانست حجرالاسود را استلام کند و ببوسد، ولی حضرت سجاد (علیهالسلام) که بوی عطر وجودشان و هیبت الهی ایشان همه را مدهوش کرده بود، جلو آمده و همه مردم راه دادند و حضرت براحتی به استلام موفق گردیدند. آری به همین مناسبت فرزدق آن قصیده غرای خود را در کنار خانه خدا با صدای بلند قرائت نمود. هشام از آن لحظه عداوت حضرت سجاد (علیهالسلام) در دل انباشت تا بالاخره برای شهادت حضرت برنامهریزی نمود و برای مسمومیت ایشان اقدام کرد. اما این کار نمیتوانست بدون اذن و مشاوره با خلیفه ولید بن عبدالملک باشد. به هر حال شهادت حضرت در این زمان واقع گردیده است. و خاندان مروان که مدیون بالاترین کرامتها و محبتهای حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) بودند، دست خود را به شهادت حضرت آلوده ساختند. خداوند متعال لعن و نفرین دائمی خود را نصیب آنان گرداند. ۳۰.۵ - خبر شهادتحضرت زینالعابدین (علیهالسلام) شخصیتی که با عملکرد انسانی و الهی خود، همگان را مجذوب خویش کرده بودند و با مجاهدات سی و پنج ساله خود آنچنان تصویر منور و متعالی از امامت در ذهن جامعه اسلامی ترسیم کرده بودند که بدیلی برای آن وجود نداشت. سرور فقیهان، زینالعابدین، سیدالساجدین، صاحب تمامی خوبیها و خیرها، علی الخیر، مقتدای همه قراء مدینه که هیچکدام قبل از حضرت از مدینه برای حج خارج نمیشدند و پس از اینکه حضرت خارج میشدند هزار راکب به تبع ایشان، حضرت را همراهی مینمودند و بزرگی که بزرگواریهای او همه را حتی دشمنانش را تحت پوشش گرفته بود، آری مجسمه همه فضائل و کمالات، اینک توسط پلیدی از خاندان پلید مسموم گردیده است. روشن است که جو مدینه چگونه است و دوستان و شیعیان، علاقمندان و محبین، همه و همه در فراق این بنده برگزیده حق چه حالی دارند. خبر بسرعت در شهر پیچید و همه برای تشییع جنازه حضرت حاضر شدند. در تاریخ از سعید بن مسیب آمده است: فلما ان مات شهد البر و الفاجر و اثنی علیه الصالح و الطالح و انهال الناس یتبعونه حتی وضعت الجنازة. چونکه حضرت وفات کردند هر نیکوکار و فاجری برای تشییع جنازه حضرت حاضر شد و نیکوکار و بدکار زبان به ستایش حضرت گشودند و سیل اشک از دیدگان همگان جاری بود در حالی که همه جنازه را مشایعت میکردند تا حضرت دفن گردیدند. سعید بن مسیب میگوید: در آن روز به گونهای همه مردم در تشییع حضرت خارج شده بودند و همگان در مراسم مشارکت داشتند که احدی دیگر در مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باقی نماند. ۳۰.۶ - مدفنحضرت زینالعابدین (علیهالسلام) پس از ارتحال و انجام مراسم تشییع که جمیع اهل مدینه در آن مشارکت داشتند، در بقیع که قطعه زمینی است بسیار مبارک و قبور بسیاری از اولیاء خداوند، زوجات پیامبر، مادر مکرمه حضرت امیرالمؤمنین فاطمه بنت اسد و بسیاری از صحابه پیامبر و تعدادی از شهدای صدر اسلام در آن واقع است، در کنار مضجع حضرت امام حسن مجتبی (علیهالسلام) عموی بزرگوارشان مدفون گردیدند. این قطعه از بقیع که در آن عباس عموی پیامبر نیز مدفون بوده و بعدا حضرت امام صادق و امام باقر (علیهماالسلام) نیز مدفون گردیدند، داری قبه و بارگاه بوده ولی به دست فرقه وهابیت، تخریب گردیده است. حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) که مظهر تام رحمت الهی نسبت به همه خلایق بودند، دایره محبت و عطوفتشان، حیوانات را نیز شامل میشد. حضرت شتری ماده داشتند که بر اساس بعضی از روایات بیست و دو مرتبه با او به حج رفته بودند. اما در تمامی این مدت با وجود اینکه تازیانه مخصوصی را به رحل و محمل خود آویزان میکردند ولی حتی یک ضربه هم به او نزده بودند. در شب ارتحال، حضرت سفارش این شتر را نمودند که بعد از ایشان مورد رسیدگی قرار گیرد. اما پس از واقعه جانگداز ارتحال حضرت چیزی نگذشت که این شتر از چراگاه خود، یکسر به سوی قبر مطهر حضرت آمد در حالی که هرگز قبر را ندیده بود آنگاه خود را به روی قبر انداخت و گردن خود را بر آن میزد و چشمهایش از اشک سرازیر شده بود و مرتب ناله میکرد. خبر را به حضرت محمد بن علی، امام باقر (علیهالسلام) رساندند. حضرت آمده و به او گفتند: آرام باش، الان بلند شو، خدا تو را مبارک گرداند. او بلند شد و به جای خود برگشت ولی پس از اندکی باز به قبر برگشت و کارهای قبل را تکرار کرد. این دفعه حضرت آمدند و به او آرام باش دادند و گفتند: برخیز ولی بلند نشد. و لذا فرمودند: او را رها کنید!! او وعده داده شده است. از از اینرو سه روز نگذتش که او از دنیا رفت. ۳۱ - عناوین مرتبطامامت امام زینالعابدین؛ اخلاق امام سجاد؛ امام سجاد در کلام اهل سنت؛ خانه امام سجاد.•امام علی علیه السلام• امام حسن علیه السلام• امام حسین علیه السلام• امام محمد باقر علیه السلام•امام صادق علیه السلام•امام کاظم علیه السلام• امام رضا علیه السلام• امام علی النقی علیه السلام•امام حسن عسکری علیه السلام• امام مهدی علیه السلام• ۳۲ - پانویس۳۳ - منبع• پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «امام سجاد (علیهالسلام)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۸/۰۲/۱۰. • سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «امام زین العابدین (ع)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۸/۰۲/۱۰. • بازنویسی توسط گروه پژوهشی ویکی فقه، تاریخ: ۱۳۹۸/۰۲/۰۱. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی. ردههای این صفحه : اسیران کربلا | امام سجاد | امامان از نسل امام حسین | امامان دوازدهگانه | امامان شیعه | امامان معصوم | امامت امام سجاد | تاریخ زندگانی امام سجاد | درگذشتگان سال 94 (قمری) | درگذشتگان سال 95 (قمری) | دیدگاه های کلامی امام خمینی | زادگان سال 38 (قمری) | سیره امام سجاد | شهادت امام سجاد | فرزندان امام حسین | فضائل امام سجاد | گریه کنندگان بر امام حسین | مدفونان در بقیع | نوادگان امام علی | نوادگان حضرت فاطمه
|